۱۳۹۱ بهمن ۱۲, پنجشنبه

مهندس رضا کرمانی دبیرمسئول پیشین حزب پان ایرانیست درگذشت


پاینده ایران
سه شنبه دهم بهمن ماه یکهزار و سیصد و نود و یک

مهندس رضا کرمانی دبیرمسئول پیشین حزب پان ایرانیست درگذشت
مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد ...
با اندوه بسیار باخبر شدیم که سرور مهندس رضا کرمانی، یار دیرگام، مبارز نستوه و دبیرمسئول پیشین حزب پان ایرانیست، بامداد امروز در بیمارستان صنعت نفت تهران جهان خاکی را بدرود گفت.  
سرور کرمانی از نوجوانی در کنار دیگر یاران پان ایرانیست خود چون شادروانان محسن پزشکپور، دکتر محمدرضا عاملی تهرانی، و مهدی صفارپور کوششهای سیاسی خود را آغاز کرد و تا آخرین لحظهای که توان داشت از مبارزه در جهت استقرار حاکمیت ملی و علیه خودکامگی هیئت حاکمه باز نایستاد.
این ایرانیار گرانبار، در درازای بیش از شش دهه کوششهای اجتماعی، سهم بسزایی در پرورش نسلهای دوم و سوم پانایرانیست داشت. تنها آموزش تئوریک او نبود که به شاگردانش درس میداد. پایمردی و استقامت او خاری بود در چشم سران خودکامۀ جمهوری اسلامی و درسی عملی بود برای شاگردانش. 
در دهههای چهل و پنجاه خورشیدی، بمدت چند سال مسئول تشکیلات حزب پانایرانیست در خوزستان بود. بسیاری از پانایرانیستهای آن دیار، از جمله خود من، بخش عمدهای از آموزشهای پانایرانیستی خود را مدیون آن رادمرد روانشاد هستیم. در همان سالها بمدت کوتاهی، به سمت شهرداری خرمشهر برگزیده شد.  در آن دوران کوتاه، چنان خدمات شایانی انجام داد که او را بعنوان یک شهردار نمونه زبانزد همگان کرده بود.
بارها، و بیشتر در سالهای اخیر، وزارت اطلاعات و قوۀ قضائیۀ جمهوری اسلامی او را بازداشت و زندانی کردند. تا زمانی که جان به جانآفرین سپرد هنوز تحت تعقیب مزدوران نظام قرار داشت. بسیاری از یاران و شاگردان او هم اکنون در زندانهای مخوف آن رژیم ایرانستیز بسر میبرند.
راه او راه آزادگی، یگانگی، و سرفرازی ایران بود. روانش شاد که راهش همیشه پررهرو خواهد بود.
از سوی سازمانهای برونمرزی حزب پانایرانیست
ناصر پل

۱۳۹۱ بهمن ۱۰, سه‌شنبه

میلاد دهقان به زندان کارون اهواز منتقل شد


میلاد دهقان به زندان کارون اهواز منتقل شد
میلاد دهقان از اعضای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست پس از تفهیم اتهام به بند ۸ زندان کارون اهواز منتقل شد.
بر اساس گزارش سازمان جوانان حزب پان ایرانیست، میلاد دهقان که در تاریخ ۱۹ آذر ماه سال جاری توسط ماموران اطلاعات در شهر اهواز بازداشت شده بود پس از ۴۳ روز انفرادی در بازداشتگاه اطلاعات اهواز و بازجویی، تفهیم اتهام شد.
بر اساس این گزارش اتهامات میلاد دهقان عضویت در حزب پان ایرانیست، اقدام علیه امنیت کشور، تبلیغ علیه نظام، فعالیت در حوزه حقوق بشر، فعالیت در فضای سایبری، ارتباط با محافل ضد نظام، ارتباط با دول متخاصم می‌باشد. هم زمان با تفهیم اتهام این فعال سیاسی مبلیغ ۴۰۰ میلیون تومان به عنوان وثیقه از سوی قاضی شعبه ۱۲ دادگاه انقلاب اهواز برای وی در نظر گرفته شده است.
پس از تفهیم اتهام میلاد دهقان به بند ۸ زندان کارون اهواز منتقل شد.
بازداشت میلاد دهقان در ادامه شدت فشار‌ها بر اعضای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست در طی ماه‌های گذشته صورت گرفته است.

۱۳۹۱ بهمن ۶, جمعه

نامه پان ایرانیسم شماره ٧٣ – ستم ملی! کدام ستم؟ کدامین ملت؟


شماره ٧٣ – ستم ملی! کدام ستم؟ کدامین ملت؟

نامه پان ایرانیسم

شماره ٧٣ – پنج شنبه ۵ بهمن ١٣٩١ – ٢۴ ژانویه ٢٠١٣
درود بر هم میهنان گرامی‌:
مطالب زیر تقدیم میشوند:
صدور قرار وثیقه ۴۰۰ میلیون تومانی برای میلاد دهقان
ستم ملی! کدام ستم؟ کدامین ملت؟
کنفرانس مصر و حاکمیت ایران
پیام شاهین زینعلی از زندان رجایی شهر کرج به مناسبت سالروز درگذشت محسن پزشکپور
تجزیه ایران را جدی گرفته اند
پاینده ایران

صدور قرار وثیقه ۴۰۰ میلیون تومانی برای میلاد دهقان

دادگاه انقلاب اهواز قرار وثیقه ۴۰۰ میلیون تومانی را برای آزادی موقت میلاد دهقان صادر کرد.
به گزارش سازمان جوانان حزب پان ایرانیست، پس از ۴۲ روز بی خبری از وضعیت پرونده و محل بازداشت میلاد دهقان، سرانجام شب گذشته اول بهمن ماه وی طی تماسی از زندان کارون اهواز اعلام کرد وثیقه ای معادل ۴۰۰ میلیون تومان برای وی در نظر گرفته شده است.
میلاد دهقان از اعضای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست و همچنین فعال مدنی ساکن خوزستان در تاریخ ۱۹ آذر ماه سال جاری در شهر اهواز بازداشت شد.
همزمان با بازداشت این فعال سیاسی نیروهای امنیتی ضمن تفتیش منزل پدر، عمو و مادر بزرگ وی اقدام به توقیف کلیه وسائل شخصی وی نمودند. در مدت ۴۲ روز بازداشت این فعال پان ایرانیست، پیگیری خانواده دهقان جهت اطلاع از محل نگهداری، اتهامات و روند پرونده وی بی‌نتیجه مانده بود.
بازداشت میلاد دهقان در ادامه شدت فشار‌ها بر اعضای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست در طی ماه های گذشته صورت گرفته است.
***

ستم ملی! کدام ستم؟ کدامین ملت؟

شاهین نژاد
عبارت “ستم ملی” مهمترین حربه گروههای قومگرا در تشریح وضعیت خویش و ارتباط خود با ایرانیان فارسی زبان و یا حکومتهای ایران در سده های گذشته، بوده است. میخواهیم مروری بر تعریف ملت و سپس “ملت زیر ستم” داشته باشیم تا بدانیم آیا ما اصولا بیش از یک ملت در ایران داریم یا نه؟ دیگر اینکه آیا مردمی به صورت یک قوم در ایران زیر ستم بقیه ملت ایران و یا حکومت بوده اند یا خیر؟
ملت چگونه تعریف میشود؟ تعریف آمریکایی-فرانسوی واژه ملت که ریشه در انقلاب کبیر فرانسه دارد و آبشخور آن بیشتر یک خاستگاه حقوقی است، ملت را مجموعه ‌ای از گروههای مردمی میداند که در قلمروی جغرافیایى معین با یک حکومت مشترک زندگی می کنند. این گروهها الزاما یکدست نیستند و در درون آنان گوناگونیهایی نیز میتواند موجود باشد. بر این پایه، ملت عبارت است از اجتماعی از شهروندان که بر پایه قراردادی سیاسی و اجتماعی به سرنوشتی مشترک تن در داده اند.
ملت از دیدگاه فرهنگی بگونه ای دیگر تعریف میشود که بیشتر بر پایه نگاهی است که ریشه در آلمان دارد. در این نگاه، ملت به مردمی گفته میشود که دو سری عوامل را در اشتراک با یکدیگر داشته باشند: عوامل مادی شامل سرزمین، زبان، اقتصاد کلان و عوامل معنوی همچون تاریخ، سنن، اعیاد و ارزشها، علایق و پیوندهای عاطفی و یادمانهای (خاطرات) ملی.
اگر به تعریف آمریکایی-فرانسوی واژه ملت نگاه کنیم، صد البته ایران را کشوری با تنها یک ملت میبینیم. در این رویکرد، حتی کانادا نیز کشوری چند ملتی شناخته نمیشود. اگر بنیاد را بر پایه درک آلمانی از واژه ملت بگذاریم باز ایران را دارای تنها یک ملت ارزیابی مینماییم چرا که همه عوامل معنوی و بیشتر عوامل مادی که برای تعریف ملت لازم است، در میان همه ایرانیان مشترک است. قرنها زیست در کنار یکدیگر در فلات ایران و پشت سر گذاشتن فرازها و فرودهای تاریخی، وجود اسطوره ها و حماسه های آشنا مانند کاوه آهنگر، رستم، سیاوش و…، اعیاد مشترک مانند نوروز، شب چله و سیزده بدر، سنن مشترک مانند مراسم سوگواری، خواستگاری، جهیزیه و مهریه، تعلقات و عواطف مانند شادمان شدن مردم در چهار سوی کشور در اثر برنده شدن فلان فیلم در اسکار و یا اندوهگین شدن مردم در جای جای ایران در نتیجه باخت فوتبال ایران به فلان کشور، بخشی از عناصر پیوندی مردم ساکن در جغرافیای ایران است.
در عوامل مادی مشترک در میان هموندان یک ملت، تنها زبان آمیزه ای است که وجه اشتراک بسیاری از ایرانیان نیست ولی سرزمین مشترک، حکومت مشترک و اقتصاد مشترک دیگر فاکتورهای مادی موجود در یک ملت هستند که در باره ملت ایران نیز به عنوان یک ملت یگانه صدق میکنند. در سده هیجده و نوزده میلادی در اروپا، مجموعه ای از احساس مشترک تعلق به سرزمین، پیشینه تاریخی، روان و عاطفه گروهی که هویت ملی نام گرفت جای وفاداری صِرف به شاه، فئودال منطقه و یا قبیله را گرفت. بدینسان از دل اروپا، ملل مستقل سر برآوردند و در کنار دیگر ملل تاریخی جهان همچون یونانیها، ویتنامیها، چینیها، ایرانیان و مصریان جای گرفتند. در ادامه، در اثر تجزیه کشورهایی چون عثمانی، ایران و هندوستان در سده های نوزده و بیست، ملتهای نوینی در قالب کشورهایی چون عراق، سوریه، لبنان، افغانستان، پاکستان و … شکل یافتند. طبیعی است که حسی که یک ایرانی به هم میهن خویش داراست را هرگز نمیتوان در کشورهای تازه تاسیس سراغ گرفت. نگاه یک کرد عراقی به یک عرب عراقی و یا حس یک پشتو به یک هزاره ای در افغانستان، نگاه آشنا و پرمهر یک فرد به یک هموطنش نیست. ما ایرانیان به خاطر همان مشترکات بالا، اگر هم حس دلپذیری نسبت به برخی از ایرانیان دیگر نداشته باشیم مطمئنا نه به دلیل قومی و یا زبانی که به دلیل اختلافات سیاسی، اجتماعی و یا حتی دینی است. از اینرو، دوستان و معاشران خود را چه در ایران و چه در برونمرز از میان هماندیشان و همدلان خویش از طبقه اجتماعی خودمان برمیگزینیم فارغ از اینکه متعلق به کجای ایران باشند. اینها نشانه های آشکاری از این است که بیشتر ایرانیان نگاه قومی-قبیله ای به هموطنان خویش ندارند.
یکی از پیامدهای برکشیده شدن مفهوم هویت ملی، چندی بعد در قالب پدیده ای به نام “ملل زیر ستم” در اروپا، نمود یافت. ملت تحت ستم به گروهی از مردم گفته میشد که یا در سرزمینی غیر از سرزمین خود زندگی میکردند و احساس تعلق به ملت دیگری را داشتند مانند لهستانیهای آلمان و ترکهای مقیم یونان یا در سرزمین اصلی خویش زیست میکردند ولی دارای تاریخ، زبان، آداب و سننی بودند که متفاوت با اکثریت مردم کشور بود و حکومت اکثریت در پی زدودن این ویژگیها بود و تبعیضی سیستماتیک علیه اقلیت اعمال میکرد مانند کردها در ترکیه و یا چینیها در اندونزی و یا مردمی که در سرزمین خود بگونه ای رسمی توسط دولتی بیگانه استعمار میشدند مانند الجزایریها توسط دولت فرانسه.
پس از جنگ جهانی یکم، در سال ۱۹۱۹ به پدیده ملل زیر ستم در معاهده “ورسای” توسط رییس جمهور وقت آمریکا (ویلسون) اشاره شد. در آنجا، به این مقوله برای کشورهای مانند لهستان و سرزمینهای اشغال شده توسط امپراتوری اتریش-مجارستان پرداخته شد که در منشور سازمان ملل متحد نیز گنجانده شد. دلیل اینکه گروههای جدایی خواه پافشاری بسیاری بر “ملت بودن” اقوام ایرانی دارند این است که پس از جا انداختن اینکه ما در ایران، “ملت کرد”، “ملت بلوچ” و “ملت ترک” داریم، بتوانند بر پایه اصل “حق تعیین سرنوشت ملتها”، در خواست جدایی از ایران را مطرح نمایند.
آیا هواداران “پروژه ملت سازی” میتوانند تعیین کنند که کدام بخش از مردم ایران در بیرون از سرزمین نیاکان خود زندگی میکند؟ حتی عربهای خوزستان و ترکمنهای استان گلستان که از حیث نژادی و تباری ایرانی نیستند (گر چه هموطن ما و شهروند ایران بوده اند و هستند)، پیشینه هزار و چند صد ساله در خوزستان و هفتصد هشتصد ساله در گنبد دارند و مانند همه دیگر شهروندان ایران، در همه آن سرزمین کهن، حق آب و گل دارند. آیا مبلغین شعار “ایران کشوری است کثیر المله” میتوانند روشن سازند که سرزمین کدام قوم به وسیله دیگر ایرانیان تصرف شده است؟
حال که بنا بر هر تعریفی در عرف جهانی، تنها یک ملت در ایران داریم و آن، ملت ایران است، بجاست نگاهی به وضعیت اقوام در ایران بیندازیم تا ببینیم ستم قومی در ایران حقیقت دارد یا این نیز بخشی از جعلیات “ملت سازان” و از تبلیغات مسموم آنان برای ایجاد تفرقه و دشمنی در میان ایرانیان است و در نتیجه تجزیه ایران است؟
“ستمهایی” که از سوی جدایی خواهان به عنوان “ستم ملی” عنوان میشود در قالب دو گونه ستمهای معنوی و مادی گروه بندی می شود: ستم معنوی به این معنی که فارسی زبانها به غیر فارسی زبانها، در طول تاریخ زبان فارسی را تحمیل کرده اند و ستم مادی به این مضمون که فارسی زبانها به آبادانی و توسعه مناطق غیر فارسی زبان نپرداخته اند و یا حتی در مقاطعی به سرکوب و حذف فیزیکی اقوام پرداخته اند. روشن است که در هر دوی این اتهامها، فرض بر این بوده که قدرت سیاسی در دست فارسی زبانها بوده است که آشکارا فرض نادرستی است.
در ایران برآمدن زبان فارسی به عنوان زبان ملی و پیوندی، خودجوش و پیامد خرد جمعی مردم سرزمینمان بوده است. نمی توان جا افتادن فارسی در کشورمان را پیامد فشار از سوی حکومتها بر مردم دانست چون نه تنها سلطنت در هزاره ی گذشته عمدتا در دست ترک زبانها بوده است بلکه کوچکترین نشانه و گواهی در تحمیل فارسی گویی و یا فارسی نویسی از سوی حکومتها بر مردم در گزارشها و اسناد تاریخی یافت نمی شود. قدرت سیاسی در کشورمان در هزار سال گذشته یعنی از زمان چیرگی غزنویان بر بخش بزرگی از فلات ایران تا همین عصر کنونی، یا در دست ترکان مانند سلجوقیان و خوارزمشاهیان و یا در چنگ ترک زبانان مانند صفویان بوده است. در این میان، دوره ی سی ساله کریمخان زند و دوره ی پهلوی ها که ترک تبار و یا ترک زبان نبوده اند، استثنا بوده است. در همه ی این تقریبا هزار سال چیرگی قبایل ترک و یا ایرانیان ترک زبان بر ایران زمین، زبان مشترک کشور، فارسی بوده است که جلوه های آن در نامه های دولتی، دستگاه دیوان سالاری، اسناد ملکی، قباله ی ازدواج و حتی سنگ گورها دیده می شود. مگر نه اینکه یکی از پشتیبانان شعر پارسی، سلطان محمود غزنوی ترک بود. چکامه سرایان برجسته ی اَران و آذربایجان همچون نظامی گنجوی، خاقانی شروانی و قطران تبریزی زیباترین آثار ادبی خویش را به فارسی در زمانی آفریدند که ترک زبانان فرمانروای کشور بودند. شاه اسماعیل صفوی اردبیلی را چه کسی زیر فشار گذاشته بود که نامهای شاهنامه ای چون سام، تهماسب و بهرام بر روی پسرانش بنهد؟ ایران دوستان روشنفکری چون آخوندزاده، کاظم زاده ایرانشهر، تقی زاده و کسروی که همگی آذربایجانی و از پایه گذاران ناسیونالیسم ایرانی بر بنیاد زبان فارسی در سده ی بیستم بودند، در دوره ی حکومت قاجاریه ترکمن بالنده شده بودند. در بخشهای کردنشین نیز داستان همانندی را شاهد بوده ایم. ﻋﺒﺪﺍلحمید ﺣﯿﺮﺕ ﺳﺠﺎﺩﯼ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ «ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ ﻛﺮﺩ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﮔﻮﯼ» ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ۱۲۵۰ ﺷﺎﻋﺮ ﻛﺮﺩ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺷﻌﺎﺭﯼ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ گفته ی ﻣﺆﻟﻒ، «ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ ﻛﺮﺩ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﮔﻮﯼ» ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ۹۰۰ ﺻﻔﺤﻪ ﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﯾﻦ، ﺷاعران ناﻣﯽ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻛﺮﺩﻧﺸﯿﻦ ﺍﺯ جمله ﺷاعران ﺳﻨﻨﺪﺟﯽ، ﻛﺮﻣﺎﻧﺸﺎﻫﯽ، ﺍﻭﺭﺍﻣﯽ، ﻣﻬﺎﺑﺎﺩﯼ و ﺧﺮﺍﺳﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺮﻣﯽﮔﯿﺮﺩ.۱
آموختن زبان فارسی در مدارس بخشهای غیر فارسی زبان کشور که همراه با جنبش آموزش همگانی در زمان رضاشاه آغاز شد، نه تنها در راستای برآورده کردن یکی از آرزوهای انقلاب مشروطه در جهت بازسازی “ایرانشهر” تاریخی به عنوان یک Nation-State بود بلکه گامی بزرگ در جهت گسترش عدالت اجتماعی بود. آشنا نمودن کودکان کرد و آذری و بلوچ و ارمنی با فارسی که برای سده های طولانی، زبان اداری، بازرگانی و فرهنگی کشور بود، آنان را در سنین بالاتر از فرصتهای شغلی و موقعیتهای کشوری و لشگری به اندازه ی هم میهنان فارسی زبان خویش بهره مند می ساخت. وجود شمار بالایی از دانش آموختگان استانهای شمال باختری کشور در مصادر امور در دهه های پس از رضاشاه، گواه این ادعاست.
و اما در باره ی به اصطلاح “ستم مادی” ، در اینکه در ایران نیز مانند بیشتر کشورهای در حال توسعه، بیشتر امکانات و سرمایه گذاری در پایتخت و شهرهای بزرگ متمرکز شده اند، شک و گمانی نیست ولی توجه کمتر به استانهای دوردست به دلیل زبان و یا قومیت آن نواحی نبوده است. گواه این ادعا این است که خراسان جنوبی فارسی زبان محرومتر از کردستان است همچنانکه بوشهر فارسی زبان به هیچ روی آبادتر از آذربایجان و زنجان ترک زبان نیست. بنابراین اگر ستمی هم در کار بوده است، با انگیزه ی تبعیض فرهنگی نسبت به غیرفارسی زبانها اعمال نشده بلکه پیامد توسعه اقتصادی ناهمگون بوده است و بیشتر استانهای کشور را در بر گرفته است. نگارنده این سطور به هیچ روی منکر سرکوب هم میهنان کرد و بلوچ توسط حکومت در سه دهه ی گذشته نمی باشد ولی علت را در اختلافهای ژرف سیاسی و مذهبی نظام حاکم با کردها و بلوچها می داند. بیگمان، اگر کرد و یا بلوچی در خدمت اهداف حکومت بوده باشد نه تنها شامل تبعیضی نشده است بلکه از امکانات و مواهب همکاری با قدرت نیز بهره مند شده است. به عبارت دیگر، فردی صرفا به دلیل کرد بودن و یا بلوچ بودن مورد قهر و غضب حکومت قرار نگرفته است.
در کشور ما، مشکلی به نام همزیستی اقوام با هم وجود نداشته است. برخورد قهرآمیز در میان اقوام ایرانی بی سابقه بوده است. بر خلاف مناطقی چون بالکان و یا عثمانی که بارها گواه کشتارهای قومی گسترده و با برنامه بوده اند، هیچ نشانه ای از اعمال خشونت توسط یکی از اقوام ساکن در ایران علیه تیره ای دیگر دیده نشده است و این امر افتخار آمیز را باید مرهون خودآگاهی عنصر ایرانی بر هویت مشترک ایرانی خویش در فلات ایران دانست.
نمی توان این همزیستی دوستانه در میان اقوام ایرانی را نشات گرفته از رواداری و روحیه ی تساهل ایرانیان دانست چون گزارشهایی پرشماری از ستم دینی از سوی برخی نسبت به دگراندیشان در سده های گذشته و عصر کنونی موجود است مانند سنی کشی شاه اسماعیل و قزلباشانش در تبریز و یا یهودی کشی در مشهد در اواخر عصر قاجار.
“ملت سازان” رویدادهای تلخ سرزمینهای کردنشین باختر کشور ار سال ۱۳۵۸ تا کنون را به عنوان نمونه ی زنده ای از ستم قومی “فارس بر کُرد” مطرح می کنند. برای رد نظر اینان بهتر است نگاهی ژرفتر به آنچه رخ داده افکند: بنابر آماری که تا سال ۱۳۸۱ بدست آمد، بر اثر درگیریهای نظامی میان نیروهای دولتی با گروههای مسلح کرد (مانند حزب کومله و حزب دموکرات) در استانهای کرد نشین آذربایجان‌ غربی، کردستان و کرمانشاه و ایلام، شمار ۱۱۴۶۶ از نیروهای هوادار دولت کشته شدند. از این رقم، ۵۹۶۲ نفر از اهالی این چهار استان بوده اند. به عبارتی دیگر ۵۲ درصد از جانباختگان نیروهای دولتی در نبرد با گروههای قوم گرا در حوزه ی کردنشین غرب کشور، هم میهنان کُرد و بومی این استانها بوده اند. بر این پایه، می‌توان نتیجه گرفت که بیش از نیمی از تلفاتی که نیروهای چپ و کمونیست و دموکرات و کومله در منطقه وارد کرده‌اند متوجه خود کُردها ولی کُردهای هوادار دولت مرکزی بوده است.۲
بنابراین حتی سرکوب بخشهایی از هموطنان کرد در آن سالها توسط جمهوری اسلامی را نمی توان در زمره مقوله ی “ستم قومی” دسته بندی کرد هر چند که برادر کشی اندوهبار دو سوی این دعوای سیاسی قلب هر ایرانی را بدرد می آوَرَد.
اعمال خشونت و سرکوب حکومتی را به حساب همه ی هموندان همزبان با حاکم گذاشتن آن اندازه بی پایه و بی منطق است که بخواهیم کشتار فجیع کرمانیان فارسی زبان به فرمان آقا محمد خان قاجار را به مثابه ی ستم ترک زبانان بر فارس زبانها بدانیم!! ورود به این بازیهای زشت و بی پایه ولی در عین حال خطرناک، نه تنها تیشه به ریشه ی همبستگی ملی کشیدن می باشد که ایجاد دشواری بزرگی در کنار دیگر مسائل موجود در ایران پرغصه ی امروز است.
در مجموع برکشیدن و پرداختن به مقوله هایی چون “ستم ملی” و “ستم قومی” در کشوری چون ایران که خوشبختانه تجربه ی این معضلات را ندارد، زمینه ساز ایجاد نفرت و تفرقه میان ایرانیان به امید شکل گیری حرکتهای جدایی خواهانه و توجیه رفتار ضد ایرانی گروههای وابسته به دشمنان کشور است. مطرح کردن این بحثهایی که در باره ی ایران مورد نداشته و ندارند، بکی از بزرگترین آسیبهای جنبش آزادی خواهی و تجدد طلبی است که نه تنها کمکی به این مقصود نمی کند بلکه بسیاری از ایرانیان را به دلیل ترس از تجزیه کشور و بالکانیزه شدن آن، به سکوت و انفعال در فضای سیاسی کنونی وا می دارد.
۱ کرد یا کردها: مدخلی جامعه شناختی بر کردشناسی- احسان هوشمند
۲ زخمهایی بر پیکر مناطق کردنشین غرب- احسان هوشمند
***

کنفرانس مصر و حاکمیت ایران

یوسف مولایی
تارنمای آذریها
درحالی که علی‌اکبر صالحی، وزیرخارجه کشورمان برای گفت‌و‌گو و رایزنی با مقامات مصری به قاهره سفر کرده بود، در سمت دیگر این شهر، جماعتی از تروریست‌ها و جدایی‌طلبان که خود را از اعراب ایران می‌خواندند، با همکاری نزدیک دولت مرسی تجمع کرده بودند تا از جدایی از ایران سخن بگویند.
حضور «عماد عبدالغفور»، مشاور و معاون رئیس‌جمهور مصر در این کنفرانس می‌‏تواند نشان از آن داشته باشد که دولت مصر نیز در جریان برگزاری چنین نشستی بوده است. بر اساس برخی گزارش‏‌ها عمادعبدالغفور در این کنفرانس با بیان مطالب سخیفی گفته است:
«نقطه آغاز پیروزی ملت عرب در یک فاصله زمانی از یک نقطه نزدیک و آن هم رهایی از ظلم اشغالگری فارسی آغاز می‌شود».
این کنفرانس که تحت عنوان «حمایت از مردم عرب اهواز» به‌مدت دو روز در قاهره برگزار شده به روشنی توهین و تعرض سیاسی به حاکمیت ایران است. ایران به‌عنوان کشوری دارای حاکمیت ملی در دنیا پذیرفته شده و قطعا مصر نیز نمی‌‏تواند این مساله مشخص را نادیده بگیرد. هنوز به روشنی نمی‌‏توان داوری کرد که دولت مصر تا چه سطحی در جریان برگزاری این نشست قرار داشته است، اما صرف میزبانی این کنفرانس نیز موضوعی غیر قابل قبول در روابط دو کشور است.
درحقیقت هیچ منطق حقوقی در نظام بین الملل نمیتواند کنفرانس یاد شده و میزبانی کشور مصر را توجیه کند. گرچه مناسبات ایران و مصر هنوز در سطوحی چون تاسیس سفارتخانه در دو کشور نیست اما همین که وزیر امورخارجه ما به آن کشور سفر می‌‏کند و می‌‏تواند با مقامات مصری دیدار داشته باشد نشان میدهد که نوعی از مناسبات دیپلماتیک میان دو کشور در جریان است و دستگاه سیاست خارجی ما میتواند و باید اعتراض خود را از همین مجاری به گوش دولتمردان مصری برساند.
اولین و مهمترین برداشت از میزبانی چنین کنفرانسی در مصر بی‌احترامی به حق حاکمیت کشور ایران است و این در عرف بین‌الملل موضوع غیرقابل اغماضی نیست. در عین حال در صورت فراگیر شدن چنین دست اقداماتی در منطقه که پیش‌تر درخصوص جزایر سه‌گانه خلیج‌فارس نیز شاهد آن بودیم، ایران می‌‏تواند شکایت خود را به شورای امنیت سازمان ملل متحد تسلیم کند، چراکه چنین دست اقداماتی به‌طور روشن مغایر با منشور سازمان ملل متحد و در تناقض آشکار با صلح پایدار در منطقه هستند.
ادامه این روند و همچنین فراگیر شدن آنچه بسا به نقض جدی‏‌تر حق حاکمیت کشور‌ها و حتی برخوردهای شدید‌تر سیاسی و نظامی نیز منجر شود. بر این اساس گر چه شاید موضوع کنفرانس اخیر در مصر مساله‏ای فراگیر و بزرگ نباشد، اما می‌‏تواند به دامن زدن به مسائل بزرگ‏‌تر و مشکلات سیاسی جدی‏تری در منطقه کمک کند.
بنابراین برخورد قاطع و سنجیده مقامات ایرانی با این کنفرانس و تذکر جدی آن‌ها به مقامات مصری اقدامی است که انتظار آن از دستگاه دیپلماسی طبیعی به نظر می‌‏رسد. به هر تقدیر در این مساله یک سو منافع ایران در قبال روابط و مناسبات با کشور مصر مطرح است و در سوی دیگر منافع مرتبط با حفظ اقتدار درخصوص حاکمیت ملی.
***

پیام شاهین زینعلی از زندان رجایی شهر کرج به مناسبت سالروز درگذشت محسن پزشکپور

شاهین زینعلی از اعضای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست که قریب به دو سال است در زندان به سر می برد با صدور پیامی به مناسبت دومین سالروز در گذشت محسن پزشکپور رهبر حزب پان ایرانیست با آرمان های پان ایرانیست تجدید پیمان کرد.
متن پیام شاهین زینعلی که از زندان رجایی شهر به دست ما رسیده است بدین شرح است:
به نام خداوند جان و خرد
پاینده ایران
تقدیر اینست که دومین سالگرد درگذشت سرور محسن پزشکپور نخستین سرباز و رهبر حزب پان ایرانیست را در بند باشم.
همانگونه که بازداشت و تهدید و در ‌‌نهایت زندان موجب شد فرصت برپایی مراسم خاکسپاری درخور در سال ۸۹ و نیز حضور بر سر مزار رهبر فقیدمان را دراولین سالروز درگذشتش پیدا نکنم.
اما زندان مانع از این نیست که دوباره با خودم اندیشه های پندار را مرور نکنم و نیز واپسن جمله پندار را خوب به یاد دارم و اراده ایی در متن پیام متجلی است که این واپسین سخن و واپسین دغدغه و به راستی این واپسین فلسفه وجودی پان ایرانیست را در پشت دیوارهای بلند و سیمهای خاردار فریاد کنم… «ایران را دریابید!»
چنین بود که در ‌‌نهایت اعجاز با جمله ای ساده بار امانتی سترگ را بر گردنمان نهاد؛ چرا که امروز سخن از ایران سخن از سرزمین تجزیه شده است، سخن از حقوق به یغما رفته ملتش، حقوق پایمال شده تک تک افراد از زن و مرد و کودکش، فشارهای بنیان کن بر خانواده هایش و حقوق لگدمال شده مردمانش است.
امروز سخن از ایران سخن از دین و آیین و اخلاق رو به زوال است. امروز سخن از ایران سخن از مصلحت به مسلخ رفته میهنی است که قربانی خیانتها، تنگ نظریها و ندانم کاریهای بیشماری گشته است. افسوس پندار در زمانه ای از میان ما رفت که ایران را هزاران پندار نیاز است و او یگانهٔ دوران است.
باری، او گرچه یگانه دوران بود اما بیگانه ای در میان جمع نبود. بودند و هستند بسیار کسانی که پیامش را به گوش جان شنیدند و با وی هم پیمان شدند تا ایران تنها نماند.
اکنون بر ماست که درهر سالگرد در گذشت سرور محسن پزشکپور همانگونه که یادش را گرامی میداریم ادامه راهش را نیز به خود یادآور باشیم و بکوشیم تا ایران را دریابیم و این میسر نیست جز هیزمی شدن برای برافروختن آتشی بزرگ تا ققنوس ایران دوباره از آن زاده شود.
ایدون باد.
پاینده ایران
شاهین زینعلی
۱۶ دی ماه ۱۳۹۱ – زندان رجایی شهر کرج
استقبال مردم خرمشهر از محسن پزشکپور 
***

کنفرانس قاهره در گفتگوی “روز” با کورش زعیم: تجزیه ایران را جدی گرفته اند

محمدرضا یزدان پناه
کورش زعیم، عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران در گفت و گو با “روز” درباره آنچه “برنامه تجزیه ایران” با نقش آفرینی برخی دولت های خارجی، رسانه های بین المللی و فعالان تجزیه طلب خواند، هشدار داد. این فعال سیاسی در واکنش به برگزاری کنفرانسی در قاهره مصر با حمایت معاون رئیس جمهور این کشور و با حضور تعدادی از گروه های تندروی سلفی و وهابی و افرادی که خواهان تجزیه خوزستان از ایران هستند، از سکوت وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی که همزمان با برگزاری این کنفرانس در مصر حضور داشت، به شدت انتقاد کرد.
کورش زعیم که از اعضای شناخته شده جبهه ملی ایران و از مدافعان حقوق بشر در کشور است، تاکنون بارها دستگیر، بازجویی و زندانی شده است. او روز چهارشنبه اول آذر ۱۳۹۱ نیز همراه با سه تن از اعضای دیگر جبهه ملی ایران در اسفراین بازداشت اما پس از ساعاتی آزاد شد. زعیم پیش از این و در فروردین سال جاری توسط دادگاه انقلاب اسلامی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی، فعالیت تبلیغی علیه نظام و تجمیع پرونده‌های دستگیری و زندان در سال‌های ۱۳۶۱، ۱۳۸۵، ۱۳۸۸ و ۱۳۸۹ به سه سال حبس تعلیقی و پنج سال محرومیت از فعالیت‌های سیاسی و رسانه‌ای محکوم شد که این حکم به علت “کهولت سن” او به مدت پنج سال تعلیق شده است.
در هفته گذشته کنفرانسی در مصر و با حمایت تعدادی از نهادها و گروه های تندروی اسلامگرا و مقام های ارشد دولتی این کشور در حمایت از تجزیه مناطق عرب زبان ایران برگزار شد. تعدادی از ناظران، برگزاری چنین کنفرانسی در کشوری که از نمادهای بهار عربی به شمار می آید را نشانه ای از گسترش تلاش ها برای تجزیه ایران قلمداد کردند. ارزیابی شما از این وضعیت چیست؟
برنامه تجزیه ایران که از س ال ۲۰۰۶ بطور جدی توسط نومحافظه کاران آمریکا و تندروان یهود در اسراییل مطرح شده (که البته انگلستان هم همیشه در این محفل بوده و هست) اکنون با ناتوان‌تر شدن اقتصادی ایران و انزوای جمهوری اسلامی، محاصره ایران توسط بزرگ‌ترین بسیج نیروهای نظامی در تاریخ بشریت و خریدهای خارق العاده تسلیحات مدرن توسط کشورهای همسایه، وارد مرحله جدیدی شده است. عربستان هم این دو سه ساله وارد معرکه شده و تا کنون حدود ۴۸۰ میلیون دلار برای فراهم آوری زمینه تجزیه در ایران هزینه کرده است. دولت ترکیه که در زمان حکومت ارتشیان حدود ۲۰۰ میلیون دلار برای فعالیت پان ترکیست‌ها بودجه تخصیص داده بود، اکنون کمتر هزینه می‌کند، ولی پول‌های کلانی توسط الهام علیف هزینه می شود. بخشی از این هزینه ها برای تامین تسلیحات پنهان است، هم در شمال غرب و هم در جنوب غرب. افزایش چشمگیر تبلیغات ضد ایرانی، شدت گرفتن قوم گرایی توسط فعالان تجزیه طلب و برخی رسانه های جهانی و افزایش چشمگیر شوخی های توهین آمیز قومیتی برای تحریک عوام، شکل جدی تری بخود گرفته است. نخست سه جزیره در خطر است و سپس خوزستان برای از پای درآوردن جمهوری اسلامی با محروم کردنش از منابع نفتی.
برپا کننده اصلی کنفرانس قاهره، معاون رئیس جمهور مصر بود اما دولت این کشور درباره آن سکوت کرده است. آیا می توان عدم حمایت دولت مصر از این کنفرانس را پذیرفت؟
نه، نمی توان پذیرفت. اگر حسنی مبارک بود که اصلن اجازه نمی داد این کنفرانس در قاهره تشکیل شود، ولی محمد مرسی با همگام شدن ظاهری با عربستان و قطر و امارات می خواهد موقعیت لرزان خودش را در مصر تقویت کند و اخوان المسلمین را به عنوان یک تکیه گاه در جهان عرب معرفی نماید. هرچند که بلندپروازی های مرکزیت اخوان المسلمین با تشکیل سلول های عملیاتی در عربستان و امارات و قطر برای تغییر حکومت به حکومت اخوان، این دولت ها را بسیار خشمگین کرده است.
کنفرانس قاهره دقیقا همزمان با سفر وزیر امور خارجه ایران به مصر برگزار شد اما برابر گزارش های رسمی آقای صالحی هیچ اعتراضی به چنین مسئله ای نداشته اند. دلیل این سکوت چیست؟
اگر وزیر خارجه با سیاستی می داشتیم، یا اگر یک ذره رگ میهن پرستی و غرور ملی می داشت، یا اگر دستکم برای نظام حکومتی خودش احترام قایل بود؛ یا به مصر نمی رفت و یا با برگزار شدن کنفرانس در قاهره، مصر را با اعتراض ترک می کرد. ولی برای این آقایان همه جا “بلاد اسلام” است، چه ایران باشد چه نباشد. من مطمئن هستم که آقای صالحی با دست خالی و جیبی پر از تحقیر و توهین برگشته است.
بحث تجزیه ایران را که در ماه های اخیر هم توسط برخی گروه های قومی و هم توسط شخصیت های بانفوذ و نهادهای نزدیک به دولت های خارجی دنبال می شود را تا چه اندازه جدی می دانید؟
این بحث بطور جدی از سال ۱۹۹۶ به شکل جدیدش خاورمیانه نوین مطرح بوده، ولی از سال ۲۰۰۶، به عنوان یکی از اهرم های فشار برای خرد کردن قدرت و نفوذ جمهوری اسلامی وارد مرحله اجرایی شده است. مسئله بسیار جدی است، زیرا دو کشور قدرتمند غربی و سه کشور ثروتمند عرب و دو کشور مدعی همسایه با کمک جاسوسان و عوامل خود در داخل کشور که برخی در مقام های موثر شاغل هستند دنبال می شود.
آیا حفظ تمامیت ارضی کشور آنگونه که بعضا عنوان می شود در برابر اصول حقوق بشر، مفهوم حق تعیین سرنوشت و به طور مشخص حقوق اقوام ایرانی قرار دارد؟
حقوق بشر یعنی همه مردم در درون مرزهای سیاسی یک کشور باید از حقوق برابر و بدون هرگونه تبعیض برخوردار باشند. معنای تعیین سرنوشت خود همین است که همه مردم از راه انتخابات آزاد در تصمیم گیری اداره کشور مشارکت داشته باشند و هیچ شهروندی را برتری بر دیگری نباشد. حقوق بشر معنایش این نیست که اعضای یک خانواده خانه خودشان را خراب کنند و هر کدام یک تکه آن را مالک شود. این کار را فقط بیگانگان می توانند برنامه ریزی کنند.
به جز نظام حاکم، آیا مجموعه شخصیت ها و گروه های منتقد یا مخالف وضع موجود در داخل و خارج از کشور، می توانند نقشی در کاهش تهدید تجزیه ایران بر عهده داشته باشند؟
اگر خطر تجزیه درونی و به علت ستمگری حکومت مرکزی باشد، همه فعالان سیاسی و مدنی و حقوق بشری می توانستند برای رفع محرومیت ها تلاش کنند. وقتی خطر انحصارا توطئه بیگانگان باشد، آنگاه برنامه ریزی و اجرای یک سیاست خارجی خردمندانه و قدرتمندانه می تواند کارساز باشد. راه موثری که این چند ساله برای ایجاد نفاق و دشمنی در میان مردم ما بکار برده اند، دروغ پردازی و تحریف و وارونه نشان دادن واقعیات فرهنگی و تاریخی کشور با ساختن فیلم های توهین آمیز علیه ایران، برنامه های رادیویی و تلویزیونی و مقاله هایی در نشریه های پرشمارگان غرب و حتا در کشور خودمان، تحریک مردم برخی استان ها به خودداری از کاربرد زبان رسمی و مشترک کشور با هدف جداسازی مردم از راه زبان (پروژه ختنه)، انتشار گسترده و پیوسته توهین ها و شوخی های زشت قومی برای ایجاد کینه و اقدامات دیگر است. اپوزیسیون کشور چه داخل و چه خارج باید با تقبیح اینگونه ترفندها و رسواکردن آنها، با ادبیاتی مستند، خردمندانه و غیرتهاجمی با اینگونه توطئه ها رویارویی کنند. رسواکردن مستندانه و مودبانه موثرتر از تندخویی و ناسزاگویی است. ما هرچه می گوییم و ادعا می کنیم باید تا حدی قابل اثبات و باورکردن باشد. ولی در شرایط کنونی، افزون بر این اقدامات، باید تحولاتی عمده و بسیار سریع در سیاست خارجی نابخردانه کنونی رخ دهد. در غیر این صورت، ادامه انزوا و بی اعتمادی نسبت به جمهوری اسلامی اقدامات و توطئه های تجزیه طلبانه را مشروعیت خواهد بخشید و تسریع خواهد کرد. وقتی سد شکست هیچ چیز نخواهد توانست جلوی یک سیل خانمان برانداز را بگیرد.
برخی منتقدان می گویند حکومت کنونی اراده و توانایی لازم را برای دفاع از تمامیت ارضی ایران ندارد یا لااقل این اراده را به نمایش نمی گذارد. شما چنین اراده ای را مشاهده می کنید؟
سیاست ها و عملکرد حکومت کنونی آنقدر ضد و نقیض، ناکارآمد و ضد منافع ملی است که من روزنه ای از خرد در آنها نمی بینم. حکومت کنونی برای حفظ تمامیت ارضی فقط متکی به نیروی نظامی است. به باور من در رویارویی با شرایطی که می تواند تمامیت ارضی کشور را تهدید کند، نیروی نظامی آخرین ابزار با کمترین تاثیر است. اگر بدنه نیروهای نظامی در پشتیبانی از هسته های عملیاتی تجزیه طلب که بی تردید با برنامه ریزی و لجستیک بیگانگان خواهند بود از هم بپاشد، همان سیل است که به آن اشاره کرده ام.
در سال های اخیر گزارش های بسیاری از توهین و برخوردهای تند با شهروندان ایرانی در فرودگاه ها و خاک کشورهای دیگر یا رفتار خلاف عرف دیپلماتیک با مقام های سیاسی جمهوری اسلامی در خارج از ایران گزارش شده است. از دید شما چه دلایلی به شکل گیری این وضعیت منجر شده است؟
این وضعیت از سال ۱۳۶۰ آغاز شد و همچنان بطور تساعدی رو به افزایش بوده است. شهروندان ایرانی که پیشتر از بالاترین احترام برخوردار بودند، در سه دهه اخیر چوب شرایط انزوا، توهین و تحقیر نسبت به جمهوری اسلامی را می خورند.
موارد بدرفتاری و اهانت به ایرانیان در سراسر جهان به خصوص در فرودگاه ها و حتی سفارت خانه های خارجی مستقر در تهران به طور مرتب تکرار می شود. چرا حکومت ایران واکنشی به این مسائل نشان نمی دهد؟
واکنش جمهوری اسلامی تاثیری که ندارد هیچ، به دشمنان فرصت می دهد که بیشتر توهین و تحقیر خود را ابراز کنند. هیچ کدام از شخصیت ها و نهادهای جمهوری اسلامی نسبت به تغییر نام خلیج پارس، و تبلیغات و فیلم ها و برنامه تلویزیونی و مقاله ها و کتاب هایی که با پشتیبانی گروه های خاصی که طرح ایجاد نفاق قومی و تجزیه ایران را دارند، علیه فرهنگ و تاریخ ایران تولید شده است، واکنشی نشان نداده اند. این نشانه اهمیت دادن آنها به ایران است.
***

پان ایرانیستهای دربند و زندانیان سیاسی را آزاد کنید

***
تارنمای هواداران پان ایرانیسم:
تارنمای نامه پان ایرانیسم
فیسبوک هواداران پان ایرانیسم:
تارنمای حزب پان ایرانیست:
تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
تارنمای تریبون آزاد پان ایرانیست در خوزستان:
کانال یوتیوب حزب پان ایرانیست:
فیسبوک حزب پان ایرانیست:
سازمانهای برونمرزی حزب پان ایرانیست
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید

سروده زیبای درجای جای خاک وطن فر ایزدیست از سرور ر (پ) طلایی

درجای جای خاک وطن فر ایزدیست باشد که یادمان نرود نیک نامی اش ایران به بارگاه فلک فخر میدهد من وارث تمامی فرهنگ مانی اش جمعی به نام شیخ ریاکا...