نامه پان ایرانیسم
هواداران پان ایرانیسم در برون مرز
(سازمان پان ایرانیست)
دوره دو ، شماره ۹- سه شنبه ۲ فروردین ۱۳۹۰ - ۲۲ مارس ۲۰۱۱
ایرانی بودن مقوله فرهنگی است، نه نژادی، دینی و زبانی. هنگامیکه ایران زمین با شاهنشاهی هخامنشی شکل گرفت ما در آن، مردمانی با زبانها، نژادها و دینهای گوناگون میبینیم. پایه های ایران ما اینچنین ریخته شده است. بنابراین ما نیز باید اندیشه ای حرکت کردیم که همه اقوام ایران بزرگ را در خود جای دهد.
"پندار" از حزب پان پان ایرانیست
درود بر ایراندوستان گرامی،
مطالب زیر تقدیم میشوند:
- با من از ایران بگو(سردوه بانو هما ارژنگی)
- «نوروز» باشکوه ترین جشن جهان
- نوروز ۱۳۹۰ خورشیدی بر ملت بزرگ ایران فرخنده باد - نیایش نوروزی یادگاری از زنده یاد دکتر محمد رضا عاملی تهرانی
- بیانیه سازمان جوانان حزب پان ایرانیست پیرامون تحولات بحرین
پاینده ایران
هواداران پان ایرانیسم در برون مرز
(سازمان پان ایرانیست)
با من از ایران بگو(سردوه بانو هما ارژنگی)
يكشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۸
ای نسیم گل فشان کز ناکجا و بی نشان
نرم نرمک میخزی از هر شکاف و روزنی
ای بهار تازه رو کز کوچه های مشکبو
دامن افشان و خرامان حلقه بر در میزنی
ای شکوه سبز افسونساز بزم افروز من
ای بهار آرزو ای جلوه نوروز من
با من از شوق رهایی از سبکبالان بگو
از حریم عشقبازان با من از ایران بگو
با من از جمشید از زرتشت از فر کیان
از سرود گاتها، از روزگار باستان
با من از پندار نیک و با من از کردار نیک
با من از بخشایش آن مهربان دادار نیک
با من از آیین رادی مردمی آزادگی
با من از دریادلان عشق از دلدادگی
با من از شادی عید و سفره های هفت سین
ز شمیم سنبل و آن لاله های نازنین
با من از افسون شمع و سایه روشنهای نور
رقص نرم ماهیان در تنگی تنگ بلور
با من از آن گندم نورسته در دیس سپید
از نشاط کودکانه، از سرور صبح عید
با من از سیب و سرود و سبزه و سرو و سبو
با من از آلا له های رنگ رنگ خنده رو
از کتاب حافظ شیراز آن دانای راز
از ترنمهای تار و از نوازشهای ساز
با من از گشت و گذار سیزده در کوهسار
با من از شوق نسیم و لاله های بیقرار
با من از رقص لطیف و چابک پروانه ها
بوسه باران به روی سبزه زار باصفا
با من از خاک وطن از خطه شیران بگو
ای نسیم نوبهاری با من از ایران بگو
نوروز هزار و سیصد و هشتاد و یک
بانو هما ارژنگی
***
«نوروز» باشکوه ترین جشن جهان
دوشنبه ۰۱ فروردين ۱۳۹۰
مهرداد معمارزاده (ایرانمهر)
طرح نوروزی ایران بوم به مناسبت نوروز 1390 خورشیدی
طراح: بانو آسیه صدیقیان
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی ازین باد ار مدد خواهی، چراغ دل برافروزی
سرانجام تلاشهای چندین سالۀ فرهنگ دوستان به بار نشست و نوروز ایرانی در جایگاه «میراث فرهنگی بشری» از سوی سازمان علمی- فرهنگی یونسکو پذیرفته شد، و در نشست جهانی سازمان ملل نیز در شمار روزهای جهانی جای گرفت. پذیرش این میراث معنوی مشترک از سوی کانونهای بزرگ «علمی- فرهنگی» و نیز سیاسی جهان، گنجایش و توان بالای فرهنگ ملی ایرانیان و جایگاه والای این روز بزرگ در تاریخ زندگی ملتهایی را نشان میدهد که نوروز ایرانی را ارج مینهند.
نوروز جشنی است که «شب چهارشنبه سوری» با برافروختن آتش به پیشوازش می آید و جشن «سیزده به در» نیز با سپردن سبزۀ هفت سین به دشت و آب روان، آن را بدرقه میکند. از دیرباز تاکنون، آیینهایی با این جشن همراه بوده که برخی از آنها مانند کاشتن سبزه، خانه تکانی، کوزه شکنی، سفرۀ هفت سین و ...، همچنین کمک به نیازمندان و نیز رفتن بر مزار رفتگان و درگذشتگان در پنجشنبۀ پایانی سال، امروزه نیز همچنان در میان ایرانیان روایی دارد. یَشتها- ج 1: «پیش از آنکه اهورامزدا جهان خاکی را بیافریند، فرَوَهر هر یک از آفریدگان نیک این گیتی را به نوبۀ خود برای نگهداری آن آفریدۀ جهانِ خاکی فرو میفرستد و پس از مرگ آن آفریده، فروهر او دیگر باره به سوی آسمان گراید و به همان پاکی ازلی بماند. اما هیچگاه کسی را که به وی تعلق داشت فراموش نمیکند و هر سال یکبار به دیدن وی می آید و آن هنگام جشن فروردین است، یعنی روزهایی که برای فرود آمدن فروهرهای نیاکان و پاکان اختصاص دارد».
جشن «نوروز» جشن سپاسگزاری آدمیان به پروردگار است و نگاه به آیینهای کهن نوروز، پاسداشت فرهنگ بومی این سرزمین به شمار می آید. ریشۀ پهلویِ واژۀ نوروز، «نوک روچ» یا «نوگ روز» بوده است. واژۀ «جشن» نیز در فارسی امروز به معنای روز شادمانی همگانی و ملی است. دکتر محمد معین درین باره میفرمایند: «کلمۀ جشن هم که در این اصطلاح به کار رفته با «یشتن» پهلوی و «یزشن» پازند و نیز «یسنا» و «یشت» اوستایی از یک ریشه و به معنای نیایش و ستایش، و بر پا داشتن آیین و رسوم و تشریفات است». نوروز جشنی است کهن، که هزاران سال پیشینه دارد. نوروز نه تنها در فرهنگ و تاریخ سرزمینهای ایرانی تبار جشنی بی همتا است، که در جهان نیز هم ترازی ندارد. بر پایۀ استوره های پیش از اوستا و ودا، «نوروز» در زمان یمَه خشَثرَه (جمشید- شاه درخشان) شاه پیشدادی (پاراداتا) بنیاد یافته است. این استوره ها، خود فراتر از پنج تا هفت هزار سال پیش، به نگارش درآمده اند. («استوره» تاریخ بی زمان است، نه افسانه (میت- میتولوژی!))
درین استوره های کهن آمده که، چون یما بر اورنگ شاهی نشست، دیوان را بشکست و به فرمانبرداری وادار نمود. یمای درخشان، دیوان را بفرمود تا کانها بکَندند ... و به ژرفای دریاها روند و گوهرها برون نمایند. و آنگاه آفریدگار، یما را از زمستان سخت با سرمایی نابودگر که در پیش بود، آگاه ساخت. پس یما را بفرمود تا برای پاسداشتِ جان آدمیان و جانوران و گیاهان، وَر (پناهگاه) بسازد، و از هرگونۀ جانوری و گیاهی یک جفت را در آنجا گِرد آورد، تا بدانجا باشند و تباه نگردند. در استوره ها آمده، زمستانِ پر از یخبندان بیامد، اما سرانجام مژدۀ پایان آن هم رسید و یما جشنی پرشکوه برپا کرد، که همین جشن نوروز است؛ و تا امروز با همۀ سرد و گرم روزگار و آن همه تیغ و آتش که زادگاهش را بارها درید و برید و پاره کرد و بسوخت و خاکستر ساخت و غرقه در خون نمود، خداوندگاران فرهنگ ایرانی هرگز آن را فراموش نکردند. بیرونی در آثارالباقیه، داستان پدید آمدن نوروز را چنین مینویسد، «جمشید زیاد در شهرها گردش میکرد و چون خواست به آذربایجان داخل شود، بر سریری از زرّ نشست و مردم به دوش خود آن تخت را میبردند، و چون پرتو آفتاب بر آن تخت بتابید و مردم آن را دیدند، آن روز را عید گرفتند».
و اما یما خود دچار فرجام سخت میگردد. چون دیوان را کار گِران آمد، پیش اهریمن برفتند و نزد او بنالیدند و چاره بخواستند. اهریمن خود را به سان فرشته ای بر یما نمایان ساخت و او را فریب داد و بدینگونه، فرّ ازو رخ تافت؛ و یما، دل آزرده تخت و تاج و مردم هُمایبخت خویش را به ضحاک ستمگر وانهاد، تا اینکه فریدون (تریتونا) پسر آبتین و برادرزادۀ یما، ضحاک را به گرز گاوسر بکوفت و کشور و مردم را از ستم و بردگی او رهانید.
