۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

به تلخی فاجعه! برای یاران دربند: سروران مهندس کرمانی- استاد حسين شهریاری- حجت کلاشی

هواداران پان ایرانیسم در برون مرز
درود بر ایران دوستان گرامی‌:
مطالب زیر تقدیم میشوند:
- به تلخی فاجعه! برای یاران دربند: سروران مهندس کرمانی- استاد حسين شهریاری- حجت کلاشی
- سعی کن آزاد مرد باشی.
- گفتگو سرور  دکترحسن کیانزاد با صدای آمریکا
 گفتگو دکترحسن کیانزاد از رهبران حزب پان ایرانیست با صدای آمریکا پیرامون بازداشت اخیر اعضا حزب پان ایرانیست سروران رضا کرمانی و حسین شهریاری از پیشکسوتان و کوشندگان دیرگام حزب پان ایرانیست و عضو شورای رهبری و سرور حجت الله کلاشی مسئول سازمان جوانان حزب پان ایرانیست. 
http://www.youtube.com/watch?v=lLJGMX-u6KA
پاینده ایران
هواداران پانٔ ایرانیسم در برون مرز
به تلخی فاجعه!
برای یاران دربند: سروران مهندس کرمانی- استاد حسين شهریاری- حجت کلاشی
پوریا سلیمی
یک:
وقتی می خواهی از یک فاجعه بنویسی، باید قلمت نلرزد و به راه احساساتت نرود. برخی کلمات در دل خود باردار معانی ای هستند آنچنان بزرگ و ژرف که گاهی هیچ توضیحی را یارای رساندن عمق مفهوم آنان نیست . «فاجعه» یکی از آن هاست.
اینکه چه چیزی برای ما فاجعه است، بسته به چگونگی زندگی ماست، محل زندگی ما و یا آداب و رسوم ما. در سوییس خودکشی نهنگ ها می تواند فاجعه باشد، باخت تیم منچستریونایتد برای طرفدارانش می تواند فاجعه باشد. مرگ یک گاو در بخشی از سرزمین هند می تواند فاجعه باشد. و بسیارند موارد دیگر که هر یک می توانند و نمی توانند فاجعه باشند. بودن و نبودن آنان بسته به وضع زندگی انسان هاست.برای مرد گرسنه آفریقایی مرگ تمامی نهنگ های این سیاره فاجعه نیست، برای یک مبارز خسته در «تبت» باخت در هیچ رویداد ورزشی فاجعه نیست. برای مبارزی “سبز” در سلولی کوچک، گوشه ی زندانی در ایران، گرمایش زمین فاجعه نیست.
وقتی می خواهی از عمق یک فاجعه بنویسی باید قلمت نلرزد و به راه احساست نرود.
دو:
آنها سه نفر هستند. و چقدر این فعل “هستند” فعل خوبی است، وقتی در سرزمینی زندگی می کنی که هیچ ضمانت و امنیتی برای بودن و ماندن نداری. آنها سه نفر هستند. سه نفر از هزاران زن و مرد و پیر و جوانی که در جای جای این سرزمین برای آزادی می جنگند و در پس پشت اندیشه ی هر یک از آنان دو کلمه نهفته است:«پاینده ایران».
و چقدر این فعل” هستند” فعل خوبی است آنگاه که تو در سرزمینی زندگی کنی که پیر و جوانش را به این گناه می دزدند و می بندند و می کشند که عاشق این دو کلمه باشند. آنها سه نفر هستند؛ پیرمرد هفتاد و هفت سال دارد و هنوز هم با سرطان خود می جنگد. فوق لیسانس “نفت” دارد و در روزگاری که شایستگان بیش از بی لیاقت ها به جایگاه می رسیدند، شهردار خرمشهر بود و روزگاری مدیری در صنایع نفت و روزی دیگر عضو شورای شهر اهواز.
مهندس رضا کرمانی هفتاد و هفت سال سن دارد اما دلی به جوانی حجت کلاشی، دومی را می گویم از آن جمع سه نفره. جوانی که فوق لیسانس علوم سیاسی دارد از دانشگاه تهران. همان که به جرم وطن دوستی دو سال را به تبعید در شهرستان خاش گذراند اما دم بر نیاورد و بیش از پیش کمر به عشق میهن بست. خودش از دوران تبعید در خاش همیشه به نیکی یاد می کرد و می گفت: چه باک که مردمان بیشتری را با عشق به میهن آشتی دادم؛ و چه ادبیات قشنگی دارد در گفتن و نوشتن زیرا شاگردی بود از خیل شاگردان حسین شهریاری، آن یار ربوده شده سوم. او نیز فوق لیسانس ادبیات دارد، با هفتاد و چهار سال سن باید شاگردانش را در زندان آموزش بدهد!
حسین شهریاری تازه یک روز بود که به مرخصی پانزده روزه خود از زندان اوین آمده بود و چه بازگشتی که فردای همان روز به همراه مهندس رضا کرمانی و حجت کلاشی در راه اصفهان ربوده شدند. و چقدر خوشحال شدیم وقتی که بالاخره بعد از سه روز نگرانی خبر بازداشت آنان را شنیدیم!!! خوشحال از اینکه دست کم هنوز زنده اند و نفس می کشند در سرزمینی که عاشقش هستند. در سرزمینی که مردمانش را به گناه نکرده بازداشت می کنند و شکنجه می دهند و چه تلخ گفت آنکه: “…به گناهی که نکردیم و قلم زود نوشت.”
سه:
خبرهای بد همیشه تیتری کوتاه دارند.خبر ناپدید شدن سه عضو “حزب پان ایرانیست” کوتاه بود.
به کوتاهی خبرهای بدی که هر روز می شنویم و از بس که آنها را می شنویم دیگر برایمان حکم فاجعه را ندارد. خبرهای بد تیتری کوتاه دارند، کوتاهند و تلخ؛ تلخی ربوده شدن این سه تن آنچنان در ذهن ما می ماند که تلخ می کند شب را و روز را و باور کنید این خبر فاجعه است.
فاجعه… ربودن مردانی است به هفتاد و هفت و هفتاد و چهار سال سن؛ فاجعه ربودن جوانی است به جرم داشتن عشق به میهن؛ فاجعه بازداشت کسانی است که تمام عمر کوشش کرده اند شهروندانی نمونه باشند
برای شاگردان شان و دیگر مردمان قدر ناشناس این سرزمین. فاجعه در این است که چه بیگانه شده اند هم وطنان ما با ما. فاجعه موی سپید آنهاست، ادب آنها و عشق سرشار آنها به این خاک. اما آنچه ما را استوار می دارد درسی است که پان ایرانیست ها از این مردان آموخته اند و آن درس ایستادگی است آنجا که باید استوار بود به راه پاسداری از این خاک. چرا که برای همه پان ایرانیست ها آرمان این است:  «نیرزد آن خون که نریزد به راه پاسداری از این خاک».
چهار:
وقتی می خواهی از عمق یک فاجعه بنویسی، باید قلمت نلرزد و به راه احساس نرود. اما مگر می شود، مگر می توان خبر بی خبری از یاران را شنید و قلبت نگران و دستت لرزان نشود؟
کدام مطلب در رثای ” ندا ” نگاشته شد و قلم، راه به احساسات نبرد؟
کدام مطلب در سوگ سهراب، ترانه، کیانوش و… نوشته شد که در سایه هر کلمه اشکی گریه نکرد؟
مگر می توان از حکم یازده سال زندان برای ابوالفضل عابدینی به گناه نکرده نوشت و خشمگین نشد؟
چگونه می توان از ربوده شدن سروران رضا کرمانی و حسین شهریاری نوشت و به یاد موی سپید آنان قلب و قلم سیاه نکرد؟
برای حجت کلاشی چطور؟ می شود از جوانی و ادب و وقار حجت کلاشی نوشت و با شنیدن خبر ربودن او نالان نشد؟ بگذارید برای ربایش “پان ایرانیست” ها با قلمی احساسی بنویسیم. چرا که آنان سرشار هستند از عشق و احساس. عشقی به بزرگی ایران…،آزادی ایران.
پ.ن: هنگام نگارش این مطلب خبر بازداشت سینا پارسیان دیگر عضو حزب پان ایرانیست در شیراز را شنیدم و چه تلخ است قصه تکرار… .
پاینده ایران
24شهریورماه 1389
« سعی کن آزاد مرد باشی »
ما بارها و بارها از انسان‌های متدین نقل قولی از امام حسین (ع) را شنیده‌ایم که خطاب به لشکریان یزید فرموده‌اند: «اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید»، ولی من شخصا در عجبم که چرا بعضی از دین‌داران میانه‌ی خوبی با آزادگی ندارند و اگر چه شاید ساعت‌ها برای مظلومیت امام حسین گریه کنند اما در برخورد با مخالفین خود بیشتر از رفتار یزید تبعیت می‌کنند. ترجیح می‌دهم این قسمت را ادامه ندهم تا من نیز به مانند این عزیزان از مردان خدایی برای رسیدن به اهداف زمینی خود استفاده ابزاری ننمایم.
ماجرایی در این چند روز اتفاق افتاد که خلاصه آن بدین شرح است:
روز جمعه 19/6/89 سه نفر از یاران ما کرج را به سمت اصفهان ترک نمودند، تا حدود ساعت 18 از حال آنها با خبر بودیم و بعد تلفن‌های هر سه خاموش شد و ما ماندیم و بی‌خبری مطلق و کاسه‌ی چه کنم در دست!
ظهر شنبه به همراه کاوه شهریاری به اصفهان رفتیم تا شاید خبری از ایشان پیدا کنیم و به این همه نگرانی و دلشوره خاتمه دهیم. مصطفی لطفی‌کیان نیز که ساکن اصفهان است و تلفنی از همه جا پرس و جو کرده بود با ما همراه شد، همه جا تعطیل بود و تنها پاسخ این بود که فردا مراجعه کنید. روز یکشنبه به همه جا سرزدیم، برای اینکه مطلب طولانی نشود از ذکر جزییات می‌گذرم. یکی از جاهایی که رفتیم خیابان بزرگمهر - خیابان هشت‌بهشت غربی ستاد خبری اداره اطلاعات اصفهان بود. سربازی خوش برخورد با تلفن با حاج آقایی صحبت کرد و موضوع ناپدید شدن سه عزیز ما را به ایشان گفت، حاج آقا موضوع را مرتبط با اداره اطلاعات ندانستند، گوشی را به من دادند و گفتم این سه نفر از اعضای حزب پان‌ایرانیست هستند، از من خواستند منتظر بمانم. حدودا یک ربعی گذشت تا ایشان زنگ زد و گفت همکاران ما اطلاعی از دوستان شما ندارند بهتر است از طریق دادسرا و نیروی انتظامی پی‌گیری کنید. تنها حدس ما این بود که هم‌وطنان اطلاعاتی یاران عزیزمان را دستگیر نموده‌اند و حال با این پاسخ ما ماندیم و ذهن‌هایی که سعی داشتند سناریوی دیگری برای این اتفاق پیدا کنند.
ما به پاسگاه و دادسرا و آگاهی رفتیم و اقدام نمودیم و تا شاهین‌شهر هم کار ادامه پیدا کرد و اینگونه، نزدیک به سه روز از سرنوشت سروران رضا کرمانی، حسین شهریاری و حجت کلاشی بی اطلاع بودیم تا بعد از ظهر دوشنبه 22/6/89 که هر سه با خانواده‌ها تماس گرفتند و معلوم شد گویا توسط اداره اطلاعات بازداشت شده‌اند. ما آنچنان از این خبر خوشحال شدیم که اصولا فراموش کردیم آنها در چه وضعیتی هستند. اینکه می‌گویند به مرگ می‌گیرند تا به تب راضی شویم دقیقا مصداق این ماجراست.
از نظر حقوقی مطمئنم که این بازداشت غیر قانونی است و کارشناسان اداره اطلاعات اصفهان می‌باید پاسخگوی عمل خود باشند، در این میان مساله بسیار مهم دیگری مطرح است و آن اینکه حتی اگر کارشناسان و مدیران اداره اطلاعات اصفهان به این نتیجه رسیده‌اند که می‌باید این انسان‌های وطن‌پرست را بازداشت کنند، چرا اینگونه رفتار کرده‌اند ؟ چرا خانواده‌های این عزیزان را سه روز در حالتی پر اضطراب و پر استرس قرار دادند؟ و از همه مهمتر چرا دروغ گفتند؟ می‌دانم پاسخ این قبیل سوالات را همه می‌دانند ولی نمی‌دانم هم‌وطنان اطلاعاتی چه اصراری بر این دارند که تمام رفتارهای خود را اسلامی و انسانی جلوه دهند؟ امیدوارم آنها آزاد‌مردی را تجربه کنند و به جای پنهان نمودن خود در پشت عکس‌ها و افراد و وزارتخانه با عذرخواهی از یاران ما و آزادی بدون قید و شرط آنان مساله را ختم به خیر کنند.
نوشته شده توسط آرش كیخسروی در چهارشنبه 24/06/
1389
***
به سرویس رایگان وبگاه میهن دوستان ایران بپیوندید و مطالب میهن دوستانه ی خود  را در آن منتشر کنید این تارنما امکان انتشار مطالب را یه صورت ایمن برای شما فراهم می کند:
www.webgah.org
برای آشنایی با نحوه ی عملکرد آن و ساخت وبلاگ شخصی بخش راهنما را از اینجا بخوانید:
http://webgah.org/about/
تارنمای هواداران پان ایرانیسم:
www.paniranism.net
تارنمای حزب پان ایرانیست:
http://paniranist.org
تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
http://pan-iranist.info
تارنمای تریبون آزاد پان ایرانیست در خوزستان:
www.pan-iranist.net
کانال یوتیوب حزب پان ایرانیست
http://www.youtube.com/paniranistparty
حزب پان ایرانیست
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات به ما بپیوندید.
iran[at]paniranism.info
http://www.paniranist.org/a.htm
http://www.pan-iranist.info/?page_id=353

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سروده زیبای درجای جای خاک وطن فر ایزدیست از سرور ر (پ) طلایی

درجای جای خاک وطن فر ایزدیست باشد که یادمان نرود نیک نامی اش ایران به بارگاه فلک فخر میدهد من وارث تمامی فرهنگ مانی اش جمعی به نام شیخ ریاکا...