۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۶, دوشنبه

نامه پان ایرانیسم شماره ۱۶



نامه پان ایرانیسم شماره  ۱۶
نامه پان ایرانیسم
 هواداران پان ایرانیسم در برون مرز )سازمان پان ایرانیست(
دوره ۲ شماره ۱۶ – ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۰ – آدینه ۱۳ مه ۲۰۱۱
با درود
 مطالب زیر تقدیم میشود:
 جغرافیدانان ایرانی
 آذربایجان کجاست؟
« پیامبر » هزار چهره تجزیه طلبان آذری تبار را بشناسم.
پاینده ایران
هواداران پان ایرانیسم در برون مرز
جغرافی نگاران ایرانی
پنجشنبه ۱۵/اردیبهشت/۱۳۹۰ – ۵/می/۲۰۱۱
یکی از زمینه های علمی که ایرانیان در دوران پس از اسلام آثار مهم و فراوانی در آن پدید آوردند علم زمین نگاری یا جغرافی است. جغرافیا عربی شده  geographia یونانی است که از دو بخش تشکیل شده: geo به معنای زمین و graphia یعنی نگاشتن. حتا در دوران آغاز ترجمه از یونانی به عربی در کنار «جغرافیا» اصطلاح «صورت الارض» هم بکار میرفت. در این نوشتار به چند ایرانی برجسته در سده های سوم و چهارم اسلامی و اثر جغرافیایی آنان میپردازم که پیشگامان و پیشوایان این علم بودند.
ابن خُرداذبه
 ابوالقاسم عبیدالله بن عبداﷲ. عالم جغرافیایی ایرانی در قرن سوم هجری. وفات ۳۰۰ ق. جد او خرداذبه نخستین کس از این خاندان است که به تشویق برمکیان اسلام آورد. پدر ابن خرداذبه در زمان مامون فرماندار طبرستان بود. عبیدالله در خراسان زاده شد اما در بغداد بزرگ شد و آموزش دید. عبیداﷲ علم موسیقی را از اسحاق موصلی، از استادان موسیقی، فرا گرفته که دوست پدرش هم بود.
از آنجا که ابن خرداذبه مدتی صاحب برید و خبر (وزیر نامه رسانی و اطلاعات) منطقه جبال (غرب ایران) و سپس سامراء و بغداد بوده کتابی به زبان عربی نوشته است به نام «المسالک و الممالک» (راه ها و استانها) که مشهورترین و نخستین اثر او در این زمینه است که به دست ما رسیده است. نخستین ویراست این کتاب در سال ۲۳۲ ق/ ۸۴۶ م. نوشته شده است و پس از آن نیز ابن خرداذبه پیوسته به گردآوری مطلب میپرداخت تا این که ویراست دوم کتاب خود را در سال ۲۷۲ ق./۸۸۵ م. به پایان رساند.
در این کتاب ابن خرداذبه ضمن توصیف جغرافیایی هر منطقه فاصله دقیق بین شهرها را هم به فرسنگ بیان کرده است. کتاب المسالک و الممالک از «سواد» (میان رودان، منطقه شهری و تیسفون پیشین) آغاز میکند و به سوی خاور میرود. در این راه تمام شهرهای ایران را معرفی میکند و تا فرغانه و سرزمین ترکان در آسیای میانه و نیز هندوستان (سند) پیش میرود. سپس به جزیره عربستان و سوریه و مصر و مغرب (غرب افریقا) میپردازد. ابن خرداذبه میزان درآمد مالیاتی هر شهر و منطقه را نیز بیان میکند و درباره هر شهر به نامداران و فرمانروایان آن هم اشاره میکند.
نکته مهم و جالبی که در کتاب ابن خرداذبه آمده است میزان نرخ مالیاتی برخی شهرها به ویژه «سواد» از زمان کواذ (قباد) ساسانی تا زمان خود وی است و نیز نام و عنوان بسیاری از استانداران دوران ساسانیان در زمان اردشیر بابکان و نیز مرزبانان ایران در زمان ساسانیان را آورده است.
این کتاب پایه و الگویی برای جغرافیانویسان پس از وی شد به گونه ای که چندین کتاب دیگر با همین نام پس از وی نگاشته شده است.
مسعودی، تاریخ نگار مسلمان که دو نسل پس از ابن خرداذبه میزیسته، این کتاب را بهترین اثر در زمینه جغرافی میداند. البته مسعودی چون خود تاریخ نگار این کتاب جغرافی را برای «نامه رسانان» سودمند میداند. مسعودی و ثَعالبی نیشاپوری از کتاب دیگری از ابن خرداذبه نام میبرند به نام «کتاب الکبیر فی التاریخ» (کتاب بزرگ تاریخ) درباره تاریخ شاهان ایران که اطلاعات مفصلی داشته است اما متاسفانه این اثر بر جا نمانده است.
ابن الندیم نام پدر ابن خرداذبه را به جای عبدالله، احمد نوشته است و دیگر کتابهای او را چنین نام برده است:
 - کتاب ادب السماع: آداب گوش دادن به موسیقی
 - کتاب اللهو و الملاهی: کتاب سازهای موسیقی
 - کتاب الطبیخ: درباره آشپزی
 - کتاب الشراب: کتاب نوشیدنیها
 - کتاب الانواء: درباره برآمدن و فرود ستارگان
 - کتاب الندماء و الجلساء: همنشینان و همدمان
 - کتاب جمهرة انساب الفرس و النوافل: نسب نامه ایرانیان مهاجرت کرده
متاسفانه این کتابها هم به دوران ما نرسیده‌اند یا دست کم هنوز نشانی از آنها پیدا نشده است و چه بسا در مجموعه های خطی در کتابخانه ای منتظر باشند.
ابوزید احمد ابن سهل بلخی
 در سال ۲۳۵ ق./ ۸۴۹ م. در روستای شامستیان در نزدیکی بلخ زاده شد و در ذوالقعده ۳۲۲ ق/ اکتبر ۹۳۴ در بلخ درگذشت. پدرش آموزگاری از سیستان بود. در جوانی به همراه کاروان حج با پای پیاده به سوی عراق رفت و 8 سال در بغداد به فراگیری دانشهای گوناگون پرداخت. معروفترین استاد وی فیلسوف معروف ابویوسف کِندی بود. وی علاوه بر فلسفه، پزشکی و فیزیک و اخترشناسی و اخترگویی را نیز آموخت. وی در علم کلام نیز استاد شد و سپس به بلخ بازگشت. در هر زمینه ای که آموخته بود کتابی نوشته است و ابن ندیم ۴۳ اثر او را نام برده است و یاقوت حموی ۵۶ اثر. اما متاسفانه بیشتر آنها از میان رفته و به دست ما نرسیده‌اند.
یاقوت گوید: او در همه دانشهای نو و کهن فاضل و در تصنیفهای خویش به راه فیلسوفان میرفت اما به اهل ادب ماننده تر است. ابوحیان توحیدی گوید: در همه گذشتگان و متاخران سه تن بیش نیافتم که اگر در مدح و نشر فضیلتهای آنان در اخلاق و علم و نگاشته ها و کتابهایشان در طول بقای جهان بنویسند و بگویند هنوز حق این سه تن را چنان که باید ادا نکرده اند: ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ (نویسنده عرب)، ابوحنیفه احمد ابن داود دینوری (تاریخ نگار ایرانی)، ابوزید احمد بن سهل بلخی. و درباره ابوزید گوید او شبیهی در عصر اول نداشت و گمان نمیرود پس از این نیز روزگار نظیری برای او تواند آوردن.
ابواسحاق اصطخری
ابواسحاق ابراهیم بن محمد اصطخری فارسی که وی را کرخی نیز میگفتند. در شهر استخر (نزدیک پاسارگاد) پرورش یافت و پس از آموختن دانش، به تحقیق در علم جغرافیا پرداخت. وی در کوفه، بصره، خوزستان، ری، بخارا و سمرقند (شاید ۳۱۷ ق./۹۳۰ م) هم زندگی کرده است. در سال ۳۴۰ ق. / ۹۵۱ م. با ابن حوقل، جهانگرد عرب، دیدار کرد. به نوشته بارتولد وی کتاب خود را به ابن حوقل سپرد تا وی آن را ویرایش کند.
وی نخستین دانشمند در عالم اسلام بود که درباره دانش جغرافیا به تالیف پرداخت و اثر مستقلی از خود به یادگار گذاشت و از این رو پیشوای جغرافی نگاران مسلمان به شمار میرود، چه پیش از وی درباره این دانش تنها به ترجمه مطالب بطلمیوس بسنده میکردند. چون وی نخستین جغرافیانویس عالم اسلام بود که در اینباره به تالیف پرداخت، مطالب کتاب هم متکی بر دیدار و شنیدار خودش و نیز نقل از کتاب بطلمیوس است.
کتاب اصطخری بر پایه تراداد (سنت) جغرافی نگاری ایرانی پیش از اسلام است و جهان را به بیست کشور تقسیم کرده است. دو سوم کتاب به ایران و فرارود (ماوراءالنهر) میپردازد و ایران را بهترین و ثروتمندترین کشور جهان میداند و میان رودان را دل ایرانشهر میخواند. کتاب وی دارای ۲۱ نقشه است که یک نقشه جهان است و ۲۰ نقشه دیگر برای اقلیمها است.
در حقیقت کتاب وی برای مصنفان دیگر در این فن به منزله سرمشق و اساس به شمار میرود. کتاب وی در همان دوران به دست مترجم گمنامی از عربی به زبان پارسی برگردانده شد. اصطخری به سال ۳۴۶ ق. درگذشت.
تالیفات وی عبارتند از:
 ۱- المسالک و الممالک در تاریخ و جغرافیا یا جغرافیای تاریخی. ترجمه پارسی آن را زنده یاد ایرج افشار در سال ۱۳۴۷ منتشر کرده است. دی خویه یا دی گویه (De Goeje) هلندی بر این باور است که این کتاب دو ویراست داشته است: ویراست نخست اثر ابوزید احمد ابن سهل بلخی است که از سال ۳۰۸ ق./۹۲۰ م. آغاز شده و در سال ۳۱۷ ق/۹۲۹ م. پایان یافته است. ویراست دوم را اصطخری بر پایه ویراست نخست بلخی بین سالهای ۳۲۴ تا ۳۳۱ ق/ ۹۳۵ تا ۹۴۳ م. نوشته است و آن را با داده ها و دیده های خود گسترش داده است.
2- «صوَر الاقالیم» یا «الاقالیم» درباره حدود استانها و توصیف اقلیمهای هفتگانه زمین و شهرها و دریاها و رودها و مسافت بین آنها به تفصیل و همه آنها را با نقشه همراه کرده است. خود وی آنها را «صورت» (جمع: صُوَر) مینامد و نقشه های این کتاب ۱۹ است. مولف در آغاز این کتاب گوید که در این کتاب بر صور الاقالیم ابوزید بلخی اعتماد کرده است.
احمد ابن رُسته اصفهانی
 ابوعلی احمد بن عمر بن رسته. اصلاً ایرانی از مردم اصفهان و در قرن سوم هجری میزیسته. از احوال او اطلاع بسیاری در دست نیست جز این که در سال ۲۹۰ ق. توفیق زیارت خانه خدا یافته و کتابی داشته به نام «الأعلاق النفیسة» در هفت جلد درباره جغرافی و سرزمینهای شناخته شده جهان و وصف شهرها و کشورها با مقدمه ای در افلاک و کره زمین. از این کتاب تنها جلد هفتم موجود است.

ابن رُسته از جزیره بریتانیا نیز آگاهی داشته و در کتابش از آن یاد کرده است. نوشته های ابن رُسته درباره بیزانس برای پژوهشگران تاریخ بیزانس سودمند است. وی این اطلاعات را از هارون ابن یحیا نقل کرده که این شخص مدتی در بیزانس اسیر بوده است.
جیهانی
احمد بن محمد بن احمد بن نصر، مکنی به ابوعبداﷲ. در حدود سال ۳۶۵ ق . به وزارت امیر نوح بن نصر بن احمد بن اسماعیل سامانی رسید و به سال ۳۶۷ برکنار شد. او وزیری دانشمند بود و از کسانی که به عنوان سفیر و فرستاده به دربار شاه سامانی می آمدند درباره سرزمین شان و مسیرها و شهرهای میان راهشان پرسش میکرد و اطلاعات گردآوری میکرد.
 برخی از آثار او عبارتند از:
 ۱- المسالک و الممالک
 ۲- عهود الخلفاء و الامراء
 ۳- آئین مقالات
 ۴- الرسائل
 ۵- الزیادات فی کتاب آئین
خاستگاه:
 فرهنگ دهخدا و نیز دانشنامه ایرانیکا مقاله ها و درآیه های مربوط به هر نام.
همچنین پیشگفتار واسیلی بارتولد بر کتاب «حدود العالم» (ترجمه پیشگفتار از روسی به انگلیسی به دست ولادیمیر مینورسکی.)
نوشته شهربراز
آذربایجان کجاست بخش دو
دکتر جلال متینی- اینک زمان آن فرا رسیده است که کتاب آذربایجان و زبان آن، اوضاع و مشکلات‏ ترکیِ آذری در ایران را به دقت و به اجمال از نظر بگذرانیم. کتاب دارای چهار بخش اساسی‏ است:
۱-از گذشته تا حال (ص ۳-۲۲)؛
۲-برادری و نابرابری (ص ۲۳-۳۸)؛
۳- مشکلات کنونی. ۳-۱-الفبا، ۳-۲-استانداردیزاسیون، ۳-۳-مدرنیزاسیون (ص ۳۹-۹۳)؛
۴-حرف آخر ولی نه آخر (ص ۹۴-۱۰۰).
بخش نخست این جستار
ظاهرا بحث اساسی مؤلف درباره زبان ساکنان آذربایجان ایران است و نام این‏ زبان و اینکه در دوره پهلویها به علت شوونیسم فارسها و به سبب رسمی نشمردن‏ زبان ترکی به مردم آذربایجان ستم روا داشته اند و در دوره حکومت اسلامی با آنکه اندکی از سختگیریهای دوره پیش کاسته شده است و افق، روشنتر مینماید. ولی هنوز کار اساسی مورد پسند نویسنده کتاب انجام نشده است. وی سپس به نقص الفبای‏ فارسی-عربی برای نگارش زبان ترکی اشاره میکند؛ مشکلات این خط را در قیاس با خط سیریلیک در آذربایجان شوروی برمیشمرد، آنگاه به دیگر مسائل زبان ترکی‏ رایج در آذربایجان در قیاس با «شمال» میپردازد و آنچه را که در«شمال» انجام‏ پذیرفته است معقول و برای «جنوبی»ها قابل تقلید میداند.

به‌راستی کتاب، بدون دو فصل اول و یا با مقدمه ای بسیار کوتاه میتوانست آغاز شود، بی آنکه ناقص به نظر برسد؛ چنانکه خود نویسنده محترم نیز در آغاز فصل سوم به این‏ موضوع اشاره کرده و مقصود خود را از دو فصل اول کتاب بدین شرح بیان داشته است:
« این مقدمه گرچه کمی به درازا کشید ولی به نظر نویسنده بدون در دست داشتن یک‏ چارچوب تاریخی و اجتماعی… بحث و تعمق و احتمالا چاره جویی در اینباره غیرممکن است… »(ص ۳۹) و اما به نظر نویسنده این سطور هدف اصلی مؤلف از نگارش کتاب بیش از هر چیز دیگر، مطالبی است که به طور ضمنی در دو فصل نخستین کتاب آورده است؛ یعنی تعیین‏ «چارچوب تاریخی و اجتماعی» خاص برای آذربایجان ایران، بدان ‏سان که مورد نظر مؤلف محترم است. بد نیست نخست ببینیم این چارچوب تاریخی و اجتماعی از چه قرار است.
نویسنده محترم در همان چند صفحه اول کتاب از این «چارچوب تاریخی و اجتماعی» بدین ترتیب پرده برداری میکند:
در اینجا باید کمی حاشیه رفت و به یک حادثه بسیار مهم، در تاریخ آذربایجان‏ اشاره نمود. این حادثه جنگهای ایران و روسیه در اولین دهه های قرن نوزدهم و شکست‏ ایران است. در نتیجه این شکستها در سال ۱۸۱۳ معاهده گلستان بین طرفین امضا گردید و بر طبق آن آذربایجان شمالی که جزو سرحدات ایران بود به روسیه تزاری الحاق‏ شد. براساس معاهده ترکمنچای (۱۸۲۸) بخشهای دیگری از قفقاز و آذربایجان‏ شمالی به روسیه الحاق گردید. این تاریخها و معاهدات آذربایجان را که در اصل‏ سرزمینی واحد بود دو تکه کرد که این وضعیت هنوز هم ادامه دارد. تقسیم آذربایجان نه‏ فقط از نظر سیاسی و اجتماعی بلکه در عینحال از دیدگاه زبان و ادبیات آذربایجان نیز اهمیت بسیاری دارد، چه پروسه تکامل زبان و ادبیات آذربایجان در شمال و جنوب در اصل تابع روند اجتماعی در کشور مربوطه (ایران و روسیه تزاری) بوده است»، «با این‏ همه، جدایی بین دو آذربایجان آن موقعها [پیش از دوره رضاشاه‏] مثل امروز نبود»، «…صدها هزار زحمتکش آذربایجان جنوبی برای کار و تأمین معاش به آذربایجان‏ شمالی رو آورده اند، و یا روشنفکران شمال و جنوب… با همدیگر همکاری بسیار نزدیکی داشته اند»، «فاصله زمانی ۱۹۰۵-۱۹۲۰ هم در روسیه و هم در ایران، یعنی‏ هم در شمال و هم در جنوب آذربایجان دوره ای توفانی و سرنوشت ساز است»،۱۷ « ولی‏ شکست ایران در سال ۱۸۱۳ و ۱۸۲۸ و دو تکه شدن آذربایجان، سرنوشت آذربایجان‏ شمالی را به روسیه…وابسته کرده بود » و « به علت سرنوشت منقسم آذربایجان ما باید… نظر کوتاهی به اوضاع و احوال آذربایجان ایران بیفکنیم. »۱۸

  البته این آنچنان هم حیرت انگیز نیست چونکه -به جهت فشار و سرکوب در آذربایجان ایران- تنها منبع یادگیری و الهام و اقتباس عمده آذربایجان شوروی باقی‏ میماند و ثانیا ستمی که به زبان مادری آذربایجان وارد میشود این دسته از شاعران‏ را به اعتراض و از سوی دیگر همبستگی با همزبانان شمالی وامیدارد.
در تاریخ ادبیات ترکی آذربایجان (دستکم آنچه مربوط به این دوره میشود) از یک نوع «ادبیات‏ حسرت» (نسگل ادبیاتی) یاد میشود. مقصود این است که بعضی شاعران آنسو و اینسوی ارس در آثار خود با احساساتی ملی از جدایی دو آذربایجان، دو تکه شدن یک‏ خلق، ستمی که بر زبان جنوبیان وارد میشود و نقش جداکننده ای که ارس بین شمال‏ و جنوب بازی میکند، شکوه میکنند و آرزوی نزدیکی و وحدت دوباره، امید برقراری‏ حقوق زبان مادری را به قلم می آورند. البته اکثر شاعران ترکی زبان اشعاری در مایه « ادبیات حسرت » نوشته اند، ولی اگر مثلا شهریار و یا حتی خود ساهر را در نظر بگیریم‏ این سبک جریان غالب را تشکیل نمیدهد. در حالیکه شهریار بیشتر هویتی ایرانی‏ دارد، ساهر در شعرش هم متأثر از شمال و هم تحت تأثیر شعر و زبان ترکیه است.» (19)
نویسنده محترم کتاب از این دو آذربایجان در صفحات کتاب خود با نامهای‏ مختلف یاد کرده است: آذربایجان شمالی (ص ۹،۱۱…)، آذربایجان جنوبی (ص‏ ۷،۸…) آذربایجان ایران (ص ۱۰،۱۲،۱۷،۲۰)، آذربایجان روسیه (ص ۱۱)، آذربایجان شوروی (ص ۲۰)، آذربایجان قفقاز (ص ۹)، آذربایجان و زبان آذربایجان‏ (=آذربایجان ایران) ص ۱۷،۱۹. (تأکید در تمام موارد از نویسنده این سطور است.)
عباسعلی جوادی در دو فصل اول کتاب خود مطالب دیگری را هم مطرح ساخته است‏ که نمیتوان و نباید از آنها سرسری گذشت؛ به عنوان نمونه به موضوعهای زیرین توجه‏ بفرمایید:
وی در حوادث سال ۱۹۱۸ به تأسیس «جمهوری دمکراتیک آذربایجان» در آذربایجان شمالی اشاره کرده‏(20) که نادرست است، زیرا در سال ۱۹۱۱ در شهر باکو حزب مساوات که عنوان اصلی آن « حزب دمکراتیک اسلامی مساوات » بود، با هدف ایجاد کشور اسلامی بزرگ و واحد به رهبری ترکان آسیای صغیر تشکیل شد. این حزب‏ از سیاست پان تورکیستها پیروی میکرد و طرفدار وحدت همه ترکی زبانان جهان در ملتی واحد بود. در ژوئن ۱۹۱۷ این حزب به «حزب فدرالیستهای ترک» پیوست. در نوامبر ۱۹۱۷ نخستین کنگره حزب مساواتیان قفقاز برگزار شد و از این پس «حزب‏ دموکراتیک فدرالیستهای مساواتی ترک» نام گرفت. این حزب جدید در ژوئن ۱۹۱۸ استقلال بخشی از قفقاز را زیر عنوان جمهوری مستقل آذربایجان اعلام کرد نه جمهوری‏ دموکراتیک آذربایجان. در ۲۸ آوریل ۱۹۲۰ این دولت منقرض شد و قفقاز بار دیگر به‏ تصرف روسیه درآمد.۲۱
نویسنده محترم کتاب که به «شوونیزم» دوره رضاشاهی و دیکتاتوری رضاشاه و دیکتاتوری محمدرضاشاه درباره رسمی نشمردن زبان ترکی در آذربایجان تاخته و از «شوونیزم زبانی» فارسها با روی کار آمدن رضاشاه یاد کرده است،۲۲ هرگز در سراسر کتاب خود از اقدام دولت شوروی در اجباری‌ساختن زبان روسی به عنوان زبان رسمی‏ تمام ملل اتحاد جماهیر شوروی و ستمی که از این جهت بر آنان‏ رفته، ذکری نکرده است. این کار دولت شوروی به نظر نویسنده محترم حتی‏ درخور یک تذکر یا سرزنش ساده هم نیست. نویسنده کتاب در جای دیگر، البته به صورت‏ غیرمستقیم از «سیستم خان خانی» در ایران نیز دفاع کرده و اقدام رضاشاه را در برچیدن‏ آن سیستم مورد نکوهش قرار داده است.۲۳
نویسنده محترم درباره نام زبان رایج در آذربایجان نیز به راهی که تاریخ سازان‏ دوران استالین رفته اند میرود و بیشتر اصطلاح آذری را به کار میبرد و در این باب‏ مینویسد: «شمالیها تا چند سال پیش از زبان خود با تعابیر «ترکی آذربایجان» یا «آذری» یاد میکردند، ولی حالا مدتی است که با اصرار فقط «آذربایجانی» (آذربایجانجا) و «زبان آذربایجان» (آذربایجان دیلی) نام میبرند و عنوان ترکی را از زبان خود حذف نموده‏اند. شاید علت این اصرار در آن است که میخواهند استقلال‏ زبان خود را از ترکیِ ترکیه تصریح کنند. این حساسیت چندان هم بی دلیل نیست، زیرا بین ترکی آذربایجانی و ترکی ترکیه شاید همانقدر فرق هست که بین آلمانی و هلندی، سوئدی و دانمارکی؛ ولی با این وجود این دو زبان نه که از هم بیگانه و دور نیستند، بلکه حتی چه از نظر… به همدیگر خیلی نزدیکند.»۲۵
نویسنده محترم در مواردی نیز زیرکانه افراد ترکی زبان ایران را «ترک» خوانده و بدینسان ملیت ایرانی را از آنان سلب کرده است؛ مانند: «اینگونه تبلیغات، آذربایجانیان را که اغلب خود را ایرانی و در عینحال ترک و ترک زبان میدانند به زور و به صورتی مصنوعی به یک دو راهی هل میدهد.» و در جای دیگر به نقل از روزنامه کشکول چاپ قفقاز در زیر عنوان «بحران شخصیت» نقل میکند: «زبان تو ترکی‏ است، یعنی تو ترک هستی؟… حالا به جای ترک بیجانی بودن، چرا به خودت ترک‏ آذربایجانی گفته و مشکلت را حل نمیکنی.»۲۶ بر خوانندگان گرامی پوشیده نیست‏ که تفاوت بسیار است میان آذربایجانیِ ترک‏زبان یا ترکی‏زبان و ترک آذربایجانی. چه، در عبارت دوم نفی ایرانی‌بودن آشکارا به چشم می‏خورد، همان ‏طوری که دولت عراق‏ و طرفدارانِ پان‏عربیسم نیز از عرب‌های خوزستان سخن می‏گویند نه از خوزستانیان عرب‏‌زبان.
اینک برای آن‏که نشان بدهیم هرگز در شمال و جنوب رودخانه ارس مملکت یا ایالتی یکپارچه به نام آذربایجان وجود نداشته است که با امضای عهدنامه‏های گلستان و ترکمان‏چای به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شده باشد، راهی جز مراجعه به اسناد تاریخی از قدیم‌ترین زمان تا دوران تشکیل اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی‏ وجود ندارد. نگارنده این سطور چند سال پیش در مقاله‌ی «از آذربایجان تا خلیج فارس»۲۷ بخشی از این اسناد را همراه چند نقشه به چاپ رسانید و اکنون بار دیگر آن‌ها را به همراه اسناد معتبر دیگر از نظر خوانندگان مجله‌ی ایران‏شناسی می‏گذراند.
از سده دوم پیش از میلاد مسیح مورخان و جغرافیادانان یونانی و رومی: پولیپوس‏۲۸ (تولد ۲۰۵ ق.م.)، استرابو-استرابون‏۲۹ (تولد ۶۳ ق.م.)، دیودور سیسیلی‏۳۰ و پلینیوس‏۳۱ (سده اول میلادی)، آریان۳۲ یوسف فلاویوس۳۳ و دیونیس‏۳۴ (سده دوم میلادی) در آثار خود بخشی از سرزمین واقع در شمال رود ارس را آلبانیا و سرزمین واقع در جنوب آن‏ رود را مادآتروپاتن، آتروپاتن نام برده‏اند. در نوشته‏های ارمنی نیز آلبانیا با ضبط‌های‏ «آغوان» -آغوانک- و «آلوان» -آلوانک- آمده است۳۵ و در کتیبه شاپور یکم ساسانی‏ (۲۴۱-۲۷۰ م) از آتورپاتکان و آلبانیا جداگانه یاد شده است۳۶ و نیز آنانیا شیراکاتسی‏۳۷ (سده هفتم) و موسی کاگان کاتواتسی‏۳۸ (سده‌ی دهم) به ترتیب از آلبانیا و آلبانیای قفقاز یاد کرده‌است و حد آن را شمال رود ارس نوشته‏اند.
مؤلفان دوره اسلامی نیز دقیقا از این دو منطقه با دو نام یاد کرده‏اند: ابن خردادبه‏۳۹ (متوفی ۳۰۰ هـ.ق) در المسالک و الممالک، ابن فقیه‏۴۰ (پایان سده سوم) در کتاب‏ البلدان، ابن حوقل‏۴۱ در صوره الارض، مقدسی‏۴۲ (نیمه دوم سده‌ی چهارم) در کتاب احسن‏ التقاسیم فی معرفه الاقالیم، اصطخری‏۴۳ (متوفی ۳۴۶) در مسالک و ممالک، یاقوت‏ حموی‏۴۴ (سده هفتم) در معجم البلدان، ابو الفدا۴۵ (متوفی ۷۳۲) در تقویم البلدان، حمدالله مستوفی‏۴۶ (سده‌ی هشتم) در نزهه القلوب، اسکندر بیگ منشی‏۴۷ (در عهد صفویه) در عالم آرای عباسی و نیز مؤلف برهان قاطع‏۴۸ (تألیف ۱۰۶۲) همه‌ اران‏ (=آلبانیا) را کاملا جدا از آذربایگان (آذربایجان) ذکر کرده و رود ارس را مرز میان اران‏ و آذربایجان خوانده‏اند.
دانشمندان روسی نیز تا پیش از تشکیل اتحاد جماهیر شوروی و رواج انواع‏ تحریفات در عهد استالین همه آلبانیا و آذربایجان را دو سرزمین جدا خوانده‏اند که از آن‏ جمله‏اند یانوفسکی‏۴۹ (مورخ سده‌ی ۱۹)، دورن‏۵۰، علی‏یف قفقازی۵۱، برخوداریان مورخ‏ ارمنی۵۲، بارتولد۵۳، کریمسکی۵۴ و یامپولسکی۵۵ در «دایره المعارف روسی»(چاپ ۱۸۹۰ در سن‏پترزبورگ پایتخت روسیه و لایپزیگ آلمان) نیز حدود آلبانیا و آذربایجان‏ با دقت کامل به شرح زیرین ذکر شده است:
«آلبانیا نام باستانی سرزمینی است در شرق و جنوب قفقاز میان دریای‏سیاه‏ (Euxinus Pontus) و دریای‏ خزر، در شمال ارمنستان که رود کیروس (کر) مرز آن‏ بود. ساکنان این سرزمین همان مردم شیروان کنونی و جنوب داغستان هستند»۵۶ در جلد سیزدهم همین «دایره المعارف»، طول و عرض جغرافیایی قفقاز به دقت از ۴۶/۵ تا ۳۸/۵ درجه عرض شمالی قید شده و تصریح شده است که «این سرزمین‏[قفقاز] از جنوب به رود ارس منتهی می‏گردد»۵۷ در زیر عنوان آلبانیا به هیچ‏وجه از منطقه‏ای به‏ نام آذربایجان و از مردمی به نام آذربایجانیان یاد نشده است، بلکه در سراسر این‏ مجموعه، ترکی‏زبانان قفقاز «تاتار» نامیده شده‏اند. در جلد اول این «دایره المعارف» در زیر عنوان «آذربایجان» این‏چنین آمده است: «آذربایجان یا ادربیجان (سرزمین آذر -آتش،به زبان پهلوی اتورپاتکان، به زبان ارمنی ادربادکان) استان شمال‏غربی‏ ثروتمند و صنعتی ایران است. آذربایجان از جنوب محدود است به کردستان ایران‏ (استان اردیال) و عراق عجم (ماد)، از غرب به کردستان ترکیه و ارمنستان ترکیه، از شمال به ارمنستان روس و جنوب قفقاز که رود ارس آن را قطع می‏کند، از شرق به استان‏ گیلان در کرانه دریای‏خزر… مساحت آذربایجان ۱۰۴۸۴۰ کیلومتر مربع است… آذربایجان به عنوان استان مرزی و جایگاه ولیعهد ایران (چون عباس میرزا) از اهمیت‏ فراوان برخوردار است.»۵۸
عنایت‌الله رضا که همه این اسناد گران‌بها را به دقت گردآورده و به صورت علمی و بدون‏ هرگونه تعصبی آن‌ها را با شرح و بسط کامل مورد بررسی قرار داده‌است از آن‌چه در «دایره‌المعارف روسی» (چاپ ۱۸۹۰ روسیه تزاری) درباره آلبانیا و آذربایجان آمده است، این‏ چنین نتیجه‏گیری می‏کند:
۱- طول و عرض جغرافیایی قفقاز از طول و عرض جغرافیایی آذربایجان جداست و هرگاه به «دایرة المعارف جدید شوروی» به نقشه سرزمین «آذربایجان شوروی» مراجعه‏ کنیم می‏بینیم «جنوب این سرزمین در همان حد ۳۸/۵ درجه عرض شمالی است که با عرض جغرافیایی ارائه شده از سوی دایره المعارف امپراتوری روسیه یکی است. با این‏ تفاوت که در دوران روسیه تزاری سرزمین شمال ارس و جنوب قفقاز نام آذربایجان‏ نداشت
۲- در «دایره المعارف روسیه تزاری» از دو ارمنستان (ارمنستان ترکیه و ارمنستان روسیه) نام برده شده، ولی فقط از یک آذربایجان سخن رفته است و آن هم آذربایجان‏ ایران واقع در جنوب رود ارس است.
۳- بنا به نوشته همین دایره المعارف، سرزمین آذربایجان از شمال به رود ارس‏ محدود می‏گردد. پس معلوم می‏شود که سرزمین واقع در شمال این رود، آذربایجان نبوده‏ است.
۴-در «دایره المعارف روسیه تزاری» مساحت آذربایجان ۱۰۴۸۴۰ کیلومتر مربع‏ ذکر شده است و در «دایره المعارف جغرافیایی شوروی» (چاپ ۱۹۶۰ مسکو) مساحت‏ سرزمینی که اینک «آذربایجان شوروی» یا «آذربایجان شمالی» نامیده می‏شود ۸۶۶۰۰ کیلومترمربع است و در همان صفحه مساحت آذربایجان ایران بیش از صدهزار کیلومترمربع نوشته شده است. «هرگاه شمال رود ارس «آذربایجان» نام داشت، آن‏گاه در«دایره المعارف روسیه تزاری» که اواخر سده نوزدهم میلادی انتشار یافت، باید مجموع مساحت آذربایجان حدود ۱۹۰ هزار کیلومترمربع می‏بود.»۵۹
از سوی دیگر اظهار نظر بارتولد دانشمند و محقق سرشناس روسیه نیز درباره مرز اران و آذربایجان و زبان و نژاد ساکنان این دو منطقه قابل توجه است: «رود ارس که‏ اکنون آذربایجان ایران را از قفقاز جدا می‏کند در روزگاران کهن مرز قومی و نژادی‏ قاطعی بود میان سرزمین ایرانی ماد و سرزمین آلبانیا که بنا به نوشته ن.یامار اقوام آن‏ یافتنی بوده‏اند»، «تفاوت‌های قومی و نژادی میان آذربایجان و آلبانیای قفقاز حتی در دوره اسلام نیز برطرف نشد.»۶۰ موضوع قابل توجه در این زمینه آن است که استرابو نیز مردم‏ مادآتروپاتن (آذربایجان واقع در جنوب رود ارس) را ایرانی و زبان‌شان را پارسی خوانده‏ است.۶۱ بدین ترتیب آشکار می‏شود که براساس این اسناد و نیز با توجه به‏ اسناد موجود در وزارت خارجه ایران و روسیه تزاری که مهم‌ترین آن‌ها به نظر نگارنده این سطور، متن قراردادهای گلستان و ترکمان‏چای است، هرگز از تمام یا بخشی از سرزمین واقع در شمال رود ارس با نام «آذربایجان» یاد نشده است.
پرسشی که پیش می‏آید آن است که باوجود این همه اسناد معتبر به چه سبب در اتحاد جماهیر شوروی، نام آذربایجان برای سرزمین اران برگزیده شد و اران را آذربایجان‏ شوروی نامیدند و اینک سال‌هاست که از آن منطقه با عبارت «آذربایجان شمالی» نیز یاد می‏کنند. اظهار نظر آکادمیسین بارتولد که خود سیاستمدار بوده و مدتی از عمرش را در وزارت خارجه روسیه گذرانیده، جالب توجه است. او می‏نویسد:
«نام آذربایجان برای جمهوری آذربایجان‏ [=آذربایجان شوروی‏] از آن جهت‏ انتخاب شد که گمان می‏رفت با برقراری جمهوری آذربایجان، آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان یکی شوند… نام آذربایجان از این نظر برگزیده شد.»۶۲ وی سپس‏ درباره نام صحیح آذربایجان شوروی می‏افزاید: «هرگاه لازم باشد نامی برگزید که سراسر جمهوری آذربایجان‏ [=آذربایجان شوروی‏] را شامل شود، در آن صورت می‏توان نام اران‏ را برگزید.»۶۳
پیش از این نیز گفتیم که هواداران و مأموران دولت اتحاد جماهیر شوروی حتی در دوران حکومت یک‌ساله «فرقه دموکرات آذربایجان» هرگز از دو آذربایجان شمالی و جنوبی و یا ضرورت الحاق آن دو سخن نگفتند، ولی پس از آن‏که بساط فرقه دموکرات‏ آذربایجان با بازگشت ارتش سرخ از ایران برچیده شد و گروهی از پیش‌قراولان آن حزب‏ نیز به خاک اتحاد جماهیر شوروی پناهنده شدند در آن‏جا بنا به روایت عنایت‌الله رضا که خود حاضر و ناظر بوده است، مسائلی که در دوران حاکمیت فرقه دموکرات‏ آذربایجان صورت مخفی داشت پس از مهاجرت به اتحاد جماهیر شوروی صورتی علنی‏ یافت و جایی برای تردید باقی نگذاشت که قصد آن فرقه چیزی جز الحاق آذربایجان‏ ایران به «آذربایجان شمالی» نبوده است.
دو تلگرام و یک قطعنامه که از طرف سران فراری فرقه دموکرات آذربایجان ساکن در خاک اتحاد جماهیر شوروی در فاصله سال‌های ۱۳۲۷ تا ۱۳۲۹ صادر شده است، بی‏‌هرگونه پرده‏پوشی نشان می‏دهد که این فرقه مأموریتی جز تجزیه آذربایجان و الحاق آن‏ به اتحاد جماهیر شوروی نداشته‌است و عنوان‌کردن آذربایجان شمالی و جنوبی تنها برای‏ توجیه این اقدام بوده است. اینک، آن اسناد:
۱-از سوی کمیته مرکزی فرقه دموکرات آذربایجان تلگرامی به میرجعفر باقراف‏ نخست‏وزیر و دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست جمهوری شوروی سوسیالیستی‏ آذربایجان و عضو دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی (که پس از مرگ استالین به جرم همکاری و هم‌دستی با بریا رئیس پلیس مخفی شوروی‏ محاکمه و اعدام شد) مخابره شده است بدین مضمون (تأکید در هر سه‏ قسمت از عنایت‌الله رضا و نویسنده این سطور است:
«رهبر عزیز و پدر مهربان رفیق میرجعفر باقراف!
از تأسیس فرقه دموکرات آذربایجان که رهبری پیکار مقدس خلق آذربایجان در راه آزادی ملی و نجات قسمت جنوبی سرزمین زاد و بومی وطن عزیز ما آذربایجان‏ را که سال‌هاست در زیر پنجه‏های سیاه شوونیست‌های فارس دست و پا می‏زنند، بر عهده دارد، سه سال تمام می‏گذرد… سومین سال تأسیس این فرقه مبارز را به‏ کلیه علاقه‏مندان خلق آذربایجان و به شما که رهبر عزیز و پدر مهربان ما هستید، شادباش می‏گوییم. عده‏ای از اعضای فرقه، حکومت ملی و سازمان‏ فدایی‏ها… به قسمت شمالی و آزاد وطن خود مهاجرت کرده‏اند.»۶۴
در جلسه عمومی فعالان «فرقه دموکرات آذربایجان» به مناسبت پنجمین‏ سالگرد تأسیس فرقه مذکور، قطعنامه‏ای به تصویب رسید که در آن چنین آمده است:
«از کمیته مرکزی فرقه خواستاریم که در مقابل توجه و کمک‌هایی که برادران‏ همخون ما به ویژه رهبر حزب کمونیست آذربایجان رفیق میرجعفر باقراف پس از مهاجرت به میهن خود آذربایجان شمالی نسبت به ما مبذول داشته‏اند، سپاسگزاری‏ کند.»۶۵
همین سران فراری فرقه دموکرات آذربایجان تلگرام دیگری نیز به همان میرجعفر باقراف مخابره کرده‏اند؛ بدین شرح:
«پدر عزیز و مهربان میرجعفر باقراف!
خلق آذربایجان جنوبی که جزء لاینفک آذربایجان شمالی است، مانند همه خلق‌های جهان، چشم امید خود را به خلق بزرگ شوروی و دولت شوروی‏ دوخته است.»۶۶
هرگونه اظهارنظر و تجزیه و تحلیلی را درباره این سه سند، زائد می‏دانم و آن را به‏ عهده خوانندگان گرامی می‏گذارم.
 حاصل سخن
نظریه وجود آذربایجان یکپارچه در دو سوی رود ارس و تقسیم آن در اوایل قرن نوزدهم میلادی به دو بخش آذربایجان شمالی و آذربایجان جنوبی مطلبی‏ است دروغ که بی‏قید و شرط محصول کارگاه تاریخ‏نگاران دروغ‏پرداز شوروی در دوران استالین است.
به این موضوع بسیار مهم نیز همواره باید توجه داشت که این نظریه را تنها بدین‏ منظور بر سر زبان‌ها انداخته‏اند تا در درجه اول اذهان ایرانیان ساده و بی‌خبر را (که در چند دهه اخیر با موضوع تقسیم کشورهای کره و آلمان به دو قسمت شمالی و جنوبی و شرقی و غربی آشنایی دارند)، ناخودآگاه برای الحاق آذربایجان به «آذربایجان شمالی» آماده سازند و لاغیر.
تاکنون افرادی که در بحث درباره آذربایجان، به نظریه یادشده تکیه کرده‏اند یا خود روس‌ها بوده‏اند یا «شمالی»ها! و یا معدود ایرانیانی نظیر سران فرقه دموکرات‏ آذربایجان. البته حساب برخی از هموطنان شریف ما اعم از آذربایجانی و غیرآذربایجانی که بی‌خبر از بازی‌های پشت پرده در سخنان خود از آذربایجان شمالی و جنوبی یاد می‏کنند، به کلی از سه دسته‌ی اول جداست و روی سخن ما دقیقا با ایشان‏ است که آگاه باشند و از به کاربردن این عبارت نادرست نیز بپرهیزند؛ زیرا امید دشمن‏ چیزی جز این نیست که با طرح نظریه وجود آذربایجان یکپارچه و سپس تقسیم آن به دو بخش، اذهان را در ایران و دیگر کشورهای جهان برای الحاق آذربایجان به «آذربایجان‏ شوروی» آماده سازد.
 یادداشت‌ها
17- عباسعلی جوادی، آذربایجان و زبان آن، اوضاع و مشکلات ترکی آذری در ایران، ناشر: شرکت کتاب‏ جهان، سری خاورمیانه، پیدمن، کالیفرنیا، سال ۱۳۶۷، به ترتیب ص ۷،۸.
18- همان کتاب، ص ۱۰.
19- همان کتاب، ص ۲۰.
20- همان کتاب، ص ۱۰.
21- عنایت‌الله رضا، آذربایجان و اران، ص ۶-۷، پیشگفتار. نشانی دقیق منابع اصلی در این کتاب ذکر شده است که خوانندگان گرامی می‌توانند به آنجا بنگرند.
22- آذربایجان و زبان آن، …، به ترتیب ص ۱۴، ۱۲، ۱۸ و ۲۵.
23- همان کتاب، ص ۱۳.
24- همان کتاب، ص ۲۴-۲۵.
25- همان کتاب، ص ۳.
26- همان کتاب، ص ۳۷.
27- جلال متینی، «از آذربایجان تا خلیج فارس»، ص ۱۹۷-۲۳۲.
28- به نقل از آذربایجان و اران، ص ۱۶.
29- همان، ص ۱۸.
30- همان، ص ۱۷.
31- همان، ص ۱۹.
32- همان، ص ۱۸.
33- همان، ص ۱۶.
34- همان، ص ۱۸.
35- همان، ص ۲۱.
36- همان، ص ۲۳.
37- همان، ص ۳۴.
38- همان، ص ۳۵.
39- ابن خردادبه، المسالک و الممالک، ص ۱۱۸-۱۲۰ (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۳۵.)
40- ابن فقیه، ترجمه مختصر «البلدان» بخش مربوط به ایران، ترجمه ح.مسعود، تهران، ۱۳۴۹، ص ۱۲۹-۱۳۰ (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۳۶-۳۷.)
41- ابن حوقل، صوره الارض، ترجمه دکتر جعفر شعار، تهران ۱۳۴۵، ص ۱۲۸،۸۲،۹۵. (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۳۷-۴۰.)
42- مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، لیدن،۱۹۰۶، ص ۲۵۹ (به نقل از آذربایجان و اران، ص‏ ۴۰-۴۱.)
43- اصطخری، مسالک و ممالک، ترجمه فارسی (المسالک و الممالک) از قرن ۵-۶ هجری، به کوشش ایرج‏ افشار، تهران ۱۳۴۷، ص ۱۵۸ (به نقل از آذربایجان و اران،ص ۴۱-۴۲.)
44- یاقوت حموی، معجم البلدان، جلد اول، لایپزیگ، ۱۸۶۶، ص ۱۸۳ (به نقل از آذربایجان و اران، ص‏ ۴۳.)
45- ابو الفدا، تقویم البلدان، ص ۳۸۶ (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۴۳.)
46- حمدالله مستوفی، نزهه القلوب، به اهتمام دکتر محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۳۶، ص ۸۵، ۹۲-۹۱ و ۱۰۲(به‏ نقل از آذربایجان و اران،ص ۴۴.)
47- اسکندر بیگ منشی، تاریخ عالم‌آرای عباسی، ص ۱-۱۶ (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۴۵.)
48- محمد حسین بن خلف تبریزی، برهان قاطع، به اهتمام دکتر محمد معین، جلد اول، چاپ دوم، تهران ۱۳۴۲، ص ۴۱ (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۴۵.)
49- به نقل از آذربایجان و اران، ص ۴۶.
50- همان، ص ۴۷.
51- همان، ص ۴۷.
52- همان، ص ۴۸.
53- همان، ص ۴۹.
54- همان، ص ۴۹.
55- همان، ص ۵۰-۵۱.
56- همان، ص ۵۲.
57- همان، ص ۵۲.
58- همان، ص ۵۳-۵۶.
59- همان، ص ۵۷-۵۸.
60- همان، ص ۴۹-۵۰.
61- همان، ص ۱۷-۱۸.
62- همان، ص ۲۱۷.
63- همان، ص ۲۱۸.
64- روزنامه آذربایجان، شماره‌ی ۸۱، ۱۷ شهریور ۱۳۲۷، باکو، (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۲۶۶.)
65- همان روزنامه، شماره ۱۸۶، ۱۹ شهریور ۱۳۲۸، باکو (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۲۶۶.)
66- همان روزنامه، شماره ۲۱۳، ۲۳ آذر ۱۳۲۹، باکو (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۲۲۴.)
محمد امین رسول زاده،
» پیامبر » هزار چهره تجزیه طلبان آذری تبار را بشناسم ..
به قلم : کاظم رنجبر، دکتر در جامعه شناسی سیاسی .
***
خوانندگان گرامی لطفأ در رابطه به منابع و ماًخذ به توضیح زیر توجه بفرمائید .
پیشگفتار : بخاطر اهمیت ملی و میهنی مسئله، از تمام هموطنان تقاضا دارم، تا حد ممکن، در پخش این مقاله، به این خدمتگزار کوچک ملت وطن ما ایران، کمک بکنند. هدف تبلغ نام و کسب شهرت نیست. حتی هموطنان میتوانند، نام و مشخصات مرا از مقاله حذف بکنند. هدف کشیدن این بحث و شناساندن تجزیه طلبان به ملت ایران است. تجزیه طلبان، دو گروه هستند، گروه بزرگ، فاقد آگاهی هستند، که باید آنها را آگاه کرد. گروه دوم و عاملان بیگانه هستند، که باید آنها راخوب شناخت .
* * * *
محمد امین رسول زاده
یک مکث کوتاه درتصورات درونی خود بر گوشه بسیار کوچک تاریخ جنگ دوم جهانی نظر می اندازیم، که برای درک و شناخت تجزیه طلبان و محتوی فکری آنان این مقاله، لازم و ضروری است. زمان، زمان جنگ دوم جهانی است، بخش مهمی از جهان در خون و آتش ویرانی در گیر است. دو شخصیت تاریخی و شناخته شده تاریخ معاصر ایران، یکی بنام :محمد امین رسول زاده (متولد روستای نوخوانی، حومه باکو ۱۸۸۴- مرگ ۱۹۵۵–آنکارا ) آن دیگری بنام: سید جعفر پیشه وری (متولد دهکده زیوه در منطقه خلخال آذربایجان ۱۸۹۲- مرگ ۱۹۷۴ در باکو ) ، سخت در حال طراحی زندگی آینده ملیونها آذربایجانی هستند. محمد امین رسول زاده ، در برلن، در خدمت :آدلف هیتلر« رهبر جهانی نژاد برتر و پان ژرمنیزم !» سید جعفری پیشه وری، در خدمت: ژوزف استالین،«رهبر جهانی طبقه پیشرو و انقلابی کارگران جهان ! »، برای رهائی ما: آذربایجانیان ایران و اران، از چنگال شونیزم فارس، در خدمت اربابان خود هستند.
تعجب آور وسئوال برانگیز است که این دو جنایتکار تاریخ، یعنی هیتلر و استالین، که دستشان به خون میلیونها انسان آغشته است، چرا و چگونه است، این همه به سرنوشت هفت، یا هشت میلیون آذربایجانی آن زمان، اینقدر حساس و نازک دل هستند، که هرکدام یک « متخصص ضد شونیزم فارس » را به خدمت گرفته اند !!! عجیب است وقتی که زندگی این دو شخصیت معمائی را، یعنی محمد امین رسول زاده و سید جعفر پیشه وری را دقیق مطالعه میکنیم، میبینیم ، خیلی با هم نکات مشترک دارند. هردو در بطن «سوسیال دموکراسی » و انقلابی باکو وارد سیاست و انقلاب شدند. هردو طرفدار مظلومان جهان وخصوصأ رهائی آذربایجانیان از ظلم و بیعدالتی خصوصأ «ظلم مظاعف شونیزمهای فارس » هستند! منتها تنها چیزی که من راقم این سطور حتی بعد از گذشت بیش از ۶۵ سال از آن تاریخ، هنوز نفهمیدم، که ما آذربایجانیان ایران زمین، چرا دایه های عزیزتر از مادر داریم، که هرکدام دلشان به حال ما میسوزد، ولی درعینحال، دنیا را بخاک و خون کشیدند و میلیونها انسان مظلوم و بیگناه را کشتند؟! محمد امین رسول زاده و سید جعفر پیشه وری برای ما آذربایجانیان قربانی ظلم مظاعف، پشتیبان و مدافعان صدیقتر و سالمتر از آدلف هیتلر و ژوزف استالین نمیتوانستند پیدا بکنند؟ اگر این دو پدر خوانده ما آذربایجانیان هستند، چرا با هم در جنگ و ستیزند؟ ما آذربایجانیان به صداقت و دوستی کدام باید اعتماد بکنیم؟ نکند مسئله بسیار پیچیده تر از اینها باشد؟ مثلأ مساله ظلم مظاعف بهانه نیست؟، این دو فرد رسول زاده و پیشه وری، به ظاهر آزادیخواه، عدالت خواه، سوسیالیست و مدافع طبقه زحمتکش در واقع فریب خورده و نوکر حلقه بگوش اربابان خود نیستند؟!
۶۶ سال بعد از گذشت پایان جنگ جهانی دوم، هرگز آتش جنگهای منطقه ای، خاموش نشده اند. در تمام این جنگها، که در حقیقت، ناشی از رقابتهای قدرت بزرگ میباشند، جای پای شخصیتهای چون سید جعفر پیشه وری یا محمد امین رسول زاده با چهره های مرموز، و لی در نهایت در خدمت اربابان خود را میتوان براحتی مشاهده کرد. بهترین نمونه تاریخی آن در دو دهه گذشته، مسعود رجوی و سازمان شبه نظامی آن در جنگ عراق علیه ایران بود که این فرد رسمآ زیر رهبری و فرماندهی یک ار تش متجاوز، بر ملت و وطن ایران خود خیانت کرد.
شاید بی جهت نیست که شعار محمد امین سلطان زاده چنین بود: بیر کره یوکسلأ بایراق بیر داها انمز .ترجمه : پرچمی که یکبار افراشته شد ، هرگز پائین نمی افتد. البته منظور محمد امین سلطان زاده این است : مبارزه ادامه دارد.
* * *
محمد امین رسول زاده ، یکی از پیامبران تجزیه طلبان که بود؟
جالب است برای شناختن ولو مختصر این مرد هزار چهره، که حتی بخشی از شخصیتهای معتبر و محققین صاحب نام ایرانی، چون فریدون آدمیت، حسن تقی زاده، از او یک چهره مثبت ساخته اند، وقتی به اسناد زندگی پشت پرده او دقیق میشویم، میبینیم، ولو اینکه در انقلاب مشروطیت ایران -۱۹۰۵ تا ۱۹۱۱، در کنار مجاهدین مشروطیت صادقانه مبارزه کرده است، ولی در نهایت موضع گیری علنی او در سیاست تجزیه طلبی ایران زیر پوشش پان ترکیسم و پان تورانیسم و همکاری با سازمانهای طلاعاتی و نظامی رژیم آلمان نازی، این بخش از چهره مثبت او را کاملأ زیر سئوال میبرد و از او مرد هزار چهره فرصت طلب و دشمن تمامیت ارضی ایران میسازد.
قابل توجه میدانم که به این امر اشاره کنم، که برای ترسیم یک چهره واقعی از شخصیت سیاسی این فرد، من به سایتهای کشورهای چون ایران، ترکیه، جمهوری آذربایجان، روسیه، انگلستان، آلمان و فرانسه مراجعه کردم ، تا حد اکثر بتوانم، یک سیمای کاملأ بیطرفانه از این «پیامبر تجزیه طلبان » به خواننده ارائه نمایم. عجیب اینکه این سایتها در راستای سیاست ملی، منطقه ای و بین المللی خود مطالبی را درباره این شخصیت هزار چهره تجزیه طلب ارائه میکنند.(ماخذ)
زندگی نامه سیاسی محمد امین رسول زاده .
محمد امین رسول زاده در ۳۱ ژانویه ۱۸۸۴ در دهی بنام: نوخوانی، در نزدیکی باکو، از پدر روحانی، بنام حاجی ملا علی اکبر رسول زاده و مادری بنام: زینت زال بدنیا آمد و در ۶ مارس ۱۹۵۵ در آنکارا، بدرود حیات گفت. او به تمام معنی یک مرد سیاسی بود . (البته برای من صاحب این قلم، بیشتر سیاست باز بود تا سیاسی ). او یکی از بنیانگذاران: «جمهوری مستقل و دموکراتیک » آذربایجان (۱۹۱۸-۱۹۲۲ ) بود. شعار محمد امین رسول زاده چنین بود: بیر کره یوکسلن بایراق ، داهی ینمز. (پرچمی که یک بار افراشته شود، دیگر پایئن نمی آید. ) به عقیده من صاحب این قلم، اگر چه این شعار برای تحریک جامعه برای حرکتهای سیاسی، دارای محتوی احساساتی است، اما از منظر اخلاق و معنویات نیز شامل اصول و پرنسیب انسان در زندگی فردی و اجتماعی نیز میشود. فردی که یکبار خود را به بیگانه فروخت، دیگر نباید از او انتظار صداقت و درستکاری داشت. این اصل شامل تجزیه طلبان نیز میشود.
محمد امین تحصیلات مقدماتی خود را در آذربایجان، در فرهنگ اسلامی و روسی شروع کرد و از کالج فنی باکو فارغ التحصیل شد. در دوران جوانی هنگام تحصیل، سازمان جوانان مسلمان را بنام: مساوات را که اولین سازمان مخفی در آذربایجان بود بنیان گذاشت. او از اوائل ۱۹۰۳ ، در ۱۹ سالگی شروع به نوشتن مقالات در مخالفت با نظام روسیه تزاری کرد. در آن زمان او دارای اندیشه های ضد سلطنت تزاری داشت و خواهان خود مختاری آذربایجان بود و در راستای اندیشه های سوسیال دموکراتهای روسیه که بعداً کمونیست شدند، همفکر بود. او سازمانی را بنام: همت ف بنیان گذاشت و نشریه سازمانی را بین سالهای ۱۹۰۶-۱۹۰۷ با عنوان «تکمیل »،منتشر میکرد و سردبیری آنرا نیز داشت، این نشریه بعدآ عنوان :یولداش را داشت (۱۹۰۷.)
رسول زاده همچنین در سایر نشریات چون: حیا ت، ارشاد، فیوضات، مقاله مینوشت. محمد امین رسول زاده، اولین اثر دراماتیک خود را با عنوان: روشنائیها در شب را نوشت که در سال ۱۹۰۸ در باکو به روی صحنه آمد. دوستان او نیز روشنفکران بورژوازی آذربایجان (اران ) بودند. اغلب این روشنفکران، منجمله خود رسول زاده عضو سازمان سیاسی، سوسیال دموکراسی کارگران روسیه ، شاخه باکو بودند، که بعدآ با عنوان حزب بلشویک را داشت. در آرشیو روسیه شوروی هنوز عکسی وجود دارد، که رسول زاده را با در کنار : Prokop-Dzhaparidze-Azizbekkof – بلشویکهائی که بعدً مشهور میشوند، (مشهدی عزیز بک اوف یکی از ۲۶ کمیسر خلق بود که بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ ، در با کو بدست ضد انقلاب معروف به روسهای سفید ، که توسط انگلیسیها پشتبانی مالی و نظامی میشدند ، دستگیر شد و اعدام گردید )( ماخذ)
در انقلاب ۱۹۰۵-۱۹۰۷ ، رسول زاده ، با یک بینش روند تکاملی در انقلاب شرکت فعال داشت. در سال ۱۹۰۵، در حالیکه پلیس تزار سخت به دنبال دستگیری ژوزف استالین، انقلابی فعال و سازمان دهنده شورشهای انقلابی صنایع نفت باکو بود، رسول زاداه، استالین را در خانه خود مخفی کرد و از مرگ حتمی او را نجات داد. محمد امین رسول زاده در سال ۱۹۰۹ زیر فشار پلیس تزار از باکو به ایران فرار کرد و در انقلاب ۱۹۰۵-۱۹۰۱۱ایران، معروف به انقلاب مشروطه، فعالانه شرکت کرد. رسول زاده در ایران نشریه: ایران آزاد، را منتشر کرد و حزب دموکرات ایران را بنیان گذاشت. در سال ۱۹۱۱ رسول زاده، کتابی را با عنوان: سعادت بشر، را در دفاع از انقلاب مشروطه ایران منتشر کرد .

در سال ۱۹۱۱، ارتش تزاری ، به کمک محمد علی شاه قاجار وارد ایران شد و مجلس شورای ملی را توسط قزاقهای لیاخوف به توپ بست و محمد امین رسول زاده، مجبور به فرار از ایران شد و در استانبول، پایتخت امپراطوری عثمانی در مسیر انقلاب ترکان جوان قرار گرفت. رسول زاده در استانبول نشریه ای را با عنوان: تورک یوردی، (سرزمین تورک ) منتشر کرد و مقاله معروف خود را با عنوان: ایران تورکلری (ترکهای ایران ) را در آن نشریه به چاپ برد. رسول زاده در استانبول با شخصیتهای چون: ضیاءگویآلپ ،(تئوریسین- نظریه پرداز، و ایدئولوگ، پان تورکیسم و پان تورانیسم –متولد ۱۸۷۶- مرگ ۱۹۲۴)و سایر اندیشمندان سیاسی و ادبی ترک چون علی بیک حسین زاده، احمد بیک آقااولی، یوسف بیک آقچورا، ارتباط صمیمانه برقرار میکند و از این طریق به جنبش سیاسی: ترکان جوان کشیده میشود و به این جنبش علاقمند میگردد. در کانون جمعیت ترک (تورک اجاقی ) و ارگان رسمی آن: تورک یوردی، تبدیل به یکی از نویسندگان فعال آن میشود در حزب دموکرات مساوات مسلمانان، که تقی نقی اوف، عباسقلی کاظم زاده، اساس و برنامه آنرا تنظیم کرده بودند وارد میشود ، و رهبری آنرا بر عهده میگیرد .
در سال ۱۹۱۳، دولت روسیه تزاری بخاطر گرامی داشت سیصدمین سال بنیانگذاری سلطنت خانواده رومانف عفو عمومی فعالان سیاسی را به تصویب رسانده و اعلام میکند. در آن سال، محمد امین رسول زاده به وطن خود برمیگردد. اینبار اندیشه های سیاسی محمد امین رسول زاده ، یک معجونی است مرکب از از ناسیونالیزم پان ترکیسم، همراه با سوسیالیزم، و اندیشه های اسلامی مساوات و عدالت خواهی. در سال ۱۹۱۵ ، نشریه ای را با عنوان: آچیق سوز ( حرف روشن -، آشکار ) را منتشر میکند که انتشار این نشریه تا سال ۱۹۱۸ ، ادامه داشت. شروع اولین حرکتهای انقلابی حزب مخفی مساوات، همراه با سایر احزاب مخفی، علنی میشود و رسول زاده به سرعت، به مقام دبیر اولی این حزب میرسد. حزب مساوات، با حزب فدرالیسم ترک، به رهبری نسیب یوسف بیلی، متحد میشوند و در انقلاب فوریه ۱۹۱۷ ، این حزب جدائی ایالتهای ماورء قفقاز را از روسیه را اعلام میدارد (اینجا نطفه جدائی خواهی و رفتن به زیر پرچم ترکیه در اندیشه های محمد امین رسول زاده ، مشاهده میشود ). محمد امین رسول زاده در اولین پارلمان ایالات فدرال ماوراء قفقاز به ریاست پارلمان انتخاب میشود .
در ۲۸ ماه مه ۱۹۱۸، شورای ملی آذربایجان به رهبری رسول زاده ، استقلال جمهوری آذربایجان را اعلام می دارد . رسول زاده هرگز یک مسئولیت مقام وزارتی ، یا عضویت فعال پارلمانی نداشت ، بلکه یک رهبر و ایده ئولوگ ، در دولت جدید و مستقل آذربایجان ، تا فروپاشی آن در۲۸ آوریل ۱۹۲۰ توسط آرتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی ، بود .
در ضمن رسول زاده همراه با :رشید خان کاپلان اوف – و کمک مالی سرمایه دار معروف آذربایجان ، سهامامدار بزرگ صنعت نفت باکو :حاجی زین العابدین تقی اوف پایه گذار دانشگاه دولتی باکو در سال ۱۹۱۹ بود ،و رسول زاده در این دانشگاه : ادبیات عثمانی تدریس می کرد.
بعد از فروپاشی جمهوری مستقل آذربایجان رسول زاده از باکو فرار کرد و در مناطق کوهستانی آذربایجان ، مدت کوتاهی ، بصورت جنگ های پارتیزانی همراه با رفقای خود علیه ارتش سرخ به مبارزه مسلحانه ادامه داد.در ماه اوت ۱۹۲۰ ، رسول زاده توسط ارتش سرخ دستگیر میشود ، محافظین او، رسول زاده را به باکو منتقل می کنند.از منظر ارتش سرخ شوروی ، جرمی که رسول زاده مرتکب شده بود ، مسلمأ می بایستی اعدام می شد. اما از آنجائیکه رسول زاده درانقلاب سال ۱۹۰۵ ،ژوزف استالین ، رهبر انقلابی صنایع نفت باکو را ، که پلیس تزاری سخت در تعقیب آو بود ، در آن موقع با مخفی کردن استالین در خانه خود ، رسول زاده ، جان استالین را از مرگ نجات داده بود ، لذا با دخالت استالین ، این بار ، رسول زاده از اعدام نجات پیدا می کند ،ولی دولت جدید شوروی ، برای اینکه رسول زاده را زیر نظر داشته باشد ، او را به مسکو منتقل می کند.رسول زاده در مسکو به عنوان روزنامه نگار ، در کمیساریای ملت ها ، به کار مشغول می شود.چند مدت بعد ، رسول زاده به پطروگراد (لنین گراد بعدی ) با همان شغل اداری منتقل می شود ، تا اینکه در سال ۱۹۲۲ ، از پطروگراد به فنلاند فرار کرده ، ودوباره در سال ۱۹۲۳ به ترکیه برمی گردد.
محمد امین رسول زاده ، تا سال ۱۹۳۷ ، در ترکیه می ماند وتا اینکه دراین سال ترکیه را به قصد لهستان ترک می کند . مورخین دو عقیده بر دلیل ترک ترکیه رسول زاده را دارند. یک عده بر این عقیده هستند ، که دولت ترکیه زیر فشار دولت شوروی مصلحت را بر آن می بیند ، که مودبانه رسول زاده را از کشور اخراج بکند. یک عده نیز بر این عقیده هستند ، که بین رسول زاده و رهبران دولت ترکیه ، اختلاف عقیدتی و سیاسی حاکم بود ، لذا این دولت «میهمان » مصلحت را بر آن دید که این « میهمان ناخوانده » را از کشور مودبانه بیرون بکند. اما اگر به اصل مطلب دقیق بشویم ، می بینیم ، دلیل اینکه رسول زاده ترکیه را ترک می کند ، یا مجبور به ترک آن می شود ، بسیار پیچیده تر از آن است ،که یک نظریه قطعی بدهیم . چون همین ترکیه دوباره بعد از جنگ ، همین محمد امین رسول زاده را پناه می دهد و رسول زاده عمرش را در همین ترکیه به پایان می برد. بعلاوه نباید فراموش کرد ،که محمد رسول زاده یک فرد ماجراجو ،و در عین حال روح و روان نا آرام داشت . وقایع زندگی اور در سالهای شروع جنگ دوم جهانی در اروپا ، و ملاقات هائی که با رهبران کشور های اروپائی داشت ، نشانگر این ماجراجوئی تا حد ، نوعی رومانتیسم ساده انگاری انقلابی و نا آگاهی او از معیار های سیاست جهانی و منطقه ای ،با پارامترهای دیپلماتیک بود.
در سال ۱۹۳۷ ، استالین پسر رسول زاده را که ،رسول نام داشت ، اعدام می کند و خانواده رسول زاده را که به عنوان گروگان در اختیار داشت ، به قزاقستان تبعید میشود. بعد از این جنایات استالین ، رسول زاده ترکیه را به قصد لهستان ترک می کند . رسول زاده در لهستان با دختر برادر رئیس دولت لهستان ، دیکتاتور معروف این کشورژنرال :ژوزف پیلسود یسکی – (Josef Pilsudsky-1867-1935 ) بنام :Vanda ، ازدواج می کند و تاسال ۱۹۴۰ ، یعنی اشغال لهستان توسط ارتش هیتلری ، در آن کشور می ماند. درسال ۱۹۴۰ ، محمد امین رسول زاده ، این بار ، به رومانی میرود ، و تا ۱۹۴۳ در رومانی متحد آلمان نازی می ماند .
محمد امین رسول زاده ، پیامبر تجزیه طالبان ، در خدمت نازیسم هیتلری !
این بار در دفتر زندگی محمد امین رسول زاده ، فصل دیگری باز می شود ، و آن فصل ، همکاری تنگاتنگ این فرد ، با رژیم آلمان نازی است ،که اغلب تجزیه طلبان سعی می کنند ، این بخش از زندگی پیامبرشان را ، از افکار عمومی ، خصوصآ از کنجکاوی و آگاهی طرفداران خود و ملت ایران ، در خفا و پنهانی نگاه دارند. چگونه این «فرد انقلابی ، که دم از عدالت ، مساوات میزد ،و برای پیش بردن این اهداف احزاب و نشریاتی را با نام های عدالت ، ، مساوات ، دموکرات ، پایه گراری می کرد ، این بار در خدمت نازیسم ، قرار می گیرد؟
محمد امین زاده ودوستان آلمانی اوقبل از جنگ دوم جهانی !!!
در سال ۲۰۰۳ ، انتشارات معروف :Ripol Klassik –یکی از انتشارات معروف مسکو ، کتابی را به قلم :سرتیب بازنشسته سرویس جاسوسی شوروی سابق ، بخش اطلاعات خارجی ، بنام : لئو فیلیپویچ ساتسکوف ، چاپ و منتشر کرد . این افسر اطلاعاتی ، با ۴۰ سال خدمت در سرویس بخش خارجی سازمان جاسوسی شوروی ، یکی از متخصصین تاریخ مخفی اروپا و جهان در قرن بیستم است . نویسنده با استفاده از اسناد غنی و دست نخورده سرویس های اطلاعاتی شوروی سابق ، وسرویس های ویژه کشور های خارجی موجود در آرشیو های فدراسیون روسیه ، از همکاری های گسترده دستگاه های جاسوسی :لهستان ،ترکیه ، آلمان ، ژاپن ، ایتالیا ، فرانسه ، و انگلستان ، با سازمان های مهاجرین جدائی خواه برای تجزیه و نابودی اتحاد جماهیر شوروی ، و ایجاد نا آرامی ها در قفقاز و آسیای میانه و ترکیه ، افغانستان ، پرده بر می دارد . بنا به نوشته این افسر اطلاعاتی ، شهر باکو ، مدت ۷۰ سال کاملأ در اختیار سرویس های جاسوسی اتحاد جماهیر شوروی سابق در زمینه کار و ارتباط با کشور های خاورمیانه بود ،و بهترین و مطمئن ترین جاسوسان اتحاد جماهیر شوروی برای فعایت در پنج قاره جهان ، از میان اهالی آذربایجان ، داغستان ، شمال قفقاز انتخاب می شدند .زیرا قفقاز مجموعه و کلکسیون قیافه های جهان می باشد . ( نقل و اقتباس از نوشته : آقای حسین نوحی وند . ۱۷ ژانویه ۲۰۰۹ – ماًخذ )
آقای حسین نوحی وند در رابطه با همکاری محمد امین رسول زاده ، با آلمان هیتلری ، در زمان جنگ دوم جهانی ، به نقل از کتاب ژنرال لئو فیلیپویچ ساتسکف چنین می نویسد
«…» در تلگرام ارسالی فون ریبن تروپ وزیر امور خارجه آلمان هیتلری به تاریخ ۵ دسامبر ۱۹۴۲ به فون پاپن سفیر رایش در آنکارا گفته می شد که ” او دستور فوری صادر کرده است تا مبلغ ۵ میلیون رایش مارک برای حمایت از دوستان آلمان در ترکیه به حساب سفارت ریخته شود”. در این تلگرام همچنین توصیه شده بود که با گشاده دستی میلغ مورد نظر خرج شود و صورت مخارج به برلین ارسال گردد. بدین ترتیب همکاری با مهاجرین قفقازی، روسی، اوکرائینی و دیگران در مد نظر رهبران آلمان هیتلری قرار گرفته بود.
محمد امین رسول زاده از جمله افرادی بود که نفوذ فراوانی در میان مهاجرین قفقازی داشت و نام او اغلب در مکاتبات سری سفارتخانه های خارجی و مطالب ارسالی سرویسهای جاسوسی بچشم می خورد: عده أی به او با دید مثبت نگاه می کردند و عده اى دیگر با دید منفی.
او در آذربایجان بدنیا آمده بود و کارش روزنامه نگاری بود. تا انقلاب ویراستار چندین نشریه بود که در باکو به چاپ می رسیدند. در سالهای جنگ داخلی به فعالیتهای سیاسی پرداخت و به یکی از بنیانگذاران حزب مساوات تبدیل شد که این حزب در سالهای اوج نهضت ملی به حاکمیت رسید. او پس از سرنگونی حکومت مساواتچیان پنهان شد ولی بزودی دستگیر و زندانی شد.«…»
جزئیات زندگینامه او در پرونده های گوناگون با همدیگر تفاوت دارند. در اسناد عملیاتی او. گ. پ. او- ان. ک. و. د گفته می شود که او پس از دستگیری به مسکو فرستاده شد، ولی با کمک هموطنان خود موفق شد تا از مسکو فرار و به فنلاند برود. او سپس در ترکیه، فرانسه، آلمان و رومانی زندگی می کرد و به یکی از رهبران برجسته مهاجرین قفقازی تبدیل شد.
اما جزئیات کامل زندگینامه او در مطالب آرشیوهای گشتاپو منعکس شده است. در این مطالب با استناد به منبع خبری گشتاپو گفته می شود که رسول زاده گویا از دوستان دوران جوانی استالین بود و آن دو در جنبش انقلابی در قفقاز با همدیگر همکاری داشتند. هنگامیکه او دستگیر شد، دوستانش بطریقی استالین را از خطری که جان رسول زاده را تهدید می کرد، باخبر می کنند و این مسئله باعث نجات او و سپس مهاجرتش به خارج می شود. تشخیص راست و دروغ در این میان دشوار است و در این اسناد شهادت های مستند وجود ندارند. اما این مسئله آنقدرها هم مهم نیست، مسئله اساسی در آنست که رسول زاده به یکی از فعال ترین مخالفین حکومت شوروی تبدیل شد و مقام شایسته أی را در میان مهاجرین قفقازی کسب کرد. او با مطبوعات همکاری می کرد و بینشهای سیاسی و ایدلوژیک او مشخص بودند و اسناد عملیاتی تنها به روشن سازی زوایای شخصیت او می پرداختند.
رسول زاده در سالهای ۳۰ به نماینده خود در آنکارا چنین نوشت:”مسئله ملی در اتحاد شوروی بطور جدی نظر دولتهای بزرگی چون آلمان، ایتالیا، انگلستان و فرانسه را بخود جلب کرده است. شمار کسانی که به امکان تجزیه اتحاد شوروی به چندین واحد ملی باور دارند، زیاد می شود و اگر هم در این میان عده أی با شک و تردید به تحقق این مسئله نگاه می کنند، با این همه به بحث و بررسی در این زمینه علاقه نشان می دهند. حتی آلمانیها سرویس های ویژه أی دارند که با این مسائل سرودست می شکنند”.
این سرویس های ویژه آلمانی حتی زمانیکه دولت مساواتچیان در آذربایجان بر سر کار بود، رسول زاده را در مرکز دقت خود جای داده بودند. او پس از مهاجرت و سازماندهی ساختارهای تشکیلاتی مهاجرین قفقازی باز هم از دید این سرویس ها در امان نماند. او پس از روی کار آمدن نازیها در آلمان روابط تنگاتنگی را با سرویسهای جاسوسی آلمان برقرار کرد.
درپرونده موجود در آرشیوهای ما سند جالبی وجود دارد. این سند گزارش محرمانه منبع ما در باره دیدار او با رسول زاده بر اساس دستور سرویس جاسوسی اتحاد شوروی می باشد:” من در سال ۱۹۳۴ در اداره پلیس با رسول زاده آشنا شدم که از برلین آمده بود. من هدف اصلی او از این مسافرت را نفهمیدم ولی برای من آشکار شد که رسول زاده روابط نزدیکی با رئیس پلیس دارد و دستورات او را اجرا می کند. من هنگام اقامت در ورشو به پیش یک آشنای قدیمی رفتم و چون می دانستم که او با مساواتچیان رابطه دارد، از او در باره وضعیت مهاجرین پرسیدم. او پیشنهاد کرد که به پیش حیدراوف برویم و من در آنجا با سلطان اوف یکی از رهبران مهاجرین مساواتیست ملاقات کردم. او گفت که عده أی از افسران آذربایجانی که به خارج مهاجرت کرده اند، در ارتش لهستان خدمت می کنند و حتی بعضی از آنها در ستاد کل ارتش مشغول به کار هستند. مهاجرین قفقازی آدمهای خود را در اراضی اتحاد شوروی دارند و با آنها در ارتباط می باشند و تمامی این ارتباطات زیر رهبری لهستانیها می باشند. بنا به گفته او، اوضاع سیاسی متشنج است و لهستانیها با شدت تمام آماده جنگ می شوند و به این خاطر محافل مهاجرین قفقازی در انتظار آنند تا همراه با لهستانیها بر علیه اتحاد شوروی بپابرخیزند. سلطان اوف به اوضاع اتحاد شوروی صرفا از نقطه نظر اطلاعاتی علاقه نشان می داد و پرسشهایی در زمینه تسلیحات ارتش سرخ، نیروی هوایی، کارخانه های دفاعی و در مجموع صنایع نظامی، روحیه اهالی و غیره از من پرسید. من پس از دو روز اقامت در ورشو به برلین بازگشتم و پیش از عزیمت تلفنی با رسول زاده تماس گرفتم. رسول زاده خودش در ایستگاه راه آهن به استقبالم آمد و ما به منزل او رفتیم. من متوجه شدم که او بسیار پولدار است و همیشه یک دستگاه اتومبیل با راننده در اختیار او قرار دارد و همچنین نفوذ زیادی درمیان محافل آلمانی دارد. رسول زاده روز بعد بمن پیشنهاد کرد تا برای تفریح به خارج شهر، به محلی در کنار یکی از دریاچه ها برویم. سحرگاه روز بعد اتومبیلی به دنبال ما آمد. ما هنگامیکه به مقصد رسیدیم در آنجا قایق تفریحی بسیار زیبایی در انتظار ما بود. در عرشه قایق چندین نفر آلمانی با لباس شخصی از ما استقبال کردند، اما من متوجه شدم که آنها افسران ستاد ارتش آلمان بودند. گشت و گذار باشکوهی ترتیب داده بودند، شیشه های شرابهای گرانبها، انواع خوراکهای سرد، شکلات و میوه جات روی میزها را پر کرده بودند و از ما پذیرایی خیلی گرمی بعمل آوردند. پس از اینکه یک روز تمام در قایق تفریحی بسر بردیم، در رستوران ساحلی ناهار مفصلی خوردیم و سپس سوار بر اتومبیل های آنها به برلین بازگشتیم. یکی از آنها که خود را ولف معرفی کرد و خیلی دور و بر من می پلکید و درصدد آن بود تا با نهایت احترام و عزت اطلاعاتی در باره اوضاع اتحاد شوروی از من کسب کند. رسول زاده خیلی رک و راست با من صحبت می کرد. او ابتدا با کند و کاوی در روحیه و احوال من گفت که یک سال و نیم در مدرسه جاسوسی ستاد کل ارتش آلمان دوره دیده است و در این مدرسه شاگرد سرهنگ نیکلای رئیس پیشین اداره اطلاعات ارتش آلمان بود و پس از اتمام این دوره، سند پایانی نیز دریافت کرده است. رسول زاده پس از چند روز بمن پیشنهاد کرد تا به همراه او بدیدن یک نفر از شخصیتهای بانفوذ محافل دولتی آلمان برویم. بر طبق اظهارات او این شخص معاون وزیر بهداری بود و در این دیدار علاوه بر او عده دیگری نیز از جمله دکتر ولف شرکت خواهند کرد. من موافقت کردم. معاون وزیر بهداری(او خودش را چنین معرفی کرد) که در اصل آشکارا افسر شعبه اطلاعات ستاد کل ارتش بود و دکتر ولف از ما استقبال کردند. پس از پذیرایی، هنگامیکه بکلی سرمست شدیم، این دو آلمانی سر صحبت را با من باز کردند. آنها با اطلاع قبلی از این مسئله که من از مسکو به برلین آمده ام، علاقمند اوضاع اتحاد شوروی بودند. آنها در درجه اول پرسشهایی در باره وضعیت ارتش سرخ و تسلیحات آن، نیروی هوایی، نیروی دریایی، نیروهای مستقردر خاور دور و همچنین در مرزهای غربی، کار و فعالیت صنایع دفاعی، روحیه و احوال مردم عادی، تامین مردم با مایحتاج عمومی، شواهد بروز نارضایتی مردم وغیره از من پرسیدند. دکتر ولف با ماهیت خود اطلاعات کاری نداشت بلکه او بیشتر علاقمند آن بود تا از جهت گیری من در قبال واقعیتهای موجود اتحاد شوروی و قدرت تشخیص و سنجش من و اینکه تا چه حد من می توانم به عمق مسائل پی ببرم، خبردار شود. رسول زاده سپس صریح و واضح بمن گفت که هدف از این دیدار و گفتگو در آن خلاصه می شد که دکتر ولف و معاون وزیر بهداری می خواستند در کنار اطلاعات رسول زاده در باره من، برداشتهای شخصی از من داشته باشند. من و رسول زاده پس از مهمانی معاون وزیر بهداری گفتگوی بی پرده دیگری نیز داشتیم. او خبر داد که سرویس جاسوسی آلمان شعبه أی در ایران دارد که فعالیت گسترده أی را در زمینه جمع آوری اطلاعات در باره قفقاز آغاز کرده است. بنا به اظهارات رسول زاده این فعالیتها نتایج مثبتی را به بار آورده اند، ولی شعبه جاسوسی ستاد کل ارتش هدف سازماندهی یک مرکز جاسوسی قدرتمندتری را در اراضی ایران در پیش روی خود قرار داده است. این مرکز باید در صورت امکان آغاز جنگ، فعالیتهای جاسوسی در اراضی اتحاد شوروی را فراهم کند. هدف از دعوت من به قایق شخصی و دیدار با معاون وزیر بهداری، بررسی امکان تشکیل و راه اندازی پوششی با شرکت من برای جاسوسان آلمانی بود. زسول زاده در برلین، خیابان پراگر اشتراسه منزل شماره ۳۰ زندگی می کند”.
* * * *
این نوشته ، گوشه کوچکی ، از نفوذ سازمان های اطلاعاتی قدرت های استعماری ، در ساختار های حکومتی ، درسازمان های سیاسی حزبی در کشور های مختلف ،چه دوست و چه رقیب ، ، خصوصآ در کشور های عقب مانده ،از منظر فرهنگ سیاسی ، چون ایران ، ترکیه ، مصراست . لذا رهبران تجزیه طلبان را باید در درون این سازمان های پیچیده جستجو کرد . افرادمقیم خارج که فرزندان شان با داشتن مادر آذری تبار ، زبان آذری را را نمی دانند ،در خارج با زبانهای آلمانی ، انگلیسی ، فرانسه ، صحبت می کنند ،و هرکدام فردا خود را با این جمله معرفی خواهند کرد :
I’m english -Ish bin deusher -I’am canadian Je suis français
چنین افرادی وقتی پرچم دفاع از زبان آذری را بردوش می کشند ، من و امثال من باید خیلی ساده اندیش باشیم ،که گفته ها و شعار های چنین ا فرادی را باور بکنیم . چنین افراد از قماش همین محمد امین رسول زاده ها هستند .

محمد امین رسول زاده ، در سال ۱۹۴۲ ، با آن بخش ازنیروی های نظامی ارتش شوروی ، قفقازی تبار ، خصوصأ آذربایجانی الاصل ،که اسیر ارتش آلمان نازی شده بودند و در اردوگاه های اسرای جنگی نگهداری می شدند ، برای تحریک و تهیج و تبلیغ این اندیشه که با پیوستن به ارتش آلمان هیتلری ، علیه شوروی ، این کشور بعد از پیروزی ،بر روسها ، آزادی و استقلال آذربایجان را تامین و تضمین خواهد کرد ، این چنین در خدمت نازیسم هیتلری در آمد . اما با وجود این همه تبلیغات ، بنا به واقعیت تاریخی ، اسرای جنگی شوروی آذربایجانی تبار ، حاضر به رفتن به جبهه های جنگ علیه ارتش شوروی نمی شوند. این یک واقعیت بود ،که برای آلمان هیتلری ، هدف ، استقلال آذربایجان نبود ، بلکه هدف دست اندازی به مناطق و معادن نفت قفقاز بود. استراتژی نبرد استالینگراد ، که درتاریخ جنگهای جنگ دوم جهانی معروف است ، دست یافتن آلمان به مناطق نفتی قفقاز طراحی شده بود .
سئوال اینجا است ،که چگونه ، بعد از شکست آلمان نازی ، و اینکه جمهوری ترکیه که خود علنأ می دانست که محمد رسول زاده ، با سازمان های اطلاعاتی کشور های بیگانه همکاری تنگاتنگ داشت ، دوباره همین فرد را به خاک ترکیه راه می دهد؟جواب را این بار ازاین نوشته خود محمد امین رسول زاده ،که برای تجزیه طلبان آذربایجان ایران ، به عنوان : انجیل تجزیه طلبان ، و سخنان گهر بار پیامبرشان : محمد امین رسول زاده است باید جسجو کرد . طرح و برنامه های ژئوپولیتیک یک کشور را برای سال های آینده ، در ابعاد ۶۰ سال و یک قرن طراحی می کنند .
محمد امین رسول زاده ، در مقاله ایکه با عنوان :«آذربایجان در قلمرو توران » به احتمال قوی در سال ۱۹۳۳ ، آنرا نوشته است ، رک و روشن ، آینده آذربایجان را در راستای ژئو پولتیک ترکیه ، زیر پوشش پان تورانیزم و پان تورکیسم قرار می دهد .در سیستم های اطلاعاتی ، این اصل حاکم است : از هرعنصر اطلاعاتی ،و حتی مردم عادی ، به اندازه استعداد اش باید انتظار جمع آوری اطلاعات استفاده کرد . حتی خیلی از عوامل اطلاعاتی هستند ،که خودشان نمی دانند ، دارند برای قدرت های خارجی خدمت می کنند . برای اینکه یک روش تقسیم اطلاعات ، به قطعات کوچک و جمع آوری آن ، طوری تهیه می شود ، که هر قطعه کوچک ، بظاهر ارزش اطلاعاتی ندارند .
خود ایده ئولوژی های پان ترکیسم و پان تورانیزم ساخته و پرداخته شخصیت های چون آرمینوس وامبری (Arminius Vambry-1832-1913) –یهودی مجارستانی تبار بظاهر مسلمان شده (دونموش –از دین خود برگشته )
،جاسوس رسمی انگلستان ، لئون کاهون (Léon Cohen -1841-1900 ) یهودی فرانسوی در راستای اهداف سیاسی مشخص و معین ،بنیانگذاری شده اند ،که ضیاء گوگ الپ ، کپیه نویس این جاسوسان خارجی است ،که برای محمد امین رسول زاده ، همین ضیاء گوگ آلپ استاد اش بود . در سلسله مقالات آینده در رابطه با ژئوپلتیک به آن خواهیم پرداخت . در اینجا به اندیشه های محمد امین رسول زاده در رابطه با تجزیه آذربایجان ، نگاهی می اندازیم .
آذربایجان در قلمرو توران . به قلم محمد امین رسول زاده .
دیر زمانی بود که آذریان ترک بودن و تعلقشان به ریشه های ترک را نمی دانستند . آنان خود را رامانند ایرانیان خالص می شناختند. مانند ایرانی می اندیشیدند وایرانی وار می زیستند . این در زمانی بود که تمام جهان ترک کما بیش در زیر تاثیر ایران بود. زمانی بود که سلطان سلیم شعر فارسی می سرود و کم مانده بود که فارسی را زبان رسمی اعلام بکند. آذری ها در دوره ای که خوشان و پایه های مهم هویتشان را فراموش کرده بودند ،اگر چه ویژگی های بسیاری را از دست دادند ولی در برابر، برخی خصایص را نیز صاحب شدند. در نتیجه متانت مشهور ترکی ، با ذکاوت معروف فارسی ، در آنان گرد آمد برای ایجاد زندگی نوینی در مردم آذربایجان گوشت و پوست تازه از ترکی لازم بود و همچنین برای بارور شدن این نهال جوان ، وظیفه مهم بر عهده یک عرفان ایرانی باستان است ،که در دست زمانه سالخورده ، تجربه ها آموخته بود .سرنوشت تاریخ از ترکان و فارس ها روی گرداند.افق هائی راکه هلال ترک در آن ها می درخشید ، ابرهای شمال گرفتند و برکوه هائی که شیر ایران می خرامید ، عقاب مسکو نشست .آذربایجان شمالی تحت اداره روسها در آمد . روسها ضرب المثلی مشهور دارند ،که می گوید : روستائی بدون خانه نمی شود . گام اول روس آن شد که آذربایجانی ها خود را اجتماعی واحد و جمعیتی از ریشه ویژه یعنی ملت جداگانه بودن از فارس ها را درک کنند..زیر تاثیر علوم و فنون اروپائی ،که از صافی روس می گذشت ، آذربایجان خود را از خرافات و اوهام شرق پیراسته و زندگی نوین را آغاز کرد . او با بهره گیری از نفوذ فلسفه حقیقی و فنون مفید زمانه می بالید .این جمعیت ترقی پرور که در سحر گاه یک جریان آزاد اندیش ، با روئی خندان که تشنه زندگی بود ، پیشانی فراخی که حکایت از امید ها ی درخشان برای زندگی در دنیا بود ، چشم دلربائی که به آینده نگاهی روشن و صاف داشت ، این سودابه ی خرافات و اوهام شرق باستان اما از طرف محیط فرتوت اسکولاستیک ایران ، آرامش نداشت .او می خواست این نوگل تا زه رسیده که جفتی پاکدامن می جست ، قربانی شهورت فرتوت خود کند. اما آذربایجان جوان بکارت اجتماعی خود را تسلیم این ارتجاع عشق فرسوده نکرد ، تکفیر شد و در آتش مقدس علوم زمان وارد گردید و بی پناهی خود را به اثبات رساند. آخرین مظهر خون های مناطق جنگ های ایران و توران ، جنگ های ایران و عثمانی ، بر سر مساله شیعه و سنی بود .نخستین حرکت برای از میان برداشتن تنفر مذهبی که نتیجه این جنگ ها بود ، در آذربایجان پدید آمد . در این باره مجالس و محافلی ترتیب یافت ونتایج عملی بدست آمد .این وضعیت از طرف «سوءعالمان » ایرانی که شیفتهً سودابه گی بودند ، ناپسند دیده شد .اینان می خواستند محیط ضد ترقی ایران ، از تاثیرات جریان نوین در آذربایجان که امور غیر آشنائی محسوب می شد ، محروم باشد. واز آنجا به این طرف روشنفکرانی نمی آمدند که جریان پیشرفت را سرعت بخشند، بلکه قافله هائی از لعنت و نفرت ، به سالاری روضه خوان و درویش و رمال می آمدند برای سیاوش زمانه چاره ای جز روی گردانی از ایران و توجه به ترکیه نبود. ترکیه که جنگاورانش تا وین پیش رفته بودند ، بخت برگشتی خود را دیده ، خسته و رنجور بر دیوارهای استانبول تکیه داده و مانند افراسیاب خوابی دید ، این خواب را جامعه شناسان چیره دست و سیاستمداران متبحر که خواب سنجان زمانه هستند سنجیدند. آنان به او گفتند که : آینده تو دیگر نه در غرب ، بلکه در شرق است. چون از ریشه خود دور شده ای .
با غبان دهر شاخه های دراز شده را می زند ،که تو در محیط خود و بر ریشه خود رشد کنی .آینده تو در روم و حجاز وعراق نیست ، بلکه در ترکستان است . اما بر سر راه تو نوجوانی با نام آذربایجان از ریشه تورانی است . شاه کلید توران نوین با اوست . مبادا با او کشمکش کنی ، مبادا دل او بشکنی ، اگر بر او آسیبی برسانی ، همه امید ها هدر می شود وتاج و تخت بر باد می رود
(مثل خود محمد امین رسول زاده ، که در سال ۱۹۳۸ ، این خواب تجزیه ایران را دیده است .تاکید از این صاحب قلم )
ترکیه با این رویا همچون مردی میان بیم و امید بود . او روی آوردن آذربایجان به خود را برای اندیشه اش یک نعمت و یک موهبت تلقی می کرد . آذربایجان نوین از طرف «تورک اجاقی » و «تورک یوردی » با شکوه استقبال شد . شاعران ذوق و طبع خود را به کار انداختند ، برای خود آلتون دستان نوشتند، که اسم اعظم توران ، در آن است .پیش بینی کردند که تومروس خانم با سیب سرخی مفقود بوده ، خواهد آمد اندیشمندان روح خود را صیقل دادند . آنان گفتند اصلاحاتی که به علت برخی عوامل تاریخی در استانبول به بن بست رسیده ، در آذربایجان ، به خوبی می تواند اجرا شود .این سرزمین که مالک نفت سیاه و شراب سرخ است ، به پشتوانه این ثروت گرانبها به عمران و ترقی زیادی خواهد رسید .( در نوشته های گذشته ام عرض کردم ،که از تمام سیاست های تجزیه طلبی بوی گاز و نفت می آید . محمد امین رسول زاده هم به همین اشاره می کند . نبرد خونین و تاریخی استالینگرا د توسط هیتلر ، ارباب همین محمد امین رسول زاده ، با ژوزف استالین ، دوست سابق همین محمد امین ، برای التیام بخشیدن ، به زخمهای و درد های مردم آذربایجان نبود ، بلکه برای همین نفت و گاز بود ،که امروز کشور های دیگر نیز به این میدان رقابت آمده اند . تاکید از صاحب قلم )
محمد امین رسول زاده ادامه می دهد . «…»آذربایجان جوان ، با نیتی صاف و صمیمی ، خود را شاگرد معلمان ترک قرار داد . دیری نگذشت که :نامق کمال محمد هادی را ، عبدالحق حامد ، حسین جاوید را ، محمد امین ، احمد جواد را ، به پسر خواندگی پذیرفتند .اندیشه های آذربایجان با اندیشه های ملی گرای ترک ازدواج کرد ، آذربایجان نوین که خود را از شهوت پیر «سودابه بی عفت » رهانیده بود ،به حریم وصل «فرنگیس پاک دامن » رسید و خوشدلانه زیست و مسلک ادبی توران گرائی ،و ترک گرائی به مانند محکمترین رشته ترکیه با آذبایجان پیوند داد .اشکالی چون ملیت ، بین الملل اسلامی و فدراسیون پدید آورد ..در صحنه اجتماعی نیز شعار سه پایه ی « ترک شدن ، اسلامی شدن ، و معاصر شدن » را به میان آمد. همچنانکه وطن پرستان استانبول این شعار ها را از نظر نظریه (منظور تئوری است ) ترویج می کردند..تورانگرائی آذربایجانی را مانند یک فلسفه سیاسی فرض کرده وآن را اساس فرقه سیاسی و ملی (که تشکیل داده بودند ) قرار دادند .طبق تصمیمات این مسلک سیاسی در عالم بشریت حکومت ها به عدد ملت ها تقسیم می شوند و سپس یک فدراسیون جهانی ایجاد می شوند.اما بیش از رسیدن به آن ، یافتن ارتباطی میان ملت های با تمدن و دینی مشترک ، مانند مسلمان ، شدنی است .این ارتباط تنها شامل «اتحاد اسلام » نمی شود . اتحاد اسلام ، آرزوئی غیر ممکن است .بر عکس اتحاد همه ترکان ، همه فارس ها و کل عرب ها مانند عضوی از وجود اجتماعی هم شدنی و هم خواستنی است. زمانی که ملت های مسلمان به حال یک حکومت و ملت واحد در آمدند ، اتفاق اسلام می تواند رخ دهد ، نه اتحاد . اما اگر این اتفاق سیاسی نیز بودنی نباشد ، ارتباط اجتماعی هست و باید باشد.تمام ترکان برای رسیدن به فدراسیون جهانی باید میان خود یک فدراسیون بر پا کنند .توران نوین که بر اساس حس مشترک تاسیس می شود ، تنها با شکل فدراسیون مستقل حکومت های ترک می تواند تصور شود ، آذربایجان حلقه ای مهم از زنجیر توران آینده است.استیلای روس برای توران ، یک« ارکنه قون »واقعی بود .ترکان برای آزادی خود ، انقلابی که در نتیجه جنگ جهانی در روسیه پدید( آمد )، چشم انتظار «پورته چنه » بودند، آمد.برای تورانیان »پورته چنه » بود .ضیا ءگوگ آلپ پیش کسوت توران گرائی در آغاز جنگ پیش بینی کرده بود که روسیه پاشیده و ویران خواهد شد ، ترکیه بالیده توران خواهد شد ، انتظار به به واقعیت گرائید. حصار «ارکنه قون » دریده شد ، امپراطوری روسیه فرو پاشید .نوبت آن شد که حکومت های ترک از جمله آذربایجان از قوه به فعل آیند ، اما روس ها هنوز مانع بودند ، آنان می کشتند ، می سوختند ، اتش می افروختند وبا عنوان فتنه بزرگ می انگیختند .برای آذربایجان یک گورستان و یک «مارس » ویرانه آماده می کردند .ترکیه برای رهائی آذربایجانی که زیر حمایت خود گرفته بود ، وارد میدان شد .باکورا از قاتلان آذربایجان پاک کرد ،و به او داد .سیاوش زمانه در چنین سرزمینی زیبا و حاصل خیزی که از طرف سالار توران زمانه آماده شده بود بالیدن گرفت و پایه های «سیاوش گرد – ( منظور سیاوش پهلوان ) زمانه ریخته شد جمهوری آذربایجان تشکیل شد .
این مقاله با عنوان »: آذربایجان در قلمرو توران ، توسط محمد امین سلطان زاده ، احتمالأ درسال ۱۹۳۳ نوشته شده است ، که توسط آقای پرویز شاهمرسی از زبان ترکی به فارسی ترجمه شدهاست و در نشریه : آذربایجان بیلیم اوجاقی (Azerbaycan blim ocaqi – کانون آگاهی آذربایجان از طریق انترنت ، چاپ و منتشر شده است( ماخذ ۲)
یک عده از تحلیگران و متخصصین سیاست جمهوری ترکیه بر این است ،که در سالهای ۱۹۳۵-۱۹۳۸ ، بخشی از سیاستمداران و روشنفکران مدافع پان ترکیسم ، از محمد امین ایراد می گیرند ،که که در در نشریه مساوات ، از پان ترکیسم ، آنچنانیکه لازم وضروری است ، دفاع نمی کند . رسول زاده در جواب ، یک مقاله نسبتأ هجو آمیز می نویسد ، و بر این اندیشه تکیه می کند :«پانترکیسم یک جنبش فرهنگی است و ربطی به برنامه سیاسی ندارد . بعد از این مقاله است که محمد امین رسول زاده ترکیه را به قصد لهستان ترک می کند .
بعداز پایان جنگ و شکست آلمان نازی ، محمد رسول زاده ، درسال ۱۹۴۷ ، دوباره به ترکیه برمی گردد ، بار دیگر در جنبش پانترکیسم به فعالیت خود ادامه می دهد .در سال ۱۹۵۳، در اوج جنگ کره ۱۹۵۰-۱۹۵۳ – ترکیه چون عضوپیمان نظامی ناتو بود ، در کنار ارتش های آمریکا و اوپای غربی ، علیه ارتش چین کمونیست و شوروی می جنگید ، محمد امین رسول زاده ، که آخرین سالهای زندگی خود را در ترکیه می گذراند ، در مصاحبه با رادیو صدای آمریکا ، می گوید آرزومند است ،که روزی آذربایجان مستقل شود .
محمد امین رسول زاده در ۶ مارس ۱۹۵۵ فوت می کند و دولت ترکیه جسد او را،در آنکارا بخاک میسپارد.
برای شناخت شخصیت سیاسی و تاریخی محمد امین روسول زاده ،که خود مظهری از روشنفکر و مبارز سیاسی برخاسته از فرهنگ جهان اسلام و غرق در استبداد است ، نظری به اندیشه : پل ریکور (Paul RICOEUR-1913-2005) می اندازیم ، که خود مفسر فلسفه تاریخ بود.
تاریخ دارای دو مفهوم است، بدون آنکه یکی آن دیگری را نفی بکند، بلکه برعکس درست همدیگر را تکمیل می کنند. یکی نقل اتفاقاتی که در گذشته رخ داده است، و دیگری اتفاقاتی است که در زمان حاضر رخ می دهد.یکی بدون آن دیگری نمی تواند وجود داشته باشد.تاریخی را که ما نقل می کنیم ، تاریخ ناظر بگذشته (Die Histoire) تاریخ محسوب نمی شود ، مگر اینکه بار تاریخی داشته باشند .به عبارت دیگر در روند حرکت جامعه تاثیر گذار باشد.که این تاریخ را در زبان آلمانی (Die Geschiche) می گویند.تاریخ داستانی (رومانی) است که وقایعی را نقل می کند ، که آن وقایع روی انسان اثر گذاشسته اند.(به عنوان مثال انقلاب کبیر فرانسه که ملت فرانسه علیه استبداد سلطنتی پادشاهان واستبداد دینی کشیشان ملت انقلاب کردند ، بعد از گذشت بیش از دو قرن ، آنچنان بر ملت فرانسه اثر گذاشته است که امروز به مغز یک فرانسوی اصلأ خطور نمی کند که وطن اش بوسیله فردی بنام شاه ، با قوانین کلیسائی قرون وسطای یک مشت کشیش اسقف به عناوین نماینده حضرت عیسی با قدرت مطلق و دائم العمر بر آنها حکومت بکند.و یا وطن اش بوسیله ساکنان ایالت آلزاس ،که زبان مادری شان زبانی با ریشه آلمانی است ، یا بوسیله ساکنان ایالت برتانی ، که زبان مادری شان ریشه از زبان انگلیسی ، کشور فرانسه تجزیه بشود. زبان رسمی دولت فرانسه زبان فرانسه است. )

تاریخ با خصوصیاتی که به آنها وقایع تاریخی می گویند همراه است.این وقایع تاریخی هستند ، که انسانها را از روند معمولی و یک نواخت جامعه سنتی گسسته به عصر جدید وارد می کند .
در حقیقت وقایع تاریخی یک معیاری است که از طریق آن اعمال انسان ها ارزش یابی می شوند خواست انسان صاحب شعور در واقع یک عمل ارادی است و هدف اش عملی کردن اندیشه های مترقی و مقرون به عقل و منطق است. با این وصف ، اگر تصور ذهنی از واقعه تاریخی را مورد دقت قرار بدهیم ولو اینکه زائیده باور های ایست که انسان آنها را حقیقت می داند، امٌا در عمل این وقایع تاریخی هستند که از این حقیقت ها سبقت می گیرند.بدین جهت نیز امانئول مونیه (Emmanuel Monier) در اثر معروف خود (Personnalisme) – (اندیشه فلسفی است بر این عقیده که در واقعیت های اجتماعی ، انسانهائی وجود دارند آزاد ، خلٌاق و استثنائی) در باره تاریخ چنین می گوید:تاریخ بدون اراده انسان ساخته نمی شود، امٌا بخش بزرگ تاریخ خارج و حتی مخالف اراده انسان ساخته می شود.لذا می توانیم این سئوال را بکنیم :آیا این انسان است که مسیر تاریخ را تعین می کند ؟چون شخصیت و ارادهً انسان نمی توانند خصوصیات غیر قابل انقیاد تاریخ را در انقیاد و سلطه خود داشته باشند و بعلاوه اغلب خصوصیات غیر قابل انقیاد تاریخ بر خلاف ارادهً انسان پیش می روند .امٌا به مفهوم خود تاریخ باید گفت:این انسان ها هستند که تاریخ را می سازند.(ماخذ)
وقتی که به زندگی سیاسی و اجتماعی محمد امین رسول زاده دقیق می شویم ، می بینیم انسانی است که تا عمق وجودش ، تابع احساسات است. این احساسات ، همراه با وقایع تاریخی خاورمیانه و اروپا ، در یک مرحله استثنائی ، (دو انقلاب روسیه ۱۹۰۵-۱۹۱۷ .انقلاب مشروطه ایران ۱۹۰۵-۱۹۱۱ ، جنگ اول جهانی ۱۹۱۴-۱۹۱۸ ، انقلاب ترکیه جوان ۱۹۱۸-۱۹۲۳ ، جنگ دوم جهانی ۱۹۳۹-۱۹۴۵ ، جنگ سرد ) ، تمام این وقایع در طول زندگی او در منطقه و حوزه فرهنگی سیاسی و اجتماعی او رخ می دهد .این وقایع از او انسانی می سازد ،که چون کشتی بی بادبانی ، خود را در اختیار امواج می گذارد .محمد امین رسول زاده در یک خانواده مسلمان و روحانی بدنیا می آید ، آشنائی او با سیاست و مبارزات سیاسی او آئینه تمام قد روشنفکر شرقی است .،که احساسات و هیجانات فرد بر واقعیت گرائی و منطق ، وشناخت ذات و طبیعت قدرت های استعماری را از او سلب کرده بود . محمد امین رسول زاده ، از هیجانات پوپلیستی ، به ناسیونالیزم
، از ناسونالیزم ، به بلشویزم ، از بلشویزم به پان ترکیسم ،و پان تورانیزم و پان اسلامیزم کشیده می شدو در نهایت با همکاری رسمی و علنی با نازیسم هیتلری ، عمق سقوط خود را نشان می دهد. دریغا که هنوز هم یک عده در انتظار معجزه از این امام زاده هستند ، که :صفت امین ورسول با خود یدک می کشد !!! فردی که هرگز در زندگی سیاسی نه رسول بود نه امین .(پایان ) پاریس ۲۹ مارس ۲۰۱۱ .
به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر در جامعه شناسی سیاسی .
اقتباس بطور کامل ،و یا به اختصار با ذکر نویسنده ، نام نویسنده گان دیگر، که من صاحب این قلم از نوشته های این عزیزان استفاده کرده ام ، کاملأ آزاد است .
****
ماًخذ: از آنجائیکه لازم بود برای شناختن شخصیت سیاسی محمد امین رسول زاده به منابع مختلف در زبانهای مختلف، در نظامهای حکومتی مختلف: ایران، ترکیه، آذربایجان، روسیه، آلمان، فرانسه، انگلیس مراجعه شود تا یک سنتزی که گویای شخصیت واقعی این فرد هزار چهره باشد، لذا، برای این کار ازwikipedia  در زبانهای فارسی، ترکی آذری، ترکی استانبولی، انگلیسی، فرانسه، روسی، آلمانی، با نوشتن نام : محمد امین رسول زاده ، مطالب مربوط به زندگی این فرد، به استناد به این سایتها تهیه شده است.
ماخًذ در رابطه با مطالب و مقالات گنجانده شده، در مقاله .
Posted in News | Comments Off
 Books by Professor Hamid Ahmadi
 Thursday, May 5th, 2011
Professor Hamid Ahmadi (Associate Professor of Political Science, Faculty of Law and political Science, University of Tehran)(حمید احمدی – استاد و عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران-) is perhaps one of the foremost experts today on ethno-nationalism in Iran, Turkey, the Persian Gulf region and Central Asia.

Professor Hamid Ahmadi is one of the foremost experts on the relationships between domestic and international factors and their interplay with ethnic politics in Iran, Central Asia, the Caucasus, and the Persian Gulf regions.

Professor Ahmadi has published numerous papers including:

-حویذ احوذی
Hamid Ahmadi: Turkey, pan-Turkism and Central Asia, Central Eurasia Studies, Volume 2 (issue 2), 2010-مطالعات اوراسیای مرکزی، مرکز مطالعات عالی بین المللی، دانشکده حقوق و علوم سیاسی (ویژه همایش -مطالعات منطقه ای) ، سال دوم، شماره ۵، زمستان ۱۳۸۸، صفحات ۱-۲۲- (pdf).

Below is an abstract of the above article in Persian and English:
چکیده
هدف این پژوهش، بررسی تأثیرات ایدئولوژی پان ترکیسم در آسیای مرکزی است. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز، بار دیگر امید نظریه پردازان و استراتژیست‌های پان‏ترکیسم را که پس از جنگ دوم در رابطه با پیشبرد پروژه برپایی یک امپراطوری ترک زبان در مناطق جنوبی شوروی دچار سرخوردگی و نا امیدی شده بودند، زنده کرد.
 این پژوهش با توجه به آرمان‌های پان‏ترکی در سیاست خارجی ترکیه و تلاش‌های پانزده ساله اخیر سیاستمداران و نخبگان فکری این کشور برای پیشبرد پروژه پان ترکیسم و اتحاد جمهوری‌های آسیای مرکزی، پیامد این تلاش‌ها و تأثیرات آن در آسیای مرکزی در نهایت واکنش کشورهای منطقه را به آرمان‌های پان‏ترکی تجزیه و تحلیل می‌کند. فرضیه اساسی پژوهش آن است که برخلاف ایده‌های اولیه، پان‏ترکیسم در ابعاد سیاسی خود پیشرفت چندانی نکرده و این مسأله ترکیه و سیاستمداران آن را دچار تردید کرده است
Abstract:
This research seeks to study the impact of Pan-Turkist ideology on Central Asia. The collapse of the Soviet Union and independence of the Central Asian and Caucasian states once again revitalized hopes among the Pan-Turkist theoreticians and strategists who were hopeless about the implementation of their project of establishing a Turkic empire in the southern parts of the Soviet Union. Considering the Pan-Turkist ideals in Turkey’s foreign policy and the 15-year long efforts by the country’s politicians and intellectuals in promoting the Pan-Turkist project of alliance among Central Asian republics, this article addresses these efforts and their effects on Central Asia and finally regional countries’ reaction to the Pan-Turkist ideals. The main hypothesis of the research includes that unlike original ideas, Pan-Turkism has not progressed so much in its political aspects, which made Turkish politicians hesitant about it.
Dr. Ahmadi has also published two highly informative textbooks in Persian on Iranian ethnic identity. The first of these is:

Ethnic Identity and Ethnic inclinations in Iran: Myths and Realities . Published in Tehran by Nashr e Ney publishers in 2010.

At this juncture this book is available in Iran only, however it can be tracked down through the following ISBN number: 964-312-424-X

This book is laden with numerous references and informative maps which guide the reader through Iran’s ethnic dynamics, especially in relation to domestic (Iranian) socio-political processes and the international arena. Dr. Ahmadi’s textbook is primarily based on his Doctoral Dissertation entitled:

The Foundations of Iranian National Identity. Published in Tehran by Iscs publishers in 2009.

This book is also only available in Iran for purchase, however the publishers can be reached at:
پان ایرانیست‌های دربند را آزاد کنید.
زندانیان سیاسی را آزاد کنید.
استاد بادکوبه ای آزاد باید گردد
شاهین زینعلی آزاد باید گردد
پان‌ایرانیسم چیست و چه می‌گوید
 واژه پان‌ایرانیسم براى نخستین بار پیرامون سال ١٣٠۵ خورشیدى از سوی دکتر محمود افشار یزدى در مجله کابل بکار برده شد. در این نوشته، دکتر افشار یزدى از هماهنگی و اتحاد میان ایران و افغانستان سخن گفته و سختى‌هایی را که در این راه می‌دید بازگو کرده بود. این کهنترین کاربرد واژه پان‌ایرانیسم است که از آن آگاهى داریم. پان‌ایرانیسم، بمانند هر مقولهٴ اجتماعى-‌ سیاسى دیگر، از دیدگاه‌هاى گوناگون تعریف‌هاى گوناگونى دارد. ما اینجا به دو تعریف زیر بسنده خواهیم کرد.
پان‌ایرانیسم از دیدگاه دکتر محمود افشاریزدى
پان‌ایرانیسم در نظر من باید “ایده‌آل” و هدف اشتراک مساعى تمام ساکنین قلمرو زبان فارسى باشد در حفظ زبان و ادبیات مشترک باستانى. منظورم اتحاد کلیه ایرانی‌نژادان – فارس‌ها، افغان‌ها، آذری‌ها، کردها، بلوچ‌ها، تاجیک‌ها و غیره – است براى حفظ و احترام تاریخ چند هزار سال مشترک و زبان ادبى و ادبیات مشترک. هیچ وقت عقلاى ایران اندیشه اینکه به خاک کشورهاى دیگر تجاوز کنند را در مخیله خود نداشته‌اند. همیشه حرف این بوده است که ما باید از لحاظ ارضى وضع کنونى خود را نگاه داریم و استوار کنیم.
پان‌ایرانیسم ما باید جنبه دفاعى و فرهنگى داشته باشد نه تهاجمى. به این معنى که در برابر “پان”هاى دیگر، مانند پان‌تورانیسم یا پان‌عربیسم که قصد تجاوز از حدود ارضى خود دارند، مقاومت داشته باشیم. (۱)
پان‌ایرانیسم از دیدگاه حزب پان‌ایرانیست
پان‌ایرانیسم وحدت و هماهنگى همهٴ تیره‌هاى ایرانى است در جهت استقرار حاکمیت ملت ایران.
ملت بزرگ ایران داراى یک وطن، یک تاریخ، یک فرهنگ، و آداب و رسوم می‌باشد. پراکندگى، تفرقه و تشتت، و وضع کنونى به ملت ایران تحمیل شده است. پان‌ایرانیسم نهضت وحدت طلب ملت ایران است. پان‌ایرانیسم جنبشى است سازنده و خلاق. نظامى است نوین بر اساس هدف‌هاى پرفروز تاریخ ایرانزمین. پان‌ایرانیسم راهى است براى ملت ایران براى رهایى و وحدت. (٢)
(۱) افغان‌نامه، دکتر محمود افشار یزدى، جلد سوم، چاپ تهران، ١٣۶١ خورشیدى، صفحات ۴٧۵ تا ۴٨٢
 (۲) برگرفته از “ضد استعمار” نشریه داخلى حزب پان‌ایرانیست، سال دوم، شماره ١٣، فروردین ١٣٧٨
***
به سرویس رایگان وبگاه میهن دوستان ایران بپیوندید و مطالب میهن دوستانه ی خود را در آن منتشر کنید این تارنما امکان انتشار مطالب را یه صورت ایمن برای شما فراهم می کند:
تارنمای هواداران پان ایرانیسم:
تارنمای نامه پان ایرانیسم
فیسبوک هواداران پان ایرانیسم:
تارنمای حزب پان ایرانیست:
تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
تارنمای تریبون آزاد پان ایرانیست در خوزستان:
کانال یوتیوب حزب پان ایرانیست
فیسبوک حزب پان ایرانیست:
حزب پان ایرانیست
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید.

سروده زیبای درجای جای خاک وطن فر ایزدیست از سرور ر (پ) طلایی

درجای جای خاک وطن فر ایزدیست باشد که یادمان نرود نیک نامی اش ایران به بارگاه فلک فخر میدهد من وارث تمامی فرهنگ مانی اش جمعی به نام شیخ ریاکا...