۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

نامه پان ایرانیسم سخنرانی زنده یاد علی زرینه باف، در ۲۱ آذر ۸۶: خجسته باد سالروز ۲۱ آذر روز گریز اهریمن و بازگشت آذرآبادگان به آغوش مام میهن


نامه پان ایرانیسم
هواداران پان ایرانیسم در برون مرز
دره دو، شماره ۲ - دوشنبه ۲۲ آذر ۱۳۸۹ - ۱۳ دسامبر ۲۰۱۰
درود بر ایران دوستان گرامی‌:
هواداران پان ایرانیسم بیست یکم آذر ماه، روز رهائی آذربایجان را، به همه ایرانیان بویژه هم میهنان آذربایجانی شاد باش میگوید.
مطالب زیر تقدیم میشوند:
- سخنرانی زنده یاد علی زرینه باف، در ۲۱ آذر ۸۶: خجسته باد سالروز ۲۱ آذر روز گریز اهریمن و بازگشت آذرآبادگان به آغوش مام میهن

- سروده‌یِ دکتر محمدعلیِ سجادیه درباره‌یِ شادروان دکتر علیِ زرینه‌باف

-مهمان شهریور – شعری از استاد شهریار در فرار " فرقه دمکرات " از آذربایجان
پاینده ایران
هواداران پان ایرانیسم در برون مرز

***

سخنرانی زنده یاد علی زرینه باف، در ۲۱ آذر ۸۶

خجسته باد سالروز ۲۱ آذر روز گریز اهریمن و بازگشت آذرآبادگان به آغوش مام میهن
خانمها، آقایان، دوستان و سروران عزیز
سال روز درخشان ۲۱ آذر ۱۳۲۵ را که به حق روز “ گریز اهریمن ” نامگذاری شده است، به همه سروران عزیز تبریک میگوییم. البته بطوری که استحضار دارید، علاوه بر جشن ۲۱ آذر و روز آذربایجان، امروز شصت و پنجمین سالگرد صدور اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز میباشد که این مناسبت را نیز به همه ایرانیان عزیز تبریک میگویم. جنگ بین الملل دوم با تمام ویرانگریهایی که منجر به قتل ده ها میلیون نفر شد و اروپای با عظمت و زیبا و تاریخی را با خاک یکسان نمود، تنها این ودیعه را برای بشریت و ملتها عرضه نمود. اینکه تمامی انسانها باید از حقوق طبیعی و اساسی برخوردار شوند. از  جمله آزادی عدالت، آزادی مسافرت، آزادی کار، آزادی اندیشه و آزادی برای تمام مواردی که لازمه زندگی امروز بشر میباشد. البته این را باید در نظر داشته باشیم که علیرغم تمام تلاشهایی که در ظرف پنجاه سال گذشته برای استقرار نظامی مبتنی بر حقوق بشر در جهان انجام شده است، هنوز هم اندر خم یک کوچه ایم. هنوز هم آنهایی که با خیره درونیة جز به مطامع و هدفهای مادی خود می اندیشند، کمترین اجازه ای به بشریت برای برخورداری از حقوق اساسی که در اعلامیه جهانی حقوق بشر پیش بینی شده، نمیدهند. درست است که در سال ۱۳۲۵ آذربایجانی که با چنگال و ناخن از سرزمین خود دفاع کردند و اجازه ندادند که آذربایجان تحت سلطه دیگران قرار بگیرد، درست است که ما در ۲۱ آذر ۱۳۲۵ آذربایجان را به دامان میهن بازگرداندیم، ولی آن سیاستها و عواملی که میخواستند آذربایجان را تجزیه کنند، هنوز دست اندرکارند و با قدرت تمام برنامه های خود را دنبال میکنند.
اگر دیروز ما در برابر تجزیه آذربایجان قرار گرفته بودیم، امروز آذربایجانهای متعدد داشتیم.
50% از دریای مازندران حق ملت ما بوده که میخواهند آن را با حیله و تزویر از چنگ ما بیرون بیاورند، بحرین را نیز با حیله و نیرنگ و خیانت از چنگ ما بیرون آوردند. اکنون نیز چشم طمع بر جزایر سه گانه ایرانی در خلیج فارس دوخته اند در حالیکه جزایر سه گانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی جز سرزمینهای اصلی میهن عزیز ما هستند. …به هر حال:
شرح این هجران و این خون جگر این زمـان بگـذار تا وقـت دگـر
امروز به نام آذربایجان و روز گریز اهریمن نامیده شده است و لازم است برای تجدید خاطرات آن سال ها مطالبی را بیان کنم. ما در سنین ۱۸ و ۱۹ سالگی بودیم که متفقین از شمال و جنوب و شرق و غرب کشور و از آسمان و زمین، ایران عزیز ما را مورد یورش و تجاوز قرار دادند. این واقعه خیلی برای ما دردناک بود چون در آینه ذهنمان همیشه ایرانی را ترسیم کرده بودند که دو سوم دنیای روزگاران قدیم را زیر سلطه خود داشت و به مردم جهان درس زندگی می آموخت. حقوق بشری که به آن اشاره کردم و عده ای گمان می کنند که کوروش بزرگ،شاهنشاه ایرن زمین، اولین واضع آن بوده، صدها و بلکه هزارا سال قبل از کوروش بزرگ توسط زرتشت، پیامبر ایرانی و آذری به بشریت ارائه شده است. زرتشت به بشریت اعلام کرده که دنبال راستی و درستی بروید و پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک را در پیش بگیرید که این شعادت ابدی برای نوع بشر است. بنابراین ما ملت کوچک و پیش پا افتاده ای نبوده و نیستیم. ما مردان بزرگ، پیامبران، اندیشمندان و سخنورانی داشته ایم که همگی آنان حقوق بشر را برای ایرانیان و جهانیان تاکید، تایید و تثبیت کرده اند. این بیان معروف سعدی را بعد از جنگ بین الملل اول، در سازمان ملل متحد قبلی در سوئیس به خط زیبایی آراستند:
بنــی آدم اعـضـای یکـدیگـرند           کـه در آفرینش ز یک گوهرند
چـو عضوی به درد آورد روزگار          دگــر عـضوها را نماند قــرار
تو کز محنت دیگران بی غمی           نشاید کـه نامت نهـند آدمی
واقعا چگونه می توانیم به این مردان بزرگ بنازیم وقتی که این همه زیبایی را با جدال های قومی و قبیله تلخ و کدر کنیم؟ شما اگر به تاریخ ادبیات فارسی بنگرید، می بینید که بهترین غزلیات، بهترین قصاید و بهترین اشعار فارسی را از دوران قطران تبریزی بدین سو شعرای آذری به رشته تحریر درآوردند و سروده اند. اگر مردمان امروز از سروده های شعرای آذربایجان چیزی نشنیده باشند، حداقل با قصیده معروف ایوان مدائن خاقانی آشنا هستند شما هرگز نخواهید توانست نظیر این قصیده خاقانی شروانی را پیدا کنید:
هان ای دل عبرتبین، از دیده نظر کن هان
ایوان مدائن را، آیینه عبرت دان
در ظرف مدت این هزار و چند صد سال، مجموعه اشعار ترکی که در آذربایجان سروده شده شاید به هزار بیت هم نرسد که بیشتر آن هم نوحه بوده است؛ این ها هم برای بیان احساسات و تعصبات عزاداری و فهم بهتر توده مردم به زبان ترکی آذری سروده شده است. اما هزاران برابر این اشعار توسط شاعران آذری به زبان فارسی سروده شده است. شیخ محمود شبستری شعرهای جالبی در عالم عرفان سروده است، البته به زبان فارسی، نظامی گنجوی سروده های نغزی به زبان پارسی گفته است؛ همچنین شهریار در دوران معاصر. من روزی در قفقاز به سیاسیون آنجا گفتم که اینقدر تلاش یهوده نکنید. از شاعران شما کدام یک شعری به زبان ترکی آذری سروده است؟ حتی اگر صد بیت شعر ترکی آذری سروده،هزار بیت به فارسی گفته است. در قبال این مسائل بهانه به دست بیگانگاه ندهید؛ آذربایجانی ها فقط می خواهند هویت خود را حفظ کنند.
لنین بنیانگذار اتحاد جماهیر شوروی، بعد از اعلام بطلان قراردادهای گلستان و ترکمنچای، به سیترین، سفیر شوروی در ایران ماموریت داد تا به حکومتسالاران ایرانی بگوید: ما قراردادها را لغو کردیم؛ شما برای دستیابی به اراضی از دست رفته تان در دوران تزاریسم، از حقوق خودتان در ورسای دفاع کنید. منتها بیگانه پرستان اجازه استفاده از این فرصت را به ما ندادند.
درود بر زنان و مردان میهن پرست؛ درود بر جوانان میهن پرست! بر آنهایی که لباس پان ایرانیسم پوشیده اند و به خاطر مملکت آماده هر نوع جانفشانی هستند.
پی نوشت
۱-     سرور زرینه باف از پان ایرانیست های پیشکسوت آذری بود که در همان سالهای اشغال آذربایجان با نیروهای فرقه دمکرات مبارزه میکرد و شوربختانه … بدرود زندگی گفت. این سخنرانی به مناسبت این روز فرخنده در دفتر حزب پان ایرانیست در تهران بیان گردید.
۲-     پان ایرانیست ها از دیرباز روز ۲۵ آذرماه سالروز شکست فرقه دمکرات آذربایجان در سال۱۳۲۵ و بازگشت آذربایجان به مام میهن را روز گریز اهریمن نامگذاری کرده اند.

***

سروده‌یِ دکتر محمدعلیِ سجادیه درباره‌یِ شادروان دکتر علیِ زرینه‌باف

http://www.iranboom.ir/resaneh/shenidary/907-chame-zarinebaf-dr-sajjadie.html

به نام خداوند جان و خرد 
فايل شنيداري سروده‌یِ دکتر محمدعلیِ سجادیه درباره‌یِ شادروان دکتر علیِ زرینه‌باف را از اينجا بشنويد.
هفته گذشته هنگامی که دکتر طالع گفتند که دکتر زرینه‌باف درگذشته‌اند به فکر افتادم که چیزی برایِ ایشان بنویسم از آنجایی که ایشان شخص بزرگی بودند به یاد شعر رودکی افتادم که گفت:
گفت یکی خواجه مرادی بمرد / مرگ چُنان خواجه نه کاری است خرد
بعداً به فکر افتادم که سرور زرینه‌باف کم از خواجه مرادی نبوده آن در زمان خودش فوت کرده و ایشان در زمانِ دیگه یه خواجه مرادیِ دیگری بوده‌اند من این را نوشتم این مطلبی بود که به صورتِ شعر است و احساس هم درونش هست یا نه، ولی فکر می کنم بد نشده باشد. به همان وزن گفتم به وزنِ رودکی من فکر می‌کنم که ایرانیان خیلی رودکی را دستِ کم گرفته‌اند که حقیقتاً آدم‌الشعرایِ ایران بوده و خیلی‌ها از آن استقبال کرده‌اند و حتی مولانا جلال‌الدین، حافظ و سعدی و بقیه از آن اقتباس کرده‌اند استاد سعید نفیسی یک مطلبی در مثنوی نوشته بود که در مقدمه دیوانِ رودکی که معلوم است بسیاری از اشعار اینها از اشعار رودکی اقتباس شده و زبانِ فارسی هم بسیاری کلمات را کم دارد که می توان از آن استفاده کرد یک توضیحی هم بدهم که کلمه خواجه که در فارسی می‌گویند در اصل کلمه اووَجَ بوده‌است در کلمه ایلام اوَجَ تبدیل شده به برایِ اینکه شاهانِ هخامنشی و شاهانِ ایران از بزرگانِ ایلامی را می‌آورده اند و پهلویِ خودشان نگه می‌داشته‌اند این اووَجَ، هووَجَ که بعد خوز و خوزستان از آن گرفته شده بعد شده کلمه خواجه به عنوانِ شخصِ بزرگ بوده شخصی که سرور بوده همانی که ما الان می‌گوییم سرور یعنی خواجه در زبان‌هایِ دیگر هم وارد شده از جمله در زبانِ ترکی هم به صورت خوجه و در زبان آلبانی هم خوجه آمده در ترکی خواجه و خوجه آمده در آلبانی انور خوجه که می گویند انور خواجه بوده در اصل ولی خواجه بعداً معنیِ دیگری پیدا کرده چون پادشاهان اشخاصی را که می‌بردند دربارِ خودشان از ترسِ روابطِ نامشروع آنها را اخته می‌کردند کلمه خواجه آن معنیِ اصلی را از دست داد تبدیل شد به کلمه خواجه که معنیِ دیگری دارد در فارسی ولی در اصل خواجه به معنیِ شخصِ بزرگ و والاست و آنکه خواجه بخاری هم همان شخصِ بزرگ و سروری بوده است که بر ایران در آن زمان بوده خواجه بخاری که همان خواجه مرادی بود که
گفت یکی خواجه مرادی بمرد / مرگ چُنان خواجه نه کاری است خرد
حالا اگر دوستان دوست داشته باشند شعرِ رودکی زیباتر است و آن را باید بخوانند و این چند بیت نوشته خود من است؛
سروری از خطه آذر زمین
مشتعل از عشق و لبش آتشین
نیک سرشتی ز بزرگانِ قاف
نام علی شهره به زرینه باف
رفت و نهان گشت از این خاکدان
در دلِ اصحابِ خرد جاودان
عاشقِ این ملک و نیاخاک بود
چون گلِ سوسن نفسش پاک بود
مرغزنش   گرچه به بر برگرفت
خاکِ سیه شمشِ طلا در برگرفت
خاکِ سیه گرچه بسی بی بهاست
گَه دلِ آن تا به قیامت طلاست
بود وکیل و هنرش داوری است
دشمن راه و چَه پیشه‌وری
داشت به شوق وطنش التهاب
قومِ جداسر زِ وی اندر عذاب
مُرده ندانیم که آن پای مَرد
در همه جا نام زِ خود زنده کرد
مُرده ننامیم که نامش به جاست
مسلک و آیین و مَرامش به جاست
گفته و افکارِ مُدامَش به جاست
در همه جا سِحرِ کلامش به جاست
مُرده نخوانیم که او زنده ماند
تا به اَبد اَخترِ تابنده ماند
زندگی‌اَش زنده و آموزگار
مانده زِ بهرِ همگان ماندگار
دست زمان گر که مُرادی ربود
سرور چندی ز وطن را زدود
هست مرا دستِ دعایِ این مُغاک
بر همگان رحمتِ یزدانِ پاک
1- اینکه گفتم کوهِ قاف برایِ اینکه منطقه قاف منطقه قافلانکوه و آن منطقه آذربایجان را به نامِ منطقه قاف می‌شناسند.
2- اینجا من اشاره می‌کنم که مرغزن در شعرِ رودکی هم به معنیِ گورستان است و در فارسی الان مصطلح نیست ولی شاید کلمه قشنگی باشد و بتوان به کار برد.
3- جداسر منظور تجزیه طلبی.
***
بیست و یکم آذرماه، سالروز رهایی آذریایجان، را به همهٔ ایرانیان بویژه هم‌میهنان آذربایجانی شادباش می‌گوییم.
هواداران پان‌ایرانیسم
نام آذربايجان
آتورپاتکان
از: دکتر محمدرضا عاملی تهرانی (آژير)
در تاريكيهای تاريخ، آن زمان كه كوه‌ها، دشتها، جنگلها و درياها نامی نداشتند. آنگاه كه نام‌ها برخون بود و آن را با خون بر جاي‌ها مي‌نوشتند و يا بهتر، در كار نوشتن بودند، دوده‌هايی از دور يا نزديك، يا از پس كوه‌هايی كه امروزه در دامان اروپا جای دارند و يا از سرزمين‌هايی كه امروز «جدا قفقاز» ما خوانده می‌شوند و بعضی آن‌جا را از كهن سرزمين سپيد‌نژادان دانسته‌اند، به سوی جنوب روان شده و هر تيره جايی گزيد: از كوه‌های قفقاز و سرزمين ماد‌های جنگ‌آور و پارس‌های « فرهنگ خدای» تا كرانه‌های دريای هند، سراسر از دودمان‌ها و خانواده‌های آريايی پوشيده گشت. چنين سرزمينی كه از سوی « فرغانه» نيزتيره‌های جدا گشته از سر نژاد هند و ايراني، ‌بر آن انبوهی كرده بودند، ايران نام يافت. پيوندی پاك از خون نخست آرياها با خاك پرارج فلات ايران پديد آمد، به ريخت خانواده، دودمان، شاهی و سپس شاهنشاهی ايران كه گاه پادشاهی ماد بود، گاه شاهنشاهی بی نظيردر نظم هخامنشيان و گاه شاهنشاهی كم‌نظير در شكوه ساسانيان.
تاريخ جهان گواه است كه نخست نام ها را با خون می‌نوشتند، بر جاي‌ها و چنين كردند نخست آرياها و چنين از پيوند خون آنان با خاك، «ايران» پديد گشت. چونان كه به گاه ديرين، نه قفقاز، نه افغانستان، نه بلوچستان، نه فارس، نه خوزستان، نه كردستان و نه تهران، هيچ يك جدا به ياد نيايند بلكه ايران همه جاست، از آنان كه گفتيم و بسياری كه نگفتيم.
چون نامی بر خاك نوشته شد و ميهن پديد آمد، استوار جايگاه فرهنگ پديد گشته است. آن گاه به فرهنگ و زبان چه بسيار نوين نام‌ها پديد آيند كه بر جاي‌ها به يادگار آن خون و آن فرهنگ و آن زبان، سال‌ها، بماند.
آن تيره‌های نخست آريا هم كه بر خاك ايران زمين جای گرفتند تا اين سرزمين، ايران شد، با خون خود فرهنگی آفريدند كه در انديشه‌های تابناك، همه خونی و جنگي، بود: خونی بود، در چهره‌ی بي‌پايان قدرت‌ها و يكتا خواست‌ها، چنين بي‌كران، بي‌آغاز، بي‌همتا و بزرگ‌تر از هر بزرگ و قويتر از هر قوی و زيباتر از هر زيبا كه بي‌چون هست  به هر انديشيدنی يكتا خدای و معبود آن‌ها گشت. جنگی بود، به رنگ هستي، كه نه آسايش است و نه سكون. بل همه در رفت، همه درآمد و چنين هستی واحد و بي‌چون، نيز نيست، ‌جز به چهره‌ی جنگی و ستيزی پيوسته و هميشه.
از سويی مي‌دانستند كه خونی كه آدم‌ها از آنند، پيوسته در جوشش است، به خواست هستی و نيرومندی و يكتا گشتن به هر هنر و هر آيين و هر قدرت. چنين خونی نمي‌ميرد، هر چند آدم‌ها امروز هستند و فردا، نه. زيرا آدم‌هايی كه امروز نيستند. فردا خواهند بود. زين‌ روي، ‌همه در آن‌ها، نمايش‌های جاويدی بود، چه به چهره‌ی جاويدی روان و رستاخيز و چه به گونه‌ای اميد همگان و شوشيانس.
آنها «مهر» را ستودنی ميدانستند كه نگاهبان ميهن بود و خانواده و  «آذر» را كه پرتو از آن برمي‌خاست. به هر خطه‌ای آذرگاه و آتشكده‌ها داشتند، به نام‌های گوناگون. و از آن ميان، به جنوب «جدا قفقاز» ما نيز آذرگاهی بود، آذرگشسب، نام و سرداری بر آن پاسدار، آذرپاد نام. سال‌های بعد كه تا زمان ما همی كشد،‌ نام آذرپادگان يا آذربايگان يا آذربايجان، بر آن خطه مانده است، ‌به نام خون آذري‌ها، به نام زبان آذري‌ها، و به ياد صدها صد مردی كه در آن خطه جان فشانده و خونشان بر خاك ريخته. و هزاران هزار بانويی كه كودكان آذری زبان را به آغوش پر مهر خود پروريده‌اند. و نه نام و ياد آتشكده‌ی آذرگشسب كه در آن خطه مي‌بوده است و هست، كه آذر آن به هر قلبی است كه به ياد ايران و به ياد آذربايجان، مي‌تپد.
13/9/1331 خورشيدی.
  
 مهمان شهریور – شعری از استاد شهریار در فرار " فرقه دمکرات " از آذربایجان
هان به یغما برده آن ناخوانده مهمان میرود
آن نمک نشناس ، بشکسته نمکدان میرود
گرچه بام ودر به سر کوبید صاحب خانه را
خانه آبادان که جغد از بوم ویران میرود 
از حریم بوستان باد خزانی بسته باد
با سپاه اجنبی از خاک ایران میرود
خاتم جم گو به وقت آصف دوران قوام
اهرمن دیدم که از ملک سلیمان میرود
بار قحط و رنج و درد آورد و رفت
گو بماند درد را، کز سینه پیکان میرود
دیزی سفت و سیاهی پشت پایش بشکنید
ترسم آخر باز گردد چون پشیمان میرود
شرّ آن کوبنده چکش از سر ما کنده شد
لیک از رو مشکل این کوبنده سندان میرود
پان ایرانیست‌های دربند را آزاد کنید.
زندانیان سیاسی را آزاد کنید.

*

به سرویس رایگان وبگاه میهن دوستان ایران بپیوندید و مطالب میهن دوستانه ی خود  را در آن منتشر کنید این تارنما امکان انتشار مطالب را یه صورت ایمن برای شما فراهم می کند:
تارنمای هواداران پان ایرانیسم:
فیسبوک هواداران پان ایرانیسم:
تارنمای حزب پان ایرانیست:
تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
تارنمای تريبون آزاد پان ايرانيست در خوزستان:
کانال یوتیوب حزب پان ایرانیست
فیسبوک حزب پان ایرانیست:
حزب پان ایرانیست
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سروده زیبای درجای جای خاک وطن فر ایزدیست از سرور ر (پ) طلایی

درجای جای خاک وطن فر ایزدیست باشد که یادمان نرود نیک نامی اش ایران به بارگاه فلک فخر میدهد من وارث تمامی فرهنگ مانی اش جمعی به نام شیخ ریاکا...