نامه پان ایرانیسم
هواداران پان ایرانیسم در برون مرز
درود بر ایران دوستان گرامی:
مطالب زیر تقدیم میشوند:
ایران کعبه امید این جوانان بود! شهزاده سمرقندی (ژورنالیست شهروند ازبکستان)
استاد شجريان بار ديگر حماسه آفريد: اي آزادي ! از ره خون مي آيي، اما مي آيي!
مراسم هزاره فردوسي و گشايش ساختمان تازه آرامگاه اين ميهندوسترين ايراني بزرگ و بزرگوار - دکتر نوشیروان کیهانی زده
پانترکان و تحریف «تاریخ فارقی» نوشتهی ابن ازرق - نوشتهی شهربراز
سالروز شاه شدن داريوش بزرگ پدر ناسيوناليسم ايراني - دکتر نوشیروان کیهانی زده
زندانی آزاده - م.سحر
پاینده ایران
هواداران پان ایرانیسم در برون مرز
ایران کعبه امید این جوانان بود!
شهزاده سمرقندی (ژورنالیست شهروند ازبکستان)
نوزده سال از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی میگذرد؛ اتفاقی که کشورهای برادر آسیای میانه را از مسکو کند و در استقلال اجباری رها کرد. در این گسستگی، تغییر عمدهای در ساخت سیاسی این کشورها به وجود نیامد، اما اصطلاحهای کمونیستی و سوسیالیستی، اولین چیزهای بودند که دستخوش تغییر شدند. کشورهای برادر اتحاد شوروی یکشبه، عنوان جمهوری دموکراتیک کسب کردند.
مردم تاجیک در این مدتی که از دیوارهای آهنین شوروی رها شدند چقدر خود را به آرمانهایشان نزدیک دیدند؟ یکی از آرمانهای این مردم، پیوند دوباره با ایران و فرهنگ کهن پارسی بود. در دوران بازسازی، رسانه های محلی بطور پیوسته از دوری و دورافتادگی خود از گذشته میگفتند و میشنیدند. حالا که راه های سفر به این ایران باز است و سال به سال در این زمینه امکانات بیشتری فراهم میشود، مردم تاجیک تا چه حد از این فرصت استفاده میکنند و از ایران چه چیزهایی آموخته اند؟ در همین زمینه با چند تن از تاجیکهایی حرف زده ام که تجربه کار در رسانه های محلی جهموری اسلامی ایران را دارند.
نورعلی نورزاد، استاد ادبیات در دانشگاه خجند است و برای تارنمای «فرهنگخانه» گزارشهای فرهنگی مینویسد:
او میگوید: «بیشتر آموزه هایی که فرهنگیان تاجیک، بخصوص شاعران و داستان سرایان از ایران آموخته اند در دوران بعد از فروپاشی اتفاق افتاده است. این آشنایی بیشتر با ادبیات معاصر و همینطور با ادبیات کلاسیک صورت گرفته است. چون در زمان شوروی، تاجیکها از شناخت واقعی ادبیات کلاسیک دور ماندند و نسخه های خطی آثار قدیمی، چندان در دسترس قرار نداشتند.
برای مثال حق مثنوی معنوی مولانا که شاهکار بینظیر ادبیات عرفانی است، برای تاجیکها غیر قابل دسترسی بود و با شرف ارتباط پیوندهای فرهنگی نو امکان فراهم شد که این آثار دسترس هم پژوهشگران و هم فرهنگیان شود. این باعث شد که در شعر معاصر تاجیک نیز تحولاتی بوجود بیاید. همینطور پژوهشگران تاجیک امکان آشنایی بیشتر و دسترسی بیشتر به سرچشمه های اصلی انتشارات ایران را پیدا کردند که این در تحقیقهای علمی، ادبی و تاریخی آنها بی تاثیر نبوده است.»
ایران و ایرانیت
بی شک پیوند بین ایران و تاجیکستان، روی مردم تاجیک و همچنین زبان و ادبیات آنها بی تاثیر نبوده است؛ حتی روی لهجه و گویش جوانان تاجیک تاثیرگذار بوده است. نسل جوان تاجیک بعد از فروپاشی دیوارهای آهنین توانستند خود را به ایران برسانند و در جمهوری اسلامی مشغول به کار و یا تدریس شوند. این سئوال وجود دارد که با تجربه زندگی در اتحاد شوروی، به آنها در ایران اسلامی چطور گذشته است؟
امید دربندی، شاعر و روزنامه نگار تاجیک که شش سال در مشهد به سر برده است و در طول این مدت در رادیوی محلی مشهد مشغول به کار بوده است میگوید:
«وقتی به ایران میرفتم نظرم چیز دیگری بود. فکر میکردم به کشور آرمانهای خودم سفر میکنم، اما وقتی به آنجا رفتم و دیدم که مذهب بر زندگی مردم اثر منفی دارد و مردم چقدر دلزده هستند نگاهم عوض شد. بههرحال آن ایران و ایرانیتی که در جستجوی آن بودم پیدا نکردم. فرهنگ شیعی بود که بر ایران حکومت میکرد و من دنبال آن نبودم. محیط ایران مرا کمی مأیوس کرد. من دنبال ایرانیت بودم اما در آنجا ماجرا برعکس بود.
آنها بیشتر دنبال فرهنگ عربی بودند و سعی میکردند فرهنگ اصیل ایران را تحقیر کنند. این برای من بسیار ناخوشایند بود. وقتی ما از ایران نام میبریم بیش از همه به یاد فردوسی می افتیم و به یاد بزرگانی که در تاریخ ادبیات مشترک خود داشتیم، اما چیزی که در ایران دیدم تفاوت داشت. شاید اگر فردوسی هم در دوران ما زندگی میکرد، خیلی از موقعیت فعلی و از آنچه امروز در ایران اتفاق می افتد، اندوهگین میشد.
در سالهایی که من در رادیو کار میکردم چشمم به یک ابلاغیه افتاد که در آن نوشته شده بود: شما نه خوب نوروز را بگویید و نه بد آن را. این خیلی برای من عجیب بود که در خاستگاه نوروز، جایی که نوروز اینقدر ارج دارد، اینگونه دستورالعمل بیاید که نه خوب نوروز را بگویید و نه بد نوروز را. شاید آنها بیشتر از حساسیت مردم نسبت به نوروز نگران بودند، اما هیچگاه خوبی نوروز را هم نمیگفتند. این خیلی دلم را شکست.»
مرزهای مشترک
داریوش رجبیان، روزنامه نگار تاجیک نیز حدود سه سال از جوانی خود را در ایران گذرانده است و مدتی هم در صدا و سیمای جمهوری اسلامی کار کرده است.
برای وی نیز مثل بسیاری از جوانان تاجیک، کشور ایران کعبه امید بوده است:
«موقعی که وارد ایران شدم خیلی شباهت دیدم بین وضعیت ایران با ساختار سیاسیی که پشت سر گذاشته بودم. شباهتها بیشتر در حوزه ایدئولوژی بود. منتهی برعکس آن تجربه ای بود که ما پشت سر گذاشته بودیم. در شوروی ما را مجبور میکردند که بگوییم خدا نیست و در ایران مجبور بودیم بگوییم که خدا هست.
در این حال شعارهایی که در اطراف به چشم میخوردند به شدت شبیه اتحاد شوروی بودند. این نخستین برداشتهایی بود که از ایران داشتم، ولی ایران در طول سالهای بازسازی و بعد از آن، یعنی قبل از این که وارد ایران بشوم، برای ما جوانان کعبه مراد بود. فکر میکردیم اگر به ایران برسیم به تمام خواستهایمان میرسیم. تصور ما این بود که در ایران هم به ما نگاه آرمان آلودی دارند.
ولی در گمرک به دلیل تکلم به زبان فارسی و آن هم به گویش تهرانی، مورد سوظن شدید ماموران واقع شدم. فکر کردند که من ایرانی هستم و خود را تاجیک معرفی میکنم. وقتی بازرسی و بازجویی مفصل انجام شد فهمیدند که ایران را نمیشناسم. بعدها نیز وقتی از من میپرسیدند که فارسی را کجا یاد گرفتم بیشتر متوجه میشدم که منظورشان چیست. دومین چیزی که در ایران آموختم، دوزیستی فرهنگی بود.
هدف من این بود که به ایران بروم تا در آنجا ماندگار شوم. در آغاز تصورم این بود که حتماً روزه و نماز بگیرم و این آداب را رعایت کنم. بعد از دوماه متوجه شدم که اینطور نیست. وقتی به خانه های ایرانیان میرفتم و از نزدیک با آنها آشنا میشدم، میدیدم که خیلی هم از فرهنگ ما که در تاجیکستان داریم دور نیستند. وقتی در صدا و سیما، جایی که مدتی آنجا کار کرده بودم، در ماهها و روزهای بخصوصی مثل ماه محرم و روزهای تاسوعا و عاشورا، پیراهن قرمز در تن داشتم با نگاههای سنگین افراد روبه رو میشدم.
یادم می آید وقتی در ماه رمضان به رییسمان که آخوند بود، گفتم اجازه بدهید پس از صرف نهار فلان کار را انجام بدهم، از رفتارش فهمیدم که اشتباه کرده ام. هنوز فرهنگ دوگانه ایران را فرانگرفته بودم. در واقع هنوز به اصل تقیه پی نبرده بودم.
مهمترین چیزی که از ایران آموختم جمع این آموخته ها بود. قبل از اینکه به ایران بروم، از پیشینه آن آگاهی نسبی داشتم؛ چون پیشینه ما هم بود؛ تاریخ ما هم بود؛ اما دیدار از ایران من را با ایران امروز آشنا کرد. به گونه ای که مرزهای مصنوعی سیاسی را در ذهن خود و اطرافیانم شکستم و دوباره ایران را با آسیای میانه دارای مرزهای واحدی دیدم. با درک این موضوع که یک موضوع بدیهی است ولی خیلیها نمیدانند، متوجه شدم که تاجیک یعنی ایرانی و ایرانی یعنی تاجیک.»
استاد شجريان بار ديگر حماسه آفريد: اي آزادي ! از ره ِ خون مي آيي، اما مي آيي!
تصنيف شورانگيز استاد محمدرضا شجريان با آهنگي از کيوان ساکت و
شعر زيباي هوشنگ ابتهاج به نام "اي شادي آزادي" .
متن تصنيف:
*****
اي شادي آزادي !
روزي که تو بازآيي
با اين دل غم پرور
من با تو چه خواهم کرد؟
غم هامان سنگين است
دل هامان خونين است
از سر تا پامان خون مي بارد
ما سر تا پا زخمي
ما سر تا پا خونين
ما سر تا پا درديم
ما اين دل عاشق رادر راه تو آماج بلا کرديم
ميگفتم :روزي که تو بازآيي
من قلب جوانم راچون پرچم پيروزي بر خواهم داشت
وين بيرق خونين را بر بام بلند تو خواهم افراشت
ميگفتم :روزي که تو باز آيي
اين خون شکوفان راچون دسته گل سرخي در پاي تو خواهم ريخت
وين حلقه ي بازو را در گردن مغرورت خواهم آويخت
اي آزادي !
بنگر ! آزادي !
اين فرش که در پاي تو گسترده ست
از خون است
اين حلقه ي گل خون است
گل خون است ...اي آزادي !
از ره خون مي آيي
اما مي آيي و من در دل ميلرزم :
(اين چيست که در دست تو پنهان است ؟)
(اين چيست که در پاي تو پيچيده ست ؟)
اي آزادي ! آيا با زنجيرمي آيي ؟
مراسم هزاره فردوسي و گشايش ساختمان تازه آرامگاه اين ميهندوسترين ايراني بزرگ و بزرگوار
دکتر نوشیروان کیهانی زده
http://www.iranianshistoryonthisday.com/FARSI.ASP?u=&I1.x=28&I1.y=9&GD=4&GM=10
مجسمه فردوسي
12 مهرماه 1313 جشن هاي هزاره فردوسي با شركت اديبان، دانشمندان، سياستمداران و دولتمردان كشور و بيش از چهل مستشرق از ساير كشورها در تهران آغاز بكار كرد و 15 روز طول كشيد و ضمن آن به فردوسي كه گفته است «چو ايران نباشد تن من مباد» لقب «ميهندوسترين ايرانيان» داده شد كه عمر خود را بدون چشمداشت و داوطلبانه صرف خدمت به ايران، تاريخ آن و زبان پارسي كرد و تاريخ ايران (شاهنامه) را به شعر در آورد. در جريان اين مراسم كه نطق هاي فراوان ايراد شد و رسالات متعدد انتشار يافت، شركت كنندگان در مراسم به خراسان رفتند و رضاشاه بيستم مهرماه با حضور آنان ساختمان تازه آرامگاه آن مرد بزرگ و بزرگوار را كه همه ايرانيان و پارسي زبان مديون زحمات او هستند گشود. مراسم بزرگداشت فردوسي در عين حال فرصتي بود كه مستشرقين و ايرانشناسان در باره جشن هاي مهرگان ، اهميت و تاريخچه آنها سخن بگويند.
پان ترکان و تحریف «تاریخ فارقی» نوشته ابن ازرق
چهارشنبه ۱۴/مهرماه/۱۳۸۹ - ۶/اکتبر/۲۰۱۰
نوشتهی شهربراز
احمد ابن یوسف ابن علی ابن ازرق (شوال ۵١٠ ق. / ١١١٧ – ١١١٨ م – مرگ پس از ۵٧٧ ق. / ۱۱۸۱ م.) مشهور به «ابن ازرق» تاریخ نگار و جغرافیدان سده ۶ ق. / ۱۲ م. است. او در شهر مَیّافارقین، از شهرهای مهم دیار بکر، در خانواده ای اصیل و سرشناس زاده شد. دیار بکر- که امروزه بخشی از کشور ترکیه شده- از دیرباز جایگاه ایرانیان کرد تبار بوده است. نیای ابن ازرق یعنی «رییس ابوالحسن على بن ازرق» یکى از بزرگمردان مشهور زمان خود بود و لقب «رییس» نشاندهنده پایگاه مهم سیاسى-اجتماعى او است.
ابن ازرق به سرزمینهای دیگر چون روم (آناتولی)، ارمنستان، کُرج (=گرجستان)، قفقاز، تبریز، ری، نیشابور، حلب، بغداد و مداین سفر کرد و درباره اوضاع سیاسى، اجتماعى، رسمها و عادتهای مردم آنجا و رویدادهای مهم رخ داده در آن منطقه ها در تاریخ خود نوشته است.
ابن ازرق در زمان سفر در گرجستان با پادشاه آن به نام «دیمیتری پسر داوود» (دیوید) دیدار کرد و در همراهی او به برخی شهرهای زیر فرمان او چون ابخاز و دربند قفقاز به گردش رفت. هنگام اقامت در تفلیس (۵۴۸ ق / ۱۱۵۳ م)، شاه دیمتری خودش ابن ازرق را به محل نبردی برد که سی سال پیشتر در سال ۵۱۵ ق / ۱۱۲۱ م میان نیروهای پدرش داوود و سپاهیان طغرل، نوه ملکشاه سلجوقی، رخ داده بود و مسلمانان شکست سختی خورده بودند. اما داوود برخوردهای مردم نوازانه نسبت به مسلمانان گرجستان داشت و مقرراتى به سود آنان وضع کرده بود. دیمتری نیز شیوه مسلمان دوستی پدرش را دنبال میکرد. ابن ازرق خود شاهد حضور دیمتری در مسجد در نماز جمعه برای شنیدن سخنان خطیب بوده است.
ابن ازرق در ۵۴۹ ق / ۱۱۵۴ م به شهر دربند قفقاز میرود. دربند شهری است که خسرو یکم ساسانی (انوشیروان) آن را بر کنار دیوار بزرگ قفقاز بنا کرد، دیواری که ساسانیان ساختند تا از تازشهای قومهای بیابانگرد به ایران و نیز روم پیشگیری کنند. ابن ازرق در حومه دربند به پسر جوانی برمیخورد که به زبان عربی سخن میگفت. شگفت زده میشود که چگونه کسی در این منطقه به زبان عربی سخن میگوید. از وی میپرسد تو عربی را از کجا آموخته ای؟ میگوید از مادرم! عربی زبان مادری ما و قبیله ما است. پس از پرس و جوی بیشتر آشکار می شود که این قبیله از نوادگان بنی امیه هستند که پس از قیام مختار ثقفی برای خونخواهی حسین بن علی، امام سوم شیعیان، از عراق گریخته و نخست به خراسان، از آنجا به اردبیل و سرانجام به گرجستان گریخته و در این روستا در ده فرسنگی شهر دربند پناه گرفته اند. (برگرفته از درآیهی «ابنازرق» در «دایرت المعارف بزرگ اسلامی»)
ابن ازرق مسئولیتهای مهم سیاسی و اجتماعی و اداری داشت و از اینرو آگاهیهای دقیق درباره زمانه خویش داشت. همچنین کتابهای فراوانی را خوانده بود. وی در پایان عمر برای دل خویش کتابی نوشت به نام «تاریخ مَیّافارقین و آمِد» است. آمد یا آمیدا (Amida) یکی از شهرهای باستانی این منطقه است که در زمان ساسانیان مدتی در دست رومیان بود اما شاپور دوم ساسانی با رومیان جنگید و آن را گرفت. نبرد آمیدا یکی از نبردهای مشهور و مهم شاپور دوم ساسانی است. حتا بنای شهر مَیّافارفین را هم به خسرو یکم انوشیروان نسبت داده اند اما گویا این نسبت درست نیست. با توجه به بافت اجتماعی این منطقه در آن دوران، به گمان من ابن ازرق خود نیز کُرد بوده است اما گاه به اشتباه تاریخ نگار عرب خوانده می شود. از آنجا که ابن ازرق زاده مَیّافارقین است به او «ابن ازرق فارقی» نیز گفته میشود و کتابش نیز به نام «تاریخ فارقی» شناخته میشود.
از تاریخ ابن ازرق تاکنون دو دستنویس شناخته شده است که هر دو در بریتانیا هستند. در سال ۱۹۵۶ م. / ۱۳۳۵ خ. دکتر «بَدوی عبداللطیف عوض»، رییس دانشگاه الازهر مصر، بخشی از کتاب ابن ازرق را منتشر کرد که مربوط به حکومت خاندان کردتبار مروانیان میشود. چاپ دوم این کتاب نیز در سال ۱۹۷۴ م. / ۱۳۵۳ خ. در لبنان منتشر شد.
نام کتاب: تاریخ الفارقی: الدولة المروانیة
نویسنده: احمد بن یوسف بن علی بن الازرق الفارقی
ویراستار: دکتر بدوی عبداللطیف عوض (مدیر جامعة الازهر)
ناشر: دارالکتاب اللبنانی، بیروت.
سال: چاپ دوم ۱۹۷۴ م. / ۱۳۵۳ خ.
صفحه: ۳۵۵ ص عربی + ۶۲ ص انگلیسی
بخش ۳۵۵ صفحهای عربی این کتاب شامل پیشگفتار ۴۰ صفحه ای دکتر عوض و ۲۴۰ صفحه متن تاریخ با پانویس و توضیح و ۷۰ صفحه نمایه های گوناگون (نام کسان و جاها و قبیله ها و ...) است.
در دهه ۱۹۸۰ م. / ۱۳۶۰ خ. نیز پژوهشگری هلندی به نام خانم کارول هیلنبراند (Carole Hillenbrand) پایان نامه دکتری خود را درباره همین اثر انجام داد و در سال ۱۹۹۹۰ م./ ۱۳۷۱ خ. ترجمه انگلیسی آن را منتشر کرد:
نام کتاب: امیرنشین مسلمان در زمان جنگهای صلیبی: آغاز دولت اَرتُقیان
A Muslim Principality in Crusader Times: the Early Artuqid State
نویسنده: ابن ازرق فارقی
ویراستار: کارول هیلنبراند
ناشر: موسسه تاریخ و باستان شناسی هلند
سال: ۱۹۹۰ م. / ۱۳۷۱ خ.
صفحه: ۲۶۰
امسال نیز ترجمه پارسی کتاب ابن ازرق به نام «تاریخ میافارقین و دیاربکر» به دست دکتر حسین قره چانلو و جهاد دانشگاهی تهران در ۲۳۲ صفحه منتشر شده است.
این آشنایی را دادم تا به یکی از دروغهای پانترکان درباره تاریخ ابن ازرق اشاره کنم. عادل باقراُف (Adil Baguirov)، از پانترکان مشهور باکو، در نوشتاری درباره نظامی گنجوی، شاعر بزرگ ایرانی، برای اینکه نظامی را ترک نشان دهد به دروغ مینویسد: «تاریخ نگار عرب، ابن ازرق در تاریخ خود مینویسد که در سال ۱۰۷۰ م. شهر گنجه پایتخت ترکان بود».
از آنجا که باقراُف نام و نشان منبع خود را نمیگوید (چه رسد به شماره صفحه و ناشر و ...) ما مجبوریم خودمان کمی جستجو کنیم. بگذارید به رخدادهای سال ۱۰۷۰ م. نگاه کنیم که باقراُف نقل کرده است. این سال برابر است با سال ۴۶۳ ق. در تاریخ ابن ازرق تنها چیزی که در این سال یاد شده جنگ منازجرد است که از صفحه ۱۸۶ تا ۱۹۲ یعنی ۶ صفحه در شرح آن آمده است و در هیچ جای آن از گنجه و پایتخت ترکان خبری نیست. منازجرد همان ملازگرد یا منازگرد است که امروزه در انگلیسی به شکل تلفظ ترکی آن یعنی منزیکرت (Manzikert) گفته میشود. این نام واژه ای پارسی است یعنی شهری که مناز/ملاز ساخته است.
فرض کنیم که باقراُف تاریخ را اشتباه کرده است. بر پایه بررسی من در کتاب ابن ازرق که دکتر بدوی عوض منتشر کرده است نام گنجه دیده نشد و نام ارّان هم تنها دو بار آمده است به شرح زیر:
ص ۱۲۱) قیل: تزوج الامیر نصر الدولة بالفضلونیة بنت فضلون بن منوجهر صاحب ولایة أران و ارمینیة العلیا.
گفته میشود امیر نصر الدوله، «فضلونیه دخت فضلون» - پسر منوچهر فرمانروای ولایت ارّان و ارمنستان برین - را به زنی گرفت.
ص ۱۶۹) قیل: و کان تزوج اربع نساء منهم الفضلونیة بنت فضلون ابن منوجهر صاحب أران و ارمینیة، و السیدة بنت شرف الدولة و الفرجیة، و بنت سنخاریب ملک السناسنة التی کانت زوجة اخیه الامیر ابی علی.
گفته میشود که او چهار تن را به زنی گرفت از جمله «فضلونیه دخت فضلون» - پسر منوچهر فرمانروای ارّان و ارمنستان -، سیده دخت شرف الدوله و الفرجیه، و دخت سنخاریب شاه سناسنه که پیشتر زن برادرش امیر ابن علی بود.
میبینیم که هیچ نشانی از ترکان و پایتخت و گنجه نیست. گفتیم که کتاب عربی چاپ شده تمام تاریخ ابن ازرق نیست. همچنین فکر نکنم آقای باقراُف عربی بداند. بنابراین اصلا فرض کنیم که او به ویراست عربی دسترس نداشته و از ویراست انگلیسی استفاده کرده است. متاسفانه با بررسی ویراست انگلیسی کتاب ابن ازرق منتشر شده به دست خانم هیلنبراند نیز ادعای باقراُف ثابت نمیشود.
در این کتاب نیز نام گنجه سه بار آمده اما هیچ یک سخنی از پایتخت ترکان بودن آن نمیگوید:
در صفحه ۳۸ چنین آمده است:
Sultan Toghril Beg, son of Sultan Muhammad, who was the ruler of Ganja and Arran and he sent a shihna to them
سلطان طغرل بیگ، پسر سلطان محمد [پسر ملکشاه سلجوقی] که فرمانروای گنجه و ارّان بود شحنه ای به سوی آنان فرستاد.
در صفحه ۴۳ چنین آمده است:
In the year 515 (1121-2) there was an earthquake in the city of Janza, which is Ganja.
در سال ۵۱۵ ق. / ۱۱۲۱ م. زمین لرزه ای در شهر جنزه یا همان گنجه رخ داد.
در صفحه ۵۸ چنین آمده است:As for Sultan Toghril Beg, he sired Arsalan-Shah whose mother was the wife of the amir Eldiguz. He is now the Sultan from Isfahan, Hamadan, Azerbaijan and Arran up to the city of Ganja and Shamkur
اما طغرل بیگ، از او ارسلان شاه زاده شد که مادرش زن امیر ایلدگز بود. او اینک سلطان اصفهان، همدان، آذربایجان و ارّان است تا شهرهای گنجه و شمکور [شماکی؟/شماخی؟].
میبینیم که اینجا نیز ادعای باقراُف سندی نمییابد. در ضمن توجه کنید که ابن ازرق آذربایجان و ارّان را جداگانه نام برده است و کسانی که میگویند شمال رود ارس همواره آذربایجان بوده، حرف نادرستی میزنند که به این موضوع پیشتر پرداخته شده و شاید دوباره بپردازم.
اما ببینیم جای دیگری از این کتاب نام ترکان آمده است یا نه. ابن ازرق در دو جا از ترکان زردپوست آسیای میانه چنین یاد میکند:
ص ۱۶۱) و کفاه الله شرهما! و کان هذا اول ظهور الترک بهذه الدیار، لم یکن رأوا صورهم!
(سال ۴۳۱ ظهور طغرل بیگ ...) و خدا شر آن دو گروه را کم کناد! و این نخستین باری بود که ترکان در این دیار [=میافارقین] پیدا شدند و باشد که دیگر رویشان دیده مَشواد!
ص ۲۰۴) ذکر ولایة الامیر ناصرالدولة منصور ۴۷۶ ق
لانّه بعد موت نظامالدین و خروج البلاد عن ید ناصرالدولة وصلت البلاد الی الترک. و تغیّرت الولاة، و استولی علیها الظلم و الجور و الخراب، و افتقر اهلها.
همانا پس از مرگ نظام الدین و بیرون شدن سرزمین از دست ناصر الدین و افتادن آن به دست ترکان [سلجوقی]، شهرها و روستاها دگرگون شدند و ستم و بیداد و ویرانی بر آنها چیره شد و مردمان تهیدست شدند.
متاسفانه همانگونه که بارهای دیگر هم نشان داده ایم پان ترکان هرگز پایبند راستی و نقل وفادارانه از منبعهای تاریخی و ادبی نیستند و یا از خودشان مطلب جعل میکنند و به بزرگان میبندند یا با بدخوانی و تفسیر به سود هدفهای تجزیه طلبانه و فرموده های «استالین بزرگ»، سعی در به راه انداختن آشوب و از راه به در کردن بیگناهان میکنند.
به قول ابن ازرق: باشد که دیگر رویشان در این دیار دیده مَشواد! ایدون باد!
پینوشت
این دروغ پانترکان درباره ابن ازرق حتا در پایگاه مربوط به برنامه سازمان ملل برای توسعه جمهوری با نام-دزدی-«آذربایجان» نیز راه یافته است. در اینجا نیز پانترکان در صفحه مربوط به نظامی گنجوی، شاعر بزرگ ایرانی، نام او را به سبک ترکی «الیاس یوسف اوغلو»! نوشته اند و جمله جعلی از ابن ازرق را دو مرحله پیشتر برده و گنجه را نه تنها «پایتخت ترکان» بلکه «پایتخت بزرگ ترکان آذربایجانی» دانسته اند!
این دروغ پانترکان درباره ابن ازرق حتا در پایگاه مربوط به برنامه سازمان ملل برای توسعه جمهوری با نام-دزدی-«آذربایجان» نیز راه یافته است. در اینجا نیز پانترکان در صفحه مربوط به نظامی گنجوی، شاعر بزرگ ایرانی، نام او را به سبک ترکی «الیاس یوسف اوغلو»! نوشته اند و جمله جعلی از ابن ازرق را دو مرحله پیشتر برده و گنجه را نه تنها «پایتخت ترکان» بلکه «پایتخت بزرگ ترکان آذربایجانی» دانسته اند!
2532 YEARS AGO ON OCTOBER 2
سالروز شاه شدن داريوش بزرگ پدر ناسيوناليسم ايراني
دکتر نوشیروان کیهانی زاده
داريوش هخامنشي پسر ويشتاسپ از بزرگان پارس در نخستين روز از جشنهاي مهرگان( پس از تطبيق با تقويم ميلادي؛ دوم اكتبر) در سال 522 پيش از ميلاد، شاه ايران شد.
در دوران حكومت 36 ساله داريوش بزرگ، قلمرو ايران از دره سند ( Indus) تا سواحل ليبي در افريقا، و از شمال درياي مرمره ( Thrace در اروپا ) تا كوههاي پامير در آسيا شامل همه خاورميانه امروز، آسياي ميانه، قسمتي از آسياي جنوبي، قفقاز، مصر و قسمتي از سودان بود كه به استانهاي متعدد (ساتراپي) تقسيم شده و مستقيما زير نظر حكومت مركزي و بر پايه قوانين واحد اداره ميشدند و به آن قسمت كه سه طايفه ايراني در آن سكونت داشته، داراي نياكان و فرهنگ مشترك بوده و آيينهاي نوروز را گرامي داشته و يكسان برگزار كرده اند "ايران زمين" گفته اند ( مادها از « ري » به سمت غرب و شمالغربي از جمله كردها و آذريها، پارسها از منطقه ري به جنوب تا جزاير خليج فارس و از شرق تا آنسوي هندوكش و انتهاي بدخشان، و پارتها در شمال شرقي ).
مصر ساتراپي ششم ايران بود.
كوروش بنيادگذار كشور ايران بوده است، ولي ناسيوناليسم ايراني با داريوش بزرگ به دنيا آمده است. كوروش، جهاني فكر ميكرد و يك جامعه مشترك المنافع متساوي الحقوق به مركزيت " ايران زمين " بوجود آورده بود و مداخله در امور داخلي اعضاي اتحاديه را روا نميداشت.
داريوش بزرگ در كتيبه هايي كه از او باقي مانده اند با ستايش اهورا مزدا (خدا) كه زمين و آسمان و بشر و شاديها را آفريده است، شاهي خود بر اين سرزمين پهناور را كه مردان خوب و اسبان خوب (مقصود ارتش خوب) دارد از عنايات او دانسته است و در يكي از كتيبه هايش از اهورا مزدا خواسته است كه " ايران زمين " را از آفت دروغ و بلاي خشكسالي در امان دارد.
از كارهاي مهم داريوش ايجاد آبراهي ميان درياي سرخ و رود نيل بود كه خليج فارس را به درياي مديترانه متصل سازد. كار مهم ديگر او دستور ساختن تخت جمشيد بود كه شاه نشين ايران زمين باشد ( پايتخت اداري ايران شهر شوش بود) . ايجاد يك سپاه هميشه آماده در مركز كه تا رسيدن ساير واحدهاي ارتش از شهرستانها و نقاط دور دست کشور ، بتواند در برابر هر گونه تهاجم ناگهاني ايستادگي كند اقدام مهم ديگر او بود. ضرب سكه زر و سيم، مخصوصا سكه هاي طلاي تقريبا خالص موسوم به دريك ـ داريك ـ در سال 515 پبش از ميلاد ابتكار مهم داريوش اول بود. تاسيس پستخانه، دادگاه، كودكستان و دبستان ( منحصر به پسران) و وضع قوانين و تعرفه مالياتي و ايجاد يك نيروي دريايي در خليج فارس چند نمونه ديگر از كارهاي داريوش بزرگ به شمار مي آيد. آمريكاييان 23 قرن بعد هنگام تاسيس پستخانه دولتي (فدرال) اين كشور همان شعار داريوش را بر سر در آن حك كردند كه باد و باران مانع كار چاپارها نخواهد شد. داريوش ميان شوش و ساحل مديترانه نوعي جاده آسفالته كشيده بود كه اخيرا قسمتي از آن به دست آمده است. اقدام نظامي بي سابقه داريوش انتقال 24 هزار سوار و پياده با كشتي از شرق مديترانه به ساحل آتن در يونان (800 كيلومتر مسافت) بود.
داريوش كه با آتوسا دختر كوروش بزرگ ازدواج كرده بود در سال 486 پيش از ميلاد درگذشت و پسرش خشايارشا نوه كوروش بر جاي او نشست که سياست پدر را عينا دنبال کرد. داريوش در نقش رستم مدفون شده است.
برخي مورخان شاه شدن داريوش را 16 مهر (هشتم اكتبر)، آخرين روز آيين هاي مهرگان (روز اصلي مهرگان) نوشته اند. در آن زمان مراسم مهرگان شش روز ادامه داشت. آيين هاي مهر (جشن هاي مهرگان) پس از نوروز مهمترين اعياد ملي ايرانيان بوده است.
از زمان داريوش بود كه مدارس، پس از آيين هاي مهرگان آغاز بكار كرده اند كه اين رسم از طريق يونان به سراسر جهان منتقل شده است. گرچه در بعضي كشور به ملاحظات اقليمي ،مدارس چند روز جلوتر آغاز بكار مي كنند. هدف اصلي از مدارس در ايران عهد هخامنشي عمدتا تدريس اخلاقيات، تندرستي، سواري و تيراندازي و سرانجام انتخاب مستعدترين كودكان براي خدمت در ارتش بود. به نوشته مورخان رومي (به نقل از يونانيان) ، آموزگاران ايراني در دبستانها به كودكان مي آموختند كه اقتدار و عظمت وطن و حفظ تمدن آنان بستگي به آن دارد كه دوست و متحد باشند و ارتشي شكست ناپذير داشته باشند.
*****
روزهاي ماه در ايران باستان داراي نام خاص بودند كه روز شانزدهم هر ماه روز مهر بود. بنابراين روز مهر در ماه مهر (شانزدهم) مهمترين روز آيين هاي مهرگان بوده است. آيين هاي مهر (جشن مهرگان) پس از نوروز مهمترين اعياد ملي ايرانيان بوده است كه نوروز با بهار و شكوفه و نويد بركت آغاز مي شد و مهرگان به خاطر پايان جمع آوري محصول و آغاز شش ماهه شبهاي طولاني تر و سرما.
مهرگان آيين هاي سپاسگزاري به درگاه خداوند بوده است كه آن همه نعمت ارزاني داشته و نيز تحكيم دوستي و محبت ميان ايرانيان. در ايام مهرگان مهماني هاي بزرگ برپا مي شده و پذيرايي با انواع ميوه رسم بوده ولي به درستي معلوم نيست كه از چه زمان پذيرايي با آش رشته مرسوم گرديده است. همچنين به درستي روشن نيست که از چه زمان " روز مهرگان " را به چهاردهم مهر ماه منتقل کرده اند و چرا؟
اين ايران را داريوش بزرگ به ميراث گذارد
كتيبه دعاي داريوش براي ايران، اين كتيبه كه عكس آن در بالا درج شده است 25 قرن عمر دارد و نشانه علاقه عميق داريوش به وطن مشترك ما است.
***
زندانی آزاده
ایران به جز از فخر به فرزند چه دارد؟
هرچند ندانسته که در بند، چه دارد!ـ
شیواست یکی زان همه فرزند برومند
زندانی آزاده و آزاده دربند
م.سحر
پاریس 16.8.2010
***
***
به سرویس رایگان وبگاه میهن دوستان ایران بپیوندید و مطالب میهن دوستانه ی خود را در آن منتشر کنید این تارنما امکان انتشار مطالب را یه صورت ایمن برای شما فراهم می کند:
برای آشنایی با نحوه ی عملکرد آن و ساخت وبلاگ شخصی بخش راهنما را از اینجا بخوانید:
تارنمای هواداران پان ایرانیسم:
تارنمای حزب پان ایرانیست:
تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
تارنمای تريبون آزاد پان ايرانيست در خوزستان:
کانال یوتیوب حزب پان ایرانیست
حزب پان ایرانیست
همبستگی ملی . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید.
پاسخحذفHello Dear,
I really like your blog, it's really useful for me.
adil Baguirov - Find the best porn website for free watch Indian sex videos & Indian porn videos. Indianpornxxxvideos is uploading daily hot Indian bhabis and aunties porn videos.
Visit Now - https://esrati.com/