نامه پان ایرانیسم
هواداران پان ایرانیسم در برون مرز
سازمان پان ایرانیست
دوره دو، شماره ۵ - سه شنبه ۵ بهمن۱۳۸۹- ۲۵ ژانویه ۲۰۱۱
درود بر ایران دوستان گرامی:
مطالب زیر تقدیم میشوند:
حجت کلاشی و میلاد دهقان به زندان سپیدار منتقل شدند
مهندس رضا کرمانی شامگاه گذشته آزاد شد
بیانیهی سازمان جوانان حزب پانایرانیست
گفتوگو با محسن پزشکپور
درباره نام خلیج فارس
پاینده ایران
هواداران پانٔ ایرانیسم در برون مرز
***
قاضی وثیقه را نپذیرفت ,حجت کلاشی و میلاد دهقان به زندان سپیدار منتقل شدند
سرور حجت کلاشی, مسول سازمان جوانان حزب پان ایرانیست و سرور میلاد دهقان از یاران پان ایرانیست که قرار بود امروز با قرار وثیقه آزاد شوند، با دستور قاضی به زندان سپیدار اهواز منتقل شدند.
این دو در حالی به زندان کارون اهواز منتقل شده بودند که خانوادهشان با وثیقه به دادگاه انقلاب مراجعه کرده بودند اما، قاضی دادگاه انقلاب از پذیرفتن وثیقه خودداری کرد.
حجت کلاشی و میلاد دهقان چندی پیش در مراسم بزرگداشت سرور ابراهیم میرانی در خوزستان با توهین و فحاشی نیروهای امنیتی بازداشت شدند.
***
مهندس رضا کرمانی شامگاه گذشته آزاد شد
مهندس رضا کرمانی از پیشکوتان حزب پان ایرانیست شامگاه گذشته با قرار وثیقه از زندان رجایی شهر کرج آزاد شد . ایشان ۱۹ دی ماه در منزل مسکونی خویش به همراه آرش کیخسروی،حجت کلاشی و شاهین زینعلی توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به زندان رجایی شهر منتقل شده بود.
مهندس کرمانی پیشتر در شهرهای خوزستان و اصفهان نیز بازداشت شده بود که برخی از پرونده های بازداشت ایشان همچنان باز میباشد.
لازم به ذکر است که شاهین زینعلی پس از بازداشت ۱۹ دی ماه از زندان رجایی شهر به بند ۳۵۰ اوین منتقل شد تا دوره محکومیت دو سال نود و یک روزه خود را سپری نماید.
***
بیانیه سازمان جوانان حزب پان ایرانیست
پاینده ایران
سازمان جوانان حزب پان ایرانیست در بیانیه های پیشین هشدار داده بود که برنامه ای هدفمند و البته غیرمنطقی از سوی معدودی جریانات افراطی در حاکمیت برای اعمال فشار و حذف فعالان پان ایرانیست در حال اجرا می باشد.
از جمله موارد این برنامه میتوان به صدور و اجرای احکام سنگین 18 ماه زندان برای حسین شهریاری (فرهنگی بازنشسته، 74 ساله)، 11 سال زندان برای ابوالفضل عابدینی (روزنامه نگار و فعال حقوق بشر)، 2 سال و سه ماه زندان برای شاهین زینعلی (فعال دانشجویی) با اتهامات موهوم و واهی اشاره نمود.
این در حالیست که مهندس رضا کرمانی 76 ساله، با سابقه ای درخشان در مبارزات ملی و میهنی، در طول سال جاری 4 بار در شهرهای کرج، اهواز و اصفهان بازداشت گردیده و هربار وسایل منزل ایشان (در کرج) به غارت رفته است؛ آرش کیخسروی (وکیل دادگستری)، فرهاد باغبانی (روزنامه نگار) و هومن اسکندری بدون دلایل موجه بازداشت شده اند؛ حجت کلاشی پس از گذراندن دوران تبعید سربازی در شهرستان خاش، در سال جاری 2 مرتبه در شهرهای اصفهان و کرج بازداشت شده و همکنون برای سومین بار به همراه میلاد دهقان به علت شرکت در مراسم بزرگداشت روانشاد دکتر ابراهیم میرانی در اهواز و با بهانه ای موهوم در بازداشت به سر میبرند.
از سال گذشته تا کنون تعدادی دیگر از اندامان حزب پان ایرانیست در شهرهای مختلف تحت بازداشت موقت و احضار و بازجویی قرار گرفته و پرونده سازی و اعمال فشار و ارعاب، حتی در محیطهای خصوصی و کاری، بر یاران پان ایرانیست در شهرهای تهران، کرج، اصفهان، اهواز، شاهین شهر، آبادان و . . . ادامه دارد.
جریانات افراطی در داخل برخی از دستگاه های امنیتی به این هم بسنده نکرده و چند هفته پیش، از برگزاری مراسم خاکسپاری محسن پزشکپور (بنیانگذار و رهبر نهضت پان ایرانیسم) و حتی حضور شاگردان نزدیک وی در مراسم یادبود ایشان جلوگیری کردند.
با توجه به استمرار و تشدید روند فوق، نظر دستگاه ها و اشخاص ذیربط و هم میهنان گرامی را به نکات زیر جلب مینماییم:
1. در طول تاریخ، حاکمیتها، جدا از موقعیت و مشروعیت خود، تلاش داشته اند تا با تامین منافع ملی حداکثری، در جلب نظر افکار عمومی داخلی و همچنین تثبیت و ارتقای موقعیت منطقه ای و بین المللی خود بکوشند. در این راه حاکمیتها، نه تنها خود رویکردی ملی گرایانه و ناسیونالیستی را در پیش گرفته اند، بلکه حداکثر تلاش را داشته اند تا از پتانسیلهای اجتماعی، فکری و سیاسی ناسیونالیستها به بهترین شکل بهره برداری نمایند.
حاکمیتی که بر اساس گفته های مسوولین آن بار ادعای مدیریت جهانی (؟!)، ام القرای اسلامی (؟!) و ابرقدرت منطقه ای (؟!) را بر دوش میکشد با بی بصیرتی رویه ای خلاف روند عرفی فوق را در پیش گرفته و نه تنها موفق به درک و تقویت مفاهیم نظری ناسیونالیسم ایرانی نگردیده، بلکه عامدانه و غیرمنطقی در حذف نیروهای ناسیونالیست و میهن پرست گام برداشته است. چنین عملکردی نه تنها در تاریخ ایران و کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه، بلکه در تاریخ بشری و حتی در میان ساختارهای سیاسی عقب مانده در آفریقا و آمریکای لاتین هم بی سابقه میباشد.
پان ایرانیستها با سابقه درخشان و شفاف ملی، در حالی با اتهامات واهی و غیرمنطقی اقدام علیه امنیت ملی و نظایر آن روبرو میشوند که بیش از حاکمیتها و دیگر نیروهای سیاسی ایران در راه شناخت و تدوین مبانی نظری مفاهیمی چون منافع ملی و امنیت ملی و تحکیم آن کوشیده اند. چنین اتهامات و چنین برخوردهایی ظالمانه و غیرعادلانه با میهن پرستان در تاریخ ملت ایران و در تاریخ بشری ثبت گردیده و از یادها نخواهد رفت. بدیهی است استمرار این روند با توجه به مخاطرات عظیم آینده، لطمات و خسارتهای جبران ناپذیری را متوجه ملت ایران و حکومتهای وابسته به آن خواهد نمود.
2. یاران و اندامان حزب پان ایرانیست در کنار دیگر میهن پرستان ایران، با تلاشی مضاعف و خستگی ناپذیر در راه گسترش آرمانهای ایران پرستانه خواهند کوشید و ظلمهایی اینچنین را در این راه، با آغوش باز پذیرا خواهند بود، چرا که به تعبیر همرزم در بندمان در حال تجربه لذت مبارزه هستیم؛ اما با توجه به هشدارهای پیشین، در صورت استمرار این روند از سوی جریانات افراطی، جزییات این ارعاب و تهدیدها را برای قضاوت افکار عمومی و ثبت در تاریخ به آگاهی ملت ایران و رسانه های جمعی خواهیم رساند تا مردم ایران و نسلهای آتی بدانند چه ظلمها و ستمهایی بر میهنپرستان در این سالهای سخت رفته است.
3. حزب پان ایرانیست و سازمان جوانان با محکوم نمودن و اظهار تاسف از ادامه روند زندان و بازداشت پان ایرانیستها، خواستار آزادی هر چه زودتر فعالان پان ایرانیست میباشند. بدیهی است تا رسیدن به این مهم، پان ایرانیستهای داخل وخارج از کشور وظیفه دارند تا با کوششی مضاعف در راه بیان حقیقت و دفاع از یاران زندانی خود بکوشند.
پاینده ایران
سازمان جوانان حزب پان ایرانیست
پنجم بهمن ماه 1389 خورشیدی
www.paniranist.info
***
گفت و گو با محسن پزشکپور
http://iranshahr.org/?p=11084
مسعود لقمان- «محسن پزشکپور» که از وی به عنوان بنیانگذار مکتب پان ایرانیسم و حزب پان ایرانیست یاد میشود، در شامگاه 16 دیماه در سن 83 سالگی زندگی را بدرود گفت. در شهریورماه 1385 گفتگویی سه ساعته با وی داشتم که در ادامه میخوانید.
معیار اصالت قدرتمندی ملت ایران است
مسعود لقمان- «محسن پزشکپور» که از وی به عنوان بنیانگذار مکتب پان ایرانیسم و حزب پان ایرانیست یاد میشود، در شامگاه ۱۶ دیماه در سن ۸۳ سالگی زندگی را بدرود گفت.
در شهریورماه ۱۳۸۵ گفتگویی سه ساعته با وی داشتم. این گفتگو را به دو دلیل انجام دادم. نخست از سر کنجکاوی مایل بودم دیدگاه های ایشان و مکتبی که بنیان نهاده بود را درباره پاره ای از مسائل ملی بدانم و دیگر اینکه به هر روی گفتگو با کنشگری که نزدیک به هفت دهه از عمرش را صرف کنشهای اجتماعی و سیاسی کرده است و در میدانهای پر تب و تاب تاریخ معاصر ایران، حضوری فعال داشته است، بخش مهمی از تاریخ شفاهی ایران به شمار می آید که میتواند منبع ارزشمندی برای پژوهشگران تاریخ معاصر ایران برای شناخت اندیشه ها و فعالان این عرصه باشد.
این گفتگو در بایگانی من بود تا اینکه درگذشت ایشان، مرا به یاد آن مصاحبه انداخت. به تشویق دوست گرامیم تیرداد بنکدار، همان روز فایلهای رایانه ام را زیر و رو کردم تا ببینم آیا میتوانم آن گفتگویی که بیش از چهار سال پیش گرفته شده بود را پیدا و پیاده کنم که خوشبختانه به این امر موفق شدم.
بایسته یادآوری نیست که آنچه در این گفتگو مطرح میشود، دیدگاه های گفتگوشونده است و نظر گفتگوگر نیست.
مسعود لقمان- آقای پزشکپور چه شد که از دوران دانشآموزی جذب کوششهای اجتماعی-سیاسی شدید؟
محسن پزشکپور- در دهه های آغازین این سده، جامعه ایرانی فکر میکرد که به زودی دستانش را در دستان برادران و خواهران جداافتاده اش در آن سوی مرزهای سیاسی ایران خواهد گذاشت. در این راه گروه های بسیاری نیز کوشا بودند. پس از اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰، آنان مبارزه های خستگی ناپذیری علیه اشغال ایران و توطئه های ضدایرانی پی گرفتند.
متفقین پس از اشغال ایران، بیش از ۳۰۰ تن از بزرگان ایران را که از میان آنان میتوانم به دکتر محمود شروین، آیتالله کاشانی، فضلالله زاهدی و … اشاره کنم، بازداشت کردند. گمان میکنم در کتاب «دولت مستعجل» نوشته دکتر شروین که خود ایشان نیز یکی از زندانیان متفقین بود، به نامهای آنان اشاره شده باشد. در این هنگام ما گروهی از دانشآموزان دبیرستانی بودیم که با تشکیل باشگاه ایراندوستی در برابر فعالیتهای همه گیر حزب توده به ویژه در مدارس، نخستین شعارمان که «ایران بزرگ، آرمان بزرگ میخواهد» و سپس «فلات ایران به زیر یک پرچم» را سر دادیم و اینچنین در برابر فعالیتهای توده ایها پادزهر ساختیم. این آرمانها در واقع پایه های حزبی شد که بعدها سازمان دادیم.
مرزهای این ایران بزرگ در اندیشه شما کجاست؟
همین جایی است که آقای بوش به عنوان خاورمیانه بزرگ از آن یاد میکند!
چرا باید شکل گیری این ایران بزرگ، دغدغه کنونی ملت ما باشد؟
باید از دید مفهوم ملت و تجزیه ملتها به این پرسش پاسخ داد. برای ملتی که تکه تکه اش کرده اند، بی گمان نخستین آرمانش باید به دست آوردن وحدت باشد.
با توجه به فرایند جهانی شدن و پروژه جهانی سازی، گمان نمیکنید که این اندیشه کمرنگ خواهد شد؟
باید میان جهانی شدن و جهانی سازی تمایز گذاشت. جهانی سازی، برنامه ای استعماری است، اما جهانی شدن مسئله ای است که به مرور انجام میشود.
ایرانیان برای اینکه در موزائیک جهانی شده قرار بگیرند، باید استعدادهای ملیشان را به کار ببندند، نیازهای ملیشان را در نظر بگیرند و فرهنگ جامعه بزرگ ایرانی را پایه جهانی شدن خود قرار دهند و تا آنجا که میتوانند به سمتی بروند که بخشی از نظام اقتصاد جهانی باشند. جهانی سازی اما، طرحی امپریالیستی است و در پی تفوق یک گروه از جامعه کنونی بر جوامع دیگر است.
حال این مردمان ایران بزرگ چه ویژگی دارند که آنان را از دیگران متمایز میکند؟
این ویژگیِ متمایز کننده، ایرانی بودن آنان است.
این ایرانی بودن چیست؟
ایرانی بودن مقوله فرهنگی است، نه نژادی، دینی و زبانی. هنگامی که ایران زمین با شاهنشاهی هخامنشی شکل گرفت ما در آن، مردمانی با زبانها، نژادها و دینهای گوناگون میبینیم. پایه های ایران ما اینچنین ریخته شده است. بنابراین ما نیز باید اندیشه ای حرکت کردیم که همه اقوام ایران بزرگ را در خود جای دهد.
ما در ایران هیچگاه حکومت نژادی نداشته ایم؛ حاکمیت مذهبی نیز همینطور، البته جز در زمان صفویه که ضرورت زمانه و برخورد با زیاده خواهیهای عثمانیان چنین مسئله ای را ایجاب میکرد. در اینجا باید به این موضوع اشاره کنم که اصولاً جامعه ایرانی، جامعه ای دین باور است. ایرادی هم در این امر نمیبینم. مهم این است که دین و تشکیلات آن در جایگاه خودش باشد؛ دولت نیز که باید به کار اداره جامعه برسد، باید جدا از مذهب باشد و اصولاً نباید از دین خاصی حمایت کند.
تعریف مکتب شما از ملت چیست؟
دو عنصر برای تعریف ملت وجود دارد. نخستین، عنصر نیاخاکی است که در بنیاد مکتب پان ایرانیسم از آن به عنوان مالکیت تاریخی نسبت به آن سرزمین یاد میشود. دوم اینکه تنها مالکیت تاریخی کافی نیست؛ چراکه در آن سرزمین، تباری از آن ملت نیز باید زندگی بکند. پس ملت یک مقوله تاریخیِ متشکل از سرزمین نیاخاکی است که بیان کننده مالکیت تاریخی است (منظور یک نسل یا دو نسل نیست، بلکه زنجیره نسلها در طی تاریخ است که در آن سرزمین زیسته اند) و عنصر دوم زندگی آن تبار در آن سرزمین تاریخی است.
با این تعریف، برای نمونه به ترکمنستان کنونی که در اندیشه مکتب شما، بخشی از ایران بزرگ است، بنگریم. در این سرزمین عمدتاً تباری که پیشتر میزیسته است، دیگر زندگی نمیکند. آیا هنوز هم مردم آن سرزمین جزو ملت بزرگ ایران به شمار می آیند؟
به طور قطع! دو اصلِ مالکیت تاریخی و سکونت آن تبار در آن سرزمین جاری است. تبار ضرورت ندارد که از یک نژاد باشد. تبار یک ساختار اجتماعی، سیاسی و سرزمینی است که طی قرنها در آن محدوده زیست میکند.
ما به هیچوجه دم از سکونت تبار واحدی در ایران زمین نمیزنیم و وقتی سخن از جامعه بزرگ ایرانی بر زبان میرانیم، منظور همه اقوام و فرهنگهایی است که با این جریان پیوستگی پیدا میکنند. بنابراین ما ترکمنها را جزو مجموعه اقوام ایرانی میدانیم و حقوق آنان را نادیده نمیگیریم.
بسیاری از کشورهای امروزین جهان، براساس یک انگیزه استعماری ساخته شده اند. ما به اردن هاشمی، عربستان سعودی یا سوریه نمیتوانیم ملت بگوییم، اما به هند، چین، ژاپن و ایران میتوانیم بگوییم. ما برای اینکه تشخیص دهیم کدام یک از جوامع، ملت هستند، منطق ملت شناسی ما میگوید باید به تاریخ مراجعه کنیم.
ما در جهان تنها چند ملت انگشت شمار داریم که ملت راستین به شمار می آیند. این چند ملت کهنسال، مانند ایران، برخلاف کشورهایی چون امریکا و … تاریخ استقلال ندارند؛ چراکه همواره در عرصه تاریخ حضور داشته اند و دقیقاً مشخص نیست این جامعه خاک و خونی ایرانی کی پدید آمده است.
ناگفته نگذارم که جهان، جهان ملتهاست. سازمان ملل، سازمان دولتهاست نه ملتها؛ چرا که بیشتر این کشورهای عضو سازمان ملل، ملت نیستند. آیا گینه بیسائو ملت است؟ بیشتر اینها دولتهای جغرافیایی قراردادی یا دولتهای هندسیند که کسانی مانند «لورنس» پس از جنگ جهانی نخست با خطکش ساخته اند. مثلاً تمام این سرزمینهای عربی که دولت تشکیل داده اند، هیچ کدامشان ملت نیستند. حتا اگر همه آنان با هم جمع شوند، تشکیل یک ملت را نمیدهند؛ چراکه امتند.
در مورد بحرین نیز چنین بلایی سر ما آوردند. آنان طبق قراری که با دولت وقت رژیم پیشین بسته بودند، بحرین را از ایران جدا کردند. آنان با کمک اوتانت -دبیرکل وقت سازمان ملل- قطعنامه ای صادر کردند که مردم بحرین خواهان جدایی از ایران و انگلستان هستند. در حالیکه قضیه ربطی به انگلستان نداشت. شوروی نیز به گزارش خائنانه دبیرکل سازمان ملل اعتراض کرد و قطعنامه را نپذیرفت؛ نه از آنرو که دلبستگی به تمامیت ارضی ایران داشت، بلکه از آن روی که خواهان این بود که نام بحرین به عنوان کشوری عربی در قطعنامه آورده شود! اوتانت نیز این اعتراض را پذیرفت.
گمان میکنم ادله شما مبنی بر مخالفت با جدایی بحرین از ایران، بدان روی بود که هیچ حاکمیتی حق ندارد، بخشی از یک ملت را بدون نظرسنجی از همه باشندگان یک ملت جدا کند. چنین است؟
بله، البته این یکی از دلایل مخالفت ما بود. باید بگویم که در منشور نظام سیاه سازمان ملل متحد ذکر شده است که قراردادهای مهمی از قبیل مرزهای سیاسی هنگامی در سازمان ملل ثبت میشود و وجه قانونی مییابد که هیأت بررسی، نمایندگی از ملت داشته باشد، در حالیکه چنین امری در مورد بحرین دیده نشد. نماینده سازمان ملل تنها به گفتگو با چند شیخ بسنده کرد و گزارش داد که مردم بحرین خواهان استقلال هستند!
مطرح میشود که واگذاری بحرین در قبال تثبیت حاکمیت ایران بر سه جزیره خلیج فارس بوده است. این سخن تا چه میزان درست است؟
این سخن علاوه بر اینکه کاملاً بی پایه است، گویندگانش میخواهند وانمود کنند که ایران حاکمیتی بر این جزایر نداشته است که کاملاً سخن مهملی است.
آیا جز شما که سخنرانی تاریخی ای در مجلس شورای ملی مبنی بر مخالفت با جدایی بحرین از ایران کردید و مخالفت اعضای فراکسیون شما در مجلس، آیا مخالفتهای دیگری نیز انجام شد؟
البته حاکمیت نگذاشت هیچ اعتراضی صورت بگیرد. حاکمیت پس از اعتراض ما، سازمانهایمان را در خوزستان درهم کوبید و فشار زیادی بر ما وارد کرد. البته اعتراضهای دیگری هم بود. مثلاً «داریوش فروهر» بیانیه ای داد و «آیتالله صادق روحانی» که موقعیت مرجع تقلیدی در آن منطقه داشت، نسبت به جدایی بحرین اعتراض کرد.
سخن از داریوش فروهر شد. آیا اختلاف و نهایتاً جدایی شما از ایشان، از مسئله ملیشدن نفت آغاز شد؟
نه، این مسئله به سالها پیش از آن برمیگشت. اختلاف ما، اختلافی نه آرمانی بلکه استراتژیک بود.
ما برخلاف آنان (حزب ملت ایران) به هیچ روی معتقد به براندازی نبودیم، بلکه در پی اصلاحات در رژیم پیشین بودیم. به نظر ما این کار شدنی بود ولی آنان چنین نمی اندیشدند. تاریخ درباره درستی یا نادرستی این باور داوری خواهد کرد.
از سالهای آغازین دهه ۲۰ میگفتید …
بله، هنگام اشغال ایران با باور به شعار آن « خون شهدای سوم شهریور ماه میجوشد، ملت ایران انتقام خواهد گرفت» حتی تا آنجا پیش رفتیم که سازمانی نظامی برای از میان بردن خائنان به ایران برپا کردیم. در این سالها که همزمان با فعالیتهای گسترده توده ایها و مسئله آذربایجان بود، با نامهای گوناگونی، کنش اجتماعی خود را پیگیری میکردیم تا اینکه با اندیشه های «دکتر محمود افشار» در مجله «آینده» درباره «پانایرانیسم فرهنگی» آشنا شدیم. ما این نام را گرفتیم و بر آن اساس حرکتی واقع بین، مبارز و مصالحه ناپذیر نسبت به حقوق ملت ایران در میدان مبارزه های اجتماعی آغاز کردیم.
با شهادت «علیرضا رئیس» در سال ۱۳۲۵، فرمانی به نام او نوشتم و اینچنین فعالیتهای منسجم ما با نام مکتب پانایرانیسم آغاز شد.
برنامه های عملی شما برای دفاع از حقوق اقوام ایرانی چه بود؟
شاخه های قومی و شاخه های مذهبی ایران زمین، برای ما بسیار اهمیت دارند. ایران زمین قدرتش را از پیوستگی آنان میگیرد. ما نیز همواره تا آنجا که توانسته ایم از حقوق آنان دفاع کرده ایم.
هنگامی که از خرمشهر کاندیدای مجلس شدم، عرب زبانهای خوزستان کاملاً با ما همگام و هم اندیش بودند. کردها نیز همینگونه بودند. آنان همواره مورد نظر ما بوده اند به گونه ای که برخی گمان میکردند، من کرد هستم. ما متعهدترین جنبش برای دفاع از حقوق کردها بودیم و این در زمانی رخ داد که از مبارزان کرد در شمال عراق علیه صدام به عنوان اشرار شمال عراق در مطبوعات ایران یاد میشد. ما چنین نگاهی را درهم شکستیم.
به گفته «ملامصطفی بارزانی»، پان ایرانیست، تنها حزبی بود که از مرکز برخاست و کردها قبولش کردند؛ چراکه کردها با پیشینه سختی که داشتند به صورت انسانهای بدبینی در آمده بودند. برای آنان مکتب پان ایرانیسم تجربه تازهای بود. آنان در آغاز گمان میکردند که حزب ما برنامه ای دولتی یا برساخته دستگاه های امنیتی است، اما اندک اندک دریافتند که چنین نیست. این چنین بود که روزگار همبستگی فرارسید. با وساطت پان ایرانیسم در عراق سه عامل کرد، شیعه و آنانی که در محدوده ایران کنونی هستند، پیوند پیدا کردند و مبارزه بزرگی علیه صدام به راه انداختند. یکی از اشتباه های رژیم پیشین این بود که به این امر توجه کافی نکرد. خاطرم هست که بارزانی به من میگفت: از طرف عراق آتش میریزد، از طرف ترکیه آتش میریزد و از ایران هم آتش میریزد؟! من مسئول دودمانم هستم، باید به کجا بروم؟ او به روسیه رفت و در آنجا روزگار سختی داشت و حتی کارش به رفتگری هم کشیده شد. در حالیکه بارزانی نظرش این بود که شاهنشاهی ساسانیان دوباره باید در ایران زمین احیا شود که در رأس آن پادشاه ایران باشد.
هنگامی که انتخابات بیست و دوم آغاز شد، ما دهها میتینگ بزرگ در مناطق کردنشین برپا کردیم. کردها گرایش بسیاری به ما داشتند. زنده یاد بارزانی همان زمان گفت: از آنجا که دو حزب پارت دمکرات کردستان و پان ایرانیست، دو حزب برادر محسوب میشوند و از آنجا که ما موقعیت معرفی کاندیدای مستقل نداریم، خواهشمندم یکی از چهره های فعال و خوشنامتان را معرفی کنید تا از سوی ما حمایت شود. من نیز از آنجا که کسی بهتر از دکتر عاملی تهرانی سراغ نداشتم، ایشان را معرفی کردم. ایشان نیز نه به عنوان کاندیدای ما بلکه به عنوان نامزد کردها پا به عرصه رقابتهای انتخاباتی نهاد و با آرای بالایی به عنوان نماینده مهاباد برگزیده شد.
اکنون که به بیش از شش دهه کنش سیاسی خود مینگرید، چه فراز و فرودهایی در خاطره تان بیشتر جلوه گر است؟
در اواسط جریان ملی شدن نفت، خود را از غافله درهم شکسته جبهه ملی جدا کردیم؛ هرچند که هیچگاه جزو آنان نبودیم، اما پیشتر همکاری نزدیکی با آنان داشتیم. ما این جدایی را اعلام کردیم و از آن پس راهی جداگانه در پیش گرفتیم.
ما همواره بر آن بودیم میان اندیشه های حاکمان وقت، آنچه که به صلاح حزب ما و جهانبینی ماست را برگزینیم. از این رو بود که مثلاً در همه پرسی ششم بهمن با طرح دیدگاه های مشروطی شرکت کردیم؛ چرا که بر این باور بودم، این رفراندوم میتواند به اپوزیسیون آن زمان کمک کند تا از انزوا خارج شود. بر این اساس بود که همه نیرویمان را متمرکز کردیم تا شاهنشاهی ایران و پادشاه را متوجه مسائل کنیم و در این راه توفیقهای بزرگی نیز به دست آوردیم.
نگاه شاه، به حزب شما چگونه بود؟
پادشاه از لحاظ آرمانی با ما هماهنگ بود. نخستین دیدارم با ایشان به همت سرلشکر حسن پاکروان در سال ۱۳۴۳ رخ داد. این دیدار که در آغاز بنا بود، نیم ساعت به طول انجامد، بیش از سه ساعت به درازا کشید.
او را چگونه دیدید؟
ایشان را شخص میهن پرست و باسوادی دیدم، ولی متأسفانه ضعفهایی داشت، اما به طور کل، افکار ایشان را کاملاً مناسب دیدم.
در این سه ساعت من برای ایشان از وظایف تاریخی پادشاه و چیستی آئین شاهنشاهی ایران زمین گفتم و بیان داشتم که پادشاهی صرفاً یک میراث نیست، بلکه از جانب ملت ایران به ایشان تفویض شده است و تصریح کردم که بر اساس قانون اساسی مشروطه، سلطنت موهبتی الهی است که به وسیله ملت به شخص پادشاه تفویض شده است و …
ما آئین شاهنشاهی را نه به عنوان قبول سلطنت موروثی بلکه به عنوان بخشی از فرهنگ ایران قبول داشتیم و بر این باور بودیم که همه اقوام ایرانی و تیره های مذهبی ایران زمین باید مورد حمایت و صیانت شاهنشاهی ایران باشند. نقش شاه همچنین به عنوان شاه شیعه از آن رو که شیعه را یک طریقه سیاسی، اجتماعی و مذهبی ایران میدانستیم که در یک نبرد مداوم هم بود، نیز اهمیت ویژه ای برای ما داشت.
از اینرو ما یک مبارزه قانونی و غیرمسلحانه در پیش گرفتیم که نتیجه اش تشکیل فراکسیون پان ایرانیست برای نخستین بار در مجلس شورای ملی بود. شاه نیز در این راه کمکهای معنوی بسیاری در موضع قانونی به ما کرد. ما دو دوره در مجلس شورای ملی بودیم. در دوره ۲۲ مبارزه سختی با حاکمیت بر سر مسئله بحرین داشتیم. هیچگاه ابزار دربار نبودیم، بلکه دغدغه ما همواره منافع ملت ایران و موجودیت آن بود و هست.
علاوه بر او چه طیفهای دیگری با آرمانهای شما همگام بودند؟
بسیاری از میهن پرستان به ویژه سران ارتش مانند سرلشکر حسن پاکروان، ارتشبد بهرام آریانا و … همآرمان ما بودند. طیفی از روحانیون مانند آیت الله شریعتمداری نیز نهضت را یاری کردند و میعادگاه محکمی برای ما بودند.
چرا شما سوسیالیسم را پایه کنش اقتصادیتان برگزیده اید؟
سوسیالیسم که اصالت دادن به اجتماع است، بیان منطق ما در حکومت مداری است و پاسخ به پرسشهایی چون آموزش و پرورش چگونه باید باشد؟ ارتش چگونه باید باشد؟ دادگستری چگونه باید باشد؟ باید بر اساس آن تنظیم شود. هنگامی که این پرسشها در اندیشه افراد جامعه شکل میگیرد ما به آنها بر اساس اصالت دادن به خانواده و قراردادن این مقوله اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در متن جامعه ایرانی پاسخ خواهیم داد؛ چون خانواده که واحد اصیل اجتماع است، بنیاد این اندیشه سوسیالیستی ماست و این وجه افتراق ما با مکتبهای دیگر است. از اینرو بود که با وجود اختلاف با حاکمیت، به هنگام دفاع مقدس در کنار ملت ایران ایستادیم.
گویا شما تنها حزب اپوزیسیون بودید که تا پایان جنگ، اعضایتان را به حضور در جبهه های جنگ علیه عراق فراخواندید.
بله، ما همواره براساس اصالت رفتار کرده ایم. معیار اصالت از نظر ما قدرتمندی ملت ایران است. این امر ما را بر آن داشت تا همه پان ایرانیستها را به جبهه های جنگ علیه عراق فرا بخوانیم.
خاطرم هست، زمانی که در پاریس بودم، ارتشبد بهرام آریانا زنگ زد و خواستار این شد که به دیدار ایشان بروم. رفتم. علاوه بر ایشان دو سه تن دیگر از جمله دریاسالار کمال حبیب اللهی، فرمانده نیروی دریایی نیز حضور داشتند. آنان از من پرسیدند که با ناو تبرزین چه کنیم؟ گفتم این ناو را به کجا میخواهید ببرید؟ آن را به خلیج فارس بفرستید تا از حقوق ایران در آنجا دفاع کند. تبرزین میتواند نماینده قدرت ایران در خلیج فارس باشد. خوشبختانه آنان نیز ناو را آزاد کردند.
باید بگویم که در اواخر عمر رژیم گذشته، چهار ناو اقیانوس پیما که همگی نامهای ایرانی داشتند، خریداری شده و در حرکت به سوی ایران بود که دولت موقت قراردادهای آنها را لغو کرد و این یکی از بزرگترین خیانتهای دولت موقت به ملت ایران بود. جالب است بدانید که یکی از همین ناوها بود که ایرباس ایران را بر فراز خلیج فارس زد.
حال که بحث به جنگ ایران و عراق کشید، نظرتان درباره گسترش توانمندیهای نظامی ایران چیست؟
تاریخ به ما میگوید که ملت ایران، منهای شکل حکومت، باید تا دندان به سلاحهای پیشرفته مجهز باشد.
قدرت حکومت چه معیاری باید داشته باشد؟
قدرت حکومت باید ناشی از آرمانخواهی ملت باشد و در نتیجه تنها آن شیوه حکومت قابل قبول است که ملت را به سوی آرمان ملی هدایت کند.
در اینباره:
***
درباره نام خلیج فارس
گفت و گو با مرتضی ثاقب فر- ما باید یاد بگیریم که چه باید بکنیم. درست است که کمپلکس (عقده) نداریم، اما این دلیل نمیشود که هر کس آمد به ما توهین کند. ما به حق کسی تجاوز نمیکنیم، اما اجازه هم نمیدهیم که اینها هر کاری دلشان خواست بکنند.
گفت و گوی خبرگزاری میراث فرهنگی با مرتضی ثاقب فر در ۲۵ خرداد ۱۳۸۴
به نام دریای عمان کاری نداریم، اما این خلیج، همیشه فارس بوده است
مرتضی ثاقب فر، مترجم تاریخ، رفتار ایرانیان و اعراب را در قبال نامهای تاریخی بررسی میکند.
«آیا هیچ وقت به مساحت کشور عمان در نقشه جغرافیایی دقت کرده اید؟ کشور کوچکی است که مرزش با دریای عمان به اندازه ایران است، اما در طول سالهای متمادی بدون اینکه ما ایرانیها اعتراضی داشته باشیم، این دریای مشترک به نام عمان شناخته میشود.
ما ایرانیان همیشه سرزمینهای فراوانی داشتیم و ناممان همیشه بر این سرزمینها بوده است. برای همین هیچ وقت عقده اینکه نام خود را بر این دریا هم بگذاریم، نداشته ایم، اما همسایگان عرب ما در آن سوی خلیج فارس به دنبال ایجاد تمدن و فرهنگی برای خود هستند که برای آن حاضرند پول خرج کنند تا نامشان را بر خلیج همیشه فارس بگذارند.»
با مرتضی ثاقب فر گفتگو میکنیم. مترجم تاریخ و کارشناس ارشد جامعه شناسی از دانشگاه رنه دکارت فرانسه: «من حتی نام این کشورهای دور و بر خلیج فارس را هم بدرستی حفظ نیستم. سالهای زیادی از تأسیس این کشورها نمیگذرد و سابقه ای از آنان در کتابهای تاریخی نیست.»
فقط ۲۰۰ سال تاریخ
فقط ۲۰۰ سال از مهاجرت قبایل عرب به حاشیه خلیج فارس میگذرد.
«ساکنان کشورهای حاشیه خلیج فارس، اواخر قرن ۱۸ میلادی از نجد (فلات) عربستان به اینجا آمدند. اول از همه قبایل عتوبی آمدند و به کویت رفتند. بعد قبایل بنی یار و ابوالفلاسفه آمدند که در دوبی و ابوظبی مستقر شدند. بعد هم آل ثانی و بنی کعب و آل سهریان و قاسمیان و وهابیها در آنجا مستقر شدند.»
در دهه ۱۹۷۰ میلادی نیز این قبایل تصمیم گرفتند که تشکیل یک دولت واحد را بدهند: «مردمان این قبایل با کار دیگران و دلالی امرار معاش میکنند. آنان نفت دارند و با پول همین نفت است که میتوانند برای خودشان تاریخ و فرهنگ بخرند.»
ثاقبفر و به قضیه عوضشدن نام خلیج فارس در نقشه جغرافیایی موسسه نشنال جیوگرافی اشاره میکند: «یک پولی به این موسسه دادند و در یکی از نقشهها نام خلیج فارس را عوض کردند و بعد هم موسسه یک عذرخواهی کرد و تمام شد.»
نامگذاری مکانها به چه شکل است؟
ثاقبفر به این پرسش که نامگذاری مکانهای جغرافیایی به چه شکل است، پاسخ میدهد:
در نقشه جغرافیایی جهان نامگذاریها بر سه اساس انجام میشود: یک سری از نامهای باستانی هستند که از قدیم بودهاند، مثل همین خلیج فارس.
برخی از مکانها نام کاشف را روی خود دارند. مثل کاشفهایی که در قرن نوزدهم دنیا را کشف میکردند. مثل خلیج هادسن در آمریکا.
برخی از نامگذاریها هم به دلایل سیاسی انجام میشده است. مثلاً مدیترانه امروز را تا زمانی که دست رومیها بود به آن دریای روم میگفتند، وقتی که فروپاشید به آن دریای میانه یا همان مدیترانه میگویند.
از اول به نام پارسها بوده است
کتاب حدودالعالم در سالهای ۳۷۰ هجری نوشته شده است، نویسنده آن معلوم نیست اما یکی از نخستین آثار در زمینه جغرافی است که به جا مانده است. در این کتاب نوشته شدهاست که اینجا خلیج پارس هست: «حتی فارس هم ننوشته و این نشان میدهد که هنوز در آن زمان کلمههای ما به همان شکل اولیه نوشته میشند، نه به شکل معرب آب.»
در کتاب «سرزمین خلافتهای شرقی» هم این را نوشتهاند که خلیج فارس است.
این منطقه و حتی زمینهای آن سوی آبهای خلیج فارس تا ۶۲۱ پس از میلاد در دست ایرانیان بوده است. از زمان فرورتیش پادشاه ماد از وقتی به اجداد کوروش مسلط شده بود، این دریا که به نام دریای پارس شناخته میشد در دست ایرانیها قرار گرفت.
«بعد از ۳۰۰-۲۰۰ سالی که پس از اسلام ما در ایران حکومتی منسجم نداشتیم، اکثراً این محل در اختیار ما بوده است. فقط از زمان قاجاریه و نفوذ بریتانیاست که عربها تسلط اصلی را به خلیج فارس داشتند تا زمان پهلوی که محمدرضا شاه، آنجا را از دست بریتانیا گرفت.»
مشکلات اساسیتر
«مشکل اساسی ما اساسیتر از این است که نام خلیج فارس را عوض کردهاند.» چراکه به عقیده ثاقبفر کشورهای عربی پیش از این با ثبتکردن نام دانشمندان ایرانی به نام عرب هستند.
«برخی از دایرهالمعارفهای علمی دنیا بزرگان ما را به نام عربها نوشتهاند.» برای اینکه در آن زمان دانشمندان ایرانی به زبان عربی کتاب مینوشتند: «آن موقع زبان میانجی عربی شده بود. مثل حالا که دانشمندان مقالههای علمی خود را به زبان انگلیسی مینویسند، اما به آنان دانشمندان بریتاینا یا آمریکا نمیگویند.»
بیرونی، ابنسینا یا رازی ایرانی هستند اما غربیها از آنان به عنوان دانشمندان عرب یاد میکنند.»
برای مثال میتوانید به تارنمای دایرهالمعارف بریتانیکا سری بزنید و واژه سینا (sina) را جستوجو کنید. در جواب شما مینویسد که او فیلسوفی عرب است.(۱)
ثاقبفر میگوید که دانشمندان غربی از اصالت این دانشمندان با خبر هستند، اما دایرهالمعارفها که برای مردم عادی نوشته شده است، چیز دیگری نوشتهاند.
«۸۰ درصد از دانشمندانی که به عنوان عرب شناخته شدهاند، ایرانی هستند. آنان را من در جوانی شمردهام. از هر ۱۰ نفرشان، هشت نفر ایرانی هستند و دو نفر هم از اعراب مصر و مراکش و اندلوس هستند. این آمار در همه رشتهها ثابت است. از فیزیک و شیمی گرفته تا طب، فلسفه، تاریخ و جغرافیا».
او ادامه میدهد: «در آن دو سه قرن دوم تا پنجم هجری که به اوج تمدن اسلامی معروف است این دانشمندان ایرانی بودهاند که کار میکردند. حتی زبان عربی را هم ما برایشان دستور زبان نوشتیم. سیبویه برای اعراب دستور زبان نوشته است. بزرگترین نثرنویسان ایرانی هستند. در فقه و کلام و حدیث و تفسیر قرآن نیز ایرانیان هستند که نامآور هستند. ۱۰ مفسر بزرگ قرآن نیز ایرانی هستند. اینان بدون اینکه به ایرانیبودنشان اشارهای شود، نامشان در فرهنگها نوشته میشود.»
باید اعتراض کرد
«حکومت ما باید به این روند گرفتن نام و نشان ایرانیان اعتراض کند.»
او ادامه میدهد که مشکلات ایران در سطح بینالمللی باعث بروز این قبیل مشکلات شده است. یعنی: «این کشورها احساس میکنند که ما ضعیف شدهایم و برای همین است که به ما اعتراض میکنند و میخواهند که نام ما را از روی همه چیز حذف کنند.»
«البته من این اتفاقها را خجسته میدانم. برای اینکه باعث میشود احساسات نهفته ناسیونالیستی جوانان فعال شود و دست به اقدام بزنند.»
ثاقبفر میگوید: «ما باید یاد بگیریم که چه باید بکنیم. درست است که کمپلکس (عقده) نداریم، اما این دلیل نمیشود که هر کس آمد به ما توهین کند. ما به حق کسی تجاوز نمیکنیم، اما اجازه هم نمیدهیم که آنان هر کاری دلشان خواست بکنند.»
«اینان چنان تودهنی از ایرانیها میخورند که خودشان باورشان نمیشود.»
(۱) البته خوشبختانه اکنون به ایرانیبودن پورسینا در تارنمای بریتانیکا اشاره شده است. سردبیر
***
پان ایرانیستهای دربند را آزاد کنید.
زندانیان سیاسی را آزاد کنید.
***
به سرویس رایگان وبگاه میهن دوستان ایران بپیوندید و مطالب میهن دوستانه ی خود را در آن منتشر کنید این تارنما امکان انتشار مطالب را یه صورت ایمن برای شما فراهم می کند:
تارنمای هواداران پان ایرانیسم:
فیسبوک هواداران پان ایرانیسم:
تارنمای حزب پان ایرانیست:
تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
تارنمای تريبون آزاد پان ايرانيست در خوزستان:
کانال یوتیوب حزب پان ایرانیست
فیسبوک حزب پان ایرانیست:
حزب پان ایرانیست
همبستگی ملی . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر