نامه پان ایرانیسم
هواداران پان ایرانیسم در برون مرز
۵ مهر ۱۳۸۹ - 27 September 2010
درود بر ایران دوستان گرامی:
مطالب زیر تقدیم میشوند:
- دو پیشکسوت پان ایرانیست ،رضا کرمانی و حسین شهریاری آزاد شدند.
- بیانیه سازمان جوانان حزب پان ایرانیست به مناسبت آغاز سال تحصیلی جدید ۱۳۸۹
- به دانش آموز عزیز- سروده دقدیمی به دانش آموزان ایران.
- بیانیه سازمان جوانان حزب پان ایرانیست در محکومیت حرکت تروریستی اخیردر مهاباد.
- سرور ابوالفضل عابدینی به زندان اوین منتقل شد.
- سرور حجت کلاشی آزاد شد.
- دو تصویر قدیمی از سرور مهندس رضا کرمانی
- کورش بزرگ - سرودهی بانو هما ارژنگی - «من بندهای برده داری را بریدم»
پاینده ایران
هواداران پانٔ ایرانیسم در برون مرز
***
دو پیشکسوت پان ایرانیست ،رضا کرمانی و حسین شهریاری آزاد شدند
۵ مهر ۱۳۸۹
عصر روز یکشنبه مورخه ۴ مهر مهندس رضا کرمانی و حسین شهریاری با قرار وثیقه از زندان اصفهان آزاد شدند .
این دو پیشکسوت پان ایرانیست همراه با مسوول سازمان جوانا ن ،حجت کلاشی در تاریخ ۱۸ شهریور در اتوبان اصفهان به طرز غیر معمولی بازداشت شده بودند.
رضا کرمانی با ۷۷ سال سن و حسین شهریاری با ۷۳ سال سن از پیشکسوتان پان ایرانیست هستند که جدای از این پرونده بازداشتشان، هر دو محکومیت های نیز دارند که در حال گذرانش می باشند .
سرور حسین شهریاری در حال سپری کردن دوران محکومیت خود در زندان رجایی شهر کرج بود که برای مرخصی پانزده روزه بیرون آمده بود و سرور رضا کرمانی نیز پرونده ای مفتوح در اهواز دارند که همچنان در دست بررسی است.
سازمان جوانان آزادی این دو پیشکسوت گرانمایه حزب پان ایرانیست را به همرزمان، خانواده و همه مبارزان راه آزادی شادباش می گوید و امیدوار است که شاهد آزادی تمامی زندانیان سیاسی باشیم.
***
بیانیه سازمان جوانان حزب پان ایرانیست به مناسبت آغاز سال تحصیلی جدید ۱۳۸۹
به نام خداوند جان و خرد
پاینده ایران
سازمان جوانان حزب پان ایرانیست آغاز سال تحصیلی جدید را به دانش آموزان و دانشجویان و آموزگاران گرامی و اهالی علم و ادب و جویندگان دانش شادباش می گوید.
سازمان جوانان حزب پان ایرانیست آغاز سال تحصیلی جدید را به دانش آموزان و دانشجویان و آموزگاران گرامی و اهالی علم و ادب و جویندگان دانش شادباش می گوید.
امروز برای پیشرفت کشور عزیزمان ایران و جبران عقب ماندگیهای آن به نهضت علمی نیاز است تا بتواند با طرح مسائل درحوزه های مختلف و آموختن روشهای علمی، دریچه های شکوفایی و توسعه را به رویمان بگشاید. این عرصه، محل حقیقی جولان برای جویندگان دانش است و چنین کوششی وظیفه ی ذاتی این قشر. امیدواریم دانش آموزان و دانشجویان ایرانی با شناخت این نیاز ملی و با حس موثر و مقدس وطن پرستی سالی پر بار برای آموختن و حرکت به سوی افق های دانش داشته باشند. ایران ما سرزمینی است که در طول تاریخ دانشمندانی بزرگ و با ارج و ارزش به جامعه بشری تقدیم کرده که خدماتی گرانسنگ از ناحیه آنان نصیب سرزمینمان گشته و اسباب خیر و برکت و آبادانی شده است .فروغ دانش در ایران علیرغم همه ی مصائب خاموش نشده و درخشش داشته ولو به اندازه شمعی در دل شب تاریک. اکنون میبایست به مانند گذشتگانمان جایگاه حقیقی خود را در این وادی مقدس بازجسته و بیابیم.
مدرسه و دانشگاه جدا از شان دانش، واجد وجه تعلیم و تربیت جهت زندگی جدید است. فلسفه ی این وجه، آموختن شیوه های نوین زندگی در دوران جدید می باشد.ادب دوران نوین حیات ملی ما آداب جدید می طلبد و فرزندان میهن بر آن پایه می بایست پرورش یابند تا قوای حیاتیمان بجنبد و دوباره جوانه زده و بپاخیزیم و شکوفا شویم. مدرسه و دانشگاه مکانی است که در آن این فهم از زندگی حاصل می شود. درآنجا می بایست بیاموزیم که فرزندان میهن مقدسمان ایران هستیم که آبادی و خوشبختی آن به کوششهای فرزندانش بستگی دارد و از این حیث که مسوولیت در قبال آن داریم حقوقی را واجدیم و به این اعتبار شهروندیم و باید منش شهروندی را به نیکی بیاموزیم و مشی کنیم. مدرسه و دانشگاه محیطی مناسب برای آموختن و آزمودن این شان است. امیدورایم دانش آموزان و دانشجویان و معلمین گرامی میهنمان در فعالیتهای صنفی و تقویت جامعه مدنی سالی توام با موفقیت و خیر و سلامتی داشته باشند.
پاینده ایران
سازمان جوانان حزب پان ایرانیست
اول مهر ۱۳۸۹ خورشیدی
به دانش آموز عزیز
از: نوروز – ضد استعمار نشریه داخلی حزب پان ایرانیست – فروردين 1377 شماره 1
دانش آموز عزيز !
قلمت را بردار
و بر آن دفتر سبز
به يكي برگ سپيد
به خط سرخ،
بدينسان بنويس:
" وطنم ايران است، وطنم جايگه شيران است "
تو ز نيرنگ انيران نهراس،
به خود آي، خويشتن را بشناس !
تو شكوه وطن خويش به بازيچه مگير.
سده هايي است،
كه بيگانه ز هر سو به فريب،
بدسگالانه و با فتنه و ريب،
خويش را هموطنت مي خواند
و در اين بوم " اهورامزدا "
نه ز ايران، دگرت مي خواند !
سزد اين راز مقدس به تو گفتن، زيرا
ازث تو، خانه تو، ميهن تو، ايران است !
گنج تو، ثروت تو، عزت تو ايران است.
زادگاه تو ز آغاز جهان بر پا بود
و در آن ظلمت و كفر همگان،
ايزد پاك ستايش مي كرد !
مهر را نيز ستايش مي كرد.
دانش آموختگان !
اين كهن جامه زر بافته پر گهر،
بس گرانقدر و بسي پر ارج است.
و چو دوزنده تاريخ در اين كهنه قبا
هنر خويش نمود،
راستي بر تن و اندام تو اي ايراني،
چه برازنده و زيبنده است !
وطنت در دوران،
رنج و نامردي و فتنه و نيرنگ فرآوان ديده است.
ليك،
با اينهمه، جاويدان است.
به دادار كه ورجاوند است !
سزد اين راز مقدس به تو گفتن زيرا،
عشق تو، دلبر تو، ميهن پاينده تو،
روح تو، غيرت تو، شوكت تو، ايران است !
زادگاه تو در آن تاريكي،
همچو خورشيد فروزان به جهان،
كنش و گويش و انديشه نيك آورد
و " سپنتا مينو " كه فروغ ابدي است،
شيوه زندگي و راه و ره مردمي آموخت
و تو اي مرد و زن هم ميهن !
ارج فرهنگ گهر زاي و گهربار بدان.
مگذار آنكه به بادافره اين كفر عظيم،
خشم پر هيبت دادار نمايان گردد.
بخروشيد كه اهريمن دون،
مغزها را خوزش مار نسازد
و زبون
ز فريدون و ز كاوه
به دماوند گريزان گردد.
ز گريزش روشني ايران را
به فروغ ابدي آرايد.
سزد اين راز مقدس به تو گفتن زيرا،
وطنت ايران است.
سده هايي است سر افراز و سترگ،
زيور تارك تاريخ جهان بشر است.
و خدا حافظ اين بوم و بر است.
و خدا حافظ اين بوم و بر است.
***
بیانیه سازمان جوانان حزب پان ایرانیست در محکومیت حرکت تروریستی اخیردر مهاباد
به نام خداوند جان و خرد
پاینده ایران
سازمان جوانان حزب پان ایرانیست حرکت تروریستی در شهرستان مهاباد را که منجر به شهادت تنی چند از هموطنان مهابادی در مراسم رژه به مناسبت هفته دفاع مقدس شد، به شدت محکوم کرده و ضمن عرض تسلیت به خانواده ی جان باختگان اعلام میدارد، اعمال تروریستی نه تنها فرجامی(نیک)ندارد بلکه کشور را می تواند با حوادثی ناگوار مواجه سازد.راهکار معقول هیچ مساله ای دردوران جدید دست یازیدن به اعمال تروریستی نمی باشد.این قبیل حرکات ضمن ضایع کردن عمل و فکر جوانانی چند، فضای لازم جهت بالندگی و توسعه کشور و نواحی مختلف آنرا نیز مختل می کند. در پایان به مثابه سالهای پیشین ،هفته دفاع مقدس و یاد و خاطره ی شهدا و رزمندگان،جانبازان و اسرای پر افتخار آنرا گرامی می داریم.
پاینده ایران
سازمان جوانان حزب پان ایرانیست
۳۱ شهریور ۱۳۸۹ خورشیدی
***
خبرگزاری هرانا – سرور ابوالفضل عابدینی به زندان اوین منتقل شد
چهارشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۹
خبرگزاری هرانا – شب گذشته ابوالفضل عابدینی روزنامه نگار و مسئول سابق روابط عمومی مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران از زندان کارون اهواز به زندان اوین منتقل شد.
به گزارش خبرگزاری حقوق بشر ایران “هرانا” ابوالفضل عابدینی که در زندان کارون اهواز در شرایط سخت ممنوع الملاقات و ممنوع التردد با زندانیان خطرناک مبتلا به ایدز و هپاتیت و قاتلین محکوم به اعدام نگهداری می شد به زندان اوین منتقل شد.
لازم به ذکر است که چندی پیش وی به علت داشتن موچ بند سبز توسط ماموران زندان کارون به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود.
ابوالفضل عابدینی نیمه شب ۱۱ اسفند ماه ۱۳۸۸ در منزل مسکونی خود در رامهرمز با محاصره منزل و ضرب و شتم شدید دستگیر گردید و طی حکمی از شعبه یک دادگاه اهواز به ۱۱ سال زندان محکوم شد.
تا آزادی روزنامه نگاران زندانی- انتقال ابوالفضل عابدینی به زندان اوین
تا آزادی روزنامه نگاران زندانی- ابوالفضل عابدینی نصر، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر، از زندان کارون اهواز به زندان اوین منتقل شد.
به گزارش خبرنگار رهانا ابوالفضل عابدینی نصر، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر که پس از ضرب و شتم شدید در تاریخ ۱۲ اسفند ماه ۱۳۸۸ بازداشت شده و به ۱۱ سال حبس محکوم شده بود، پس از آنکه هفتهی گذشته مورد ضرب و شتم قرار گرفت، به زندان اوین منتقل شد.
وی چندی پیش نیز ممنوعالملاقات شده بود و زندانبانان در زندان کارون اهواز رفتار نامناسبی با وی داشتند.
هفتهی گذشته ابوالفضل عابدینی در زندان کارون اهواز به شدت از سوی دو تن از مسئولین زندان به دلیل استفاده از مچ بند سبز مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود. هم چنین وی در حین بازداشت در ۱۲ اسفند ماه سال گذشته به شدت از سوی ماموران امنیتی به دلیل مقاومت در برابر بازداشت مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود.
هرانا؛ استفاده از مچ بند سبز، علت ضرب و شتم ابوالفضل عابدینی
سه شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۹\
خبرگزاری هرانا – ابوالفضل عابدینی روزنامه نگار و فعال حقوق بشر در زندان کارون اهواز
به شدت از سوی دو تن از مسئولین زندان به دلیل استفاده از مچ بند سبز مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، روز جمعه ۲۶ شهریور ماه دو تن از مسئولین زندان کارون اهواز به نامهای قلندری و ورمزیاری در پی مشاهده مچ بند سبز رنگ بر روی دست ابوالفضل عابدینی ضمن توهین اقدام به ضرب و شتم شدید وی در محوطه زندان کردند، به طوری که آثار ضرب و شتم در بدن این زندانی به راحتی قابل مشاهده است.
قلندری یکی از مسئولین در حین ضرب و شتم این روزنامه نگار در بند که از درج اخبار و گزارشات در خصوص اعمال فشار و محدودیت برای وی در رسانه ها خشمگین شده بود از ابوالفضل عابدینی خواست برای پایان ضرب و شتم، از وی طلب بخشش نماید.
لازم به یادآوریست پیشتر نیز این فعال حقوق بشر در حین بازداشت در ۱۱ اسفند ماه سال گذشته به شدت از سوی ماموران امنیتی به دلیل مقاومت در برابر بازداشت مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود.
اعمال فشار بر ابوالفضل عابدینی از بدو ورود این زندانی به زندان کارون اهواز روند صعودی طی کرده و نامبرده از حقوق یک زندانی نیز برخوردار نیست.
سرور حجت کلاشی آزاد شد
مهر ۱, ۱۳۸۹
شب گذشته حجت کلاشی مسول سازمان جوانان حزب پان ایرانیست با قرار وثیقه از زندان مرکزی اصفهان آزاد شد.
ایشان که حدود ۱۰ روز پیش به همراه دو تن از پیشکسوتان سروران مهندس رضا کرمانی و حسین شهریاری در اتوبان اصفهان ربوده شده بودند پس از چندین روز بی خبری شب گذشته آزاد شدند.
لازم به ذکر است که از دو عضوبازداشت شده ی دیگر تا لحظه تنظیم خبر اطلاع جدیدی به جز یک تماس بسیار کوتاه مبنی بر حضورشان در اصفهان در دست نیست و علیرغم نگرانی های جدی پیرامون وضعیت جسمی آنان، همچنان در بازداشت نیروهای امنیتی هستند.
خبرهای تکمیلی پیرامون علل این رفتار غیر مسولانه در فرصت های آتی منتشر خواهد شد.
***
دو تصویر قدیمی از سرور مهندس رضا کرمانی
استقبال توسط پان ایرانیست ها و مردم گچساران
***
کورش بزرگ - سرودهی بانو هما ارژنگی
«من بندهای برده داری را بریدم»
در یک غروب کهنه و بی رونق و تار
در حسرت یک پنجره تا روشنایی
در جست و جوی روزنی سوی رهایی
در آرزوی فرصت دیدار «انسان»
زین میکنم من توسن اندیشه ام را هر سو شتابان....
در زیر چتر آسمان هر جا که پویم
جز درد و اندوه و ستم چیزی به جا نیست.
در چار سوی این رباط کهنه گویی
مردی و رادی و وفا فرمانروانیست.
دژخیم ایام با داس خون آ لوده درنده خویی
در کار بیداد و جنون ترکتازیست
پندار آدم،
پندار ظلم و پیشه اش ویرانه سازیست.
در حسرت یک پنجره تا روشنایی
در جست و جوی روزنی سوی رهایی
در آرزوی فرصت دیدار «انسان»
زین میکنم من توسن اندیشه ام را هر سو شتابان....
در زیر چتر آسمان هر جا که پویم
جز درد و اندوه و ستم چیزی به جا نیست.
در چار سوی این رباط کهنه گویی
مردی و رادی و وفا فرمانروانیست.
دژخیم ایام با داس خون آ لوده درنده خویی
در کار بیداد و جنون ترکتازیست
پندار آدم،
پندار ظلم و پیشه اش ویرانه سازیست.
تن خسته از اندیشه های زندگی سوز
در آرزوی دیدن روزی دل افروز
در حسرت دیدار انسان
آنسان که باید، آنسان که شاید؛
یکبار دیگر کافور غم از جسم و جانم میتکانم
دل را ز چنگ ناامیدی میرهانم
پژواک فریادم هوا را میشکافد:
" آخر کجایی روشنایی؟"
در آرزوی دیدن روزی دل افروز
در حسرت دیدار انسان
آنسان که باید، آنسان که شاید؛
یکبار دیگر کافور غم از جسم و جانم میتکانم
دل را ز چنگ ناامیدی میرهانم
پژواک فریادم هوا را میشکافد:
" آخر کجایی روشنایی؟"
ناگه به یکبار؛
از لابلای ابرهای سرد و غمبار،
گل میکند خورشید زر تار
با رنگهای روشن و شاد
در چهره پاک ابر مردی امرداد
مردی که از ژرفای تاریکی درخشید
جوشید و کوشید
مردی که بنیان ستم زیر و زبر کرد؛
چون جویباری نرم و آرام،
بانگ نوای مهر خیزش
در گوشهایم مینشیند:
از لابلای ابرهای سرد و غمبار،
گل میکند خورشید زر تار
با رنگهای روشن و شاد
در چهره پاک ابر مردی امرداد
مردی که از ژرفای تاریکی درخشید
جوشید و کوشید
مردی که بنیان ستم زیر و زبر کرد؛
چون جویباری نرم و آرام،
بانگ نوای مهر خیزش
در گوشهایم مینشیند:
"کورش منم شاه جهان - شاه پیمبر
کورش منم کشوررهان دادگستر
آزادهای پویای راه روشنایی
دلبستهی آیین مهر و پارسایی
در گرم گرم ظلم و تاراج،
در روزگار برده داری،
آنگه که دد خویان خونریز، با سرفرازی
فرزند آدم را به آتش میکشیدند،
مست جنون و شهوت و خون
گوش و زبانش میبریدند،
هر جا که رفتم، هر جا که بودم،
از چهر گیتی ننگ دژ خویی زدودم
من مهر را در سینهی هستی نشاندم
مهر گیای من در این دنیای تاریک
از ژرفنای دشمنیها سر بر آورد
از آن هزا ران بوتهی زرینه رویید
هر بوته گل کرد
در روزگارانی که هر کشورگشایی
شهر و دیار مردمان ویرانه میکرد،
کورش منم کشوررهان دادگستر
آزادهای پویای راه روشنایی
دلبستهی آیین مهر و پارسایی
در گرم گرم ظلم و تاراج،
در روزگار برده داری،
آنگه که دد خویان خونریز، با سرفرازی
فرزند آدم را به آتش میکشیدند،
مست جنون و شهوت و خون
گوش و زبانش میبریدند،
هر جا که رفتم، هر جا که بودم،
از چهر گیتی ننگ دژ خویی زدودم
من مهر را در سینهی هستی نشاندم
مهر گیای من در این دنیای تاریک
از ژرفنای دشمنیها سر بر آورد
از آن هزا ران بوتهی زرینه رویید
هر بوته گل کرد
در روزگارانی که هر کشورگشایی
شهر و دیار مردمان ویرانه میکرد،
روزی که بوتیمار اندوه
در هر سرایی لانه میکرد،
هر جا رسیدم،
ویرانهها را سر به سر آباد کردم
در سایهی تدبیر و رایم
گسترده شد گیتی همه در زیر پایم
آشور و ماد و بابل و لیدی سرایم
من رامش و مهر و خرد بنیاد کردم
در باور من،
انسان نماد راستینی از خدا بود
بر هستی و بر جان خود فرمانروا بود
آزادگی گنجینهای بس پر بها بود
پس بندهای برده داری را بریدم
وان بندگان از بند غم آزاد کردم
آنگه به آرام،
در هر سرایی لانه میکرد،
هر جا رسیدم،
ویرانهها را سر به سر آباد کردم
در سایهی تدبیر و رایم
گسترده شد گیتی همه در زیر پایم
آشور و ماد و بابل و لیدی سرایم
من رامش و مهر و خرد بنیاد کردم
در باور من،
انسان نماد راستینی از خدا بود
بر هستی و بر جان خود فرمانروا بود
آزادگی گنجینهای بس پر بها بود
پس بندهای برده داری را بریدم
وان بندگان از بند غم آزاد کردم
آنگه به آرام،
هر کس به فرمان خدای خویش خرسند
هر کس بر آیین و مرام خویش پابند
من مردمان سوته دل را شاد کردم
آوای کورش،
آن دلنشین چاووش جانبخش رهایی،
پیک سرور و روشنایی،
بر بالهای باد شبگرد تا بیکرانها میشتابد
شب سایههای مبهمی پاشیده بر دشت
هر کس بر آیین و مرام خویش پابند
من مردمان سوته دل را شاد کردم
آوای کورش،
آن دلنشین چاووش جانبخش رهایی،
پیک سرور و روشنایی،
بر بالهای باد شبگرد تا بیکرانها میشتابد
شب سایههای مبهمی پاشیده بر دشت
بر جلگهی پارس
روی کهن آرامگاهی ساکت و سرد
سر مینهم بر سنگهای گور خاموش
از بغض سنگینی دل و جانم لبالب
زان سوی تاریکی به ناگاه
با بالهای نورباران، تندیس کورش رخ مینماید
اشکم به روی گونهها میغلتد آرام
فریاد خاموشی درونم میخروشد:
کای برترین آزاده ای ماناترین مرد
اینک تو بنگر، بر سرنوشت تیره و غمبار انسان
شاید ندانی سفرهی چرکین دنیا
امروز هم پا تا به سر رنگین ننگ است
شاید ندانی سینهی گستردهی خاک،
امروز هم بازیچهی آشوب و جنگ است
حالا نژاد و رنگ حرفی تازه دارد
حالا سر بازار آدم میفروشند!
آزادی و آزادگی افسانه گشته
روی کهن آرامگاهی ساکت و سرد
سر مینهم بر سنگهای گور خاموش
از بغض سنگینی دل و جانم لبالب
زان سوی تاریکی به ناگاه
با بالهای نورباران، تندیس کورش رخ مینماید
اشکم به روی گونهها میغلتد آرام
فریاد خاموشی درونم میخروشد:
کای برترین آزاده ای ماناترین مرد
اینک تو بنگر، بر سرنوشت تیره و غمبار انسان
شاید ندانی سفرهی چرکین دنیا
امروز هم پا تا به سر رنگین ننگ است
شاید ندانی سینهی گستردهی خاک،
امروز هم بازیچهی آشوب و جنگ است
حالا نژاد و رنگ حرفی تازه دارد
حالا سر بازار آدم میفروشند!
آزادی و آزادگی افسانه گشته
ای برترین آزاده ای ماناتر ین مرد
ناگه غریو همسرایان شبانه
پژواک فریاد مرا در میرباید
گویی زمین و آسمان سر داده با درد
بر بالهای باد شبگرد این نالهی سرد:
آخر کجایی روشنایی؟! آخر کجایی روشنایی؟!
ناگه غریو همسرایان شبانه
پژواک فریاد مرا در میرباید
گویی زمین و آسمان سر داده با درد
بر بالهای باد شبگرد این نالهی سرد:
آخر کجایی روشنایی؟! آخر کجایی روشنایی؟!
هشتم خرداد هزار و سیصد و هشتاد و پنج - هما ارژنگی
***
به سرویس رایگان وبگاه میهن دوستان ایران بپیوندید و مطالب میهن دوستانه ی خود را در آن منتشر کنید این تارنما امکان انتشار مطالب را یه صورت ایمن برای شما فراهم می کند:
برای آشنایی با نحوه ی عملکرد آن و ساخت وبلاگ شخصی بخش راهنما را از اینجا بخوانید:
تارنمای هواداران پان ایرانیسم:
تارنمای حزب پان ایرانیست:
تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
تارنمای تریبون آزاد پان ایرانیست در خوزستان:
کانال یوتیوب حزب پان ایرانیست
حزب پان ایرانیست
همبستگی ملی . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر