۱۳۹۰ آذر ۲۶, شنبه

نامه پان ایرانیسم شماره ۴۰ – حسین رونقی ملکی


نامه پان ایرانیسم شماره ۴۰ – حسین رونقی ملکی

نامه پان ایرانیسم
هواداران پان ایرانیسم در برون مرز
دوره دو، شماره ۴۰ – آدینه ۲۵ آذر ۱۳۹۰ – ۱۶ دسامبر ۲۰۱۱
درود بر هم میهنان گرامی‌:
مطالب زیر تقدیم میشوند:
  • اعتصاب غذای حسین رونقی در پی عدم موافقت با مرخصی استعلاجی
  • سامان آریامن به زندان کارون اهواز منتقل شد
  • روزی که پای عشق وطن در میان بود
  • اغاز پروژه شنای طول خلیج پارس
  • استراتژی نوین پان‌ترکیسم: استراتژی «ختنه»
پاینده ایران
هواداران پان ایرانیسم در برون مرز

اعتصاب غذای حسین رونقی در پی عدم موافقت با مرخصی استعلاجی

حسین رونقی ملکی، از زندانیان سیاسی زندان اوین در اعتراض به نقض حقوق خود دست به اعتصاب غذا زد.
آقای رونقی ملکی از بیماری کلیه رنج میبرد اما مسوولان دادستانی با مرخصی استعلاجی او موافقت نمیکنند. این در حالی است که این زندانی سیاسی برای پیگیری درمان خود نیاز به مراقبت و اقدام پزشکی خارج از زندان دارد.
به گزارش ندای سبز آزادی، رونقی ملکی در اعتراض به این وضعیت، و همچنین برای اعتراض به وضعیت دیگر زندانیان سیاسی، دست به اعتصاب غذا زده و همزمان، نامه انتقاد آمیزی خطاب به دادستان تهران نوشته و او را در جریان اعتصاب غذای خود قرار داده است.
وی در بخشی از نامه خود خطاب به دادستان تهران چنین آورده است :”به استحضار میرسانم این جانب سید حسین رونقی ملکی فرزند سید احمد، در نامه های متعدد موضوعات مختلفی مانند مشکل کلیوی خود، نحوه صدور حکم و بازجوییها، عدم ارائه رونوشت حکم دادگاه بدوی، وضعیت زندان و زندانیان بیمار، بلاتکلیفی زندانیان و فشارهای وارده بر آنها و خانواده هایشان، بازداشتها، انفرادیها، عدم اجرا و پایبندی به قوانین جاری کشور، را برای جناب عالی تشریح کردم و امروز به خاطر نتیجه نگرفتن از این نامه ها اعتراض خود را به روند جاری به گونه ای دیگر ادامه میدهم.”
***

سامان آریامن به زندان کارون اهواز منتقل شد

سامان آریامن
سامان آریامن از اعضای حزب پان ایرانیست که هفدهم آبانماه چند تن از ماموران اداره اطلاعات خوزستان با مراجعه به منزل وی، او را بازداشت کرده‌ بودند، به زندان کارون اهواز منتقل شد.
به گزارش خانه حقوق بشر ایران، این عضو حزب پان ایرانیست را در ابتدا به اطلاعات اهواز منتقل کرده بودند که پس از گذشت بیش از یک‌ ماه از بازداشت، انتقال وی به زندان کارون اهواز انجام شده است.
طی این مدت، وی تنها یک تماس تلفنی با اعضای خانواده خود داشته است و هنوز از اتهامهایی که به وی وارد شده است، اطلاعی در دست نیست.
آریامن دانشجوی رشته علوم سیاسی دانشگاه آزاد اهواز است که چند سال پیش به دلیل چاپ نشریه ای زیراکسی در زمینه مسایل ملی توسط اداره اطلاعات خوزستان بازداشت و تهدید شده بود که از ادامه فعالیتها سیاسی جلوگیری کند.
چندی پیش نیز به دلیل بحثهای سیاسی در دانشگاه آریامن به حراست دانشگاه احضار و مورد بازجویی قرار گرفته بود.
***

روزی که پای عشق وطن در میان بود

استاد محمد حسین شهریار
برگرفته از تارنمای آذر آبادگان من
روزی اگر بناست که بر تن کفن کنم
من اَن کفن به تن ز برای وطن کنم
سبز و سفید و سرخ نکوتر بود کفن
تا من برای خاطر میهن به تن کنم
ایران من، عزیز من، ای سرزمین من
مرگ است بی تو اگر هوس زیستن کنم
روزی که پای عشق وطن در میان بود
تاریخ گفته است که من چه باید کنم
همچون برق حق بر خرمن باطل درافتم
یزدان صفت مبارزه با اهریمن کنم
دشمن اگر پای بدین سرزمین نهد
کاری که کرد نادر لشگر شکن کنم
***

اغاز پروژه شنای طول خلیج پارس

سرزمین کهن ما ایران، همواره زادگاه بزرگمردان و شیرزنانی بوده که از جان خود برای سرافرازی میهن و مردم خود شگذشته و نام خود را جاودان ساختند. از آرش کمانگیر میگویم و کاوه آهنگر. از بابک خرمدین و رزمندگان سرافراز دیروز و امروز که جان فشاندند تا این خاک بماند.
با انگیزه پیکار در جبهه فرهنگی، پروژه شنای طول خلیج پارس در گستره آبهای نیلگون پارس، با تلاش گروهی از جوانان توانمند این مرز و بوم برنامه ریزی شد تا نخست توان بی پایان ایرانیان را نشانگر باشد و دوم پاسخی دندان شکن به تازیانی بدهد که ندیده و نشناخته، در تلاشند تا نام ساختگی خلیج عربی را جایگزین خلیج پارس کنند.
محمد کبادی و همرزمانش از سازمان امداد و نجات، با کمترین داشته ها اما بالاترین انگیزه ها، چند سالیست که برای جهانیتر شدن نام خلیج نیلگون پارس کوشیده اند و در این راه سختیها و نامردمیهای بسیار دیده اند.
این پروژه مردمی و میهنی، پیشکش همه ایرانیان و ایران دوستان در هر کجای جهان است، با هر زبان و نژاد و آیین، و پیام آور صلح و نوعدوستی ماست.
نیازمند همراهی گرمتان هستیم. تنهایمان نگذارید که سخت تنهاییم. گاهی سری به ما بزنید. دور از شما نیستیم در تارنمای
روز دوشنبه بیست و هشتم آذر ماه برابر با نوزدهم دسامبر، محمد کبادی پیکار خود را برای نگاشتن رکورد بلندترین شنای آبهای آزاد جهان آغاز خواهد کرد. 
هر که دارد هوس یاری ما…….این گوی و این میدان.
برای دیگر یاران نیز این نامه را بفرستید. سپاس
شروان شعاعی
مدیر پروژه
***

استراتژی نوین پان‌ترکیسم: استراتژی «ختنه»

برگرفته از تارنمای آذرپادگان
دکتر حمید احمدی
استاد دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران
در مورد وظایف و برنامه های پان‌ترکیستها در دوران جدید پس از جنگ سرد و استقلال کشورهای آسیای میانه و قفقاز، بحثهای زیادی در محافل پان ترکیستی در داخل ترکیه، در جمهوری آذربایجان و خارج از این مناطق صورت گرفته است. اما هیچکدام از این بحثها به اندازه پیشنهادات صبری بدرالدین برای پان ترکیستها جذابیت نداشته است. میتوان پس از ضیا. گوک آلپ، بدرالدین را مهمترین ایدئولوگ جریان پانترکیستی دانست. او در یکی از مقالات بسیار مهم خود که در برگیرنده استراتژی پان ترکیستها برای دستیابی به وحدت ترکیه، قفقاز، مناطقی از ایران، افغانستان و کلیه جمهوریهای آسیای میانه و بخشهای شرقی چین است، ضمن نگاهی به گذشته پان ترکیسم، میگوید که تا سال ۱۹۹۱ (فروپاشی شوروی)، پان ترکیسم تنها به عنوان یک ایدئولوژی وجود داشت اما پس از آن، اقدامهای عملی برای آغاز مرحله نهادی جنبش پان‌ترکیسم آغاز شد. تشکیل «مجمع خلق‌های ترک» (TPA ) با شرکت‌ کشورهای ترک زبان ترکیه، قفقاز، کشورهای آسیای میانه و گروه‌های ترک‌ زبان سایر کشورها، نخستین گام در این جهت بود. این مجمع جلساتی را هر سال در پایتخت‌های کشورهای مذکور تشکیل داد، در آن مسایل جهان ترک به بحث گذاشته می‌شود. خلاصه استراتژی آینده‌ی پان‌ترکیسم، آن‌گونه که توسط بدرالدین مطرح شده است، به شرح زیر است:
از آن‌جا که کشورهای دارای اقلیت‌های عمده ترک زبان در روسیه، چین، ایران، بلغارستان، یونان و افغانستان، نسبت به هر گونه حرکت در رابطه با وحدت ترک‌های جهان حساس هستند و آن را در مورد تمامیت ارضی خود نوعی اقدام دشمنانه تلقی می‌کنند، پان‌ترکیست‌ها باید بسیار محتاط عمل کنند، تا دشمنی این کشورها و نیز جهان عرب را برنیانگیزند. بدرالدین یک شیوه تدریجی را براساس آن‌چه که او «اصل ختنه» (Prinaple of circmcision) می‌خواند توصیه کرده و کاربرد آن را مدنظر قرار می‌دهد. به نظر او در دوران قبل از ختنه، کودک را با اسباب‌بازی و شکلات و شیرینی سرگرم می‌کنند تا موعد مقرر فرا رسد و ضربه ناگهانی در اوج بی‌خبری کودک وارد شود. در این لحظه اجتناب‌ناپذیر، گریه کردن و مقاومت بیهوده است چون در واقع کار از کار گذشته است.(1)
وی یک استراتژی سه مرحله ای را برای رسیدن به آنچه که ایجاد « فدراسیون ترکها» میخواند پیشنهاد میکنند:
۱ـ در مرحله نخست پان ترکیستها بر ایجاد روابط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی میان ترکها تاکید میکنند.
۲ـ در مرحله دوم استحکام سیاسی در اولویت قرار خواهد گرفت، اما این استحکام سیاسی به شش کشور مستقل ترک روسیه سابق محدود خواهد بود.
۳ـ مرحله سوم زمانی است ]که[ حرکت این کشورها به رهبری جنبش پان ترکیستی، برای آزاد سازی خلقهای ترک و اتحاد سیاسی آنها از قید استعمار در روسیه (تاتارها، یاقوتها و ...) چین (اویغورها)، ایران (آذربایجانیها)، و غیره، آغاز خواهد شد.
بدرالدین به دلیل حساس بودن دنیای غرب، روسیه و کشورهای منطقه به اقدامات ترکیه، تاکید میکند در عین اینکه ترکیه یک نقش محوری و رهبری کننده را در جریان پان ترکی به عهده دارد اما در مراحل اولیه ادغام و اتحاد ترکها، باید با احتیاط تنها بر جنبه فرهنگی رهبری ترکیه تاکید کرد. (2)
به سوی اجرای استراتژی «ختنه»:
گامهای عملی ترکیه و پان ترکیستها
گرچه نمیتوان سند دقیقی برای اثبات ارتباط گروه های پان ترکیستی ترکیه با پیشنهادات استراتژیک بدرالدین به دست داد اما بررسی اقدامات عملی دولت ترکیه در سالهای دهه ۱۹۹۰ و اوایل قرن ۲۱ به خوبی نشان میدهد که این گامهای عملی در واقع چیزی جز گامهای تدریجی پان ترکیسم به سوی فراهم ساختن شرایط برای رسیدن لحظه موعود، یعنی لحظه ختنه (چه در رابطه با جمهوری‌های شش‌گانه آسیای میانه و قفقاز و چه کشورهای دارای گروه‌های ترک‌زبان) نمی‌تواند باشد. در واقع باید گفت که « فرصت‌های طلایی» (از نظر خود پان‌ترکیست‌ها) فراهم شده است. سقوط شوروی بار دیگر پس از گذشت ۷۰ سال از سقوط دولت ترک‌های جوان و فروپاشی عثمانی، دولت ترکیه را به وسواس انداخته و آن‌ها را همانند رهبران ثلاثه ترک‌های جوان به تبدیل پان‌‌ترکیسم به استراتژی و ایدئولوژی رسمی سیاست خارجی خود واداشته است. در جریان ده سال گذشته، دولت ترکیه گام‌های زیر را به عنوان گام‌های آغازین مرحله نخست استراتژی نوین‌ پان‌ترکیسم برداشته است:
۱ـ تشکیل مجمع خلق‌های ترک (TPA ) متشکل از ترکیه، جمهوری آذربایجان، پنج جمهوری آسیای میانه و گروه‌های پان‌ترکیست کشورهای غیر ترک دارای گروه‌های ترک زبان. این مجمع هر ساله جلساتی را که به اجلاس « سران ترک» معروف است و تاکنون هشت اجلاس آن در پایتخت‌های مختلف منطقه برپا شده است، تشکیل داده است. در این اجلاس‌های سران و نمایندگان گروه‌های پان‌ترکیست، مسایل فرهنگی، اقتصادی و سیاسی کشورهای ترک تبار مورد بحث و بررسی و چاره‌یابی قرار می‌گیرد. (3)
۲ـ تلاش برای ترویج فرهنگ، زبان و سیستم سیاسی ترکیه در جمهوری‌های فوق‌الذکر از طریق کمک به نشریات پان‌ترکی، چاپ کتاب‌ها و نشریات ترکی با استفاده از حروف لاتین (به جای حروف عربی ـ فارسی) و ترکی استانبولی، از جمله چاپ کتاب‌های آموزشی در مدارس و حتی چاپ کتاب‌ها و نشریات اسلامی به ترکی استانبولی و حروف لاتین. تاسیس مدارس در سطوح مختلف از ابتدایی تا تاسیس موسسات آموزشی عالی در این جمهوری‌ها و تدریس ترکی استانبولی و تاریخ رسمی مورد نظر پان‌ترکیست‌ها بخش دیگری از اقدامات دولت ترکیه است. دولت ترکیه و موسسات غیر دولتی پان‌ترکیست تاکنون چندین دانشگاه، و صدها دبیرستان و دبستان در سراسری جمهوری‌ها تاسیس کرده و به آن‌ها کمک مالی می‌دهند. (4)
۳ـ کمک به تاسیس شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی و پخش برنامه‌های هنری، تاریخی، سیاسی مورد نظر ترکیه، چه از طریق کانال‌های رسمی تلویزیون خود ترکیه و چه از طریق کانال‌هایی که برای جمهوری‌های فوق به کمک متخصصان فنی و کارشناسان هنری، ادبی،‌ تاریخی و سیاسی پان‌ترکیست وابسته به ترکیه ساخته می‌شود. ترکیه از طریق این پوشش وسیع ماهواره‌ای به ترویج زبان، فرهنگ، شیوه زندگی و سیستم سیاسی مورد نظر خود در این جمهوری‌ها می‌پردازد. (5)
۴ـ تاسیس مدارس مذهبی به شیوه مدارس امام خطیب ترکیه در این جمهوری‌ها و چاپ کتب مذهبی، نظیر قرآن و سایر کتاب‌ها به منظور جلوگیری از فعالیت‌های مذهبی جمهوری اسلامی و عربستان سعودی. علاوه بر دولت ترکیه، موسسات غیر دولتی، به ویژه موسسات اخوت اسلامی (طریقت) نیز در این رابطه فعال هستند. یکی از فعال‌ترین این موسسات غیر دولتی، هیات‌های مذهبی وابسته به فتح‌اله گوسن هستند که صدها مدرسه مذهبی در این جمهوری‌ها تاسیس کرده و به ترویج زبان و فرهنگ ترکیه دست می‌زنند. (6)
۵ـ اعطای بورسیه‌های تحصیلی گسترده، به دانشجویان این جمهوری‌ها و نیز به دانشجویان ترک زبان کشورهای منطقه، برای تحصیل در دانشگاه‌ها و موسسات آموزشی عالی ترکیه. ترکیه هر ساله هزاران بورسیه به این کشورها و گروه‌ها واگذار می‌کند، و در جریان اقامت آن‌ها در ترکیه، علاوه بر آموزش زبان ترکی استانبولی، ایدئولوژی پان‌ترکیسم طی برنامه‌های آموزشی ویژه به آن‌ها ارائه می‌شود تا پس از بازگشت به کشورهای خود، به عنوان فرستادگان و فعالان جریان ترکی و رواج فرهنگ، زبان و ارزش‌های سیاسی و اجتماعی ترکیه به عنوان رهبر نهضت پان‌ترکی عمل کنند. (7)
۶ـ تلاش برای بازسازی اقتصادهای ویران شده جمهوری‌های شش‌گانه سابق روسیه، از طریق فعالیت‌های شرکت‌های تجاری، اقتصادی، دولتی و غیر دولتی ترکیه در زمینه‌های گوناگون فنی، تولیدی، صنایع تجاری، راهسازی و انواع قالب‌های اقتصادی دولت ترکیه و شرکت‌های وابسته به آن یا شرکت‌های غیر دولتی ترکیه که در طول ده سال پس از فروپاشی شوروی صدها قرارداد گوناگون در این زمینه‌ها با دولت‌های آسیای میانه و جمهوری آذربایجان بسته‌اند.(8)
۷ـ اعطای وام‌های گوناگون به دولت‌های جمهوری‌های شش‌گانه فوق‌الذکر برای بازسازی اقتصادی و پیشبرد توسعه اقتصادی و فرهنگی این جمهوری‌ها. این وام‌ها گاه از طریق خود ترکیه و شرکت‌های ترک و گاه نیز با وساطت ترکیه، از طریق کشورهای اروپایی، اسرائیل و آمریکا به این جمهوری‌ها واگذار می‌شود. (9)
۸ـ اتحاد و اتئلاف با کشورهای غربی و غیر مسلمان به منظور افزایش توانمندی خود برای فعالیت‌های اقتصادی و فرهنگی در آسیای میانه و قفقاز و مهم‌تر از آن مقابله با نفوذ کشورهای رقیب نظیر ایران که زمینه‌های خوبی برای فعالیت‌های مقابل و خنثی‌کردن تلاش‌های پان‌ترکیستی ترکیه دارند. ترکیه گاه از طریق ائتلاف با آمریکا و اسرائیل (پیمان استراتژیک ۱۹۹۴ ترکیه ـ اسرائیل) و انجام پروژه‌های مشترک اقتصادی و صنعتی در آسیای میانه و قفقاز، به اعمال فشار علیه ایران و سایر کشورهای منطقه پرداخته است. دست پنهان جریان پان‌ترکیستی در ورای مخالفت‌های آمریکا به مشارکت ایران در کنسرسیوم نفتی قفقاز، و عبور لوله‌های انتقال نفت آسیای میانه از ایران را نباید از نظر دور داشت.
علاوه بر این، ترکیه و جریان پان‌ترکیستی از قدرت مالی و سیاسی و نظامی این کشورها به ویژه (آمریکا و اسرائیل) به خوبی استفاده کرده و از طریق بستن پروژه‌های مشترک در زمینه‌های فوق،‌ از توان مالی، نفوذ سیاسی، قدرت نظامی و دانش فنی این کشورها در راه اجرای استراتژی پان‌ترکی خود بهره‌برداری کرده است. (۱0)
پان‌ترکیسم و ایران
همان‌گونه که در بخش‌های پیشین اشاره شد، ایدئولوژی پان‌ترکیسم از همان آغاز همیشه نگاهی نیز به ایران داشته است. نظریه‌پردازان پان‌ترکیسم/ پان‌تورانیسم، که خود اساسا از نوشته‌های شرق‌شناسان اروپایی متحد انگلستان (که در گرما گرم‌بازی بزرگ یعنی رقابت امپریالیستی میان روسیه و انگلستان، بر سر آسیای میانه، ایران، ‌افغانستان و هند، طرح دامن زدن به احساسات قومی ترک گرایانه در محورهای جنوبی روسیه را علیه این امپراتوری ارائه دادند) الهام می‌گرفتند، بخش‌های شمالی ایران، شامل آذربایجان، گیلان و شمال خراسان را بخشی از امپراتوری آرمانی آینده ترک‌ها می‌پنداشتند، و در این رابطه نوشته‌هایی را در نشریات پان‌ترکی استانبول انتشار می‌دادند. (۱1) در سال‌های دهه ۲۰ ـ ۱۹۱۰ تعداد این‌گونه نوشته‌ها پیرامون آذربایجان ایران افزایش یافت و نویسندگان آن براساس استدلال‌هایی که بیش‌تر از ماهیت احساسات غیر عقلایی شدید نژاد پرستانه و تخیلی برخوردار بود، و نمونه‌های آن در هیچ یک از نوشته‌های معتبر تاریخی غربی (چه در عهد باستان و چه در قرون بعد)، اسلامی و ایرانی به چشم نمی‌خورد. این نوشته‌ها، بر ریشه‌های ترکی ـ و نه ایرانی بودن ـ آذربایجان اصرار می‌ورزیدند و آن را جزیی از توران آینده می‌دانستند. ضیاء گوک آلپ در استراتژی سه مرحله‌ای پان‌ترکیسم، که پیش از این به آن اشاره یافت، آذربایجان ایران و بخش‌های شمال غربی و شمال شرقی ایران را بخشی از «دوغوزستان» موعود بر می‌شمرد که با پیوستن به ترکیه و قفقاز یک دولت بزرگ ترک تشکیل خواهند داد. (۱2)
محافل پان‌ترکیست دولت عثمانی و جمهوری ترک بعدی، چه در اقدامات عملی و چه در نشریات گوناگون خود،‌ آذربایجان ایران را بخشی از منطقه تبلیغاتی و عملیات خود جهت ترویج پان‌ترکیسم در نظر می‌گرفتند.
سازمان پرقدرت مخفی تحت نظر انورپاشا (تشکیلات مخصوصه) که اندکی قبل از آغاز جنگ جهانی اول به منظور فراهم ساختن زمینه ترویج پان‌ترکیسم و الحاق مناطق شمال غرب ایران، قفقاز، شمال شرق ایران و افغانستان و آسیای میانه تشکیل شده بود، واحدهای تبلیغی و عملیاتی متعددی را به ایران اعزام کرد.(13)که در شهرهای تبریز و تهران مستقر شده بودند. گروه‌های عملیاتی و تبلیغی فوق در طول دوران اشغال آذربایجان از سوی عثمانی پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه، برای تبلیغ و سازماندهی هسته‌های پان‌ترکی در تبریز تلاش کردند، اما مخالفت شدید ایران دوستان تبریز، به ویژه شیخ محمد خیابانی و احمد کسروی، تلاش‌های آن‌ها را خنثی کرد. سقوط امپراتوری عثمانی و از میان رفتن رهبران ثلاثه پان‌ترک (انور، طلعت و جهان) باعث توقف موضع‌گیری‌های مداخله‌جویان محافل پان‌ترکیستی و جمهوری نوین ترکیه نسبت به ایران نشد. در این رابطه می‌توان اقدامات سازمان «ترک اجاقی» و رهبران روشی بیک اشاره کرد که در کنفرانس ۱۹۲۳ استانبول، آذربایجان ایران را بخشی از جهان ترک دانست و ‌خواستار پیوستن آذربایجانی‌ها به جمهوری ترکیه شد.(۱۴)
سازمان ترک «اجاقی» در سال‌های دهه ۱۹۳۰ نیز در راستای تبلیغات گسترده خود پیرامون برتری نژاد ترک بر سایر نژادهای جهان، مطالب عمده‌ای را علیه ایران انتشار داد. این نوع احساسات و ادعاها را می‌توان بیش از همه در نوشته‌های رشید صفوت یکی از مورخین و نظریه‌پردازان سازمان مذکور پیدا کرد. (۱۵)
در اوایل سال‌های دهه ۱۹۴۰، گروه‌های پان‌ترکیستی که از سوی سفارت آلمان در استانبول و خارج از ترکیه حمایت می‌شدند، به عملیات خود علیه ایران افزودند در جریان تلاش محرمانه نمایندگان گروه‌های پان‌ترکیست با ماموران اطلاعاتی آلمان نازی در برلین، پان‌ترکیست‌ها در صدد برآمدند که نظر آلمان‌ها را به آذربایجان ایران جلب کنند. براساس اسناد محرمانه آلمان نازی، نوری پاشا برادر انورپاشای معروف، در جریان یک ملاقات با نمایندگان نازی در جبهه شرقی در ۱۹۴۱ (پیش از هجوم آلمان به شوروی) پیشنهاد ایجاد جمهوری‌های ترک در آذربایجان ایران و شمال عراق را که متحدان ترکیه خواهند شد، به نازی‌ها ارائه داد. (16)
در طول سال‌های ۴۴ ـ ۱۹۴۱ که فعال‌ترین دوران تحرک‌ پان‌ترکیست‌های «ترکیه» بود، ‌فشارهای زیادی برای حمایت ترکیه از راه‌اندازی حرکت‌های پان‌ترکی در ایران صورت گرفت. محافل پان‌ترکیست بخشی از تلاش‌های خود را بر دانشجویان ایرانی مشغول به تحصیل در استانبول و آنکارا و گرایش دادن آن‌ها به فعالیت‌های پان‌ترکیستی متمرکز ساختند. (برخی از فعالان بعدی پان‌ترکیست‌های فرهنگی و سیاسی ایرانی نظیر جواد هیات و حمید نطقی ـ که پس از انقلاب اسلامی نشریه وارلیق را به زبان ترکی و فارسی، اما با محتوی پان‌ترکیسم فرهنگی منتشر کردند، در این سال‌ها به دعوت دوات ترکیه در استانبول به تحصیل مشغول بودند). (17)
در همین دوره، یعنی ۱۹۴۲ بود که یکی از اولین کتاب‌های پان‌ترکیستی پیرامون آذربایجان ایران توسط شخصی به نام صنعان آذر (نام مستعار) با استفاده از تبلیغات تاریخی محافل پان‌ترکیستی سال‌های قبل درباره ایران نوشته شد. (18)
در همین دوره یکی از نویسندگان پان‌ترکیست ترکیه (صلاح‌الدین ارتورک) در کتاب خود کمک به « برادران ترک در ایران» را برای کسب استقلال خود، به عنوان نخستین، گام به سوی وحدت در « توران بزرگ» پیشنهاد کرد. (19)
بعد از جنگ جهانی نیز مبلغان، روزنامه‌نگاران و نویسندگان پان‌ترکیست ترکیه، نظیر جلال‌الدین یوسل احمد جعفر اوغلو و یوسف آزمون و فاروق سومر مطالبی مشابهی را که بیش‌تر رنگ و بوی احساسی شدید همراه با پرخاشگری داشت و از تخیل‌پردازی‌های ذهنی سرچشمه می‌گرفت تا منابع تاریخی معتبر، درباره آذربایجان ایران می‌نوشتند. نشریات پان‌ترکیستی چون ارتوکن با طرح شعار « همه ترک‌ها یک ارتش هستند» خواستار تقویت نیروهای مسلح ترکیه و آماده سازی آن برای رهاسازی « ترک‌‌های ایران» شدند. (20)
با تاسیس حزب پان‌ترکیستی اقدام ناسیونالیست به رهبری آلپ‌ارسلان تورکش، که خواستار کمک ترکیه به هسته‌های پان‌ترکی جهان برای آماده‌سازی مقدمات تشکیل « توران بزرگ» بود، تبلیغات پان‌ترکی علیه ایران شدت بیشتری پیدا کرد. نشریات حزب مذکور و نشریات بعدی در دهه ۱۹۷۰ (پس از انقلاب اسلامی ایران) نظیر « چاغری» به طرح مطالب نژادپرستانه و چاپ گزارشات اغراق گونه درباره جمعیت « ترک‌های ایران»، خواستار رهاسازی آن‌ها از به اصطلاح « ستم فارس‌ها» شدند. (21)
در سالهای دهه ۱۹۸۰ که موج اسلام‌گرایی ترکیه را نیز در برگفت، تبلیغات ضد ایرانی حزب « اقدام ناسیونالیست» علیه ایران شدت گرفت و پان‌ترکیست‌هایی نظیر فاروق سومر و محرم ارگین به تلاش برای جذب عناصر ایرانی اهل استان آذربایجان و تبدیل ساختن آن‌ها به مهره‌های فعال پان‌ترکیست تلاش کردند. (22) از اوایل دهه ۱۹۸۰ تعدادی از عناصر چپ‌گرای افراطی آذربایجان ایران به ترکیه رفتند(23)و نزد این پان‌ترکیست‌ها به فراگیری آموزه‌های رمانتیک پان‌ترکی مشغول شدند تا بعدها به ترویج آن‌ها در ایران دست بزنند.
در سال‌های دهه ۱۹۹۰، به ویژه پس از فروپاشی شوروی و استقلال جمهوری آذربایجان، تعدادی از عناصر با سابقه پان‌ترکیست‌ متعلق به فرقه دمکرات آذربایجان، که پس از انقلاب اسلامی وارد ایران شده بودند به محافل سابق الذکر پیوستند تا در لحظه مناسب به کمک عناصر مارکسیست پان‌ترکیست ایران (به ویژه چهره‌های فعال مسئول نشریه وارلیق) آمده و فعالیت‌های سیاسی و سازمانی خود را در ایران آغاز کنند. باز شدن فضای سیاسی ایران در ۱۳۷۶ و جنگ قدرت میان نیروهای چپ و راست (موسوم به اصلاح‌طلبان و محافظه‌کاران) جمهوری اسلامی، فرصت مناسبی دست داد تا عناصر گوناگون پان‌ترکیست ایرانی (حلقه‌های باکو و استانبول) و هسته‌های فعال چپ و راست (در اروپا و آمریکا) با حمایت‌های مالی و سیاسی ترکیه و جمهوری آذربایجان، به انتشار نشریات گوناگون محلی در استان‌های آذربایجان ایران بپردازنند و ضمن تبلیغات گسترده پان‌ترکی به سازماندهی هسته‌های فعال در سطوح گوناگون (به ویژه در سطح دانشگاه‌ها) دست بزنند. استقلال منطقه مسلمان‌نشین قفقاز معروف به جمهوری آذربایجان نقطه عطف بسیار مهمی در سیاست‌های پان‌ترکیستی، به ویژه در رابطه با ایران محسوب می‌شود. به این خاطر از اوایل دهه ۱۹۹۰ به بعد دوره جدید و مهمی از تبلیغات، تلاش‌ها و سازماندهی‌ها در رابطه آذربایجان ایران شروع شد که در آن شعار « آذربایجان واحد» و هدایت تلاش‌های پان‌ترکی جهت دامن زدن به احساسات ترکی و طرح تضاد و کشمکش قومی میان « ترک و فارس» به عهده جمهوری آذربایجان و عناصر افراطی پان‌ترک آن گذاشته شد. بررسی نقش محوری باکو در این زمینه ضروری است.
جمهوری آذربایجان:
کارگزار پروژه پان‌ترکیسم ضد ایرانی
همان‌گونه که در بالا گفته شد، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی این فرصت را فراهم ساخت تا پروژه پان‌ترکیسم ضد ایرانی، یعنی برنامه‌ریزی گام به گام برای رواج ایدئولوژی و جریان پان‌ترکیستی در مناطق ترک زبان ایران و زمینه‌سازی اجرای استراتژی «ختنه» مورد نظر طراحان نوین پان‌ترکیسم به اجرا درآید. وظیفه این طرح ریزی عملیاتی و اجرای آن به عهده جمهوری آذربایجان گذاشته شده و نخبگان و محافل پان‌ترکیست و به طور غیر مستقیم دولت باکو، به کارگزاران دولت ترکیه جریان پان‌ترکی / پان تورانی آن تبدیل شده‌اند. در واقع این پدیده چندان بی‌سابقه هم نبوده است. نقش کارگزاری در همان دوره اولیه پان‌ترکیسم، یعنی دوران فعالیت‌های گروه سیاسی، تبلیغاتی و نظامی تشکیلات پان‌ترکی سال‌های دهه ۲۰ ـ ۱۹۱۰ تحت رهبری ترک‌های جوان، نیز به عهده نخبگان باکو گذاشته شده بود و بخش عمده‌ای از جریان پان‌ترکیستی ضد ایرانی از آن منطقه علیه ایران سازماندهی و هدایت می‌شد. به واقع نخبگان ماجراجوی باکو در طول قرن بیستم نقش کارگزاری را برای یک دولت خارجی در ایران بازی می‌کرده‌اند. در سال‌های ۱۹۳۰ ـ ۱۹۱۰ کارگزار دولت عثمانی، در سال‌های ۱۹۹۰ ـ ۱۹۲۰ کارگزار برنامه‌های توسعه‌جویانه مسکو و از ۱۹۹۱ به بعد بار دیگر کارگزار استراتژی نوین پان‌ترکیستی آنکارا.
نگاهی کوتاه به سیر تحول این جریان، نکته‌ها را بیش‌تر روشن می‌سازد. اصولا جریان پان‌ترکیسم در منطقه‌نشین و سرزمین‌های سابق ایران در قفقاز از همان سال‌های آغازین قرن بیستم و همزمان با گسترش این ایدئولوژی در امپراطوری عثمانی، پیدا شد. برخی از فعالان پان‌ترکیسم نظیر حسین‌زاده و احمد آقا اوغلو از اهالی قفقاز بودند که در سال‌های دهه ۲۰ ـ ۱۹۰۰ در استانبول بسر می‌بردند در زمره برجسته‌ترین شخصیت‌های محافل پان‌ترکی محسوب می‌شدند.(24)
بعدها محمد امین رسول‌زاده نیز به آن‌ها پیوست، و همین گروه‌ها بنیانگذار حزب (مساوات) شدند که در واقع از سال‌های ۱۹۱۷ به بعد گرایش‌های پان‌ترکی خود را به شدت آشکار ساخت. این حزب تحت حمایت شدید مالی، نظامی و سیاسی رژیم ترک‌های جوان در عثمانی قرار داشت و از برنامه بلندپرواز پان‌ترکیستی رهبران عثمانی در راه برپایی یک امپراتوری گسترده ترک زبان (توران) پیروی می‌کرد. در واقع باید بر این نکته انگشت گذاشت که اقدام حزب مساوات در سال ۱۹۱۸ برای گزینش نام «‌ آذربایجان» برای منطقه مسلمان‌نشین قفقاز (اران و آلبانیای تاریخی) یک اقدام حساب شده و سنجیده در راستای برنامه‌های آینده پان‌ترکیستی ترک‌های جوان بود. رهبران حزب مساوات به کارگزاری از سوی رهبران ترک‌های جوان با گزینش این نام برای منطقه اران، آرزو داشتند تا در آینده بحث وحدت مناطق شمال رود ارس را با آذربایجان واقعی در ایران مطرح کنند و با دامن‌زدن به احساسات ترک گرایانه ضد ایرانی، زمینه الحاق آذربایجان ایران به امپراتوری ترک را فراهم سازند. گرچه این نکته تاکنون به طور گسترده در پژوهش‌های ایرانی بررسی نشده است، اما حضور نیروهای نظامی ارتش عثمانی در قفقاز، و حضور عناصر برجسته پان‌ترکیست در آن منطقه را که تحت حمایت نظامی عثمانی قرار داشتند، می‌توان دلیلی بر این مدعا دانست.
در آن روزگار برخی از نخبگان تیزبین ایرانی، نظیر شخ‌محمد خیابانی و احمد کسروی در تبریز به خوبی به این انگیزه‌های پان‌ترکی پی برده، و به آن اعتراض کردند. در پی همین اعتراضات بود، که نیروهای پان‌ترکیست که به همراه ارتش عثمانی آذربایجان را در اشغال داشتند به تبعید شیخ محمد خیابانی از ایران به قفقاز دست زدند. (25) شیخ در راستای مقابله با همین برنامه‌های گسترش‌طلبانه و الحاق‌گرایانه پان‌ترکیستی، نام آذربایجان را به «آزادیستان» تغییر داد تا مانع برنامه‌های فوق شود. (26) در همان زمان، در تهران نیز روشنفکران و نویسندگان ایرانی واکنش‌های شدیدی بر این اقدام پان‌ترکیستی مساواتی / عثمانی نشان دادند که، در نشریات آن دور ایران بازتاب یافت. (27) گرچه سقوط دولت ترک‌های جوان و نابودی رهبران پان‌ترکیست آن از یک سو، و سقوط رژیم مساواتی به دست کمونیست‌ها از سوی دیگر به این برنامه‌ها و رویاها پایان داد اما اندیشه پان‌ترکیستی در پوشش مارکسیسم ـ لنینیسم در منطقه قفقاز هم‌چنان ادامه یافت، و بار دیگر در جریان جنگ جهانی دوم فرصت نقش آفرینی پیدا کرد. در این مرحله بود که باکو و رهبران آن نقش کارگزاری برای اندیشه‌های گسترش طلبانه شوروی را بازی کردند، و با آفرینش ماجرای جمهوری‌های خود مختار آذربایجان و کردستان ایران درصدد تجزیه و الحاق این مناطق به خاک شوروی برآمدند. نوشته‌هایی که اخیرا براساس اسناد و خاطرات چهره‌های فعال در ماجرای تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان و اعلام حکومت خودمختار در تبریز انتشار یافته است، به خوبی نشان می‌دهد که این ابتکارات، بخشی از برنامه‌های مشترک مسکو/ باکو برای تشکیل یک آذربایجان واحد و الحاق آن به شوروی بوده است. (28) پان‌ترکیست وابسته به رژیم میرجعفر باقراف رهبر حزب کمونیست شوروی شاخه باکو، از همان آغاز اشغال آذربایجان ایران تا خروج نیروهای ارتش سرخ، به مدت ۴ سال از طریق انتشار نشریات به شدت پان‌ترکیستی « وطن‌یولندا» ، « شفق» و « آذربایجان» برای رواج پان‌ترکیسم در ایران فعالیت کردند. حوادث بعدی، پس از خروج شوروی و فرار رهبران اصلی فرقه دمکرات به باکو، نشان داد که این‌گونه تلاش‌ها تاثیر چندانی در ایرانیان آذربایجانی به جای نگذاشته و هیچ خدشه‌ای به وفاداری‌های ایرانی آن‌ها وارد نیاورد. (29)
نظریه‌پردازان و مورخان پان‌ترکیست قفقاز، به همراه متحدان اندک ایرانی عضو فرقه دمکرات آذربایجان خود در فاصله سال‌های ۱۹۷۹ ـ ۱۹۴۶، از طریق انتشار کتاب‌ها، نشریات، و برپایی نمایش‌های هنری و تبلیغاتی رادیویی هم‌چنان به تبلیغ اندیشه‌های پان‌ترکیستی واگرایانه علیه ایران ادامه می‌دادند. چهره‌های مارکسیست/ پان‌ترکیست ایرانی که محصول سال‌های اشغال چهار ساله آذربایجان ایران از سوی ارتش سرخ و رژیم پیشه‌وری بودند و برای تحصیل در موسسات آموزشی شوروی به باکو اعزام شده بودند و یا به همراه ارتش سرخ و رهبران فرقه دمکرات به آن سوی ارس گریخته بودند، از سال‌های دهه ۱۹۶۰ به بعد فعالیت پان‌ترکیستی خود جهت برانگیختن اندیشه‌های قوم‌گرایانه در آذربایجان ایران را شروع کردند. شاعران ایرانی الاصل نظیر بالاش آذر اوغلو، مدینه گلگون و حکیمه بلوری دوشادوش ادبا و شعرای پان‌ترکیست باکو نظیر سلیمان رستم، میرزا ابراهیم اوف و دیگران در راه برانگیختن اندیشه‌های پان‌ترکیستی در ایران و طرح آرمان وحدت آذربایجان ایران با «جمهوری آذربایجان» تلاش می‌کردند. (30) برخی از عناصر فرقه دمکرات نظیر علی پناهی، رئیس تامینه تبریز که پول‌های فراوانی را از تبریز با خود به باکو به سرقت برده بود و نیز محمد تقی زهتابی از شاخه جوانان فرقه دمکرات که در راستای فراهم‌سازی کادرهای آینده پان‌ترکی برای ایران به باکو اعزام شده بود، تحت تاثیر نوشته‌های تاریخی بی‌سروته و غیر علمی پان‌ترکی محافل استانبول / آنکارا/ باکو به نوشتن آثار رمانتیک و باژگونه تاریخی پیرامون « ستارخان»(31) و « تاریخ باستانی ترک‌های ایران» و سایر بحث‌ها دست زدند، تا از طریق این نوع وارونه‌سازی‌های تاریخی و خلق تاریخی‌ تخیلی کهن و باستانی ترکی برای آذربایجان ایران، این منطقه را دارای پیشینه‌ای هماهنگ و مشترک با ترکیه و سایر مناطق نشان داده و با زدودن هر گونه پیوند تاریخی این منطقه با ایران، و تاریخ و تمدن و فرهنگ ایرانی پایه‌های گفتمان وحدت‌ساز پان‌ترکی را فراهم سازند. (32)
انقلاب اسلامی ایران در ۱۳۵۷ / ۱۹۷۹ این فرصت را فراهم ساخت تا برخی از این عناصر، به ایران برگشته و با سایر همفکران موجود خود در ایران، فعالیت‌های سیاسی را در راستای هویت‌سازی غیر ایرانی برای آذربایجان ایران شروع کنند. این محافل به انتشار نشریاتی هم‌چون یولداش (به مدیریت ح.م. صدیق) و وارلیق (به مدیریت جواد هیات، حمید نطقی و حمید محمدزاده) دست زدند. برخی از این افراد نظیر صدیق و زهتابی که دارای گرایشات چپ‌گرایانه پان‌ترکی شدیدتری بودند، به دلیل فعالیت‌های سیاسی و قوم‌گرایانه تحت فشار قرار گرفتند و یا برای مدتی به زندان افتاده (مورد ذهتابی در ایران) و از کشور خارج شدند. (مورد صدیق که در سال‌های ۱۳۵۹ به بعد به ترکیه و به جمهوری آذربایجان رفت و با محافل پان‌ترکی آن مناطق آشنا شد.)
گرچه این افراد به لحاظ موضع‌گیری سیاسی دارای گرایشات چپ ولیبرال متفاوت بودند، اما در یک هدف اشتراک نظر داشتند و آن خلق هویت ترکی ـ و نه ایرانی ـ برای آذربایجان ایران و طرح ـ مستقیم و غیر مستقیم ـ اندیشه وحدت (بیرلیک) «دو آذربایجان» بود. محافل پان‌ترکیستی باکو هم‌چنان با انتشار نشریات و سازماندهی گردهمایی پان‌ترکی، به ویژه پس از سال‌های ۱۳۶۱، و سرکوب حزب توده به بعد، با حمایت اتحاد جماهیر شوروی به تبلیغات پان‌ترکیستی علیه ایران ادامه می‌دادند.(33)
این فعالیت‌ها در طول سال‌های دهه ۱۹۸۰ ادامه پیدا کرد. اما به دلیل نامساعد بودن شرایط منطقه‌ای، جهانی و نیز فضای داخلی در ایران، نمود چندانی پیدا نمی‌کرد. آن‌چه باعث امیدواری مجدد محافل پان‌ترکی در جمهوری ترکیه. و جمهوری آذربایجان به افق‌های آینده شد، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بود. نخبگان سیاسی در باکو به جای پیش‌گرفتن یک سیاست معقول در قبال همسایگان خود و تلاش برای بازسازی بنیادهای اقتصادی ـ اجتماعی کشور، از همان آغاز مواضع خصمانه‌ای در قبال ایران گرفتند، و با طرح دعاوی کودکانه و مبتنی بر آرمان‌های الحاق‌گرایانه پان‌ترکی، بدبینی ایران را نسبت به مواضع خود برانگیختند. این بدبینی زمانی تشدید شد که جبهه خلق، به رهبری ابوالفضل ایلچی بیک ریاست جمهوری را به دست گرفت و به طور رسمی شعارهای قدیمی دهه‌های تحت‌تسلط شوروی را در رابطه با آذربایجان ایران مطرح ساخت. این نوع مواضع مبتنی بر دیدگاه‌های خصمانه و بی‌تجربگی سیاسی، و به راه انداختن تبلیغات ضد ایرانی در نشریات و رسانه‌های خبری باکو و نیز سازماندهی گروه‌های پان‌ترکی از میان عناصر ناراضی ایرانی، نه تنها به تیرگی روابط تهران و باکو منجر شد، بلکه اتخاذ مواضع نابهنگام در برابر ارمنستان باعث به راه انداختن جنگ خانمانسوزی در منطقه شد که اشغال سرزمین‌های مسلمان ‌نشین قره‌باغ از سوی ارمنستان را به دنبال آورد. در واقع می‌توان گفت که «چپ‌روی‌های کودکانه» پان‌ترکی جبهه خلق و مواضع نابخردانه و رمانتیک آن، علت اصلی تحولات فوق‌الذکر بوده است. (34)
جمهوری آذربایجان از همان آغاز استقلال در ۱۹۹۱، نقش متحد استراتژیک ترکیه در منطقه را به عهده گرفت و با گسترش روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود با استانبول به شریک و همکار استراتژیک ترکیه در تدوین و به مرحله اجرا گذاشتن برنامه‌های پان‌ترکی تبدیل شد. جبهه خلق با هر گونه انکار ارتباطات فرهنگی، مذهبی و تاریخی خود با حوزه تمدنی ایرانی، پان‌ترکیسم را به ایدئولوژی رسمی دولت تبدیل کرد و به انجام اقداماتی نظیر تغییر الفبا به لاتین و اخذ برنامه‌های تلویزیونی ترکیه و پذیرش پوشش رسانه‌ای آن، گام‌های جدی نسبت به تقویت استراتژی پان‌ترکی برداشت. گرچه شکست سیاست‌های جبهه خلق و فرار ایلچی بیک از شدت موضع‌گیری‌های پان‌ترکی باکو نسبت به ایران کاست، اما تداوم موضع‌ خصمانه نشریات پان‌ترکی جمهوری آذربایجان (نظیر، ینی‌مساوات، زرکالو، آزادلیق و ...) علیه ایران، سازماندهی محافل پان‌ترکی و حمایت از آن‌ها در دوران حیدرعلی‌اف و همسویی هرچه بیش‌تر باکو با استانبول در چارچوب استراتژی پان‌ترکیسم، جمهوری آذربایجان را به کارگزار دولت ترکیه تبدیل کرده است.
باز شدن فضای سیاسی در ایران از سال ۱۳۷۶ به بعد، فرصت تازه‌ای به جریان منطقه‌ای پان‌ترکیسم داد تا با بهره‌برداری از موقعیت ایجاد شده، تبلیغات پان‌ترکی و سازماندهی جریان‌های طرفدار این ایدئولوژی در ایران را آغاز کند. تشدید بحران سیاسی میان جناح‌های محافظه‌کار و اصلاح‌طلب در ایران، مشغول بودن نیروهای سیاسی در این جنگ قدرت، خلایی ایجاد کرد که برای جریان پان‌ترکی تحت حمایت جمهوری آذربایجان و ترکیه فرصت مناسب محسوب می‌شد. به همین دلیل بود که از سال ۱۳۷۷ به بعد نشریات محلی با رنگ و بو و موضع‌گیری آشکار پان‌ترکیستی، گفتمان‌های تاریخی، ‌فرهنگی و سیاسی رایج در میان محافل پان‌ترکی باکو و استانبول و آنکارا را به درون ایران کشاندند، و با سازماندهی محافل عمدتا دانشجویی در جهت ترویج اندیشه پان‌ترکیسم در میان آذربایجانی‌های ایران دست زدند. هدف از همه این اقدامات، بسیج قومی ترک زبانان ایران، فراهم ساختن زمینه کشمکش قومی میان ترک و فارس و ایجاد شکاف‌های قومی و سیاسی در ایران و ترویج نوعی هویت ضد ایرانی بوده است. جریان‌های پان‌ترکی در باکو و استانبول که در حال حاضر از حمایت مستقیم و غیر مستقیم دولت‌های جمهوری آذربایجان و ترکیه برخوردارند، به شیوه‌های گوناگون، استراتژی « ختنه» را در ایران دنبال می‌کنند.
این استراتژی هم از سوی محافل رسمی پان‌ترکی در باکو و استانبول / آنکارا، که به طور غیر مستقیم از حمایت گسترده دولت‌های این دو کشور برخوردارند دنبال می‌شود، و هم در سطحی داخلی از سوی محافل کوچک اما فعال پان‌ترکی موجود در ایران که در عرصه رسانه‌ای و تشکیلاتی به فعالیت شدید برای زمینه‌سازی لازم جهت اجرای تدریجی استراتژی « پان‌ترکی» در مناطق ترک زبان ایران مشغول بوده و از حمایت جریانهای پان ترکی مستقر در جمهوری آذربایجان و ترکیه برخوردار هستند. انعکاس مداوم دیدگاه‌های چهره‌های پان‌ترکیست‌های ایرانی در مطبوعات باکو و آنکارا، بزرگ‌نمایی این چهره‌ها و محافل کوچک پان‌ترکی ایران در جایگاه‌های اینترنتی پان‌ترکیست‌های وابسته به جمهوری آذربایجان و ترکیه، و تبلیغ نشریات پان‌ترکی محلی ایران و نشریات پان‌ترکی دانشجویی دانشگاه‌های ایران در کنار نشریات پان‌ترکی مشهوری چون ینی‌مساوات، آزادلیق، ... در این جایگاه‌های اینترنتی، همه از ارتباط سازمانی جریان پان‌ترکیستی اران با تشکیلات جهانی پان‌ترکیستی حکایت می‌کند.
(منبع: مجموعه مقالات‌هایش تاریخی و ادبی فراق ـ به اهتمام موسسه فرهنگی آران ـ ارومیه: ۲۸ آذر ماه ۱۳۸۰)
یادداشت‌ها
۱- sabri Badrettin, Pan-Torkism, Past, Present and Future.
2- Ibid.
3- Michael Lelyveld, Caucasus/ Central Asia: Turkic Summit Calls For Cooperation.
4ـ در رابطه با این فعالیت‌ها، بنگرید به:
Jmny & Piccoli, opicit. pp. 23 -24.
5- Ibid. p. 26.
6- Landau, op, cit. pp. 220 - 24.
7- Ibid. pp. 222-224.
8ـ درباره این نوع قراردادها بنگرید به: مهدی قاسمی، نقش عوامل موثر سیاسی ـ اقتصادی در توسعه روابط جمهوری اسلامی با آسیای میانه در دهه ۱۹۹۰ (پایان‌نامه کارشناسی ارشد علوم سیاسی ـ دانشگاه آزاد واحد کرج)
Ladau. op.ct.
Jung & piccoli, opict.20-25.
9- Ibid
10ـ در مورد این همکاری‌ها بنگرید به:
بولنت ]بلند[ ارس، « استراتژی اسرائیل در جمهوری آذربایجان و آسیای مرکزی» فصلنامه مطالعات خاورمیانه (زمستان ۱۳۷۸)، صص ۸۸ ـ ۶۳٫
۱۱- Landau, op.at.pp. 21, 47.
12- Ibid. p. 38
13- Ibid. p. 50
14ـ در این باره بنگرید به:
Touraj Atabaki, Azerbaijan: Ethnicty and autonomy in After second wolre war (New York: St Mortin, 1993), 56-58
15ـ در این باره‌ بنگرید به: وارلیق، بهار ۱۳۷۸، ص ۷۰
۱۶- Landam, op.citp.84.
16ـ در مورد این پیشنهاد پان‌ترکیست‌های ترکیه به نازی‌ها بنگرید به:
Ibid. p. 113.
17ـ درباره جواد هیات بنگرید به: نوید آذربایجان، شماره ۲۱۷ ( ۲۵ اسفند ۱۳۸۰)، ص ۳٫ جواد هیات و حمید نطقی از همان زمان به بعد با محرم ارگین شخصیت و مورخ برجسته پان‌ترکیست‌ ترکیه دوست بوده و بعدها و بار‌ها نیز با یکدیگر ارتباط داشته‌اند. در این باره بنگرید به: وارلیق، شماره ۱۱۳ ـ ۱۱۲ (بهار ۱۳۷۸)، صص ۷۱ ـ ۷۰
۱۸- Ibid. p. 86.
19- Ibid. p. 122.
20- Ibid. p. 165.
21- Ibid. p. 166.
22- درباره دیدگاه‌های پان‌ترکیستی ضد ایرانی فاروق سومر، بنگرید به: Ibid. p. 175
23ـ حسین محمدزاده، صدیق (ح.م صدیق) که در دوران اولیه پس از انقلاب اسلامی در کلاس‌های درس نشریه افراطی چپ‌گرای «یولداش» را منتشر می‌ساخت بعد از توقیف نشریه به ترکیه (و اتحاد شوروی) رفت و در آن‌جا در محضر شخصیت‌های برجسته پان‌ترکیست و ضد ایرانی نظیر فاروق سومر، محرم‌ارگین حضور یافت. در این مورد بنگرید به نوشته خود صدیق در: دکتر حسین محمدزاده صدیق، یادمان‌های ترکی باستان (تهران ـ ۱۳۸۰، ص ۱۱)
۲۴ـ بنگرید به Ibid. p.15 و نیز به:
نادر انتخابی ـ از عثمانی گری تا تورانیگری: درباره خاستگاه و نقش تاریخی ناسیونالیسم ترک ـ نگاه نوـ (مهرـ آبان ۱۳۷۲) صص ۸۶ـ۸۵٫
۲۵ـ احمدی، پیشین ص ۱۳۳٫ (نیز بنگرید به: علی آذری، قیام شیخ محمد خیابانی و نیز شرح حال و اقدامات شیخ محمد خیابانی (تهران: ۲۵۳۶)
۲۶ـ درباره این تغییر نام از سوی خیابانی بنگرید به: احمد کسروی، تاریخ هیجده، ساله آذربایجان، ص ۳۰ـ ۲۹ و نیز سیروس برادران شکوهی.
« سویدای قلب وطن دوستان و عدالت‌خواهان» مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد (سال ۱۳۶۹) شماره ۱٫
۲۷ـ در این باره بنگرید به: آذربایجان در موج خیر تاریخ، با مقدمه کاوه بیات (تهران، شیرازه ۱۳۷۹)
۲۸ـ در این باره بنگرید به کتاب مهم زیر:
حمید ملازاده، رازهای سر به مهر: ناگفته‌های بحران آذربایجان و فرقه دمکرات (تبریز: مهدآزادی، ۱۳۷۶).
۲۹ـ بنگرید به: احمدی، پیشین، ص ۱۳۸، به نقل از:
Christopher Sukes, “Russia and AzerbaijanSounding (Fed1947): 51.52.
30ـ در این رابطه بنگرید به:
David Nissman. The Soviet Union and Iranian Azerb aijan (Boulder: Westview Press, 1987), pp.42-43.
31ـ از نمونه نوشته‌هایی که به زبان ترکی در باکو درباره ستارخان به چاپ رسید، بنگرید به: محمد رضا عاقبت، سردار ملی ستارخان، رداکتور جعفر مجیدی (باکو، ۱۹۶۸).
۳۲ـ برای این نوع تاریخ نویسی‌های مبتنی بر دید ایده‌ئولوژیک و رمانتیک درباره آذربایجان ایران که بیش‌تر تکرار و نسخه‌برداری از جملات تاریخی مورخان پان‌ترکیست آنکارا ـ باکو است، بنگرید به: محمد تقی ذهتابی، ایران تورکلرینین اسکی تاریخ (تبریز: اختر ۱۳۷۸).
برای یک نمونه فارسی از این نوع تاریخ‌نویسی که تقلید و خلاصه شده کتاب زهتابی است بنگرید به: محمد رحمانی فر ـ نگاهی نو به تاریخ دیرین ترک‌های ایران (تبریز، اختر: ۱۳۷۹).
۳۳ـ بنگرید به زهره وفایی ـ نام‌آوران آذربایجان (تبریز، انتشارات زینب پاشا، ۱۳۸۰) ص ۴۵٫
۳۴ـ بسیاری از نخبگان سیاسی فردگرا و غیر پان‌ترکیست باکو، ابوالفضل ایلچی بیک و جبهه خلق پان‌ترکیست او را عامل اصلی تیرگی روابط تهران ـ باکو و وقوع اشغال قره‌باغ و فجایع جنگ ناگورنو ـ قره‌باغ می‌دانسته. برای نمونه بنگرید به: دیدگاه‌های زرتشت علی‌زاده رئیس جزب سوسیالیست آذربایجان، در میثاق، چاپ تبریز (دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۲) ص ۷٫
***

پان ایرانیستهای دربند و زندانیان سیاسی را آزاد کنید.

***
تارنمای هواداران پان ایرانیسم:
تارنمای نامه پان ایرانیسم
فیسبوک هواداران پان ایرانیسم:
تارنمای حزب پان ایرانیست:
تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
تارنمای تریبون آزاد پان ایرانیست در خوزستان:
کانال یوتیوب حزب پان ایرانیست
فیسبوک حزب پان ایرانیست:
حزب پان ایرانیست
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید.

۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

شماره ۳۹ – مهمان شهریور – استاد شهریار


شماره ۳۹ – مهمان شهریور – استاد شهریار

نامه پان ایرانیسم

هواداران پان ایرانیسم در برون مرز
دوره دو، شماره ۳۹ – دو شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۰ – ۱۲ دسامبر ۲۰۱۱
درود بر هم میهنان گرامی‌:
هواداران پان ایرانیسم بیست یکم آذر ماه، روز رهائی آذربایجان را، به همه ایرانیان بویژه هم میهنان آذربایجانی شاد باش میگوید.
مطالب زیر تقدیم میشوند:
  • مهمان شهریور – شعری از استاد شهریار در فرار ” فرقه دمکرات ” از آذربایجان
  • سخنرانی زنده یاد سرور علی زرینه باف بمناسبت ۲۱ آذر
  • نام آذربایجان آتورپاتکان – زنده یاد سرور دکتر محمدرضاعاملی تهرانی (آژیر)
  • ظهور و سقوط فرقه دموکرات آذربایجان
  • ۲۱ آذر روز گریز اهریمن گرامی باد
پاینده ایران
هواداران پان ایرانیسم در برون مرز

مهمان شهریور – شعری از استاد شهریار در فرار ” فرقه دمکرات ” از آذربایجان

هان به یغما برده آن ناخوانده مهمان میرود
آن نمک نشناس ، بشکسته نمکدان میرود
گرچه بام ودر به سر کوبید صاحب خانه را
خانه آبادان که جغد از بوم ویران میرود
از حریم بوستان باد خزانی بسته باد
با سپاه اجنبی از خاک ایران میرود
خاتم جم گو به وقت آصف دوران قوام
اهرمن دیدم که از ملک سلیمان میرود
بار قحط و رنج و درد آورد و رفت
گو بماند درد را، کز سینه پیکان میرود
دیزی سفت و سیاهی پشت پایش بشکنید
ترسم آخر باز گردد چون پشیمان میرود
شرّ آن کوبنده چکش از سر ما کنده شد
لیک از رو مشکل این کوبنده سندان میرود
***

 سخنرانی زنده یاد سرور علی زرینه باف بمناسبت ۲۱ آذر در ۲۱ آذر ۸۶

خجسته باد سالروز ۲۱ آذر روز گریز اهریمن و بازگشت آذرآبادگان به آغوش مام میهن
خانمها،آقایان،دوستان و سروران عزیز
سال روز درخشان ۲۱ آذر ۱۳۲۵ را که به حق روز “گریز اهریمن”* نام گذاری شده است، به همه سروران عزیز تبریک میگوییم. البته به طوری که استحضار دارید، علاوه بر جشن ۲۱ آذر و روز آذربایجان، امروز شصت و پنجمین سالگرد صدور اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز میباشد که این مناسبت را نیز به همه ایرانیان عزیز تبریک میگویم. جنگ بین الملل دوم با تمام ویرانگریهایی که منجر به قتل ده ها میلیون نفر شد و اروپای با عظمت و زیبا و تاریخی را با خاک یکسان نمود، تنها این ودیعه را برای بشریت و ملتها عرضه نمود. اینکه تمامی انسانها باید از حقوق طبیعی و اساسی برخوردار شوند. از جمله آزادی عدالت، آزادی مسافرت، آزادی کار، آزادی اندیشه و آزادی برای تمام مواردی که لازمه زندگی امروز بشر میباشد. البته این را باید در نظر داشته باشیم که علیرغم تمام تلاشهایی که در ظرف پنجاه سال گذشته برای استقرار نظامی مبتنی بر حقوق بشر در جهان انجام شده است، هنوز هم اندر خم یک کوچه ایم. هنوز هم آنهایی که با خیره درونیة جز به مطامع و هدفهای مادی خود می اندیشند، کمترین اجازه ای به بشریت برای برخورداری از حقوق اساسی که در اعلامیه جهانی حقوق بشر پیش بینی شده، نمیدهند.
درست است که در سال ۱۳۲۵ آذربایجانی که با چنگال و ناخن از سرزمین خود دفاع کردند و اجازه ندادند که آذربایجان تحت سلطه دیگران قرار بگیرد، درست است که ما در ۲۱ آذر ۱۳۲۵ آذربایجان را به دامان میهن بازگرداندیم، ولی آن سیاستها و عواملی که میخواستند آذربایجان را تجزیه کنند، هنوز دست اندرکارند و با قدرت تمام برنامه های خودشان را دنبال میکنند.
اگر دیروز ما در برابر تجزیه آذربایجان قرار گرفته بودیم، امروز آذربایجانهای متعدد داریم.۵۰ درصد از دریای مازندران حق ملت ما بوده که میخواهند آن را با حیله و تزویر از چنگ ما بیرون بیاورند، بحرین را نیز با حیله و نیرنگ و خیانت از چنگ ما بیرون آوردند. اکنون نیز چشم طمع بر جزایر سه گانه ایرانی در خلیج فارس دوخته اند در حالی که جزایر سه گانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی جز سرزمینهای اصلی میهن عزیز ما هستند. …به هر حال:
شرح این هجران و این خون جگر این زمـان بگـذار تا وقـت دگـر
امروز به نام آذربایجان و روز گریز اهریمن نامیده شده است و لازم است برای تجدید خاطرات آن سالها مطالبی را بیان کنم. ما در سنین ۱۸ و ۱۹ سالگی بودیم که متفقین از شمال و جنوب و شرق و غرب کشور و از آسمان و زمین، ایران عزیز ما را مورد یورش و تجاوز قرار دادند. این واقعه خیلی برای ما دردناک بود چون در آینه ذهنمان همیشه ایرانی را ترسیم کرده بودند که دو سوم دنیای روزگاران قدیم را زیر سلطه خود داشت و به مردم جهان درس زندگی می آموخت. حقوق بشری که به آن اشاره کردم و عده ای گمان میکنند که کوروش بزرگ، شاهنشاه ایران زمین، اولین واضع آن بوده، صدها و بلکه هزاران سال قبل از کوروش بزرگ توسط زرتشت، پیامبر ایرانی و آذری به بشریت ارائه شده است. زرتشت به بشریت اعلام کرده که دنبال راستی و درستی بروید و پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک را در پیش بگیرید که این شعادت ابدی برای نوع بشر است. بنابراین ما ملت کوچک و پیش پا افتاده ای نبوده و نیستیم. ما مردان بزرگ، پیامبران، اندیشمندان و سخنورانی داشته ایم که همگی آنان حقوق بشر را برای ایرانیان و جهانیان تاکید، تایید و تثبیت کرده اند. این بیان معروف سعدی را بعد از جنگ بین الملل اول، در سازمان ملل متحد قبلی در سوئیس به خط زیبایی آراستند:
بنــی آدم اعـضـای یکـدیگـرند
کـه در آفرینش ز یک گوهرند
چـو عضوی به درد آورد روزگار
دگــر عـضوها را نماند قــرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
 نشاید کـه نامت نهـند آدمی
واقعا چگونه میتوانیم به این مردان بزرگ بنازیم وقتی که این همه زیبایی را با جدالهای قومی و قبیله تلخ و کدر کنیم؟ شما اگر به تاریخ ادبیات فارسی بنگرید، میبینید که بهترین غزلیات، بهترین قصاید و بهترین اشعار فارسی را از دوران قطران تبریزی بدین سو شعرای آذری به رشته تحریر درآوردند و سروده اند. اگر مردمان امروز از سروده های شعرای آذربایجان چیزی نشنیده باشند، حداقل با قصیده معروف ایوان مدائن خاقانی آشنا هستند شما هرگز نخواهید توانست نظیر این قصیده خاقانی شروانی را پیدا کنید:
هان ای دل عبرت بین، از دیده نظر کن هان
ایوان مدائن را، آیینه عبرت دان
در ظرف مدت این هزار و چند صد سال، مجموعه اشعار ترکی که در آذربایجان سروده شده شاید به هزار بیت هم نرسد که بیشتر آن هم نوحه بوده است؛ این ها هم برای بیان احساسات و تعصبات عزاداری و فهم بهتر توده مردم به زبان ترکی آذری سروده شده است. اما هزاران برابر این اشعار توسط شاعران آذری به زبان فارسی سروده شده است. شیخ محمود شبستری شعرهای جالبی در عالم عرفان سروده است، البته به زبان فارسی، نظامی گنجوی سروده های نغزی به زبان پارسی گفته است؛ همچنین شهریار در دوران معاصر. من روزی در قفقاز به سیاسیون آنجا گفتم که اینقدر تلاش بیهوده نکنید. از شاعران شما کدام یک شعری به زبان ترکی آذری سروده است؟ حتی اگر صد بیت شعر ترکی آذری سروده،هزار بیت به فارسی گفته است. در قبال این مسائل بهانه به دست بیگانگاه ندهید؛ آذربایجانیها فقط میخواهند هویت خود را حفظ کنند.
لنین بنیانگذار اتحاد جماهیر شوروی، بعد از اعلام بطلان قراردادهای گلستان و ترکمنچای، به سیترین، سفیر شوروی در ایران ماموریت داد تا به حکومت سالاران ایرانی بگوید: ما قراردادها را لغو کردیم؛ شما برای دستیابی به اراضی از دست رفته تان در دوران تزاریسم، از حقوق خودتان در ورسای دفاع کنید. منتها بیگانه پرستان اجازه استفاده از این فرصت را به ما ندادند.
درود بر زنان و مردان میهن پرست؛ درود بر جوانان میهن پرست! بر آنهایی که لباس پان ایرانیسم پوشیده اند و به خاطر مملکت آماده هر نوع جانفشانی هستند.
پی نوشت
1- سرور زرینه باف از پان ایرانیستهای پیشکسوت آذری بود که در همان سالهای اشغال آذربایجان با نیروهای فرقه دمکرات مبارزه میکرد و شوربختانه… بدرود زندگی گفت. این سخنرانی به مناسبت این روز فرخنده در دفتر حزب پان ایرانیست در تهران بیان گردید.
۲- پان ایرانیستها از دیرباز روز ۲۵ آذرماه سالروز شکست فرقه دمکرات آذربایجان در سال ۱۳۲۵ و بازگشت آذربایجان به مام میهن را روز گریز اهریمن نامگذاری کرده اند.
***

نام آذربایجان - آتورپاتکان

از: زنده یاد سرور دکتر محمدرضاعاملی تهرانی (آژیر)
در تاریکیهای تاریخ، آن زمان که کوه ها، دشتها، جنگلها و دریاها نامی نداشتند. آنگاه که نامها برخون بود و آنرا با خون بر جایها مینوشتند و یا بهتر، در کار نوشتن بودند، دوده هایی از دور یا نزدیک، یا از پس کوه هایی که امروزه در دامان اروپا جای دارند و یا از سرزمینهایی که امروز «جدا قفقاز» ما خوانده میشوند و بعضی آنجا را از کهن سرزمین سپید‌نژادان دانسته اند، به سوی جنوب روان شده و هر تیره جایی گزید: از کوه های قفقاز و سرزمین ماد‌های جنگ آور و پارسهای « فرهنگ خدای» تا کرانه های دریای هند، سراسر از دودمانها و خانواده های آریایی پوشیده 
گشت.
چنین سرزمینی که از سوی « فرغانه» نیز تیرههای جدا گشته از سر نژاد هند و ایرانی، ‌بر آن انبوهی کرده بودند، ایران نام یافت. پیوندی پاک از خون نخست آریاها با خاک پرارج فلات ایران پدید آمد، به ریخت خانواده، دودمان، شاهی و سپس شاهنشاهی ایران که گاه پادشاهی ماد بود، گاه شاهنشاهی بی نظیردر نظم هخامنشیان و گاه شاهنشاهی کم نظیر در شکوه ساسانیان.
 تاریخ جهان گواه است که نخست نامها را با خون مینوشتند، بر جایها و چنین کردند نخست آریاها و چنین از پیوند خون آنان با خاک، «ایران» پدید گشت. چونان که به گاه دیرین، نه قفقاز، نه افغانستان، نه بلوچستان، نه فارس، نه خوزستان، نه کردستان و نه تهران، هیچ یک جدا به یاد نیایند بلکه ایران همه جاست، از آنان که گفتیم و بسیاری که نگفتیم.
چون نامی بر خاک نوشته شد و میهن پدید آمد، استوار جایگاه فرهنگ پدید گشته است. آنگاه به فرهنگ و زبان چه بسیار نوین نامها پدید آیند که بر جایها به یادگار آن خون و آن فرهنگ و آن زبان، سالها، بماند.
آن تیرههای نخست آریا هم که بر خاک ایران زمین جای گرفتند تا این سرزمین، ایران شد، با خون خود فرهنگی آفریدند که در اندیشه های تابناک، همه خونی و جنگی، بود: خونی بود، در چهره بی پایان قدرتها و یکتا خواستها، چنین بیکران، بی آغاز، بی همتا و بزرگتر از هر بزرگ و قویتر از هر قوی و زیباتر از هر زیبا که بی چون هست به هر اندیشیدنی یکتا خدای و معبود آنها گشت. جنگی بود، به رنگ هستی، که نه آسایش است و نه سکون. بل همه در رفت، همه در آمد و چنین هستی واحد و بی چون، نیز نیست، ‌جز به چهره جنگی و ستیزی پیوسته و همیشه.
از سویی میدانستند که خونی که آدمها از آنند، پیوسته در جوشش است، به خواست هستی و نیرومندی و یکتا گشتن به هر هنر و هر آیین و هر قدرت. چنین خونی نمیمیرد، هر چند آدمها امروز هستند و فردا، نه. زیرا آدمهایی که امروز نیستند. فردا خواهند بود. زین‌ روی، ‌همه در آنها، نمایشهای جاویدی بود، چه به چهره جاویدی روان و رستاخیز و چه به گو‌نه ای امید همگان و شوشیانس.
آنها «مهر» را ستودنی میدانستند که نگاهبان میهن بود و خانواده و «آذر» را که پرتو از آن برمیخاست. به هر خطه ای آذرگاه و آتشکده ها داشتند، به نامهای گوناگون. و از آن میان، به جنوب «جدا قفقاز» ما نیز آذرگاهی بود، آذرگشسب، نام و سرداری بر آن پاسدار، آذرپاد نام. سالهای بعد که تا زمان ما همی کشد،‌ نام آذرپادگان یا آذربایگان یا آذربایجان، بر آن خطه مانده است، ‌به نام خون آذریها، به نام زبان آذریها، و به یاد صدها صد مردی که در آن خطه جان فشانده و خونشان بر خاک ریخته. و هزاران هزار بانویی که کودکان آذری زبان را به آغوش پر مهر خود پروریده‌اند. و نه نام و یاد آتشکده‌ی آذرگشسب که در آن خطه می‌بوده است و هست، که آذر آن به هر قلبی است که به یاد ایران و به یاد آذربایجان، می‌تپد.
***

 ظهور و سقوط فرقه‌ی دموکرات آذربایجان

بر گرفته از تارنمای ایران بوم
کاری از انجمن ایران‌شهر*
دیباچه
پس از آن‌که ایرانیان در پی قیام فرزند شایسته‌ی ایران‌زمین، شاه اسماعیل، توانستند سرزمین خود را از چنگال عثمانیان نگاه دارند، به فکر مقابله با استعمارگران پرتقالی، هلندی و انگلیسی نیز افتادند. در واقع، می‌توان گفت ایرانیان اولین‌بار در مواجهه با کشور آل‌عثمان، که بیشتر کشوری اروپایی بود، با مظاهر نظامی زندگی نوین غربی و تغییر کیفیت ابعادی از زندگی آشنا شدند و کوشیدند به این کیفیت نوین – که نزد آنان فراتر از بعد نظامی نمی‌رفت – مجهز شوند.
پس از حصول امنیت در مرزها و استقرار دولتی قوی – اگرچه جنوب ایران محل تاخت‌و‌تاز استعمارگرانی شده بود که سعی می‌کردند پایگاه‌هایی برای تجارت امتعه‌ی خود پیدا کنند، اما دوری مسافت نسبت به مرکز و کیفیت راه‌های ارتباطی و کمی جمعیت در آن مناطق و حتا فقدان جمعیت در برخی از جزایر دورافتاده در امنیت درونی ایران تأثیر به سزایی نداشت – و ایجاد ثبات نسبی در اکثر ایالات و وجود کشمکش در سطح خاندان‌های حکومتی سبب شد که ضرورتِ تغییر «لباس کهنه» و پوشیدن «لباس رزم» در زندگی نوین به یک جنبش عمومی تبدیل نشود تا این که شکست‌های ایران از روسیان واقعیت تلخ فاصله‌ی ایران با جهان نوین غرب را – که مرزهایش به درون مرزهای ایران نفود کرده بود – آشکار ساخت.
آذربایجان با قرار گرفتن در خط مقدّم برخوردها نقشی حسّاس داشت و، با داشتن عباس‌میرزا و قائم‌مقام، امیدِ روشن ایران به حساب می‌آمد. پس از مرگ عباس‌میرزا و شهادت قائم‌مقام، آذربایجانیان با درکِ بار مسؤولیتی تاریخی و ملّی، که به علت نزدیکی آنان با تمدّن جدید بر دوش‌شان نهاده شده بود، آذربایجان را به قلب تپنده‌ی ایران تبدیل کردند و خود در راه شناخت جوهره‌ی این تمدّن تازه‌پا، ولی نیرومند، پیش‌رو شدند. این «محبّان ایران» تلاش‌شان بر این بنیاد استوار بود که «وطن مقدّس» ایران را به چنان شایستگی‌ای برسانند که «محسود عالمیان» واقع شده… و به دوران شکوه بازگردد.
به این ترتیب با این نهضت، اندیشه‌های میهن‌پرستانه در آن‌جا تقویت شد و به عنوان یک ویژگی عمومی در وجدان جمعی مطرح شد و از حالت و بایدِ شخصی به حالت و بایدِ جمعی تبدیل شد. این کوشش‌ها و تلاش روشن‌فکران آذربایجانی در هماهنگی با سایر ایرانیان و حتا مناطقی که در جنگ از مام میهن جدا شده بود مقدّمات مشروطه و زندگی مبتنی بر قانون را که قرار بود «کلید بهشت قدرت ایران» باشد فراهم کرد که سرانجام پس از کش‌و‌قوس‌های متعدد در تهران به صدور فرمان مشروطیت منجر شد.
در حالی‌که هنوز، نوآموزان شیوه‌ی جدید نتوانسته بودند به طور کامل بر مشکلات و اوضاع مسلط شوند، اتّحاد محمدعلی‌شاه و لیاخوفِ روسی صورت مشروطه را شکست تا روح آن در آذربایجان به جنبش درآید و گرمی اسلحه‌های سالار و سردار در کانونی به نام کوچه‌ی امیرخیزی با دلاوران رشت و بختیاری و… به هم تنیده شده و وحدت مبارزاتی را شکل دهند که آزادسازی مشروطه میوه‌ی آن بود.
در عرصه‌ی جهان، پس از سپری شدن دوران صلح مسلّح، توفانی مهیب در راه بود. توفانی که طلیعه‌ی آن جنگ یکم جهانی شد و مهم‌ترین حادثه‌اش انقلاب سرخ روسیه. به این ترتیب، ایران با کشوری به مراتب مخوف‌تر از روسیه‌ی تزاری با نام شوروی همسایه شده بود که نه تنها خلیج فارس، بلکه اروپای شرقی و غربی و امریکا و… را نیز در وصیت تاریخی ارباب درگذشته‌اش وارد کرده بود. بیچاره آذربایجان! خط مقدم همسایگی با چنین قدرت مخوفی شده بود که طعنه‌ی قدرت بر ایوان مخوف می‌زد و پتر را به مجیزگویی خود می‌طلبید.
روسها، که در پی انقلاب اکتبر شمال ایران را ترک کرده و در یک ژست جدید قرارداد ۱۹۰۷ را مُلغا و استعماری اعلام کرده بودند، حال در هیأتی تازه در پی فرصتی بودند که راه تزارها را با قدرتی بیش‌تر دنبال کنند. جنگ جهانی دوم این فرصت را در اختیار آن‌ها قرار داد تا یورشی همه‌جانبه به همراه دشمن ایدئولوژیک سابق و متحد استراتژیک امروز خود، انگلستان، به مرزهای ایرانِ بی‌طرف آغاز کنند…
و سرانجام، تصمیم شومِ بلعیدن آذربایجان – در حالی که سربازان شوروی در خیابان‌های قزوین رژه می‌رفتند – گرفته شد، پس سناریوی فرقه‌ی دموکرات در آذربایجان کلید خورد. در این نوشتار خواهیم کوشید این حوادث و رخ‌دادها و سرانجام رهایی آذربایجان را بررسی کنیم.
آری، روس‌ها از ترکمان‌چای و گلستان تا جنگ یکم جهانی تا توانستند دشنه بر پیکر آذربایجان کوفتند و چون طرفی نبستند خنجر به دست هم‌میهنان سرخ سپردند؛ خنجری که بارها و بارها با شدّت و حدّت بر این تن شریف فرود آورده شد. اما این نازنین آذربایجان! اگر چه رنگش به زردی می‌گراید اما داستان اکسیر و رنگ عشق بود. این عاشق ساز به‌دستِ کوچه‌ها، لب از نوا نبست که: «ایران من! ایران من!». این عاشق ثابت‌قدم، خود به آرپاچای انداخت اما به خانه‌ی خان سرخ پای نگذاشت و عفّت پاس داشت. آذربایجان به نام ققنوس ایران زنده ماند، آن‌چه سیل بُرد آبروی خودفروختگان و خیانت‌پیشگان بود.
فصل یکم – سیاست‌ روسیه در خصوص ایران
سیاست روسی
اگر نگاهی به تاریخ چندصدساله‌ی اخیر بیندازیم آگاه می‌شویم که پس از قدرت گرفتن روسیه، توسعه‌ی آن سرزمین تا آ‌ب‌های گرم همواره خواستِ سردمداران آن کشور بوده است تا بتوانند خود را وارد بازی قدرت‌های بزرگ اروپایی – برای بازرگانی و استعمار – بکنند. پس از فروپاشی نظام شوروی در سال ۱۳۷۰ خورشیدی (۱۹۹۱ میلادی) دولت فدراسیون روسیه به‌طور رسمی اعلام کرد که دیگر در پی اجرای وصیت‌نامه‌ی پتر نیست. به این‌سان به دو سده تردید پیرامون وجود این وصیت‌نامه پایان داده شد. به عبارت دیگر، می‌توان کوشش‌های آن کشور را، تا آن تاریخ، در چهارچوب رهنمودهای پتر تحلیل کرد.
پتر، که از پادشاهان بزرگ تاریخ روسیه است، پس از نشستن بر تخت فرمان‌روایی (۱۰۶۱ خورشیدی / ۱۶۸۲ میلادی)، حکومتی را پی انداخت که تا به امروز – گرچه با ظاهرهایی متفاوت، ولی با محتوایی یک‌سان – به حیات خود ادامه داده است. پتر خوب می‌دانست این‌همه قوم‌های گوناگون و نژادهای مختلف را، که پیشینه‌ی هم‌زیستی نداشته‌اند، شاید بتوان در کوتاه‌مدت به‌زور شمشیر در کنار هم نگه داشت، اما برای با هم بودنی درازمدت باید آرمانی برای‌شان ساخت؛ کاری را که سیر طبیعی تاریخ برای‌شان انجام نداده بود. وی حدود سال ۱۰۸۹ (۱۷۱۰)، اصول سیاست خود را زیر نام «وصیت‌نامه» تنظیم کرد. درون‌مایه‌ی این وصیت‌نامه، در حقیقت، عبارت است از طرح بلندپروازانه‌ی پتر برای ایجاد یک امپراتوری وسیع که بخشی از آن را خود از قوه به فعل درآورد و بخش‌های دیگری از آن به‌وسیله‌ی دیگر رومانوف‌ها و سپس جانشینان سرخ آن‌ها به مورد اجرا گذاشته شد.
دست‌یابی روسیه به آب‌های گرم از مهم‌ترین اصول این منشور است که راه آن از فروپاشی ایران می‌گذرد: «… گذشته از آن باید چاره‌جویی‌های فراوان کرد که کشور ایران روز‌به‌روز تهی‌دست‌تر شود و بازرگانی آن تنزّل کند. روی‌هم رفته باید در پی آن بود که ایران رو به ویرانی رود… اما مصلحت نیست که پیش از مرگ حتمی دولت عثمانی، ایران را یک‌باره بی‌جان کرد. گرجستان و سرزمین قفقاز، رگِ حسّاس ایران است. همین که نوک نیشتر استیلای روس به آن رگ برسد فوراً خون ضعف از دل ایران برون خواهد رفت و چنان ناتوان خواهد شد که هیچ پزشک حاذقی نتواند آن را بهبود بخشد. هر قدر ممکن است خود را به خلیج‌فارس برسانید و هر گاه به آن‌جا دست یافتید هر قدر پول که به‌وسیله‌ی انگلستان به دست می‌آید می‌توان مستقیم از هندوستان فراهم کرد. کلید هندوستان هم سرزمین ترکستان است. تا می‌توانید به سوی بیابان‌های قرقیزستان و خیوه و بخارا پیش بروید تا به مقصود نزدیک‌تر شوید اما تأنّی را نباید از دست داد و باید از شتاب‌کاری خودداری کرد…»۱.
این‌گونه است که با قدرت‌گیری پتر در روسیه تمامیت ارضی ایران، که تا آن‌هنگام از خاور و باختر و گاه جنوب مورد تهدید بود، از سوی شمال هم به‌طور سازمان‌یافته مورد تجاوز و یورش قرار گرفت و قلمرو دولت ایران – که از آمودریا تا سند و از کوه‌های قفقاز تا دجله دامن گسترده بود – وارد دوران بی‌ثباتی شد. هر چند نقشه‌ی تجزیه‌ی ایران با پیدایش نادر و هفتاد سال پس از او آقامحمدخان نقش بر آب شد، ولی پس از قتل فرد اخیر به آهستگی عملی شد – چه در هنگام حکومت تزاری و چه هنگام حکومت بلشویکها که میتوان آنها را تزارهای سرخ خواند.
تجزیه فرهنگی ایرانی تباران
تزارهای جدید، علاوه بر برتری نظامی، به فناوری و مهم‌تر از آن به دانش‌های انسانی نوین هم مسلّح بودند. از این‌رو بود که تجزیه‌ی فرهنگی ایرانی‌تباران نیز در دستور کار قرار گرفت: تغییر الفبا از فارسی به روسی و مبارزه با زبان فارسی و به جای آن برجسته کردن زبان‌های قومی در برابر این زبان ملی و تاریخی (کاری که از سوی انگلستان هم در پیرامون ایران پی گرفته شد)، مقابله با دین و آیین‌ها و رسم‌های ایرانیان،… و کوتاه سخن آن‌که رودررویی با هر آن‌چه در هم‌بستگی ایرانیان – این ملّت کهن تاریخ – نقش داشت، تا پس از آن آسوده‌تر بتوانند بر مردمانی بی‌هویت فرمان برانند. آن‌ها، در راستای پیش‌برد همین هدف، به تحریف تاریخ پرداختند و با تلاش در راه انطباق تاریخ ایران با نظریه‌های کمونیستی و استالینی در تاریخ‌مان دوره‌های «برده‌داری» را وارد کردند و پادشاهان و شخصیت‌های تاریخی خوش‌نامِ کهن را مورد هجوم تبلیغاتی همه‌جانبه و ویران‌گرانه قرار دادند. چنان‌که برای نخستین‌بار در ادبیات سیاسی معاصر عنوان «کثیرالمله» در سومین کنگره‌ی «انترناسیونال» بر اساس رهنمودهای استالین در جزوه‌ای به نام «مارکسیسم و مسأله‌ی ملی» درباره‌ی ایران به کار برده ‌شد (تعریف استالین از ملت بر پایه‌ی زبان مشترک است)، و کمونیست‌های ایرانی نیز با کمی فاصله در دومین کنگره‌ی حزب کمونیست ایران همان مصوّبه را مورد تأکید قرار دادند. از آن پس، تمامی گروه‌های کمونیست و سپس دیگر گروه‌های وابسته به سیاست‌های ایران‌ستیزانه، برای ایجاد جدایی و در هم شکستن وحدت ملی و هموار ساختن راه خودمختاری و سرانجام تجزیه‌ی بخش‌هایی از ایران و سپس به زیر پرچمِ فدراسیون شوروی درآوردنِ آن بخش‌ها، و آن‌گاه به خاک سپردن تمامی شعارهای آزادی‌خواهانه – رویه‌ای که آشکارا در اروپای شرقی بارها انجام شده – از این اصطلاح جعلی استفاده کرده و می‌کنند، هم‌چنین می‌توان اشاره کرد به: کشتارهای زمان استقرار مجدّد بلشویک‌ها و نسل‌کشی استالینی در اران (جمهوری آذربایجان) که به مرگ بسیاری از روشن‌فکرانی که همه دین‌مدار و ایران‌گرا و حامل فرهنگ سنتی ایرانی – اسلامی بودند انجامید.
اقدامهای شوروی برای تجزیه، پیش از اشغال ایران
به دنبال پاگیری حکومت بلشویکی در روسیه و در هم شکستن مقاومت گسترده‌ی مردمان اسیر یوغ تزارها در قفقاز، خوارزم، فرارود (ماوراءالنهر) و… ارتش سرخ، با اشغال شهر رشت و بخش‌های دیگری از گیلان، دولت ایران را برای انتقال ارثیه‌ی خونین تزارها به خویش زیر فشار قرار داد. به این‌سان، در حالی که شهر رشت و بخش‌های بزرگی از گیلان در اشغال ارتش سرخ بود و بیم حرکت ارتش مزبور به سوی تهران می‌رفت، دولت ایران در هفتم اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی (۲۶ فوریه‌ی ۱۹۲۱ میلادی) قرارداد «مؤدّت» (؟!) را امضا کرد. با این امضا آن ارثیه، یعنی تمامی سرزمین قفقاز، سرزمین‌های خوارزم و فرارود و بخشی از حاکمیت ملّت ایران بر دریای مازندران و…، به تزارهای جدید منتقل شد.۲
با وجود این‌که در این قرارداد به الغای قراردادهای استعماری و ظالمانه‌ی حکومت تزاری تصریح شده بود، اما نه‌تنها سرزمین‌های اشغالی به ایران بازگردانده نشد، بلکه آینده نشان داد که «تزارهای سرخ» به آن‌چه دارند هم راضی نیستند.
درباره‌ی کوشش‌ شوروی برای تجزیه‌ی ایران در دوران لنین دست‌کم می‌توان به قدرت‌گیری وابستگان سیاست شوروی به ریاست احسان‌الله‌خان اشاره کرد که «جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران» – در گیلان – را تأسیس کردند به‌طوری که میرزا کوچک‌خان ناچار شد با یارانش به جنگل عقب‌نشینی کند. سیدجعفر پیشه‌وری، که یکی از وزیران آن جمهوری بود، درباره‌ی هدف‌های بعدی شوروی در ایران، می‌گوید: «در جریان نهضت جنگل بنا به تصمیم ملیون گیلان ]همان‌ها که اشاره شد و نه میرزا و یارانش[ به تهران آمدم و در آنجا سازمان سیاسی و شورای مرکزی اتحادیه کارگران را تشکیل دادم»۳.
اما مدتی بعد، این جمهوری به‌وسیله‌ی رضاخان سردار سپه برچیده ‌شد و پس از آن هم، با بسته ‌شدن مرزهای ایران با شوروی، دخالت‌های همسایه‌ی نیرومند شمالی در امور ایران به حداقل ‌رسید، هر چند هم‌چنان ادامه داشت. پیشه‌وری می‌افزاید: «... در دوره‌ی رضاخان چهار بار مرکز ما را به‌واسطه‌ی بازداشت و توقیف منحل کردند ولی ما که خود را سربازان راه آزادی می‌دانستیم پُست خود را ترک نکرده، پنجمین مرکز را تشکیل دادیم، فعالیت مطبوعاتی خود را به اروپا منتقل کرده، روزنامه و مجلاّت خود را توانستیم از دیوارچینی که پلیس رضاخان دور ایران کشیده بود به ایران برسانیم. بالاخره در سال ۱۳۰۹ بازداشت شدیم... هشت سال تمام در ]زندان[ قصر به غیر از ما زندانی سیاسی نبود... بالاخره بعد از هشت سال پنجاه‌وسه نفر را نزد ما آوردند. این‌ها همه تحصیل‌کرده و کتاب‌خوانده بودند، ولی تجربه‌ی ما را نداشتند...». یک صفحه پیش از این، پیشه‌وری سخنی گفته که از آن می‌توان تعبیر وی از آزادی را دریافت: «پس از انقلاب اکتبر... اقیانوس نهضت اجتماعی، مرا هم مانند سایر جوانان معاصر از جای خود تکان داده و به میدان مبارزه‌ی سیاسی انداخت... در آزادی ملل روسیه عملاً دخالت داشتم. در این کار بزرگ و پرافتخار علاوه بر مبارزه‌ی آزادی‌خواهی یک نظر ملّی هم مرا تحریک می‌کرد. من می‌دانستم که نجات و سعادت ملت و میهن من در پیشرفت رژیمی ‌است که انقلابیون روسیه می‌خواهند و اگر غیر از لوای پرافتخار لنین، بیرق دیگری در روسیه در اهتزاز باشد، استقلال و آزادی ملّت ایران همیشه در معرض خطر خواهد بود...»۴.
شوروی از سال ۱۳۱۱ (۱۹۳۲) تا ۱۳۱۷ (۱۹۳۸)، در سه دوره اقدام به اخراج شمار بسیاری از شهروندان قفقازی کرد که از سوی نیروهای امنیتی، ایرانی‌تبار (منظور کسانی است که علناً ایران‌دوستی خود را ابراز می‌کردند وگرنه اکثر باشندگان آن خطه ایرانی هستند) شناخته شده بودند. رانده‌شدگان نخست در انزلی نگاه‌داری شده، سپس به شهرهایی چون بروجرد، قزوین و بخش‌هایی از آذربایجان فرستاده شدند. «در سال ۱۹۳۸ هنگام بازگرداندن اتباع ایران از آذربایجان شوروی، مقام‌های امنیتی مأموران خود را میان ۵۰ هزار تبعیدی به ایران فرستادند»۵.
میرجعفر باقروف، رییس حزب کمونیست آذربایجان شوروی، با شناختی که از هدف‌های توسعه‌طلبانه‌ی روس‌ها درباره‌ی ایران داشت و برای این‌که جایگاه خود را در سیستم کمونیستی محکم کند از همان آغاز قدرت‌گیری تلاش کرد که در راه آن هدف‌ها گام بردارد. وی پیش از آغاز جنگ شوروی با آلمان هیتلری در گزارشی معنی‌دار و دخالت‌گرایانه که درباره‌ی آذربایجان ایران به استالین ‌فرستاد، ‌نوشت: «در دوران دیکتاتوری رضاشاه اهالی آذربایجان نه تنها به مقام‌های بالای دولتی راه نمی‌یابند بلکه از رسیدن به مناصب متوسط و کوچک نیز محروم‌اند. این وضع شامل ارتش نیز می‌شود. در هیأت فرماندهی ارتش به ندرت می‌توان یک آذربایجانی یافت (!). حکومت شاه با اعلام زبان فارسی به عنوان زبان رسمی کشور آن را به اداره‌های دولتی در آذربایجان تحمیل کرده است. زبان آذربایجانی از مدرسه‌ها زدوده شده است و آموزش تنها به زبان فارسی است. در مؤسسه‌های دولتی گفت‌وگو به زبان آذربایجانی اکیداً ممنوع است و اسناد و مدارک به زبان فارسی تدوین می‌شوند...»۶. در حالی‌که وارونه‌ی پندار باطل باقروف باید گفت: در آذربایجان جریان سوادآموزی، چه به شیوه‌ی نو مدرسه‌ای و چه به شیوه‌ی مکتب‌خانه‌ای قدیم، همانند دیگر مناطق ایران – و حتّا خود قفقاز تا پیش از روی کار آمدن رژیم کمونیستی در شوروی – و نیز انجام نامه‌نویسی‌های اداری از دیرباز و حتا سده‌های درازی که ترکان بر ایران فرمان رانده‌اند، همیشه به زبان فارسی بوده و البته کسی هم آن را به آذربایجانیان تحمیل نکرده است.۷
در آستانه‌ی جنگ دوم جهانی در گزارشی درباره‌ی مرزهای آذربایجان چنین آمده است: «مرزهای جنوبی آذربایجان را در ایران، چه از نقطه‌نظر جغرافیایی و چه از دیدگاه مردم‌شناسی، نمی‌توان درست به شمار آورد چرا که اراضی ایران تا همدان و حتا تا سلطان‌آباد در جنوب همدان سرزمین‌های ترک‌نشین‌اند. شهرستان زنجان صد در صد به ترک‌ها تعلق دارد و در روستاهای اطراف شهر قم نیز ترک‌ها زندگی می‌کنند»۸.
اداره اطلاعات و امنیت اتحاد جماهیر شوروی (کاگِ‌بِ) نیز یادآوری میکند: «شهرهای رشت، بندر پهلوی، قزوین و زنجان که به طور رسمی جزو استان یکم محسوب میشوند از آذربایجان جدا شده اند». باقروف نیز در گزارش خود به استالین مساحت آذربایجان جنوبی (؟) را ۲۳۰ هزار کیلومتر مربع قید میکند.۹
در اسفند ۱۳۱۹- فروردین ۱۳۲۰ (مارس ۱۹۴۱) باقروف در گزارشی، پس از شرح تمام جنبه های زندگی مردم آذربایجان، به استالین مینویسد: «حکومت شاهنشاهی ایران با آگاهی از تمایل خلق آذربایجان برای پیوستن به آذربایجان شوروی (؟!)، هر روز بر شدّت فشارهای پلیسی می افزاید»۱۰.
در ماه های اردیبهشت و تیر ۱۳۲۰ (مه و ژوئن ۱۹۴۱)، پیش از ورود ارتش سرخ به ایران، در آذربایجان شوروی ۵۲ گروه مرکب از ۳۸۱۶ نفر افراد غیرنظامی برای اعزام به آذربایجان آماده شده بودند. در میان آن‌ها ۱۲ نفر از کادرهای بالای حزبی، ۷۰ نفر از کادرهای حزبی، ۱۰۰ نفر از کارمندان مؤسسه‌های شوروی، ۲۰۰ مأمور امنیتی، ۴۰۰ نفر از افراد پلیس (پلیس شوروی)، ۱۶۰ نفر از کارکنان دستگاه قضایی، ۱۵۰ نفر از کارمندان نشریات و مطبوعات، ۲۴۵ نفر از کارکنان راه‌آهن و ۴۲ نفر زمین‌شناس- کارشناس نفت دیده می‌شدند. برای رهبری این گروه که می‌بایست در ترکیب ارتش سرخ به ایران اعزام می‌شدند عزیز علی‌اف، دبیر سوم کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست آذربایجان شوروی، در نظر گرفته شده بود».۱۱
آن‌ها با هدف از پیش تعیین‌شده و کاملا مشخصِ تجزیه‌ی ایران پا به این سرزمین نهادند.
فصل دوم - پیداش فرقه‌ی دموکرات آذربایجان
اروپا در جنگ
شهریور ماه ۱۳۱۸ خورشیدی، آلمان که از جنگ یکم جهانی بهره ای جز تحقیر و ورشکستگی اقتصادی نبرده بود، اینبار به پیشوایی هیتلر، جهانیان را به خون بارترین جنگ تاریخ بشر هدایت کرد. هیتلر ابتدا با زور و تهدید کشورهای اتریش و چکسلواکی را به خاک آلمان افزود و سپس به بهانه دادخواهی از ژرمن تباران لهستان به آنجا لشگر کشید که در پی آن دولتهای فرانسه و انگلیس به آلمان اعلان جنگ دادند.
ایران، همانند جنگ یکم جهانی، موضع بی‌طرفی در پیش گرفت و اوضاع کشور در بیست و دو ماه نخستِ جنگ، با همه‌ی تب‌وتاب جهانی، آرام بود تا این‌که آلمانی‌ها در یکم تیرماه ۱۳۲۰ با حمله به شوروی، متّحد پیشین خود، جبهه‌ای به پهنای سه هزار و دویست کیلومتر را در شرق اروپا گشودند. از آن پس، موقعیت ایران آرامش‌بردار نبود.
استالین چند روز پس از این حمله‌ی سهمگین و پیش‌بینی‌نشده پیامی کوتاه برای چرچیل، نخست‌وزیر انگلیس، فرستاد. مضمون پیام، اظهار عجز استالین در پایداری برابرِ ارتش آلمان بود و درخواست کمک از انگلستان و دولت‌های متفق که یا بر علیه آلمان‌ جبهه‌ای جدید در بالکان باز کنند یا این‌که هرچه سریع‌تر مواد غذایی و ساز و برگ جنگی برای شوروی بفرستند. چرچیل می‌دانست پیش‌روی ارتش آلمان به سوی منطقه‌ی قفقاز علاوه بر این‌که شریان حیاتی (نفتی) روس‌ها را تهدید می‌کند، می‌تواند چاه‌های نفت ایران و میان‌دورود (بین‌النهرین) را هم از دست انگلیس خارج کند. اجرای گزینه‌ی نخست درخواست استالین امکان نداشت چرا که اگر ارتش انگلستان می‌توانست وارد نبرد شود از این‌کار دریغ نمی‌کرد. هر چند چرچیل گزینه‌ی دوم را پذیرفت، اما نیک می‌دانست انگلیسی‌ها ناتوان‌تر از آن بودند که به تنهایی کمکی به شوروی برسانند چرا که ضربات خردکننده‌ی ماشین جنگی آلمان خودِ انگلیس را هم به فروپاشی تهدید می‌کرد. این بود که از دولت نیرومند آمریکا برای پشتیبانی از شوروی کمک گرفته شد.۱۲
نه مارکس زنده بود و نه لنین تا ببینند که چگونه سوسیالیسم و کاپیتالیسم، این دو خصم ایدئولوژیک، با هم متفق شدند! اتّفاقی که برای ما پریشانی تا سر حدّ پراکندگی به ارمغان آورد، زیرا ایران، به واسطه‌ی ژئوپولتیک پراهمیت‌اش، نزدیک‌ترین راه دسترسی و کمک به شوروی بود و اکنون ایرانِ مطلوب برای متفقین، ایرانی بود که به گذرگاهی امن و مطمئن برای ارسال ملزومات نظامی تبدیل شود. به این ترتیب، ایران در کانون توجه متفقین قرار گرفت. در طول دو ماه انگلستان زمینه‌ی اشغال کشور را فراهم نمود. از یک‌سو، با اعزام گسترده‌ی لشگریان خود به عراق، نیروهای کافی برای حمله تدارک دید و از سوی دیگر، با درخواست اخراج اتباع آلمانی شاغل در صنایع ایران، سازِ بهانه‌جویی را کوک کردند.
جالب است بدانیم شمار اتباع آلمان در ایران ۶۹۰ نفر و شمار اتباع روس و انگلیس ۲۹۸۰ تن بود.۱۳ با این‌که ایران اخراجِ همان اندک اتباع کارشناسِ آلمانی را هم آغاز کرده بود، باز متفقین تعلّل دولت ایران را بهانه کردند و به ایران یورش آوردند. بی‌طرفی ایران در سوم شهریور ۱۳۲۰ بر خلاف قوانین بین‌المللی نقض شد و از شمال، غرب و جنوب مورد حمله‌ی شوروی و انگلیس قرار گرفت. خیانت برخی از فرماندهان ارشد ارتش ایران در مرخص کردن سربازان پایتخت و نفرستادن مهمّات لازم به خطوط دفاعی، سقوط نظامی ایران را تسریع کرد. با وجود ایستادگی نیروی دریایی در خرمشهر، یگان‌های ارتش در غرب، و نیروهای پراکنده در سراسر ایران، توانایی لازم برای رویارویی با چنین دشمنانی وجود نداشت. به هر روی، ایرانیان از صدر تا ذیل در بامداد سوم شهریور در حالی سراسیمه از خواب برخاستند که ناخواسته به فصل جدیدی از کتاب قطور تاریخِ خود پرتاب می‌شدند.
دو روز بعد به نیروهای ارتش ایران دستور ترک مخاصمه داده شد. حکیمی، به نخست‌وزیری رسید و در ۲۳ شهریور رضاشاه به نفع فرزندش از پادشاهی کناره گرفت و ایران را ترک گفت. حکیمی برای کنترل اوضاع کشور، لایحه‌ی عفو زندانیان سیاسی را به مجلس ارایه کرد که تصویب شد و زندانیان آزاد شدند. در میان از بند رستگان، که در دو مرحله آزاد شدند، گروهی از کمونیست‌های ایرانی هم بودند که بعدها به گروه «پنجاه و سه نفر» مشهور شدند. بیشتر آنان، یک هفته پس از آزادی، در هفتم مهر ۱۳۲۰ حزب توده‌ی ایران را بنیان گذاشتند.۱۴
حزب توده و فرقه
احسان طبری می‌نویسد: «حزب توده بر روی دو پایه بنیان گذاشته شد: اصل عقیدتی مارکسیسم و لنینیسم، ۲- اصل سازمانی ترکیب فعالیت علنی و مخفی».۱۵
اما بنیان‌گذاران حزب این خط‌مشی مارکسیستی را تا مدت‌ها (دهه‌ی چهل خورشیدی) از جامعه پنهان نمودند و شعارِ عدالت اجتماعی و اصلاحات سیاسی در چارچوب قانون اساسی مشروطه را سر می‌دادند. حزب توده با گرته‌برداری از سازمان‌های مشابه برادر بزرگ‌تر – عنوانی که توده‌ای‌ها به حزب کمونیست شوروی داده بودند – و به یاری کمک‌های مالی و فکری آنان، که حاصل سال‌ها پژوهش بر روی نیازهای جامعه‌ی ایرانی بود، و هم‌چنین پنهان نگه‌داشتن وابستگی‌های خود و ضدّیت‌شان با باورهای دینی توانستند تشکیلاتی نیرومند و جذّاب پی‌ریزی کنند که با تبلیغات بسیار مانع رسیدن هشدارهای ایران‌دوستان به ایرانیان می‌شد.
دو سال اول اشغال کشور مصادف بود با دوره‌ی سیزدهم قانون‌گذاری که در پاییز سال ۱۳۲۲ به پایان می‌رسید. در این سال‌ها احزاب رنگارنگ به یاری مطبوعات فراوان برای کسب کرسی‌های مجلس چهاردهم سخت به رقابت مشغول بودند. انتخابات سرنوشت‌ساز و پر دامنه‌ی مجلس چهاردهم چند ماه به طول انجامید و در نهایت ۲۶ اسفند ماه سال ۱۳۲۲ آن مجلس انعقاد یافت.
توده ایها ده کرسی از ۱۳۶ کرسی نمایندگی مجلس شورای ملی را از حوزه‌های تحت اشغال شوروی به دست آوردند.۱۶ یکی از برگزیدگان، جعفر پیشه‌وری، منتخب تبریز بود. در جلسه‌ی بیست‌وچهارم تیرماه ۱۳۲۳ به هنگام بررسی اعتبارنامه‌ی نمایندگان، از ۹ نفر نمایندگان برگزیده‌ی تبریز، تنها اعتبارنامه‌های خویی و پیشه‌وری به دلیل پیشینه‌ی فعالیت‌های بلشویکی رد شد. پیشه‌وری نامزد حزب توده و مورد حمایت شوروی بود.۱۷
زندگی‌نامه پیشه‌وری۱۸
میرجعفر فرزند جواد - که بعدها فرنام پیشه وری را بر خود نهاد - در ۱۲۷۱ خورشیدی در روستای زاویه‌ی خلخال به دنیا آمد. او در دوازده سالگی به همراه پدر به قفقاز رفت. پدر در جست‌وجوی یافتن کاری در چاه‌های نفت بادکوبه برآمد و پسر راهی مدرسه شد. در سال ۱۲۹۶، هم‌زمان با انقلاب بلشویکی روسیه، میرجعفر در کنار تدریس فارسی، ترکی و شرعیات در مدرسه ایرانیان به روزنامه‌نگاری رو آورد و در نشریه‌ی آچیق‌سو و سپس روزنامه‌ی آذربایجان جزو لاینفک ایران در بادکوبه مقاله می‌نوشت.
در سال ۱۲۹۸ میرجعفر جوادزاده با پیوستن به حزب عدالت به سردبیری روزنامه‌های حریت و یولداش وابسته به حزب رسید. او، در انتقاد از سیاست‌های مخالف دولت ایران، انقلاب پرولتاریایی را سفارش می‌کرد و در مقاله‌ای پس از ستایش از رسوم و سنن ایرانی نوشت: «این یک واقعیت شناخته‌شده‌ای است که ایرانیان ملتی تاریخی‌اند که علی‌رغم فراز و نشیب‌ها در گذشته و پذیرش بسیاری مذاهب و اعتقادات، کم‌وبیش توانسته‌اند فرهنگ و سنت شش هزار ساله‌ی خود را نگاه دارند».
در سال ۱۲۹۹ و در زمان جنگ میان ارتش سرخ با نیروهای روسیه‌ی سفید، جوادزاده به همراه گروهی از اعضای حزب عدالت وارد گیلان شد. در کنگره‌ی حزب کمونیست ایران در سی‌ام خردادماه ۱۲۹۹ در بندر انزلی، او به عنوان یکی از چهار عضو کمیته‌ی مرکزی برگزیده شد. در آن سال‌ها میرزا کوچک جنگلی در گیلان زمام امور را در دست داشت. پیشه‌وری نخست در کابینه‌ای با حضور میرزا به کمیسری امور خارجه رسید، سپس در پی کودتای کمونیست‌ها علیه میرزا کوچک‌خان و تأسیس هیأت دولتی مستعجل، به عنوان کمیسر کشور (امور داخلی) «جمهوری شوروی ایران» منصوب شد.۱۹ در همان سال او به عنوان نماینده‌ی انقلابیون گیلان در کنگره‌ی شرق (بادکوبه) شرکت جست و در زمان اقامت در رشت به همراه حیدرخان عمواوغلی – که بعدها در درگیری با جنگلی‌ها کشته شد – و اردشیر آوانسیان (اردشیر سلطان‌زاده، بنیان‌گذار حزب کمونیست، که به مقام مشاوری لنین و ریاست بانک دولتی شوروی رسید ولی در زمان استالین مورد غضب واقع شد و در سال ۱۳۲۰ اعدام شد) روزنامه‌ی کامونیست را منتشر کرد.
پیشه وری بعد از مدت کوتاهی گیلان را ترک کرد و به باکو برگشت و به روزنامه نگاری ادامه داد. او در تابستان سال ۱۳۰۰ به عنوان نماینده کمیته تبریز حزب کمونیست ایران در کنگره بین‌المللی کمونیست در مسکو شرکت کرد. در سال ۱۳۰۱ پیشه وری به تهران بازگشت و تا زمان دستگیری در سال ۱۳۰۹ به فعالیتهای روزنامه نگاری برای حزب کمونیست و نشر روزنامه حقیقت ادامه داد. در همین دوره او معلم مدرسه «ایران و شوروی» هم بود. پیشه وری پس از دستگیری - همانطور که اشاره شد - مدت یازده سال (تا ۲۴ مهر ۱۳۲۰) در زندان قصر زندانی بود. او در زندان با گروه مشهور به پنجاه و سه نفر، که گروهی از پیروان دکتر ارانی بودند و در سال ۱۳۱۶ به بند آمدند، آشنا شد. وی با این گروه که بیشتر آن‌ها اندیشه‌های مارکسیستی را از راه تحصیل در غرب کسب کرده بودند و به ویژه به علت اندیشه‌های ایران‌گرایانه‌ی دکتر ارانی نتوانست کنار آید. اختلافات زندان، سرچشمه‌ی اختلافات بیرون از زندان گشت.
پیشه‌وری در مهر ۱۳۲۰ در گردهم‌آیی حزب توده شرکت نمود و با تأخیر به عضویت آن درآمد. او در دنباله‌ی فعالیت روزنامه‌نگاری خود از ششم اردیبهشت ۱۳۲۲ روزنامه‌ی آژیر را در تهران منتشر می‌کرد. در انتخابات مجلس چهاردهم (سال ۱۳۲۲)، او که نامزد مورد حمایت حزب توده و شوروی‌ها بود، از تبریز برگزیده شد ولی نمایندگان مجلس اعتبارنامه‌ی او را به دلیل سوابق فعالیت‌های کمونیستی و حمایت شوروی‌ها از او رد کردند.
سال ۱۳۲۳ در پی مرگ رضاشاه، پیشه‌وری پیام تسلیتی دردمندانه خطاب به خانواده‌ی سلطنتی در روزنامه‌اش منتشر کرد که باعث اخراج او از حزب توده شد.
قفقازی‌ها و ایران
استالین، رییس گرجی حزب کمونیست شوروی، بریا، وزیر امنیت گرجی و مرد شماره‌ی دو شوروی و باقروف، صدر جمهوری آران، که کاربه‌دستان آن روزگار شوروی و مؤثر در امور ایران بودند، هر سه اهل قفقاز بودند. جمهوری مسلمان‌نشین آران کوچک‌تر از آن بود که اشتهای قدرت‌طلبی باقروف را فرو بنشاند. از نگاه او اگر آذربایجان به آران وصل می‌شد، جایگاه او در هرم قدرت جماهیر شوروی ارتقا می‌یافت.۲۰
باقروف بانی ایده‌ی پان‌آذریسم است و اوست که عبارت‌های «آذربایجان شمالی» و «آذربایجان جنوبی» را جعل کرد و از همین رو از سوی عواملش پدرِ «آذربایجان واحد» خوانده می‌شد. استالین در مقطع جنگ دوم جهانی مطامع خود را با منافع باقروف یک‌سان می‌دید، چرا که بزرگ شدن جمهوری سوسیالیستی آذربایجان تحت لوای شوروی در نهایت به توسعه‌ی اتحاد جماهیر شوروی و دست‌یابی آن اتحاد به آرمانِ رسیدن به آب‌های گرم منجر می‌شد.
مأموران حزب کمونیست با مأموریت ویژه در آذربایجان
در همان آغاز جنگ، افرادی از حزب کمونیست و سازمان امنیت شوروی به خاک ایران وارد شدند. میرجعفر باقروف – رئیس حزب کمونیست آذربایجان شوروی - که مدیریت جنگ در ماورای قفقاز به او سپرده شده بود، وظیفه‌ی گزینش و اعزام این افراد را بر عهده داشت.۲۱
سرگرد ابراهیم نوروزاف، یکی از صدها مامور حزب کمونیست که به آذربایجان آمد، می‌گوید: «مأموریت ما این بود که با انجام کارهای عام‌المنفعه، نظر عامه‌ی ایرانیان را به نظام شوروی بهبود بخشیم. هم‌چنین با انتشار روزنامه و پخش فیلم، چهره‌ی مثبت و پیشرفته‌ای از کشور شوروی به مردم ایران نشان دهیم»۲۲.
از نخستین کارهای آنان انتشار روزنامه‌ی وطن‌یولوندا در تبریز بود؛ که به این منظور هفده روزنامه‌نگار از آران (آذربایجان شوروی) همراه با چاپ‌خانه و امکانات لازم به ایران فرستاده شدند. محور تبلیغاتی آنان، زمینه‌سازی برای گسترش این ایده بود که حکومت پهلوی حکومت فارس‌ها علیه آذری‌هاست.۲۳
روزنامه‌های مخالفِ حضور روس‌ها در ایران، نظیر صدای آذربایجان، بسته شدند و اقداماتی برای ترور و ارعاب مخالفان انجام گرفت. روس‌ها، آرام و بی‌سروصدا، در حالی که سعی در بهبود چهره‌های همیشه منفور خود در آذربایجان داشتند زمینه‌سازی گسترده‌ای را برای آماده‌سازی اذهان عمومی در پیش گرفته بودند. نوروزف می‌گوید: «در حالی که از دانش پزشکی بی‌بهره بودم، همراه با یک همکار حزبی دیگر- که البته او پزشکی می‌دانست - به صوفیان تبریز رفته و به بیماران دارو می‌دادیم. پس از مدت کوتاهی در شهرهای ارومیه و میانه به انتشار نشریه دست زدیم. با توجه به این که در ارومیه نشریه‌ای محلی نبود و از تهران هم روزنامه‌ای به آن‌جا نمی‌رسید، مردم از آن روزنامه‌ی یک صفحه‌ای استقبال کردند»۲۴.
از شهریور ۱۳۲۰ تا شهریور ۱۳۲۴ و اعلام موجودیت فرقه‌ی دموکرات
مجالس سیزدهم و چهاردهم تشکیل شد و روی هم ده کابینه به نخست‌وزیری هفت تن (فروغی، سهیلی، قوام، سهیلی، ساعد، بیات، حکیمی، صدر، حکیمی و قوام) روی کار آمد.
مسأله‌ی اصلی کابینه‌ها در دو سال اول تأمینِ نان مردم بود تا این‌که مسأله‌ی نفت پیش آمد. در سال ۱۳۲۳ که دولت آمریکا نمایندگانی را برای گفت‌وگو درباره‌ی امتیاز نفت در صفحات جنوبی کشور (بلوچستان) به ایران فرستاد روس‌ها هم بی‌درنگ نماینده‌ای به ایران فرستاده و تقاضای واگذاری امتیاز اکتشاف و بهره‌برداری از نفت شمال کشور - شامل استان‌های خراسان، مازندران، گیلان و آذربایجان - را طرح کردند. درخواست روس‌ها تحمیل قراردادی مشابه قرارداد تحمیلی سال ۱۳۱۲ ایران با انگلستان بود.۲۵ اتفاق جالبی که رخ داد این بود که پس از انتشار خبر مذاکره‌ی دولت با هیأت آمریکایی درباره‌ی نفت در تیرماه ۱۳۲۳ رادمنش از طرف فراکسیون هشت نفری حزب توده در مجلس با واگذاری هر گونه امتیازی نفتی به بیگانگان مخالفت ورزید غافل از این‌که در پایان شهریور همان سال کافتارادزه، معاون وزیر امور خارجه‌ی شوروی، برای به دست آوردن امتیاز نفت شمال راهی تهران خواهد شد و حزب آن‌ها ناگزیر از دفاع از خواست‌های او خواهد شد!
حزب توده در آبان همان سال و در واکنش به ردّ پیشنهاد روس‌ها، که همراه با ارعاب و تهدید و زورگویی بود، تظاهراتی در پناهِ سربازان مسلّح شوروی در تهران به راه انداخت. جلال آل‌احمد که در آن سال‌ها عضو حزب توده بود و در این تظاهرات شرکت کرده، می‌گوید که پس از مشاهده‌ی پشتیبانی علنی ارتش شوروی از راهپیمایی، شرم‌گینانه صفِ تظاهرات‌کنندگان را ترک می‌کند. در زمستان همان سال احسان طبری در مقاله‌ای در روزنامه‌ی مردم برای روشن‌فکران از لزوم دادن نفت شمال به شوروی دفاع کرد!۲۶ دنباله‌روی حزب توده از منافع شوروی آن‌چنان آشکار و زشت بود که دیگر هیچ ژست ملی‌ای نمی‌توانست آبرویی برای این حزب نگاه دارد.
برای ورود به بحث چگونگی شکل‌گیری فرقه‌ی دموکرات نمی‌توان از موضوع تشکیلات حزب توده و درخواست واگذاری امتیاز نفت چشم پوشید. چرا که حزب توده با چنین کارنامه‌ای در شرایطی که در شهر‌های شمالی کشور بسیار فعّال بود و توانسته بود تشکیلات وسیعی در آذربایجان راه اندازد - آن‌چنان که خواهد آمد –همه‌ی تشکیلات و امکاناتش یک‌جا و یک‌شبه به فرقه‌ی دموکرت منتقل شد.
از مهرماه ۱۳۲۰ تا شهریور سال ۲۴، بیست‌ویک روزنامه در آذربایجان منتشر می‌شد: ۱۴ روزنامه به زبان فارسی، سه روزنامه‌ی دوزبانه‌ی فارسی- ترکی‌آذری و سه روزنامه به زبان ترکی‌آذری (به نام‌های آذربایجان، یوموروق و وطن‌یولوندا که این آخری از سوی ارتش سرخ شوروی منتشر می‌شد) و یک روزنامه هم به زبان ارمنی. تا آن‌هنگام جعفر پیشه‌وری روزنامه‌ی آژیر را در تهران منتشر کرد. در روزنامه‌ی آژیر، بیشتر از همه، تاریخ «حزب عدالت» نوشته می‌شد تا این‌که استالین در شانزدهم امرداد ۱۳۲۴ (۶ ژوئیه ۱۹۴۵) دستور تأسیس فرقه را به جعفر باقروف صادرکرد و پیشه‌وری در معیت عبدالصمد کامبخش، افسر ارتش سرخ و مأمور خدمت در حزب توده، به نخجوان دعوت شده و باقروف در کوپه‌ی یک قطار پس از یک مباحثه‌ی طولانی او را برای اجرای دستور تأسیس فرقه راضی کرد.۲۷
در شانزدهم و بیست‌وچهارم امرداد سال ۱۳۲۴ دو فرمان‌ جداگانه از سوی استالین برای باقروف صادر شد که در آن‌ها به روشنی از ایجاد جنبشی تجزیه‌خواهانه در آذربایجان و دیگر استان‌های شمالی ایران، به همراه طرحی کامل برای اجرای آن، سخن رفته است. جالب است بدانیم حتا نام فرقه‌ی دموکرات هم در کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست شوروی به تاریخ ۱۰/۴/۲۴ تعیین شده بود۲۸ (نام فرقه‌ی دموکرات آذربایجان، به دلیل گزینش نام مزبور از سوی شیخ محمد خیابانی برای تشکیلات خود، در میان بسیاری از آذربایجانی‌های میهن‌دوست و ایران‌خواه دارای جذابیت ویژه بود، از این‌رو، روس‌ها بر این باور بودند که با برگزیدن این نام برای مخلوق خود خواهند توانست افکار عمومی مردم ایران، و به‌ویژه آذربایجانی‌ها، را بفریبند اما خیلی زود آشکار شد که چنین نیست).
و این‌گونه بود که پیشه‌وری در اجرای دستورهای استالین و باقروف در دوازدهم شهریور ۱۳۲۴ - درست یک روز پس از تسلیم ژاپن و پایان قطعی جنگ جهانی دوم - موجودیت فرقه‌ی دموکرات آذربایجان را اعلام کرد. هم‌زمان تشکیلات ایالتی حزب توده، به‌طور کامل، به فرقه پیوست و به این‌ترتیب پرده از روی استقلال ظاهری آن افتاد. اکنون تشکیلات ایالتی حزب به‌طور مستقیم تابع باقروف بود. حال فرمان‌های آشکار دفتر سیاسی کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست را در کنار ادعای پیشه‌وری بگذارید و استقلال رای او را ارزیابی کنید آن‌جا که می‌نویسد: «پس از مذاکراتی که سه روز تمام بین من و شبستری و صادق پادگان ادامه یافت، تصمیم گرفتیم فرقه‌ی دموکرات آذربایجان را ایجاد کنیم و قبل از همه، صادق یادگان را مأمور کردم با روسای حزب توده و اتحادیه‌ی کارگران آذربایجان وارد مذاکره شود و مقدمات الحاق آنان را به فرقه، فراهم آورد...»۲۹.
فصل سوم – حکومت یک‌ساله‌ و فروپاشی فرقه‌ی دموکرات‌ آذربایجان
حکومت فرقه زیر بیرق سرخ
از ۱۲ شهریور تا ۲۱ آذر، روز اعلام برپایی حکومت فرقه‌ی دموکرات، حوادث به سرعت پیش رفت. رییس سرویس مخفی آذربایجان شوروی در تبریز، از باقروف درخواست کرد که چندین هزار اسلحه برای پخش میان اهالی به آذربایجان فرستاده شود و باقروف پس از کسب تکلیف از مسکو، و تأکید بر این که سلاح‌ها نباید ساخت شوروی باشد، دستور داد ۱۰۰۰۰ قبضه تفنگ برنو - ساخت ایران (!) - به همراه ۱۰۰۰ قبضه تیربار و... برای فرقه فرستاده شود.۳۰
نخستین کنگره‌ی مؤسسان، ۱۰ مهر ۱۳۲۴، در تبریز گشوده شد و کنگره با پذیرفتن نظام‌نامه‌ی پیشنهادی، رهبران فرقه‌ی دموکرات را هم به اتفاق آرا برگزید. سرگرد نوروزوف مدعی است که خود او نظام‌نامه‌ی پیشنهادی فرقه را از باکو به تبریز آورد. به فرمان کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست شوروی، افرادی برای از میان برداشتن (ترور) کسانی که علیه جنبشِ تجزیه‌طلبی اقدام کنند تعیین شد و گروه‌های ویژه‌ی تروریست، مخالفان سرشناس در میانه و چند نقطه‌ی دیگر را ترور کردند.۳۱
در حالیکه اعضای فرقه عملیات حمله به مراکز ژاندارمری و ارتش را شروع کرده و ارتش شوروی هم از ورود نیروهای کمکی ایران به آذربایجان جلوگیری میکرد، مقامهای سیاسی شوروی (کنسولگری) در تبریز نسبت به وقایع اتفاقیه اظهار بی اطلاعی کردند. ارتش در پادگانهایش محصور و امکان مانور از آن گرفته شد چون نیروهای ارتش شوروی به نیروهای ایرانی اجازه تحرک نمیدادند و کوچکترین تحرک ارتش ایران در آن شرایط حکم اعلان جنگ به روسیه را داشت، که این برای نیروهای محدود و بی پشتیبان ایرانی ناممکن بود. جالب است نیروهای ارتش سرخ حتا اجازه‌ی حمل ۲۴ حلقه لاستیک خودرو از تهران به تبریز را ندادند و به فرمانده‌ی ستون اعزامی به تبریز در تاریخ سی‌ام آبان آشکارا اخطار کردند: «هر تلاش و اقدام برای پیش‌روی، به منزله‌ی حمله به اتحاد شوروی خواهد بود»۳۲. وابسته‌ی مطبوعاتی کنسول‌گری امریکا در تبریز در همان‌زمان به ستاد فرماندهی لشگر سوم آذربایجان مراجعه و از سرتیپ علی‌اکبر درخشانی چگونگی مداخله‌ی ارتش شوروی را جویا شد. او در گزارش خود می‌آورد که به عینه دید نظامیان شوروی از خروج یک کامیون حامل سرباز از ستاد ارتش ایران جلوگیری کردند.
در ماه‌های آبان و آذر فداییانِ فرقه موفق به دست گرفتن مراکز ژاندارمری و شهربانی در آذربایجان شدند. در آن هنگام، تنها تیپ ارتش مستقر در ارومیه به فرماندهی سرتیپ احمد زنگنه بود که به ایستادگی در برابرِ شبه‌نظامیان (میلیشیای) فرقه ادامه می‌داد. درباره‌ی این نیروها باید یادآور شد، در سال‌های حکومت رضاشاه (حدود سال ۱۳۱۰) چند هزار تن از اتباع ایرانی‌تبار قفقاز به ایران برگردانده شدند. گروهی از آن‌ها - معروف به مهاجرین - که عامل شوروی بودند با شروع تحرکات فرقه، به همراه روستاییان بی‌سواد و کارگران، به سرکردگی غلام‌یحیا دانشیان نیروی مسلح فرقه، موسوم به فداییان، را شکل دادند. افرادی هم‌چون صفر قهرمانیان که از مظالم خوانین محلی و همشهری خود به جان آمده بودند، بی‌آن‌که بدانند، از آن‌ها به‌عنوان پیاده‌نظام تجزیه‌ی ایران استفاده می‌شد.
شوروی‌ها می‌کوشیدند پیش از پایان مهلت شش‌ماهه‌ی حضور در ایران [پس از پایانِ جنگ] – که محمدعلی فروغی در نشست سه‌جانبه‌ی سرانِ متفقین در تهران آن را به تصویب‌شان رسانده بود – جای پای خود را با تشکیل فرقه استحکام ببخشند. اهداف شوروی با بررسی اسناد آن موقع، در یک چهارچوب حداقلی و حداکثری، قابل توضیح است. خواست اصلی و حداقلی شوروی‌ها به دست آوردن نفت شمال بود که علاوه بر مزایای اقتصادی، جای پای محکمی در ایران – هم‌چون انگلیسی‌ها – برای‌شان ایجاد می‌کرد و در مرزهای جنوبی‌شان حریم امن به‌وجود می‌آورد. امّا خواست حداکثری آن‌ها جدایی کامل آذربایجان و استان‌های شمالی بود و الحاق گام به گام ایران به شوروی تا رسیدن به خلیج فارس. جالب است بدانیم انگلیسی‌ها، که امتیاز ناعادلانه‌ی نفت جنوب را به دست آورده بودند، برای این که تهدیدی توجه منافع نامشروع‌شان در جنوب نباشد از واگذاری امتیاز نفت شمال و خودمختاری ایالات شمال کشور و حتا همه‌ی ایران حمایت می‌کردند!
زیر حمایت ارتش سرخ شوروی در بیست‌ونهم آبان‌ ۱۳۲۴، نخستین کنگره‌ی فرقه‌ی دموکرت در تبریز برپا شد و با استناد به منشور آتلانتیک (میان انگلیس و آمریکا در اوایل جنگ دوم جهانی)، و نه قانون اساسی کشور، خواهان تعیین سرنوشت برای ملت (!) آذربایجان شدند.
آشی که شوروی‌ها برای مردم ایران و آذربایجان پخته بودند باید برای بیست‌وچهارم آذر ۲۴ (۱۳ دسامبر ۱۹۴۶) آماده می‌شد چرا که در آن تاریخ کنفرانس وزیران امورخارجه‌ی سه متحد بزرگ در مسکو تشکیل می‌شد و آن‌ها می‌خواستند موضوع آذربایجان را تمام کرده باشند و دولت‌های آمریکا و بریتانیا را در برابر عمل انجام‌شده قرار دهند.۳۳ روز ۲۷/۸/۸۴ فرقه یک گردهمایی در تبریز تشکیل داد. سرتیپ درخشانی، فرمانده‌ی لشگر سوم تبریز، هم ناگزیر از گرفتن تصمیمی سخت شد چرا که از یک‌سو، ارتش سرخ امکان هرگونه را از او گرفته بود و برخورد با نیروی شوری هم به منزله‌ی اعلان جنگ به شوروی بود و از سوی دیگر، قوای کمکی هم از مرکز به تبریز نمی‌رسید. قوای فرقه ۴۰۰۰ نفر و قوای ارتش تبریز هزار نفر بودند. در نهایت پادگان تبریز تسلیم فرقه شد به شرط این که به سربازان و پرسنل آن آسیبی نرسد.
سرانجام در روز ۲۱ آذر ۱۳۲۴ با هجوم همه‌جانبه‌ی عناصر مسلح فرقه از شهرهای اطراف و نیروهای آن سوی مرز، شهر تبریز به دست فرقه‌ی دموکرات افتاد و باقروف جواب استعلام خود را از مسکو دریافت کرد: «در پاسخ تلفن‌گرام شماره‌ی ۳۳۹ روز ۱۲ دسامبر ۱۹۴۵ (۱۱/۹/۲۴) شما اعلام می‌دارد که با پیشنهاد کمیته‌ی مرکزی فرقه‌ی دموکرات [درباره‌ی افتتاح مجلس به اصطلاح ملی] موافقت می‌شود – مولوتف، ۵ دسامبر ۱۹۴۵»۳۴.
در ارومیه سرتیپ احمد زنگنه تا ۲۷ آذر ایستادگی کرد که در نهایت با اتمام مهمات و تدارکات دست از ایستادگی برداشت. فرقه پس از دستگیری نخست او را به اعدام و سپس به ۱۰ سال زندان محکوم ساخت، زنگنه در جلسه‌ی دادگاه محکمه را کودکانه خواند و به رسمیت نشناخت و از اعدام ۳۰۰ ژاندارم در ارومیه پرده برداشت. بنا برخاطرات آیت‌الله مجتهدی در مدت یکساله‌ی حضور دموکرات‌ها در تبریز بیشتر مردم از آن‌ها روی برگرداندند و تعداد زیادی از مخالفان فرقه اعدام شدند.۳۵
فرقه و خواست‌های استالین
از اقدام‌های فرقه در زمان اشتغال آذربایجان مصادره‌ی اموال کسانی بود که شهر را ترک کرده بودند و تقسیم خودسرانه‌ی املاک دولتی در میان کشاورزان. در اوایل ظهور فرقه در تبریز خیابان‌های اصلی آسفالت می‌شد و گدایان جمع‌آوری می‌شدند که هر چند در آن ماه‌ها توانستند در دل برخی از مردم رخنه کنند، اما به زودی همان مشکلاتی که سرِ راه مدیران گذشته بود به سراغ آن‌ها نیز آمد و نتوانستند مشکل کمبود ارزاق عمومی را حل کنند.
در این دوره، رابطه با کردها، بر سر مناطق مشترک کرد و آذری‌نشین، آتشی زیر خاکستر بود که یک بار تا مرز درگیری پیش رفت ولی عمر کوتاه آن دو دولت و وجود گرفتاری‌های دیگر فرصتی برای درگیری به آن‌ها نداد.۳۶
در مدت اشغال آذربایجان، پس از حکیمی قوام به نخست‌وزیری رسید و ایران در این مدت با مذاکرات با مقام‌های شوروی در تهران و مسکو و طرح شکایت در شورای امنیت سازمان ملل و نیز گفت‌وگو با مقام‌های مسؤول آمریکا، انگلیس و حتا چین توانست به تدریج حقانیت خود را اثبات کند و مقدّمات خروج نیروهای شوروی از خاک ایران را فراهم نماید. قوام به موازات شکایت ایران به سازمان ملل به وسیله‌ی تقی‌زاده، سفیر ایران در لندن، مذاکره‌ی مستقیم با استالین را پیش برد.
استالین در دو هفته اقامت قوام در مسکو نتوانست خواست‌های خود را به ایران تحمیل کند و در مقابل قوام با پیشنهاد مشروط واگذاری امتیاز نفت به ایران برگشت. سفیر شوروی در تهران مأمور ادامه‌ی مذاکرات شد و در نهایت شوروی پذیرفت که، در برابر قرارداد نفت که به امضای قوام رسانده بود، نیروهای خود را تا اردیبهشت سال ۱۳۲۵ از ایران خارج کند. بازی زیرکانه‌ی قوام بر این پایه بود که: برای هر گونه رسمیت دادن به قرارداد نفت، برابرِ طرحی که در مجلس چهاردهم به ابتکار دکتر مصدق به تصویب رسیده بود، مجلس ایران باید آن را تأیید کند و از سوی دیگر چون با پایان یافتن زمان مجلس چهاردهم، نمایندگان طرحی را به تصویب رسانده بودند که تا تخلیه‌ی کامل کشور از نیروهای بیگانه انتخابات جدید برگزار نشود پس، استالین برای رسیدن به نفت باید از ایران خارج می‌شد که انتخابات برگزار شود تا مجلسی که بر پایه‌ی قول قوام تشریفاتی بود شکل بگیرد و نفت شمال را دودستی تقدیم مهرورزی‌های او کند!
این‌گونه بود که تنها سرزمینی که بعد از جنگ دوم جهانی روس‌ها تصرف کردند و از آن خارج شدند همانا نواحی شمالی ایران بود. در نهایت استالین به سران فرقه فهماند که برای توافق با تهران هر چه زودتر به نتیجه برسند و نرمش نشان دهند. زیرا نیروهای شوروی ناچار به ترک آذربایجان هستند و همه می‌دانستند که با رفتن نیروهای شوروی، فرقه هم فرو خواهد ریخت.
مشهور است که ترومن، رییس‌جمهور آمریکا، برای واداشتن شوروی در تخلیه‌ی ایران، به شوروی التیماتوم اتمی داده است. این قول مشهور در همه‌ی کتاب‌ها تکرار شده است در حالی که با مراجعه‌ی تورج اتابکی، پژوهش‌گر تاریخ، به بایگانی‌های دولتی آمریکا مشخص شد که هیچ اثری از چنین اخطاری وجود ندارد و تنها برگه‌هایی که در اسناد روابط خارجی ایالات متحده آمریکا وجود دارد یادداشت پنجم مارس ۱۹۴۶ میلادی (۱۴ اسفند ۱۳۲۴ خورشیدی) وزیر امور خارجه‌ی آمریکا به مولوتف، وزیر خارجه‌ی شوروی، است به این ترتیب: «از آن‌جا که مهلت اعلام شده برای خروج تمامی سپاهیان بیگانه از ایران به پایان رسیده و از آن‌جا که تنها اتحاد جماهیر شوروی است که بی‌اعتنا به اعتراض دولت ایران هنوز سپاهیان خود را در این کشور نگاه داشته است، دولت ایلات متحد آمریکا، ضمن ابراز نگرانی، اعلام می‌کند که نمی‌تواند در برابر این وضع بی اعتنا باقی بماند. روابط بین دو کشور ایالت متحد آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی در طول جنگ علیه دشمن مشترک، به گونه‌ی دوستانه‌ای گسترش یافت. از آن پس، ما همیار یکدیگر در سازمان ملل متحد بوده‌ایم. اینک دولت ما به طور جدّی امیدوار است اتحاد جماهیر شوروی به خاطر گسترش اعتماد بین‌المللی که لازمه‌ی پیشرفت صلح‌آمیز همه‌ی ملل جهان است، هر چه زودتر سپاهیان خود را از خاک ایران فرا بخواند».۳۷
خروج ارتش سرخ و فروپاشی فرقه
با خروج نیروهای شوروی، فرقه پشتیبان خود را از دست داد و در مذاکره با مقام‌های تهران نتوانست خواست‌های فراتر از قانون اساسی خود را به قوام و هیأت دولت بقبولاند تا این‌که در آذر ۱۳۲۵ قوام به ارتش دستور داد برای حفظ نظم و امنیت جهت برگزاری انتخابات به سوی آذربایجان حرکت کند. پیشه‌وری در ابتدا در برابر تهران موضع سختی گرفت و جمله‌ی مشهوری به زبان راند: «مرگ هست اما بازگشت نیست»، اما نه تنها در مدت کوتاهی تن به بازگشت داد، بلکه مرگ هم به سراغش آمد.
ارتش تنها در حوالی میانه و در بلندیهای قافلان کوه با ایستادگی فرقه روبه رو شد که پس از یک روز مقاومت، فرقه ایها پراکنده و مضمحل شدند و با تخریب پل میانه به سوی تبریز فرار کردند. شب بیستم آذر میان سران فرقه بر سر ایستادگی یا فرار بحثی گرفت. پیشه وری به ایستادگی اعتقاد داشت و جهانشاه لو و… به ترک ایستادگی. در نهایت دستور قلی اف، افسر کاگ‌ب همراه پیشه وری، اجرا شد که باید تا فردا خود را به جلفا لب مرز برسانید. در برابرِ اعتراض پیشه‌وری قلی‌اف پاسخ داد: «سنی‌گتیرن، سنه دییرگت» (کسی که تورا آورد به تو می‌گوید برو!). صبح روز بیست و یکم آذر رادیو تبریز به زبان فارسی خبر از ورود ارتش ایران برای برقراری امنیت انتخابات داد و مردم تبریز به یکباره متوجه افول فرقه شدند. دسته های خودجوش مردم در خیابانها به راه افتاد و هر که از افراد فرقه را میشناختند کتک میزدند یا میکشتند، و در حقیقت پیش از ورود ارتش به تبریز شهر به دست مردم آزاد شد. در روستاها هم مردم به برخورد با مأموران فرقه پرداختند. مصادره اموال مردم، کشتار مخالفان
فرقه، ایجاد محیط رعب و وحشت و از همه مهمتر دریوزگی مقابل بیگانگان، گناهی نبود که فرزندان ستارخان آن را تحمّل کنند.
حمید ملازاده، روزنامه نگار سرشناس تبریزی که چندی پیش درگذشت و در آن زمان مسؤول پخش روزنامه آذربایجان بود، آن روزها را چنین تصویر کرده است: «عصر روز بیستم آذر محمد بی ریا، جانشین پیشه وری، در اجتماعی که در جلوی کمیته مرکزی تبریز برپا شده بود از بالکن ساختمان خبر ورود ارتش به آذربایجان را اعلام کرد و مدعی شد که نیروهای اعزامی به آذربایجان فقط برای نظارت بر حُسن انجام انتخابات به آذربایجان می آیند، اما همه مردم دریافتند که کار از کار گذشته و حکومت دموکراتها به آخر خط رسیده است. روز بیست و یکم آذر ۱۳۲۵ قرار بود شماره مخصوص روزنامه آذربایجان، به مناسبت سالگرد حاکمیت دموکراتها بر آذربایجان، منتشر شود. از سپیده دم در جلوی چاپخانه روزنامه در انتظار تحویل روزنامه بودم ولی خبری نشد. با بالا آمدن آفتاب، اغتشاش در گوشه و کنار شهر ظاهر شد و دسته های مسلح به راه افتادند، هر کجا از فرقه چی و مهاجر سراغی میگرفتند دنبالش میرفتند… رادیو تبریز مارش نظامی و سرودهای «ای ایران» و «ای خاک تو مهد آزادگان» را مینواخت، هر چند بار نطقهای حاج میرزاعلی شبستری و دکتر سلام الله جاوید که مردم را به خویشتنداری و حفظ امنیت فرامیخواندند از رادیو پخش مشد. این هر دو، از بنیادگذاران حکومت یک ساله دموکراتها بودند و از بزرگان فرقه شمرده میشدند. میگفتند وقتی برای مذاکره به تهران رفته بودند، مخفیانه با قوامالسلطنه قرار و مداری گذاشته و امان نامه از ایشان گرفته بودند. فراریان ۲۴ ساعت روی پل چوبی ارس برای عبور از مرز به انتظار بودند. سرانجام دستور باز کردن مرز از شوروی رسید و انبوهی از فراریان که تعدادشان از بیست هزار نفر تجاوز میکرد از مرزهای سرتاسری در قلمرو رودخانه‌ی ارس گذشتند…» ۳۸.
خاطراتی که از مهاجران به شوروی در این سال‌ها نوشته و منتشر می‌شود آن‌چنان آزاردهنده است که باعث دل‌سوزی نسبت به فرزندانِ خطاکار وطن می‌شود.۳۹
از مشهورترین مهاجران، محمد بی ریا، وزیر فرهنگ فرقه، است که فقط به جرم عشق به بازگشت به ایران ۲۷ سال در بدترین اردوگاه های شوروی در زندان و تبعید به سر برد تا سرانجام پس از انقلاب در سالهای آخر عمر به ایران بازگشت.
کلام آخر
امروز ۲۱ آذر است!
و اینجا آذربایجان
و امروز ما هستیم و شما
و می‌نویسیم
سرشت‌شان و عاقبت‌شان را
و آنان سَرِ خویش داده‌اند به کدامین مزد؟!
همان‌گونه که خواندید، همواره عمر روایت‌های موهوم از تاریخ و ملت ایران به سر می‌رسد. روایت‌سازی‌های ساده‌سازی‌شده بی‌شمار برای جلب اعتماد و اعتقاد مردم این سرزمین فایده‌ای برای مبلغان آن ندارد.
گفتاردرمانی سفسطه آمیز در تاریخ این سرزمین و یا بدنام کردن علائم و نشانه های ملت ایران همراه با اوصاف شبه شاعرانه یا بی اعتناییهای مثلاً دلیرانه،گردونه مرگ آوری را پدید می آورد که هیچ مرز مشخصی با ناشیگری ندارد و سرانجام این ناشیگری حرکت در مسیر تباهی است. کسانی که با خودفریبی سعی در دیگرفریبی در تاریخ ایران داشته و دارند یقیناً درخواهند یافت که مسیرشان به راه‌هایی ختم می‌شود که توان راه‌حل‌سازی و سرنوشت‌آفرینی ندارد. آنان جاده‌صاف کسانی هستند که به غارها یا کاخ‌های بیگانگان ختم می‌شود چه اگر دیروز در پس حمایت اتحاد شوراها بودند امروز در کنف حمایت آمریکا قرار دارند. به هر حال این عشوه‌های قدیس‌مآبانه و طاووس‌گری‌های سیاسی فقط در سایه‌ی تبسم مسموم دشمنان این ملت به دست می‌آید و بس. ملت ایران در برابر هرگونه جداسری از هر گونه که باشد ایستاده‌اند.
در کلام آخر باید گفت:
این معجزات خیالی شاید تنها در جلوه‌های ویژه کوتاه‌مدت موثر باشد و شاید در افسانه‌ها و متون تخیلی سفسطه‌آمیز، وگرنه در زیست امروزه‌ای مردم ما ادعای چنین معجزاتی آنهم از چنین پیامبرانی بیشتر شعبده‌بازی و تردستی‌های سیاسی است و دیگر هیچ.
از این‌رو تنها با اتکا به خویشتن و اتحاد و هم‌گرایی برای حل مشکلات این سرزمین به همراه راه‌حلهایی مورد پذیرش تمامی ایرانیان است که می‌توان مادر میهن را یاری کرد.
تبریز – ۲۱ آذر ۱۳۸۵ خورشیدی
پی‌نوشتها
۱. تزارها و تزارها، دکتر ه. خشایار، سمرقند، تهران، ۱۳۵۸.
۲. تاریخچه‌ی مکتب پان‌ایرانیسم، دکتر هوشنگ طالع، سمرقند، ۱۳۸۱، ص ۸ و ۹.
۳. گذشته چراغ راه آینده است، ققنوس، چاپ پنجم، ص ۳-۲۸۲.
۴. همان.
۵. فراز و فرود فرقه‌ی دموکرات آذربایجان (به روایت اسناد محرمانه‌ی آرشیو مرکزی دولتی جمهوری آذربایجان)، ص۲۶۹ araspihmda- f.1 –s.89 –i.33 –v.1
6. araspihmda- f.1 –s.89 –i.108 –v.27
7. محمدرضا محمدقلی‌زاده، هفته‌نامه‌ی میثاق، ۸ آبان ۸۵.
۸. araspihmda- f.1 –s.89 –i.33 –v.22
9. همان، araspihmda- f.1 –s.89 –i.18 –v.10
10. همان، araspihmda- f.1 –s.89 –i.33 –v.33
11. همان، ص۲۶۹، araspihmda- f.1 –s.89 –i.33 –v.1
12. تاریخ تجزیه‌ی ایران، دفتر یکم، دکتر هوشنگ طالع، ص ۲۰.
۱۳. همان، ص ۳۸.
۱۴. ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، ص ۲۵۳.
۱۵. کژراهه، احسان طبری، ص ۲۵
۱۶. آذربایجان در ایران معاصر، تورج اتابکی، ص ۸۹-۸۵.
۱۷. همان، ص ۸۸
۱۸. بیشتر مطالب این مقاله برگرفته است از: آذربایجان در ایران معاصر، تورج اتابکی، ص ۱۳۰-۱۲۸.
۱۹. سردار جنگل، ابراهیم فخرایی، ص ۲۷۲.
۲۰. باقروف این مسأله را بارها به دکتر جهانشاه‌لو (معاون پیشه‌وری) یادآوری کرده بود (برای آگاهی بیشتر بنگرید به ما و بیگانگان).
۲۱. رازهای سر به مهر، حمید ملازاده، به نقل از خاطرات ابراهیم نوروزف خبرنگار نظامی و افسر سیاسی شوروی.
۲۲. همان.
۲۳. روزنامه‌ی شرق، در گفت‌وگو با کاوه بیات (گفت‌وگو با دکتر حمید احمدی و کاوه بیات درباره‌ی اسناد تازه‌ی فرقه‌ی دموکرات)، آذر ۸۴.
۲۴. رازهای سر به مهر.
۲۵. کژراهه، ص ۶۳.
۲۶. همان، ص ۶۵.
۲۷. رازهای سر به مهر.
۲۸. من متهم می‌کنم حزب توده را، فریدون کشاورز، ص ۴۱.
۲۹. تاریخ تجزیه‌ی ایران، ص ۶۱، به نقل از یادداشت‌های پیشه‌وری (مرگ بود، بازگشت هم بود، ص ۲۱).
۳۰. همان، ص ۶۶.
۳۱. همان، ص ۶۷.
۳۲. آذربایجان در ایران معاصر، ص ۱۲۰ (به نقل از اسناد فرقه).
۳۳. تاریخ تجزیه‌ی ایران، ص ۷۶.
۳۴. همان، ص ۸۷.
۳۵. خاطرات آیت‌الله مجتهدی، موسسه‌ی مطالعات تاریخ معاصر، به کوشش رسول جعفریان.
۳۶. آذربایجان در ایران معاصر، ص ۱۸۰-۱۴۰.
۳۷. همان، ص ۱۸۴.
۳۸. سیری در کوچههای خاطرات (تبریز از شهریور ۱۳۲۰ تا انقلاب اسلامی)، حمید ملازاده، انتشارات ارک، تبریز، ۱۳۷۳، ص ۱۰۵ ـ ۱۰۴.
۳۹. بنگرید به: مهاجرت سوسیالیستی و سرنوشت ایرانیان.
* کارگروه پیشینِ قوم‌شناختِ «انجمن دوستداران میراث فرهنگی افراز» که اکنون انجمنی(انجمن ایران‌چهر) مستقل شده است و در آن زمان متشکّل بود از: حجت کلاشی [نویسنده‌ی دیباچه]، مهرداد سیدعسگری [دبیر کارگروه و نویسنده‌ی کلام آخر]، عقاب علی‌احمدی [ویراستار و مشاور طرح]، پیمان اسدزاده، محسن قاسمی‌شاد، [شادروان] لیلا صمدی، علی‌رضا هادیان، ارشیا لشگری ، ساحره خداشناس، داراب احمدی [نویسنده‌ی فصل‌های دوم و سوم] و علی‌رضا افشاری [هم‌وند شورای مرکزی انجمن و نویسنده‌ی فصل‌ یکم]. این نوشتار به تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۸۵ خورشیدی منتشر شد.
فرمان دفتر سیاسی کمیته مرکزی اتحاد جماهیر شوروی به میر(جعفر) باقراوف، دبیر کمیته مرکزی حزب کمونیست آذربایجان درباره «اقدامات برای ایجاد جنبش تجزیه طلبی در آذربایجان جنوبی و دیگر استانهای شمالی ایران»
6 ژوئیه ۱۹۴۵ [۱۶ امرداد ۱۳۲۴] – به کلی سری – به رفیق باقراوف
اقدامها برای ایجاد جنبش تجزیه‌طلبی در جنوب آذربایجان و دیگر استان‌های شمالی ایران.
1. لازم است که اقدام‌های مقدماتی برای ایجاد منطقه‌ی خودمختار ملی آذربایجان [Oblast] با اختیارات گسترده در داخل کشور ایران آغاز گردد. هم‌زمان، جنبش‌های تجزیه‌طلبی جداگانه در استان‌های گیلان، مازندران، گرگان و خراسان ایجاد گردد؛
2. ایجاد یک حزب دموکرات در آذربایجان جنوبی، به نام «حزب دموکرات آذربایجان» [فرقه‌ی دموکرات آذربایجان]، با هدف راهنمایی [راهبری] جنبش تجزیه‌طلبی. ایجاد حزب دموکرات در آذربایجان جنوبی باید هم‌زمان با تجدید سازمان تشکیلات حزب توده‌ی ایران در آذربایجان جنوبی و ادغام آن و همه‌ی هواداران جنبش تجزیه‌طلبی از هر گروه [در فرقه دموکرات] انجام شود؛
3. در میان کردهای شمال ایران، اقدام‌های مقتضی برای جذب آنان به جنبش تجزیه‌طلبی مجزا، برای ایجاد منطقه‌ی خودمختار ملی کردستان، به عمل آید؛
4. استقرار یک گروه از کارگران مسؤول برای راهنمایی [راهبری] جنبش تجزیه‌طلبی و هم‌آهنگ کردن اقدام‌های آنان با سرکنسول اتحاد جماهیر شوروی در تبریز. نظارت عالی این گروه به باقراوف و یعقوب‌اوف سپرده شود؛
5. مسؤولیت کارهای مقدماتی انتخابات آذربایجان جنوبی، برای پانزدهمین دوره‌ی قانون‌گذاری مجلس ایران، به عهده‌ی کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست آذربایجان (باقراوف و ابراهیم‌اوف) گذارده می‌شود تا اطمینان حاصل گردد که انتخاب‌شوندگان از هواداران جنبش تجزیه‌طلبی بر پایه‌ی شعارهای [اصول] زیر هستند [...]
۶. ایجاد گروه‌های رزمنده، مسلح به جنگ‌افزارهای ساخت خارج، با هدف فراهم آوردن امکان دفاع برای هواداران شوروی [و] فعالان جنبش تجزیه‌طلبی دموکراتیک و سازمان‌های حزب [فرقه‌ی دموکرات آذربایجان]. مسؤولیت این مهم به عهده‌ی رفیق [نیکلای] بولگانین، همراه با رفیق باقراوف، گذارده شود؛
۷. ایجاد انجمن روابط فرهنگی ایران و جمهوری سوسیالیستی شوروی آذربایجان برای تقویت اقدام‌های فرهنگی و تبلیغاتی در آذربایجان جنوبی؛
۸. برای جلب توده‌های وسیع به جنبش تجزیه‌طلبی، لازم می‌دانیم که «انجمن دوستداران آذربایجان شوروی» در تبریز و در تمامی نواحی آذربایجان جنوبی و گیلان تشکیل شود؛
۹. کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست آذربایجان شوروی مأمور است که یک مجله‌ی مصور در باکو برای پخش در ایران و سه روزنامه در آذربایجان جنوبی ایجاد کند؛
۱۰. بنگاه انتشارات دولتی (Yudin) متعهد است که سه ماشین چاپ مسطح در اختیار کمیته‌ی حزب کمونیست آذربایجان قرار دهد تا برای ایجاد امکان چاپ (tipografskaya baza) برای حزب دموکرات آذربایجان جنوبی [فرقه‌ی دموکرات آذربایجان] به‌کار گرفته شود؛
۱۱. مسؤولیت تهیه‌ی کاغذ خوب برای چاپ مجله‌ی مصوّر در باکو و هم‌چنین سه روزنامه در آذربایجان جنوبی، به عهده‌ی Narkomvneshtorg [کمیسر خلق برای تجارت خارجی] (رفیق [آناستاس] میکویان) گذارده شود. جمع تیراژ کمتر از ۳۰۰۰۰ نسخه نباشد؛
۱۲. به کمیساریای خلق برای امور داخلی جمهوری آذربایجان اجازه داده شود که زیر نظر رفیق باقراوف، برای کسانی که مأمور اجرای این اقدامات هستند، اجازه‌ی رفت به ایران و بازگشت از ایران صادر گردد؛
۱۳. برای تأمین هزینه‌های جنبش تجزیه‌طلبی در آذربایجان جنوبی و انتخابات پانزدهمین دوره‌ی قانون‌گذاری مجلس، کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست آذربایجان شوروی، صندوق ویژه‌ای با اختصاص یک میلیون روبل ارز خارجی (برای تبدیل به تومان) ایجاد کند.
ششم ژوئیه ۱۹۴۵، دفتر سیاسی کمیته‌ی مرکزی (بُن‌نوشت:
ARSPIHMDA, f. 1, s. 89, v. 4-5)
دستورالعمل محرمانه‌ی شوروی در مورد انجام مأموریت ویژه
در سراسر آذربایجان جنوبی (!) و استان‌های شمالی ایران
14 ژوئیه ۱۹۴۵ [۲۴ مرداد ۱۳۲۴] – به کلی سری
I درباره ایجاد فرقه دموکرات آذربایجان:
1. فوری ترتیب انتقال [سفر] پیشه‌وری و کامبخش [از رهبران حزب توده] را به باکو، برای انجام مذاکره، بدهید. بسته به نتیجه‌ی مذاکره، انتقال [صادق] پادگان، ریاست کمیته‌ی ناحیه‌ای حزب توده‌ی آذربایجان، را در نظر داشته باشید؛
2. برای ایجاد کمیته‌های تشکیلاتی در مرکز (تبریز) و مناطق دیگر (na mestakh) نامزدهای مناسب از میان دموکرات‌های موجه از میان روشن‌فکران، بازرگانان طبقه‌ی متوسط، خرده‌مالکان و روحانیان، از میان احزاب مختلف دموکرات و هم‌چنین از میان غیراعضا انتخاب و آنان را در کمیته‌های تشکیلاتی فرقه‌ی دموکرات آذربایجان وارد کنید. بالاترین اولویت مربوط به کمیته‌ی تشکیلاتی تبریز است که وسیله‌ی نشریه‌های دموکرات موجود، مانند خاور نو، آژیر و جودت و بقیه، تقاضای ایجاد فرقه‌ی دموکرات آذربایجان را خواهند نمود؛
۳. گروه‌های مؤسس در دیگر مناطق، با چاپ تقاضا در نشریه‌ها، خواستار حمایت از ایجاد کمیته‌های فرقه‌ی دموکرات از میان فعالان تشکیلات حزب توده و دیگر تشکیلات‌های دموکرات خواهند گردید.
اجازه ندهید که این امر، تنها محدود به تغییر نام حزب توده به حزب دموکرات آذربایجان گردد. به کمیته‌ی منطقه‌ای حزب توده‌ی تبریز و تشکیلات ناحیه‌ای آن توصیه کنید که تقاضای فرقه‌ی دموکرات آذربایجان را مورد بررسی قرار داده و تصمیم به انحلال تشکیلات حزب توده گرفته و اعضا را وارد فرقه‌ی دموکرات آذربایجان بنمایند. پس از ایجاد کمیته‌ی تشکیلاتی فرقه‌ی دموکرات آذربایجان در تبریز، بالاترین اولویت، ایجاد کمیته‌های تشکیلاتی فرقه‌ی دموکرات آذربایجان در شهرهای زیر است: اردبیل، رضائیه، خوی، میانه، زنجان، مراغه، مرند، ماکو، قزوین، رشت، پهلوی، ساری، شاخ Shakh [بندر شاه؟]، گرگان و مشهد. ایجاد یک ارگان مطبوعاتی در کمیته‌ی تشکیلاتی فرقه‌ی دموکرات آذربایجان در تبریز به نام «صدای [ندای؟] آذربایجان». ترتیب تهیه‌ی برنامه‌ها و منشور برای کمیته تشکیلاتی تبریز داده شود و [...]؛
AR SPIHMDA f.1, s.89, i.90, v.9
(به نقل از: تاریخ تجزیه‌ی ایران، از ص ۳۳۱ تا ص ۳۳۶)
در دیگر مواردِ دستورهای استالین، به تشکیل مجلس دست‌چین‌شده (فرمایشی)، تأسیس انجمن دوست‌داران آذربایجانِ شوروی، تشکیلات جنبش تجزیه‌طلبی و… پرداخته شده است.
***

 ۲۱ آذر روز گریز اهریمن گرامی باد

بر گرفته از تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست
۲۱ آذر در تقویم سیاسی ایرانزمین دارای جایگاه ویژه ای است که متاسفانه در وضعیت کنونی چندان که بایسته و شایسته است بدان پرداخته نمیشود .گرچه پیرامون این روز سخنها گفته شده و مقالات نگاشته شده اما از این رخداد بزرگ تاریخ هر چه بگوییم باز جای سخن باقی است.از این رو به مطالبی منتخب از ویژه نامه ایام روزنامه جام جم نظری می افکنیم.
جنگ جهانی دوم آثار منفی بسیاری برای ایران داشت. از جمله تبعات این رویداد، تشکیل فرقه‌های دموکرات در آذربایجان بود. شوروی‌ها با استفاده از نیروهای اطلاعاتی، امنیتی‌شان که در مناطق مختلف آذربایجان پخش شده و به تبلیغات و کارهای حزبی مشغول بودند، با تحریک حس قوم‌گرایی و انگشت‌گذاشتن روی ظلم و اجحافی که رژیم رضاشاه علیه آذربایجان اعمال کرده بود و نیز با مانور روی عقب‌ماندگی‌های اقتصادی- اجتماعی منطقه، حرکتی در قالب خودمختاری که با گرایش شدید جدایی‌طلبی و استقلال (و در نهایت اتحاد با آذربایجان شوروی) همراه بود، ایجاد کردند. مدیریت این حرکت بر عهده میرجعفر باقراف رئیس دولت جمهوری آذربایجان و دبیر اول حزب کمونیست آن بود.
اوایل جولای ۱۹۴۵‌/‌ تیر، مرداد ۱۳۲۴ باقراف به مسکو احضار شد و در ششم همین ماه، دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی قرار محرمانه‌ای تحت عنوان «تدابیر لازم در مورد سازماندهی جنبش‌های جدایی‌خواهانه در آذربایجان جنوبی و سایر شهرهای شمال ایران» صادر کرد. برای رهبری این جنبش جدایی‌خواهانه در آذربایجان، تشکیل «فرقه دموکرات آذربایجان» پیش‌بینی شد.
در ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ فرقه دموکرات آذربایجان با انتشار بیانیه‌ای و برشمردن اهدافی چون، آزادی داخلی و خودمختاری مدنی برای آذربایجان در چارچوب حفظ استقلال و تمامیت ایران، تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی، تدریس زبان آذری [ترکی آذربایجانی] در مدارس آذربایجان، افزایش کرسی نمایندگان آذری در مجلس شورای ملی به ۲۰ نفر اعلام حضور کرد.
روس‌ها با دقت زیاد دنبال شخصی بودند که بتواند امور فرقه را در آذربایجان مدیریت و رهبری کند‌ و برای این کار، سیدجعفر پیشه‌وری را انتخاب کردند. وی که اهل خلخال بود و از اولین اعضای حزب کمونیست ایران به شمار می‌رفت در شعبه دانشگاه کوتو در شهر باکو تحصیل کرده بود.
دانشگاه کوتو، دانشگاه کمونیستی زحمتکشان شرق سال ۱۹۲۱‌/‌ ۱۳۰۰ شمسی توسط کمینترن در مسکو تاسیس شد. سال ۱۹۲۲ حدود ۷۰۰ دانشجو از ۵۷ کشور در آن به آموزش مارکسیسم- لنینیسم مشغول بودند که هزینه زندگی و تحصیل آنها توسط حزب کمونیست شوروی تامین می‌شد. مدتی پیشه‌وری دبیر اول حزب کمونیست ایران بود. در اسناد محرمانه آرشیو مرکزی دولتی احزاب سیاسی جمهوری آذربایجان قید شده که پیشه‌وری را روس‌ها از تهران برای رهبری فرقه دموکرات به آذربایجان آوردند.
اقدامات فرقه دموکرات و در راس آن، سید جعفر پیشه‌وری و غلام یحیی دانشیان کاملا در راستای اجرای اهداف حزب کمونیست در ایران و برنامه‌های شوروی بود. بخصوص این‌که با توجه به وجود برخی نارسایی‌ها و محرومیت‌های اقتصادی، دستگاه تبلیغی فرقه دموکرات درصدد القای این موضوع بود که نظام سیاسی ایران حقوق آذربایجانی‌ها را نادیده انگاشته و خواهان از بین‌بردن زبان و فرهنگ ترکی است. به همین خاطر اقدامات فرقه دموکرات که ادعای دموکراسی داشت رنگ تجزیه‌طلبی به خود گرفت و حتی برای پیشبرد برنامه‌های خود از هیچ خشونتی فروگذار نبود.
در نهایت با به‌کارگیری تدابیر سیاسی در راس حاکمیت و حضور موثر نیروهای نظامی و شرکت گسترده مردم آذربایجان برای مقابله با اقدامات تجزیه‌طلبانه فرقه دموکرات این غائله خاموش شد.
***
 پان ایرانیست‌های دربند و زندانیان سیاسی را آزاد کنید.
***
تارنمای هواداران پان ایرانیسم:
تارنمای نامه پان ایرانیسم
فیسبوک هواداران پان ایرانیسم:
تارنمای حزب پان ایرانیست:
تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
تارنمای تریبون آزاد پان ایرانیست در خوزستان:
کانال یوتیوب حزب پان ایرانیست
فیسبوک حزب پان ایرانیست:
حزب پان ایرانیست
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید.

سروده زیبای درجای جای خاک وطن فر ایزدیست از سرور ر (پ) طلایی

درجای جای خاک وطن فر ایزدیست باشد که یادمان نرود نیک نامی اش ایران به بارگاه فلک فخر میدهد من وارث تمامی فرهنگ مانی اش جمعی به نام شیخ ریاکا...