به هر روی، کارنامۀ تابناک جمشید، نامش را در یادمان ملی ما ایرانیان، به سان «یمای درخشان» جاودانه ساخت. چنانکه همۀ رخدادها در درازنای این هزاره های رفته، یاری نابودی آن را نمییابد. برگزاری جشنی بزرگ، ساز و آواز و شادمانی و دست افشانی و پایکوبی، بخشش به کارگزاران دولت، چامه سرایان و نیز سردارانی که کارهای شایان آنان شایستۀ گرامیداشت بود، باریابی مردم، بخشش ماندۀ پاداَفرَه بَندیان، و ده ها رویداد شاد و امیدبخش دیگر، به نوروز شکوهی ویژه میبخشیده است. شهمردان رازی در روضه المنجمین مینویسد، «آنچه معروف است آن دانند که خسروان چون نوروز بودی بر تخت نشستندی، و پنج روز رسم بودی که حاجت مردم روا کردندی و عطاهای فراوان دادندی».
در شاهنامه میخوانیم، پس از تهمورث، پسرش جمشید به تخت نشست و همۀ مرغان و دیوان و پریان به فرمان او درآمدند. سپس تختی ساخت که هرگاه میخواست، دیوان آن را برداشته و به آسمان میبردند و در روز هرمزد فروردین برین تخت بر آسمان رفت و جهانیان این روز را روز نو خواندند.
به فرّ کیانی یکی تخت ساخت چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت
چو خورشید تابان میان هوا نشسته برو شاه فرمانروا
سر سال نو هرمز فرودین برآسوده از رنج تن، دل ز کین
به جمشید بَر، گوهر افشاندند مر آن روز را روز نو خواندند
چنین جشن فرخ از آن روزگار بمانده از آن خسروان یادگار
همچنین، تا نوروز فرا نرسیده، کیخسرو نمیتواند به جام جم بنگرد و رازها ببیند. چرا؟ زیرا تنها در بهار است که بار دیگر زندگی آغاز میگردد. این همان آغاز زندگی گیاهی است که به استورۀ «مشیه و مشیانه» و «یم ویمگ» بازمیگردد. پس کیخسرو، تنها در نوروز است که میتواند جام جم را در دست گرفته و راز هفت کشور دریابد.
یکی جام برکف نهاده نَبید بدو اندرون هفت کشور بدید
زمان و نشان سپهر بلند همه کرده پیدا، چه و چون و چند
نوروز کهن هم هنگام با جهانشاهی هخامنشی، در مصر نیز روایی یافت. آیینهای نوروز ایرانی تأثیر فراوانی در نوروز قبطی، به جای گذارده است. از همینجا میتوان دانست که نوروز و برگزاری آن، به روزگار هخامنشیان نیز همچون گذشته، شکوهی ویژه داشته است. همچنین از برپایی جشن مهرگان در روزگار اشکانیان هم میتوان پی برد که نوروز نیز به همان گستردگی جشن گرفته میشده است؛ و برخی نکته ها در منظومۀ «ویس و رامین» فخرالدین اسعد گرگانی که متن آن به روزگار اشکانی میرسد، نشان دهندۀ آن است. دربارۀ نوروز به روزگار ساسانی، رخدادنگاران ایونی (یونان) نوشته اند که ژوستین دوم امپراتور روم کمی پس از به تخت نشستن، فرستاده ای به دربار خسرو انوشَه روان فرستاد. اما او در شهرهایی که سر راه بود، از برای فراهم آمدن زمینه های جشن نوروز، در کارش درنگ پدید آمد. از اینجا پیداست که در روزگار ساسانیان نیز جشن باشکوهی برای نوروز بجای می آوردهاند.
شادی و سرور در نوروز، چندان دور از اندیشه نیست. زیرا جهان رنگی دیگر به خود میگیرد و زمان، زمانِ زایش زمین و گیاه است. سال از روزگاران بس کهن به چهار پارۀ سه ماهه یا گاه انبار (: فصل- این با شش گهنبار «آیین بهی» یکی نیست) بخش میشده است، که نامهای پهلوی آنها چنین است، «وهار، هامین، پاتیژ و زمستان». و اما اینکه از چه روزگاری این جشن همگانی شده، نخست بهتر است بدانیم که گاهشماری از چه زمانی پدید آمده؟ در گذشته های دور، از آنجا که سال را به برهان باور ایرانیان به دوازده هزاره، به دوازده ماه بخش میکردند (نیز 12 بخش کردن روز و شب)، و هر ماه را سی روز گمان مینمودند، با چشم پوشی از دقیقه ها و ثانیه ها، پنج روز دیگر میماند که پنجه نامیده میشود (در پهلوی بهیزک و وهیجک). اما به هر روی، نزدیکترین سالشمار جهان به سال خورشیدی «گاهشمار خیامی (ایرانی)» است، که سال در آن 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 46 ثانیه میشود. هر چهار سال یک بار سال را به 366 روز بشمرند و پس از هفت بار چهار ساله (یا 28 سال)، بار هشتم به جای اینکه سال چهارم را 366 روز بشمارند، با سال پنجم (سال سی و سوم) چنین کنند.
