۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه

جان مسن ترين زنداني سياسي، مهندس رضا كرماني در خطر است

نامه پان ایرانیسم
هواداران پان ایرانیسم در برون مرز
درود بر ایران دوستان گرامی‌:
مطالب زیر تقدیم میشوند:
- جان مسن ترين زنداني سياسي، مهندس رضا كرماني در خطر است.
- شكنجه سرور ابوالفضل عابديني در زندان كارون.
-آنان که برای تحقق دولت ملی در بند شدند!
- براي مبارز ميهن پرست حجت كلاشي:سرود آن که گفت نه!
 پاینده ایران
هواداران پانٔ ایرانیسم در برون مرز
جان مسن ترين زنداني سياسي، مهندس رضا كرماني در خطر است
خطر تشدید بیماری برای رضا کرمانی، به دلیل عدم دست‌رسی به دارو
تاریخ انتشار: ۲۶ شهریور ۱۳۸۹
جرس: رضا کرمانی به دلیل عدم دسترسی به دارو و مراقبتهای پزشکی در خطر سکته‌ مغزی و تشدید بیماری قرار دارد.
به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، این فعال سیاسی ۷۷ ساله پیش از بازداشت، تحت درمان و مراقبت پزشکی بوده و داروهایی را برای جلوگیری از سکته مغزی مجدد، ناراحتی کلیه و کنترل فشار و چربی خون مصرف میکرد، که بنا به گزارش منابع آگاه این داروها هم اینک از دسترس وی دور است.
این در حالی است که رضا کرمانی تاکنون دو بار سابقه سکته مغزی داشته و از سالها پیش تحت شیمی درمانی قرار دارد.
رضا کرمانی، باید هفته آینده برای دفاع از خود در دادگاه انقلاب اهواز حاضر می‌شد. وی ششم اسفند سال گذشته در حالی که قصد حضور در مراسم چهلم ابراهیم میرانی از اعضای حزب پان ایرانیست و مسئول تشکيلات خوزستان كه به دیار باقی شتافت را داشت، در فرودگاه اهواز بازداشت و با قرار وثیقه 500 میلیون ریالی آزاد شد. در آن زمان قاضی دادگاه اهواز به وی گفته بود: “شما دستگیر شدید، زیرا قصد سخنرانی علیه نظام را در فرودگاه داشتید.”
جنبش راه سبز (جرس)  
بن مابه خبر از كميته گزارشگران حقوق بشر
سپتامبر 18, 2010
شكنجه سرور ابوالفضل عابديني در زندان كارون
هرانا؛ ابوالفضل عابدینی مورد ضرب و شتم وحشیانه قرار گرفت
شنبه 27 شهریور 1389
خبرگزاری هرانا– شب گذشته، مورخ بیست و ششم شهریور ماه، ابوالفضل عابدینی نصر خبرنگار و فعال حقوق بشر، در زندان کارون اهواز به بدترین شکل مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، در این حادثه شخصی به نام “قلندری” از پرسنل این زندان به ابوالفضل عابدینی حمله ور شد و وی را به شدت مورد آزار و اذیت جسمی قرار داد.
ابوالفضل عابدینی در حیاط بند شش برای استفاده از سرویس بهداشتی به حالت انتظار بود که این فرد بدون هیچ دلیلی به وی حمله کرد و دست و پای این خبرنگار را به وسیله دست بند و پا بند به میله ای در حیاط بند شش بسته و ساعت ها به وسیله لوله سبز وی را کتک میزد.
شدت ضربات وارده به حدی است که دست و پای عابدینی کاملا سیاه و کبود شده این در حالیست که هیچیک از مسولین زندان کارون پاسخ گوی وی نمیباشد.
شایان ذکر است که ابوالفضل عابدینی به یازده سال زندان محکوم و به شدت از ناراحتی قلبی رنج میبرد.
عابدینی از بدو ورود به زندان کارون به طرق مختلف از جمله ممنوعیت ملاقات با خانواده، ممنوعیت تماس تلفنی، ممنوعیت تردد مورد فشار قرار گرفته است.
هرانا خبرگزاري جموعه فعالان حقوق بشر در ايران
سپتامبر 18, 2010
آنان که برای تحقق دولت ملی در بند شدند!
پاينده ايران
با وجود گذشت چندین روز از دستگیری نامتعارف سه تن از اعضای حزب پان ایرانیست، که با تمام دشواری ها و محنت های موجود در درون مرز فعالیت می کردند، هنوز خبر موثق و یا توضیحی در مورد محل نگهداری، دلیل بازداشت، نهاد ترتیب دهنده عملیات بازداشت این سه تن و این که چرا این ترتیبات، خارج از عرف و روند قضایی و حقوقی شکل گرفته است، ارائه نشده است.
امیدواریم که دولت ملی در ایران فردا، پایانی باشد بر تمامی قانون گریزی ها، رویکردهای خلاف اصل و حقوق ستیزی ها. بر این باوریم که حاکمیت ملی – که بی شک از طریق تفاهم و اتحاد «همه» طیف های مختلف ناسیونالیست و لیبرال شکل خواهد گرفت – چاره دردها و زخم های وخیم سیاسی، اجتماعی و اداری کشور است. پس :پیش به سوی برقراری دولت ملی.
گفتگو سرور  دکترحسن کیانزاد با صدای آمریکا
گفتگو دکترحسن کیانزاد از رهبران حزب پان ایرانیست با صدای آمریکا پیرامون بازداشت اخیر اعضا حزب پان ایرانیست سروران رضا کرمانی و حسین شهریاری از پیشکسوتان و کوشندگان دیرگام حزب پان ایرانیست و عضو شورای رهبری و سرور حجت الله کلاشی مسئول سازمان جوانان حزب پان ایرانیست.
براي مبارز ميهن پرست حجت كلاشي:سرود آن که گفت نه!*
سرود آنکه گفت نه!*
 آنک حماسه! «زهی عشق، که گفت ما درد ابدی را اختیار کردیم و رحمت و لطف را نصیب دیگران کردیم. هر روز ده هزار درد پیاپی آن مهجور نوش می کند… زهی جوانمردی»(1) روزگار عجیبی است این روزها که استوانه حقوق بشر پس از سال ها به ایران آورده می شود، ولی فرزندان کورش ناپدید می شوند. خبر ناپدید شدن سه فعال سیاسی ملی شاید میان انبوهی از اخبار دردناک غیر طبیعی جلوه نکند و همین طور نیز هست. خون آن ها از خون هیچ کدام از سایر ایرانیان رنگین تر نیست، ولی آنان را سودایی دیگر در سر می بود. سودایی از آن دست که مکافاتش را باید «امروز بینی و فردا بینی و پس فردا…»(2) حجت کلاشی جوانی بود که از دامنه های سبلان برای خدمت به ملت اش با عشقی سرشار از اشراق به تهران آمد تا بتواند در قلب تپینده ایران و شاهراه حادثه ها، سرنوشت غمگین کشور تنهایش را «نظاره» کند. ولی عشقی دیگرگونه از دست که می گفت:«گر از تركستان تا بلاد روم خسی در پای كسی فرو برود، منم كه رنج می‌كشم»(3) و رنج بسیاری کس از هم وطنانش را چون صلیبی باژگونه تنها به دوش می گرفت و دردشان را به سینه می کشید. در راه جُلجُتا و سنگ لاخین ایران، بدون آن که به دنبال نامی باشد و شهرتی، تنها در سکوت خود بسیار کارها کرد هم از دست که در گفتار ناید. ماه های بسیار از جوانی اش را در خطه ای محروم از کشورش گذراند تا به زعم حریفانش دمی، طعم تلخ تبعید را بچشد. اما زهی خیال خام! که شکوه ای نکرد و آخی نگفت چه، می پنداشت: «اگر هشت بهشت را در کلبه ی ما گشایند و ولایت هر دو سرای به اقطاع به ما دهند، هنوز بدان یک آه که سحر گاه بر یاد شوق او از جان ما بر آید ندهیم. بلکه یک نفس که به درد او بر آریم با ملک هژده هزار عالم برابر کنیم»(4) و همان به اصطلاح تبعیدگاه را نیز یکسره از عطر مهر میهن لبریز کرد. باری! بسیار از او «نه» شنیدند، بارها آری خواستند ولی «نه» را تجربه کردند و تحقیر شدند. مکتب سیاسی اش را برابر با عشق به میهن و منش فردی اش را عشق به جهان دانست. اندیشه های بسیار در سر می پروراند و خود جوینده ی بلایش در راه عشق بود(5). در راه محبت به مردم، چه محنت ها که که نچشید ولی کسی ناامیدی اش را ندید و آهی از او نشنید. می توانست شاید با یک آری ِ به هنگام، بسیاری از غم ها را از خود به دور کند، اما نکرد و نمی کند. یقین بدانید که امروز وقار حجت بازجویش را نیز به تعظیم وا می دارد. یقین بدانید که حریفان، در ضمیر خود، خود را بسیار کوچک تر از این مرد بزرگ می پندارند. بمانید و این بار شما نظاره کنید که چه حماسه ای خلق خواهد کرد تا کوه را نیز سر به تعظیم آورد، بمانید و به بینید که چگونه حلاج وار جنبشی در زندان خلیفه به پا خواهد کرد، جنبشی از آن دست که: «و از یک یک اندام او آواز می آمد که: انا الحق… روز دیگر گفتند که این فتنه بیش از آن خواهد بود پس اعضای او بسوختند، از خاکستر آواز انا الحق می آمد…در ماندند و به دجله انداختند بر سر آب همان اناالحق می گفت… .» پي نوشت:
*عنوان سروده ای از علی میر فطروس
1- عین القضات همدانی
2- تذکره الاولیاء، عطار، حلاج
3- ابوالحسن خرقانی
4- عین القضات، تمهیدات
5- شبلی می گفت: «بار خدایا همه کس تو را از بهر لطف و راحت می جویند، من از بهر بلا می جویم. باش تا جذبه من الجذبات الحق با تو کیمیاگری بکند. آنگاه بدانی که بلا چه باشد…»
آرمانخواه را خدا و مسجد میهن است. …
پاينده ايران
شهريور1389
***
به سرویس رایگان وبگاه میهن دوستان ایران بپیوندید و مطالب میهن دوستانه ی خود  را در آن منتشر کنید این تارنما امکان انتشار مطالب را یه صورت ایمن برای شما فراهم می کند:
برای آشنایی با نحوه ی عملکرد آن و ساخت وبلاگ شخصی بخش راهنما را از اینجا بخوانید:
تارنمای هواداران پان ایرانیسم:
تارنمای حزب پان ایرانیست:
تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
 تارنمای تريبون آزاد پان ايرانيست در خوزستان:
کانال یوتیوب حزب پان ایرانیست
حزب پان ایرانیست
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات به ما بپیوندید.
iran[at]paniranism.info
http://www.pan-iranist.info/?page_id=353



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سروده زیبای درجای جای خاک وطن فر ایزدیست از سرور ر (پ) طلایی

درجای جای خاک وطن فر ایزدیست باشد که یادمان نرود نیک نامی اش ایران به بارگاه فلک فخر میدهد من وارث تمامی فرهنگ مانی اش جمعی به نام شیخ ریاکا...