اما به هر روی، آنچه بیش از همه نوروز را جاودانه ساخته، جلوه های زیستی و مردمی آن میباشد. با نوروز، سال نو خورشیدی و زمان کار و کوشش آغاز میگردد. هزاران سال چنین بوده و اکنون نیز چنین است. آیینهای نوروز، در گذشته های دور هم به مانند امروز بوده است. برای نمونه، هنوز هم دامادها به خانۀ نامزد خود خوانچۀ نوروزی میبرند. دکتر نعمتالله فاضلی میگوید، «نوروز جهانی بود، اما با توسعۀ مسیحیت، آیین مربوط به نوروز محدود شد». یادآور میگردد، تا همین چند سدۀ پیش، سال نو در همۀ جهانِ شناخته شده «نوروز ایرانی» و برابر با 25 مارس در سالشمار اروپاییان بود. نشانۀ آن هم اینکه، میدانیم ماههای «سپتامبر، اکتبر، نوامبر و دسامبر»، در لاتین به معنای ماه «هفتم، هشتم، نهم و دهم» است. اما امروزه این ماه ها، ماه های نهم، دهم، یازدهم و دوازدهم میلادی میباشند! نزدیک به 4 سدۀ پیش و با پیشنهاد کلیسای انگلستان، سال نو غربیان از 25 مارس برابر با نوروز ایرانی، به 21 دسامبر که برابر با یکم دی (شب چلّۀ ایرانی) بود، رفت. این روز که پیشتر با 4 روز جابجایی، در 25 دسامبر جای گرفته بود، امروزه کریسمس نامیده میشود! و بدین سان، این روز در کشورهای مسیحی نشین، جایگزین «نوروز» شد. دکتر فاضلی با نگاه به اینکه کهنترین کارکرد نوروز، کارکرد هویتی آنست، می افزاید، «در قدیم الایام بنیان نوروز بر مبنای پیوند خانوادگی و روابط چهره به چهره و اهدای هدایا استوار بوده است. اما در دنیای امروز، پیوند خانوادگی محدود شده. نوروز یک فضای اجتماعی است، و هدایایی که داده میشود از روی میل باطنی است، و این تغییر و تحولات، در تعاون با دوستان معنا پیدا میکند».
اما به هر روی، آنچه بیش از همه نوروز را جاودانه ساخته، جلوه های زیستی و مردمی آن میباشد. با نوروز، سال نو خورشیدی و زمان کار و کوشش آغاز میگردد. هزاران سال چنین بوده و اکنون نیز چنین است. آیینهای نوروز، در گذشته های دور هم به مانند امروز بوده است. برای نمونه، هنوز هم دامادها به خانۀ نامزد خود خوانچۀ نوروزی میبرند. دکتر نعمتالله فاضلی میگوید، «نوروز جهانی بود، اما با توسعۀ مسیحیت، آیین مربوط به نوروز محدود شد». یادآور میگردد، تا همین چند سدۀ پیش، سال نو در همۀ جهانِ شناخته شده «نوروز ایرانی» و برابر با 25 مارس در سالشمار اروپاییان بود. نشانۀ آن هم اینکه، میدانیم ماههای «سپتامبر، اکتبر، نوامبر و دسامبر»، در لاتین به معنای ماه «هفتم، هشتم، نهم و دهم» است. اما امروزه این ماه ها، ماه های نهم، دهم، یازدهم و دوازدهم میلادی میباشند! نزدیک به 4 سدۀ پیش و با پیشنهاد کلیسای انگلستان، سال نو غربیان از 25 مارس برابر با نوروز ایرانی، به 21 دسامبر که برابر با یکم دی (شب چلّۀ ایرانی) بود، رفت. این روز که پیشتر با 4 روز جابجایی، در 25 دسامبر جای گرفته بود، امروزه کریسمس نامیده میشود! و بدین سان، این روز در کشورهای مسیحی نشین، جایگزین «نوروز» شد. دکتر فاضلی با نگاه به اینکه کهنترین کارکرد نوروز، کارکرد هویتی آنست، می افزاید، «در قدیم الایام بنیان نوروز بر مبنای پیوند خانوادگی و روابط چهره به چهره و اهدای هدایا استوار بوده است. اما در دنیای امروز، پیوند خانوادگی محدود شده. نوروز یک فضای اجتماعی است، و هدایایی که داده میشود از روی میل باطنی است، و این تغییر و تحولات، در تعاون با دوستان معنا پیدا میکند».
یکی از جشنهایی که به پیشدرآمد نوروز برپا میشود، جشن زیبا و کهن «شب چهارشنبه سوری» است؛ و میتوان گفت امروزه تنها جشنِ بازمانده نزد ایرانیان است که به «یاد و پاسداشت گذر سیاوش از آتش» برگزار میشود. این جشن زیبا، اکنون هم با شکوه بسیار برگزار شده و میان مردم با آتش بازی و قاشق زنی و کوزه شکنی و جز آن بجا آورده میشود که هر کدام از آنها نشانه هایی از آیینهای ریشه دار ما ایرانیان است. در این جشن، هر کس سه بار از اَخگَر (شعله) آتشهای هفتگانه گذر میکند. کهنترین نوشته ای که از آن نام میبرد و اکنون در دست است، کتاب تاریخ بخارا (286ـ348) است. این نوشته روشن میسازد که گزاردن جشن چهارشنبه سوری، در سدة چهارم نیز در ایران روایی داشته و از آیینهای بسیار کهن ایرانیان به شمار میرفته است. مردم در این جشن نیز چون «سده» شهر را آذین میبستند و چراغانی میکردند و آتش می افروختند و آواز میخواندند و به پایکوبی و شادی میپرداختند. آورده اند، «... همچنین در شب نوروز آتش برمی افروختند و این رسم تا عهد عباسیان نیز (در میانرودان) ادامه یافت و نخستین کسی که این رسم را نهاد هرمزد پسر شاهپور پسر اردشیر بابکان است». به راه انداختن آیینهای «میر نوروزی» و «حاجی فیروز» نیز تا همین چندی پیش در بیشتر شهرهای ایران روایی میداشت، و در زمان قاجاریان در شهر قزوین این نمایش گرانتر و شگفت انگیزتر از دیگر جاهای ایران برگزار میشد. اما شوربختانه امروزه این آیین زیبا و شادمانه، دارد به فراموشی سپرده میشود.
در تاریخها آمده، «بیست و پنج روز پیش از اینکه سال جوان بشود و بهار رخسار بنماید و جشن نوروزی پیش بیاید، درباریان را آیین بود که دوازده ستون از خشت خام در سرای شاه برپا میداشتند و روی هر یک از آنها مشتی از دانه های گندم، جو، برنج، باقلا، ماش، کنجد، عدس، کافیشه، ارزن، ذرت، لوبیا و نخود میکاشتند. دانه ها اندکاندک جوانه میزدند و از درون خاک سر بر می آوردند، و به درخشیدن آفتاب بهاری، سبزه هایی رسیده و بلند میبودند». سبزه گذاشتن اکنون نیز در میان مردم ما انجام میپذیرد، و هنگام گشتن سال کهنه به نو، سبزه ها را بر میان سفره هفت سین میگذارند و آنرا تا روز سیزده نگاه میدارند.
و اما، از آیینهای نوروزی که با بهروزی در زندگی پیوند دارد، «هفت سین» است. شمارۀ هفت از زمانهای کهن در سرزمین ما، شمارگانی سپند شمرده میشود. در باورهای ایرانی، «آفرینش جهان» از نوروز به درازای شش روز بوده، که در هفتمین روز آن، «جمشید» شاه پیشدادی به تخت مینشیند. «آیین مهر» نیز بر هفت گام بوده، و هفت سَکرنه ای که ایرانیان آنها را در میان ستارگان آسمان بازشناختند، هفت کرۀ «خورشید، ماه، تیر (عطارد)، ناهید (زهره)، بهرام (مریخ)، کیوان (زحل) و هُرمُزد (مشتری)» میباشند. همچنین شش اَمشاسپند که به همراه اورمزد، هفت میشوند و ...، همگی نشان از سپندینگی شمارگان 7 در باورهای ایرانی دارد. در سفرۀ رنگین نوروزی هم، به آیینی، نماد زمینی سپندینگانِ هفتگانه را در «سینی» ویژۀ خود میگذارده اند. امروزه نیز هفت خوردنی که نام آنها با «سین» آغاز گشته را بر سفرۀ هفت سین مینهند، «سیر، سرکه، سمنو، سماق، سنجد، سیب، سبزه». همچنین، ایرانیان هرگز روزی را که «روز ماهی قرمز آزاد (سیزده نوروز)» نام گرفته، فراموش نمیکنند. «ماهی قرمز» در سفرۀ هفتسین، از دیرباز یادآور آگاهی ایرانیان بر این نکته بوده که، زندگی نخست در آب آغاز شده است؛ و این خود از نمادهای کهن آیین مهر نیز بوده، که پیش از برگزیدن نماد چلیپای ایرانی (چلیپ: صلیب) از سوی مسیحیان، نماد میتراییسم و سپس مسیحیت بوده است.
و دربارۀ «سیزده به در»؛ باور داشتن به بدشگونی شماره 13، در هیچ یک از نوشته های کهن ایرانی نیامده؛ و به در کردن نحسی آن(!)، از یونان و مسیحیت به ایران راه یافت. اما جشن «سیزده به در» یادآور باوری کهن نزد ایرانیان بوده و نمونه ای از «دوازده هزاره» زندگی مردمان در گیتی به شمار می آید؛ که آنگاه به پایان رسیده و دوازده هزارۀ نو آغاز میشود. از اینرو، جشن «سیزده به در»، پس از 12 روزی که از نوروز گذشته، یادآور آغاز دوبارۀ زندگی در سال نو برای ایرانیان میباشد.
نوروز جشن خوشی و امید، جشن آغاز بهار و سال نو، یادمانی از یادمانهای پسندیدۀ ملی و روشنترین نماد فرهنگ کهن سرزمین ماست. جشن جهانی نوروز، در همۀ سرزمینهای ایرانیتبار نیز که با ما دارای پیوندهای فراوان تاریخی و فرهنگی و سرزمینیند، جشن گرفته میشود.
یارینامه ها:
-مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی
-شمارۀ دوم آسمایی، بهار 1376
-کتاب ستارۀ شمال، یادوارۀ دکتر محمد معین، 1386.
***
نوروز ۱۳۹۰ خورشیدی بر ملت بزرگ ایران فرخنده باد
نیایش نوروزی - یادگاری از زنده یاد دکتر محمد رضا عاملی تهرانی
ای خدایی که از برترین برتریها به برترین برتری. به تو نماز آوریم. به تو نیاز آوریم، تا هرآن کس که سالها بر او گذشته و در آستان سالی نو به پیشگاه پر شکوه تو برپاست،به بزرگی خود، به آن شگرف نیروی خود راهبر شوی تا رخ نپوشی تو ای برترین بزرگ.
ای زورمندترین توانا، ای زیباترین هستی که چون تو رخ پوشی دیگر ما خود نبینیم . ای زهر چه برتر .تو خودمایی که خدایی تو خدایی که خود مایی
تو رخ پوشی چه باشیم. چو رخ پوشیم چه باشی . بی تو نه بزرگی هست که بزرگترین نیست، نه زیبایی هست که زیباترین نیست، نه راستی هست که راسترین نیست
خدا با ما باش. توهمه چیزی باش که چیزی باشیم
***
تا ایران باشد تا ایران باشد تا ایران باشد
تا ایران باشد تا ایران باشد تا ایران باشد
ایران که جایگاه شناسایی توست. ایران که جای فرهنگهاست. ایران که جای مردهاست. تو در ایرانی و ما در ایران... گر ایران نباشد دیگر…دیگر تا زیبایی پرستیم، تا نیکی آموزیم، تا دوست بداریم، تا مهر ورزیم. چون مهر به گلها، به سبزه ها، به گیاهان، به جانداران، به زیبایان تا مهر پرستیم. مهر زیبا و رخشان را. مهر پاسدار پیمانها را. مهر پاسبان دودمانها را. مهر پیروزگر سپاهیان را. مهر هستی بخش ایران را. تا خوب باشیم: چون دریا، به خروشیدن، جوشیدن و بودن، به کوشیدن و رفتن و نیاسودن چون کوه، به آرامی و سنگینی و شکوه، به بلندی، به سرکشی چون شیر که به نیروی بسیار غرش به نرمی کنیم. چون شاهین که فراز دوست باشیم و نیلگونی آسمان پرست. چون سرو راست و چون شراب خندان
***
دیگر تا بجنگیم... که تو به ما هستی داده ای. باید که باشیم. که توخواسته ای. باید که بجنگیم تا باشیم تا بسازیم. بیافرینیم. آفرینش از آفریدنی است همیشه و بی ایست. آن هستی که هست و به جنگ است. آفریدن است، ای آفریدگار و ما که هستیم. آفریده ای هستیم و چون خواهیم باشیم. جنگنده ای آفریدگار بجنگ آفرین که به جنگ است جهان آفرین. به ما آفرین که بجنگیم همچنان.
دیگر تا بجنگیم... که تو به ما هستی داده ای. باید که باشیم. که توخواسته ای. باید که بجنگیم تا باشیم تا بسازیم. بیافرینیم. آفرینش از آفریدنی است همیشه و بی ایست. آن هستی که هست و به جنگ است. آفریدن است، ای آفریدگار و ما که هستیم. آفریده ای هستیم و چون خواهیم باشیم. جنگنده ای آفریدگار بجنگ آفرین که به جنگ است جهان آفرین. به ما آفرین که بجنگیم همچنان.
دیگر تا به راه نیاکان باشیم و بیاد نیاکان. تا چون بفرودگان بفراز آیند و بر ما نگرند. نگران نشوند بدانند که به خوی ایشانیم و به سوی ایشان. به نیکی یادشان کنیم و بکوشش یادشان در جهان بر جای داریم. دیگر تا شاد باشیم به هرکار پیروز باشیم به هر پیکار سرباز باشیم به جنگی مدام به راه ایران.
***
بیانیه سازمان جوانان حزب پان ایرانیست پیرامون تحولات بحرین
به نام خداوند جان و خرد
پاینده ایران
گناه خاطیان، مقدمین و متجاوزین به جان و مال مردم بی پناه و آزاده منطقه قابل عفو تاریخی نیست.
عربستان نشان داد از پایه ها و حامیان حکومتهای استبدادی در منطقه و همسایه ای شرور است. آنچه در بحرین، نیروهای عربستانی و مزدوران آل خلیفه، در میدان لولو، برآن میتازند، هستی و موجودیت تبار ایرانی و هویت ایرانیست; آنها به مانند همشرب سابق خود، صدام حسین، ایران زمین را غرق به خون کردند تا ایران زدایی را در غفلت تاریخی ما به انجام رسانند… خیزشهای منطقه ای علیه مستبدین و دیکتاتورها، اندک مجالی برای اهالی بحرین مظلوم نیز، مهیا کرد تا بتوانند مطالبات مدنی و انسانی خود را بعد از دهه ها از حاکمان مستبد و بیگانه با مردم درخواست نمایند. همگان دیدند که چگونه این حرکت ها و درخواستهای به حق، مترقی و مدنی توسط نیروهای آل خلیفه و نیروهای کمکی عربستان، آل سعود به خاک و خون کشیده شد. تفنگها به سمت مردم نشانه رفت و توپها به مردم شلیک کردند. پیمان شوم قبیله ای آل سعود و آل خلیفه، خیزش مترقی، آزادیخواهانه و همه انسانی مردمی سخت بی پناه را درکانون نگاه تنگ عشیره ای و در چارچوب منافع خاندانی قرار داده و سرنوشت یک سرزمین، یک تبار، یک هویت را به مسلخ زر و زور برد. آنچه در بحرین به مانند بسیاری نقاط دیگر مورد یورش سخت هولناک قرار گرفته شیشه عمر ایران زمین است و دشمنان چه درست و چه عمیق دریافته اند و چه درست و چه به موقع بر رگ و پی ما میکوبند. فرزندی را ز مادر، نافش به ترفند و دستان بریدند و به هزار زور و دغل بدست دایه اش سپرده اند، که سرب داغ و داغ درفش با خود به زیر عبا داشت و از شرنگ به کام این طفل، همه ساله چیزی دریغ نکرده اما شگفتا که تمام خصال مادر را فرزند در هروله تاریخی به نمایش میگذارد و این از شگفتیهای روزگار است و اشارتی است برای عقلا.
امروز وطن پرستان را رنجی است کاهنده عمر. این همه یورش، این همه توطئه، تجاوز، قتل، غارت، ایران زدایی و ایران کشی… و در این میان دولتی شایسته این میدان و این روزگار در میهن و در میانه نیست و پهنه خالیست!
علیرغم همه توانهای بالقوه، به یمن برکت جمهوری اسلامی در همه این سالها از معادلات نسبتا پایدار قدرت جهانی و منطقه ای و همه آنجاهایی که میبایست نقش اساسی و تاریخی به عهده میگرفتیم باز مانده ایم. در هیچ معادله ای نمیتوانند وارد شوند مگر آنکه بخواهند آنجا را تبدیل به پایگاهی برای اسلام سیاسی و کانون حرکتهای تند علیه غرب و جهان سرمایه داری(!) بکنند و جز این منطق و معادله دو قطبی و شکننده از عهده فرمول دیگری بر نمی آیند. به هر حال منافع ملی و سرزمینی و تاریخی ما با این فرمول محقق نیافته و استیفا نخواهد شد. در این شرایط حساس هیات حاکمه باید از تمام توان– نه مخرب- خود برای انعکاس صدای مردم بحرین استفاده کند و مساله را به مجامع و مراکز بین المللی بکشاند. جامعه مدنی ایران علیرغم همه فشارها و تنگناهای موجود بهترین رسانه و شایسته ترین موجودیت برای حمایت از مردم بی دفاع بحرین است. در این شرایط که نظام بین الملل به حکومت موجود در ایران بدبین است، میبایست به فضای عمومی جامعه برای دفاع از منافع ملی– تاریخی تحرک بیشتری بخشید.
سازمان جوانان حزب پان ایرانیست از همه میهن پرستان وآزادگان ایرانی، در داخل و خارج از مرزها درخواست میکند همزمان با کوشش در راه رسیدن به آرمانهای والای انسانی و تاریخی خود صدای مردم بحرین را نیز در جهان بازتاب دهند و جامعه مدنی نوظهور خاورمیانه را به ویژه در مصر و تونس که با تجربه های آزادیخواهانه معطر شده است، متوجه ابعاد قضیه کرده و زمینه های ائتلاف آزادیخواهانه ای را جهت شکست مستبدین و عقب نشینی مزدوران آل سعود فراهم آورند.
پاینده ایران
۲۷ اسفند ماه ۱۳۸۹
سازمان جوانان حزب پان ایرانیست
***
پان ایرانیسم چیست و چه میگوید
واژه پانايرانيسم براى نخستين بار پیرامون سال ١٣٠۵ خورشيدى از سوی دکتر محمود افشار يزدى در مجله کابل بکار برده شد. در اين نوشته، دکتر افشار يزدى از هماهنگی و اتحاد ميان ايران و افغانستان سخن گفته و سختىهایی را که در این راه میدید بازگو کرده بود. اين کهنترين کاربرد واژه پانايرانيسم است که از آن آگاهى داريم. پانايرانيسم، بمانند هر مقولهٴ اجتماعى- سياسى ديگر، از ديدگاههاى گوناگون تعريفهاى گوناگونى دارد. ما اينجا به دو تعريف زير بسنده خواهيم کرد.
پانايرانيسم از ديدگاه دکتر محمود افشاريزدى
پانايرانيسم در نظر من بايد "ايدهآل" و هدف اشتراک مساعى تمام ساکنين قلمرو زبان فارسى باشد در حفظ زبان و ادبيات مشترک باستانى. منظورم اتحاد کليه ايرانینژادان - فارسها، افغانها، آذریها، کردها، بلوچها، تاجيکها و غيره - است براى حفظ و احترام تاريخ چند هزار سال مشترک و زبان ادبى و ادبيات مشترک. هيچ وقت عقلاى ايران انديشه اينکه به خاک کشورهاى ديگر تجاوز کنند را در مخيله خود نداشتهاند. هميشه حرف اين بوده است که ما بايد از لحاظ ارضى وضع کنونى خود را نگاه داريم و استوار کنيم.
پانايرانيسم ما بايد جنبه دفاعى و فرهنگى داشته باشد نه تهاجمى. به اين معنى که در برابر "پان"هاى ديگر، مانند پانتورانيسم يا پانعربيسم که قصد تجاوز از حدود ارضى خود دارند، مقاومت داشته باشيم. (۱)
پانايرانيسم از ديدگاه حزب پانايرانيست
پانايرانيسم وحدت و هماهنگى همهٴ تيرههاى ايرانى است در جهت استقرار حاکميت ملت ايران.
ملت بزرگ ايران داراى يک وطن، يک تاريخ، يک فرهنگ، و آداب و رسوم میباشد. پراکندگى، تفرقه و تشتت، و وضع کنونى به ملت ايران تحميل شده است. پانايرانيسم نهضت وحدت طلب ملت ايران است. پانايرانيسم جنبشى است سازنده و خلاق. نظامى است نوين بر اساس هدفهاى پرفروز تاريخ ايرانزمين. پانايرانيسم راهى است براى ملت ايران براى رهايى و وحدت. (٢)
(1). افغاننامه، دکتر محمود افشار يزدى، جلد سوم، چاپ تهران، ١٣۶١ خورشيدى، صفحات ۴٧۵ تا ۴٨٢
(2). برگرفته از "ضد استعمار" نشريه داخلى حزب پانايرانيست، سال دوم، شماره ١٣، فروردين ١٣٧٨
***
پان ایرانیستهای دربند را آزاد کنید.
زندانیان سیاسی را آزاد کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر