۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه

معرفی کتاب گوشه‌های پنهان توطئه، برای تجزیه

نامه پان ایرانیسم
هواداران پان ایرانیسم در برون مرز
درود بر ایران دوستان گرامی‌:

پاینده ایران
هواداران پانٔ ایرانیسم در برون مرز

***
به سرویس رایگان وبگاه میهن دوستان ایران بپیوندید و مطالب میهن دوستانه ی خود  را در آن منتشر کنید این تارنما امکان انتشار مطالب را یه صورت ایمن برای شما فراهم می کند:
برای آشنایی با نحوه ی عملکرد آن و ساخت وبلاگ شخصی بخش راهنما را از اینجا بخوانید:
 تارنمای هواداران پان ایرانیسم:
 تارنمای حزب پان ایرانیست:
تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:

حزب پان ایرانیست
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت

هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات به ما بپیوندید.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

"ده سالی‌ که می‌‌شناسمش". بخش دوم


درود بر ایران دوستان گرامی‌:
مطالب زیر تقدیم میشوند:
- نوشتار "ده سالی‌ که می‌‌شناسمش". بخش دوم.
- نوشته هم میهن امیری پریان: نام تاریخی خلیج فارس. در ضمن، از تارنمای ایشان بازدید نمائید:
پاینده ایران
هواداران پانٔ ایرانیسم در برون مرز

قهرمانی کوچک با کارهایی بزرگ
با او اختلاف نظرهایی داشتم، راه هر دوی ما یکی بود و روش ها متفاوت. من محافظه کارم،جزم اندیش و محتاط ولی این جوان پر شور گاهی چنان انرژی در خودش می دید که به هر طریق می خواست لااقل کاری کند، در یک روز مثلا می توانست به 5 شهر استان سفر کند، کاری که هرگز در توان من نبود.
بگذریم... بانهضت پانایرانیسم آشنا شد و بعد از مدتی به این نهضت ریشه در تاریخ ایران پیوست. کم کم پا به فضای مطبوعاتی استان نهاد و به عنوان خبرنگاری موجه و پرتوان درسطح استان خود را مطرح کرد. از نشریات تخصصی گرفته تا هفته نامه،چه در بخش آگهی ها، گزارش، عکاسی، صفحه آرایی و مقاله نویسی مهارت عجیبی داشت. به قول یکی از سردبیرهایش گویی این پسر دو قلب دارد، آچار فرانسه موسسه و بسیاری از نشریات بود هراز چند گاهی گاز انبرش می شدم و نیشی آن هم از روی همان روحیه روشنفکر مآبی نصیبش می کردم. گفتم که در بسیاری از روش های اجرایی با هم درگیر بودیم.
گاهی پیش می آمد چندماه با هم قطع رابطه می کردیم ولی بعد از مدتی هرگاه که مساله ای پیش می آمد و نیاز به نیرویی و کمکی خواسته و ناخواسته به سراغ هم می آمدیم. شاید مثل آهن ربا بودیم قطب منفی و مثبت که همدیگر رابه سوی خود ناخواسته می کشانند.
هرگزموافق کارهای سیاسی درهنگام خدمت سربازی نبوده و نیستم ولی او مگر می توانست آرام و راحت بگیرد ...روح ناآرام و پرازغوغا. هنوز معتقدم کسی که به خدمت دفاع و پاسداری ازمیهن برمی خیزد باید فارغ ازهرگونه دغدغه و گرایشات سیاسی باشد یعنی حرف رهبر انقلاب امام خمینی را باور دارم که نظامیان درسیاست نباید دخالت کنند. ولی جوان جویای حشمت و نام ما این استدلال را داشت که پان ایرانیسم و روحیه وطن پرستی و ترویج آن در میان نظامیان کاری است شایسته و بایسته. به دلیل همین اقدامات بود که باردیگر آن هم هنگام خدمت سربازی بازداشت شد و باز به چه سختی و رنجی از دام زندان گریخت عاقبت پس از 27 ماه خدمت کارت پایان خدمتش را ندادند.
می خواستند چراغ موسسه مهرآیین را خامش کنند (که کردند). مهرآیین بعد از نزدیک 7 سال فعالیت میهن پرستانه آن هم در استانی که هر دم نوای شوم تجزیه طلبی به گوش می آید و بیگانگان و ایادی خود فروخته داخلی خواب های شومی برایش ریخته اند به جرم های ناکرده و تنها به خاطر باوری که به یگانگی ویکپارچگی تیره ها و اقوام ایرانی داشت تعطیل شد.البته خیلی محترمانه؛برخوردها مانند امروز نبود. آن روزها با پنبه سر می بریدند.راستی اندیشه مهر آیین چه بود،چرا آنقد نامهربانانه با ما برخورد شد،چقدراتهام و تهمت:
پول شما را چه کسانی تهیه می کنند؟چرا سرود ای ایران پخش می کنید،چرا پان ایرانیست ها در نشست های شما نه سخنرانی بلکه فقط حضور دارند؟ چرا و چرا و چرا... الان که به گذشته نگاه می کنم چون معتقد به نقد وبررسی هستم هر چقدر ناگوار و سخت می بینیم که شاید بهتر می توانستیم عمل کنیم، شاید باید گام ها را کمی آرام تر برمی داشتیم ولی به آن ها که مارا توقیف کردند می گویم مگر گروه ما و تصمیم گیرندگان مهر آیین میانگین سنیشان چقدر بود، در آن زمان پر از احساس وشور زندگی بودیم، مشت هایمان زود گره و چهره هاسرخ گون.اصلا مگر مقتضای سن نوجوانی و بلوغ و بعد جوانی غیر از این حکم می کند که آدمی ناشی گری هم در آورد. اگر برادران می گذاشتند الان تجربه حداقل 12 کار فرهنگی و اجتماعی را داشتیم و به نسلی که از پی ما می آمد آموزه هایی را که در این مدت به دست آورده بودیم را انتقال می دادیم تا از آن ها از این آموخته ها بهره بگیرند و برخی اشتباهات ما را تکرار نکنند. ولی افسوس که در این میهن رنج دیده تاکنون نهاد وسیستم مدونی آن هم به صورت نسل به نسل به دلیل فرهنگ مستبدانه ای که در روحیه و ضمیر ناخود آگاه ما بوجود آمده، شکل نگرفته است. هنوز در مرحله تمرین و گذار و کوشش سعی و خطا هستیم. البته شاید حاکمان هم مثال ما را داستان "گرگ زاده عاقبت گرگ می شود"، می پنداشتند. راستی چقدر ما با هم رودر بایستی داریم هنوز در این جامعه فرزند با پدرش نمی تواند چشم درچشم سخن بگوید چه برسد به حکومتی که خود را در میان انبوهی از دشمنان می بیند شاید هم حق با آن ها باشد و ازتجربه حکومت پیشین بهره برده باشند.به هر حال مهر آیین تعطیل شد وکسی هم چندان برای آن سوگواری نکرد ولی اندیشه میهن پرستی و گسترش آن در وجود و نهاد تک تک ما تقویت شد.بویژه درنهاد و رگ وخون سرور ابوالفضل عابدینی که تازه داشت در محافل سیاسی و اجتماعی استان مطرح می شد.    پایان بخش دوم
ادامه دارد....
ده سالي است كه مي شناسمش...بخش نخست
قهرمانی کوچک با کارهایی بزرگ
از:ناکام
فصلی خواهم نبشت در ابتدای این حال بردار کردن این مرد و پس به شرح قصه شد.اکنون که من این قصه آغاز می کنم از این قوم که سخن خواهم راند یک دو تن زنده اند در گوشه ای افتاده و خواجه بوسهل زوزنی چند سال است که گذشته شده است وبه پاسخ آن که از وی رفت گرفتار، ما را با آن کار نیست هرچند مرا از وی بد آید ـ به هیچ حال چه عمر من به شصت و پنج آمده و براثر وی می باید رفت. و در تاریخی که می کنم سخنی نرانم که آن بتعصبی و تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند: شرم باد این پیر را، بلکه آن گویم که تا خوانندگان با من اندرین موافقت کنند وطعنی نزنند.
                               به نقل از تاریخ بیهقی ذکر  بر دار کردن حسنک وزیر 
*************************************************
ده سالی می شود که می شناسمش،شاید برای اولین بار که با او به طور جدی برخورد کردم به زمانی برگردد که در دوران دبیرستان یا شاید هم پیش دانشگاهی به عنوان یکی از اعضای شورای دانش آموزی مسوولیت تهیه و چاپ نشریه ای به نام آب، آتش وخاک را برعهده گرفته بود. ایام اصلاحات نور امید در دل همه دوستداران آزادی وجامعه مدنی، احزاب ومطبوعات ویا همان گسترش توسعه سیاسی درکشور بوجود آورده بود در همین فضا به مناسبت شور و شوق فروانی که داشت پا به عرصه فعالیت های اجتماعی فرهنگی نهاد. درست یادم است که زمان تبلیغات انتخاباتی آقای خاتمی در یکی از جلسات و در مسجد خانه ی خدا توسط یکی ازبرداران مشت محکمی خورد و بینی اش شکست و تا الان این نشانی به جا مانده درچهره اش،یادگار دوران اصلاحات و طرح توسعه سیاسی براداران دوم خردادی است.
آب،آتش،خاک دو شماره بیشتر دوام نیاورد؛ به دلیل این که در صفحه نخست عکس ماشین تویوتای سفید رنگ آقای فرماندار شهر را طراحی کرده بود و درکنارش پیرمرد فرتوت و از پا افتاده ای را نشان می داد که با گاری به سختی بشکه های آب شیرین را حمل می کرد و این شعر سعدی تکمیل طرح جلد نشریه بود که:
ای زِبَر دست زیر دست آزار               گرم تا کی بماند این بازار
همین طرح جلد نشریه باعث شد که برداران او را دستگیر کنند به اتهام تشویش اذهان عمومی و از این حرف ها...که با همت رییس وقت اداره آموزش پرورش پس از چند روز از بازداشتگاه آن (هم فکر می کنم در سن 15 سالگی) آزاد شد.
تا اینکه درهمان زمان شاید چند ماه بعد این نوجوان پر شور و البته بی تجربه به فکر تاسیس یک سازمان غیردولتیNGO افتاد. ازطریق سازمان جوانان به همت تعداد دیگری ازدوستانش موسسه اندیشه جوان راه انداخت و بعد از مدتی این موسسه به نام مهر آیین تغییر نام یافت و فعالیت های فرهنگی این نهاد مردمی و خودجوش را به طور جدی ابتدا در سطح شهرستان و سپس استان و کشور گسترش داد.خوب یادم می آید که قصد برگزاری همایش بزرگ فردوسی را در دو روز با حضور بزرگان و استادان فرهنگ و اندیشه ایرانی آن هم در شهری به نام رامهرمز که با تمام قدمت و تاریخچه ی کهن دیرزمانی فضای فرهنگی و اجتماعی آن همانند سایر شهرهای کوچک و دور افتاده و محروم از نعمات کلان شهرها و بوِِیژه پایتخت نشینان تهرانی، یخ زده و مرده بود، داشتند. اصلا سخن از فردوسی و پخش سرود ای ایران کاری بود که خیلی ها از همشهریان آن را حرکتی خلاف و بدور از احتیاط و دوراندیشی می دانستند ولی این همایش برگزار شد به همت جوانان وطن پرستی که عشقی جز مهر به میهن درسر نداشتند. همان زمان فردی دورگشته از فرهنگ و ادب به نام "ناصر پورپیرار" کتاب هایی چاپ کرد به نام های" 12 قرن سکوت" و "پلی بر گذشته" که پر از ناسزاگویی به فرهنگ ملی و نیاخاکی بود.
فردوسی دروغگو است، زرتشت وجود تاریخی ندارد، تخت جمشید را رضا شاه ساخت،کوروش بزرگ زبانم لال زنازاده است، ایرانیان قبل ازاسلام وحشی بودند و به یاری اسلام و اعراب خوی آدمی گرفتند، تاریخ ایران باستان بوِِِیژه دوران هخامنشیان همه زاده تخیلات هذیان گویی های یهودیان و صهیونیست از بابل آمده است. سخنان درشت و یاوه و پریشانی که تنها از قلم این توده ای سابق پشت به میهن کرده تراوش می شد. درهمین راستا به پیشنهاد گروهی از میهن پرستان بوِِیژه پان ایرانیست های خوزستان تصمیم گرفته شد همایشی در نقد و پاسخ بر این سخنان نامربوط داده شود که از استاد روانشاد نوربخش رحیم زاده دعوت شد که سخنران این نشست باشد و ایشان در پاسخ به یاوه گویی های پورپیرار سخن از 12 قرن شکوه فرهنگ واندیشه ی ایرانی در دوران باستان راند. گفتارهای رحیم زاده بازتاب گسترده ای در فضای فرهنگی آن زمان بوِِِیژه در خوزستان داشت. مهرآیین دیگر رسمی و نامی در کشور پیدا کرده بود، همایش و سمینار پشت سر هم، همایش سه روزه رویکردی به فرهنگ واندیشه ایرانی در اهواز و رامهرمز، بزرگداشت دو روزه خداوندگارعرفان واندیشه مولوی بلخی، پاسداشت میراث فرهنگی به مدت یک هفته، کوشش در جهت برپایی تشکل های ملی ایران زمین به همراه دیگر تشکلات همسو درسراسر فلات ایران زمین، برگزاری همایش سه روزه سعدی، فردوسی و جشن اردی بهشتگان با حضور بیش از 50 تشکل غیر دولتی دراستان خوزستان و انتشار نشریه ای فرهنگی اجتماعی به نام مهر آیین که 6 شماره بیشتر دوام نیاورد و کمرش را شکستند... باید اعتراف و اذعان کنم که در همه این مدت دوست پر جنب وجوش ما پیشگام این گونه فعالیت ها بود،مدیر اجرایی و بعد دبیر موسسه شد.     ادامه دارد.....
تریبون آزاد پان ایرانیست در خوزستان

***

نام تاریخی‌ خلیج فارس

درود بر شما

روز ملی خلیج پارس بر همه ایرانیان گرامی باد. باید به آگاهی برسانم که تلاش تازی ها برای دگرگونی نام این خلیج هیچ پایه و اساس قانونی ندارد. نام خلیج پارس دست کم از روزگار شاهنشاهی داریوش بزرگ بر سنگنبشته سوئز در مصر به زبان و دبیره پارسی باستان نوشته شده و در هزاران سال همه سرچشمه های تاریخی و جغرافیایی در زبان های گوناگون به نام پارس بر این آبراه تاکید کرده اند.

حتی تازی ها نیز در کتاب های خود همیشه واژه های الخلیج الفارسی، بحر الفارسی یا چنین نام هایی را نوشته بودند و جالب است که همین شیخک های تازی تا چند سال پیش چیزی جز خلیج پارس بر زبان نمی آوردند.

پایه و اساس دگرگونی نام خلیج پارس تنها و تنها بر کینه و دشمنی با ایرانیان برپا شده است. چرا که از دیدگاه قانونی و دعاوی حقوقی بین المللی هیچ توجیهی بر تغییر نام خلیج پارس نیست. اگر تازی ها دوست دارند دریایی را به نان «عربی» نامگذاری کنند می توانند به سادگی بر تغییر نام «دریای سرخ» به «دریای عرب» اندیشه کنند و تازه این تغییر نام با استقبال گسترده ما ایرانیان روبه رو خواهد شد. چرا که دست کم نام «دریای سرخ» نامی است که «یونانی ها» و نه عرب ها و آن هم به دلیل بازتاب نور سرخی که از کف این دریا از ساحل آن دیده می شد به این دریا داده اند.

تازیان به خوبی و به دور از هیچ گونه دشمن تراشی می توانند نام «دریای سرخ» را به دریای عرب تغییر داده و اتفاقا از آنجا که این دریا درست در میانه کشورهای عربی از مراکش تا عمان است این تغییر نام کاملا می تواند قانونی و منطقی باشد.

همچنین پافشاری ما ایرانیان بر حق و درست بودن نام خلیج پارس به هیچ وجه نژاد پرستی و خودخواهی نیست. چرا که نام یک دریا برپایه ارتباطات تاریخی و پیشینه مردمی که بیشترین سهم را در ارتباطات و تجارت در دریاها داشته اند در طول زمان نامگذاری شده و این اصل بر همگان پذیرفته شده است. اگر نام اقیانوس هند بر پهنه وسیعی ازآب های بین المللی گداشته شده است به دلیل آشنا بودن گسترده جهانیان و ارتباط آنان با مردم، تاریخ و تمدن هند بوده و امروز نیز کشورها و مردمان گوناگونی از پاکستان، اندونزی و سریلانگا گرفته تا ماداگاسکار، زنگبار و حتی افریقای جنوبی بر کرانه های این اقیانوس زندگی کرده و هیچ کدام ادعایی بر تغییر نام بین المللی این اقیانوس به مثلا اقیانوس اندونزی یا اقیانوس افریقا ندارند.

درباره خیلج مکزیک نیز همین طور و امریکای ابرقدرت نیز ادعایی در تغییر نام خلیج مکزیک به خلیج «امریکا» ندارد. دریای چین، و... همگی مثال های روشن و گواهی هستند. آیا کشوری مانند آرژانتین یا برزیل ادعا می کند که مثلا نام قاره امریکا باید تغییر داده شده و مثلا «قاره برزیل» شود!!!!.

ضمنا به این نکته خوب دقت کنید که ممکن است مردم بومی که کنار جایی مانند اقیانوس هند زندگی می کنند در زبان مادری خود آن اقیانوس را به نامی دیگر بخوانند و اتفاقا این نام ها نیز محترم است ولی آیا آنها هنگام ارتباطات بین المللی یا رسمی خود آن نام بومی را به جای اقیانوس هند به کار می برند؟

همه و همه این دلایل نشان می دهد که تازی ها تنها و تنها از دید کینه و حسادتی که به ایرانیان دارند تلاش می کنند درباره نام خلیج پارس جنجال آفرینی کنند نه ما ایرانیان که با عقل و منطق و به طور قانونی به جهانیان هالی می کنیم که نام این خلیج تنها خلیج پارس است.

تازی ها تا چند سال پیش نامی جز خلیج پارس به کار نمی بردند. اما چند سال پیش از خواب پریده و نامی ساختگی را برای این خلیج از خود درآوردند. عقل و منطق و حقوق بین الملل به آنها می گوید که باید از دیدگاه حقوقی و قانونی حداقل باید در مکاتبات بین المللی خود و ارتباطات رسمی نام خلیج پارس را به کار برده و نام رسمی «خلیج پارس» به هیچ وجه نشانگر نژادپرستی و تعصب کورکورانه ما به پارس نیست. بلکه نشان از احترام به تاریخ و فرهنگ سرزمینی است که نام «پارس» نماینده آن در ارتباطات بین الملل بوده و این سرزمین تاثیرهای فرهنگی و تاریخی گسترده را در طول تاریخ در جهان داشته است. همانطور که ما با نام اقیانوس هند و یا دریای چین به تمدن کشوری چون هند و یا چین احترام می گذاریم و با به کار بردن نام خلیج مکزیک به یاد ارتباط قدیمی تر سرزمین اسپانیا با کشوری می افتیم که اکنون مکزیک نام دارد.

با تشکر ضمنا این لینک را برای بهره برداری بشتر ببینید


سپاسگذارم
امیری پریان
***
به سرویس رایگان وبگاه میهن دوستان ایران بپیوندید و مطالب میهن دوستانه ی خود  را در آن منتشر کنید این تارنما امکان انتشار مطالب را یه صورت ایمن برای شما فراهم می کند:
برای آشنایی با نحوه ی عملکرد آن و ساخت وبلاگ شخصی بخش راهنما را از اینجا بخوانید:
 تارنمای هواداران پان ایرانیسم:
 تارنمای حزب پان ایرانیست:
تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:

حزب پان ایرانیست
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت

هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات به ما بپیوندید.
iran[at]paniranism.info

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

دو جوان ایرانی‌: چرا پان ایرانیست شدیم؟


نامه پان ایرانیسم هواداران پان ایرانیسم در برون مرز

www.paniranism.net ◊ iran@paniranism.info

درود بر ایران دوستان گرامی‌: مطالب زیر تقدیم میشوند:

- دو جوان ایرانی‌: چرا پان ایرانیست شدیم؟

بتازگی دهها هم میهن جوان توسط ایمیل و تلفن به ما اطلاع دادند که خود را پان ایرانیست میدانند و مایل به عضویت در حزب پان ایرانیست هستند. ما دو پیام را با شما خوانندگان ارجمند نامه پان ایرانیسم در میان میگذاریم:

- من بيشتر به اين علت جلب حزب پان ايرانيست شدم كه در هنگام درگيري با تجزيه طلبان به اولين جايي كه ناسزا ميگفتند حزب پان ايرانيست بود و پيداست كه اين آيين بزرگترين دشمن انيرانيان است.

- من خیلی‌ وقت است که دنبال یکجایی میگشتم که بتوانم فعالیتهای سیاسی کنم و بالاخره با حزب پان ایرانیست آشنا شدم در موردش مطالعه کردم دیدم حزب خوبی‌ برای من هست. میخواهم عضو این حزب بشوم. خوشحال میشوم که بتوانم کمکی‌ کنم. منتظر جوابتان هستم.

هم میهن گرامی‌، شما نیز برای ایرانی آباد، آزاد و سربلند به ما بپیوندید.

حزب پان ایرانیست همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران .حاکمیت ملی

۴۰۰دانشجوی باستان‌شناسی خواستار رسیدگی به وضعیت آثار تاریخی خوزستان شدند:

http://www.iranboom.ir/didehban/yademan-ha/523-daneshjo-bastanshenasi-khozestan.html

بیانیه  دانشجوی باستان شناسی کشور

دربارة وضعیت بحرانی میراث فرهنگی شوش و خوزستان

1- آثار و محوطه های تاریخی استان خوزستان در وضع بسیار نامطلوبی قرار دارند. از جمله باید به محوطه ها و مجموعه هایی همچون شوش، ایوان کرخه، گُندی شاهپور، رامهرمز، شوشتر، ارجان و... اشاره کرد. متأسفانه مدیریت پیشین سازمان میراث فرهنگی و گردشگری استان خوزستان در طی پنج سال (از 1383 تا 1388) تصدی مسوولیت این مرکز با عملکرد ضعیف و غیر قابل دفاع خود آسیب های جدی بر پیکرة میراث فرهنگی خوزستان وارد آورد. با این حال، وی از سوی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور در سال 1387 به عنوان مدیر برتر میراث فرهنگی کشور انتخاب گردید و هم اکنون نیز به عنوان مدیر «منطقة آزاد اروند» منصوب شده است. مسألة صدور مجوز برای ساخت دو هتل در «عرصة مجموعة باستانی شوش» که مورد انتقاد صاحب نظران و متخصصان باستان شناسی و میراث فرهنگی کشور قرار گرفت، در صدر کارنامة ضعیف و نامطلوب رییس میراث فرهنگی استان خوزستان قرار دارد. بی توجهی به تخریب و نابودی محوطه ها و منطقه های باستانی و میراثی همچون رامهرمز، ایوان کرخه، گُندی شاهپور، شوشتر، ایذه، مسجد سلیمان، اهواز (هرمزد اردشیر، چمبه، زرگان و...)، از جمله مهمترین مواردی است که کوتاهی در پاسداری از یکی از آنها می بایست منجر به پیگیری و بازخواست وی می شد، اما نه تنها چنین امری رخ نداد بلکه عملکرد جانب دارانه از کارنامة وی و مدیریت درازمدت او بر سازمان میراث فرهنگی خوزستان، منجر به پدید آمدن شبهاتی جدی درخصوص سیاست های مدیریت ارشد سازمان میراث فرهنگی شده است. 2- شهر باستانی شوش در مجموعة میراث فرهنگی ایران و جهان از جایگاه ویژه ای برخوردار است. 150 سال پیشینة فعالیتهای باستان شناسی در شوش آن را در زمرة نخستین نقاط کاوش شده در خاورمیانه و جهان قرار داده، و حجم عظیمی از غارت اشیاء و اموال فرهنگی آن توسط خارجی ها همواره یادآور یک دورة غفلت سیاسی-فرهنگی مردم ایران در تاریخ شان محسوب می شود. انتظار می رود با چنین مجموعة سترگی از میراثِ فرهنگِ بشری که شامل آثار و نشانه های تمدنی پیش از تاریخی، عیلامی، هخامنشی، اشکانی، ساسانی و دوره های مختلف اسلامی و همچنین حضور ادیان جهانی یهودی، مسیحی و اسلامی است، به طور مسوولانه ای رفتار شود. پرسش این است که چرا تاکنون این مجموعة عظیمِ تاریخِ بشری در فهرست آثار جهانی به ثبت نرسیده و حتی پرونده ای هم برای ثبت آن آماده نشده است؟ چرا در نهایتِ بی مبالاتی اقدام به صدور مجوز برای ساخت دو هتل در عرصه این مجموعه باستانی شد، در حالی که این هتل ها می توانند با 1 کیلومتر فاصله در خارج از عرصة باستانی شهر ساخته شوند؟ پاسخ سازمان میراث فرهنگی برای تعلل در تهیة پروندة ثبت جهانی مجموعة باستانی شوش که از نخستین کانون های شکل گیری شهرنشینی و ابداع خط در جهان بوده است، چیست؟ 3- در چند سال گذشته، مدیریت میراث فرهنگی و گردشگری عملکرد بسیار نامطلوبی در پاسداری از مجموعه های شاخص میراث فرهنگی کشور داشته است. این امر که بارها و بارها توسط کارشناسان مورد انتقاد قرار گرفته، به عوض اصلاح رویة نادرست مدیریتی با تکذیب های پی در پی روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی همراه بوده و بعضاً ادبیات نامناسبی نسبت به منتقدان به کار گرفته شده است که در طی سه دهة گذشته منحصربه فرد بوده و خود جای تأمل و بررسی دارد. به نظر می رسد که مدیریت سازمان میراث فرهنگی و گردشگری می بایست به جای بی اعتنایی به نظرات و انتقادها و صدور تکذیبیه های متعدد، با جلسات، نشست ها و گفت وگوهای دوجانبه که نهادها یا مراکز کلان تر تصمیم گیری نیز در آن مشارکت داشته باشند، گام های استوارتری در راستای صیانت از میراث فرهنگی کشور بردارد. لذا مصراً از مراکز تصمیم گیری کشور (همچون مجلس محترم شورای اسلامی، قوة محترم قضاییه، سازمان محترم بازرسی کشور و...) خواستاریم که بر عملکرد سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور به طور کلی و خصوصاً در زمینه انتصاب افراد غیر مرتبط و غیر کارشناس و عملکرد شماری از مدیرانی که آسیب های بسیار جدی به میراث، تاریخ و فرهنگ ایران زمین وارد آورده اند (همچون مدیریت پیشین سازمان میراث فرهنگی و گردشگری استان خوزستان)، نظارت نمایند و نتیجه آن را به اطلاع عموم برسانند. 4- دور از انتظار است که مواضع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی نسبت به سازمان میراث فرهنگی کشور انفعالی و واکنشی است. گاه به دلایلی، حکم به ادغام و تلفیق آن با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی داده اند و گاه از ادغام آن با سایر سازمان ها سخن گفته اند. متأسفانه هیچ نوع بررسی درستی هم از نتایج زیانبار ادغام «سازمان میراث فرهنگی» با «سازمان ایرانگردی و جهانگردی» به عمل نیامده است؛ ادغامی که نه تنها به پیشرفت محسوس هیچ یک از این دو سازمان منتهی نشده، بلکه در مورد وضعیت میراث فرهنگی کشور نتایج زیانباری هم به همراه داشته است. دانشجویان باستان شناسی مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترای دانشگاه های تهران، تربیت مدرس، زاهدان، گلستان، محمودآباد، دزفول، شوشتر، اصفهان، محقق اردبیلی، مرودشت - درگذشت فرزند برومند آذربایجان و پان ایرانیست قدیمی‌ سرور علی‌ زرینه باف با کمال تاسف درگذشت فرزند برومند آذربایجان سرور علی‌ زرینه باف را به اطلاع همگان میرسانیم. سرور زرینه باف از نخستین کوشندگان مکتب پان ایرانیسم و پس از هفتاد سال مبارزه در راه ایران جان در راه پیمان نهاد. روانش شاد، یادش گرامی‌ و راهش پر راهرو باد. در زیر بیانیه یکی از سازمانهای سیاسی را در این مورد تقدیم میشود: اطلاعیه جنبش آذربایجان در مورد درگذشت استاد علی زرینه باف علی زرینه باف حقوقدان و آزایخواه نامی ایران از دیار زرخیز آذربایجان بدرود زندگی گفت. ایشان از شخصیت های اندیشمند و آزادیخواه ایرانی بودند که عمری برای اعتلای ایران کوشیدند و اندیشه های ایشان همواره مورد احترام بود. شادروان زرینه باف در برگی از هزاران می نویسد: اما مساله ای كه در اين ميان، بدان توجه لازم و حتما حداقل توجه مبذول نگرديده، نقش زنان و به ويژه زنان تبريز در مبارزات مردم آذربايجان و تبريز در راستای درهم كوبيدن «استبداد صغير» و برقراري دوبارهی مشروطيت در ايران است. بايد به يادداشت كه زنان تبريز در خيزش مشروطيت ايران، نقش به سزايي داشتند. آنان دوش به دوش مردان جنگيدند و به شهادت رسيدند. اما متاسفانه جو حاكم بر اجتماع، نگذارد كه نقش آنان آن گونه كه بود، بازگو گردد. "جنبش آذربایجان برای دمکراسی و یکپارچگی ایران" درگذشت ایشان را به تمامی ایران دوستان به ویژه هموندان پان‌ ایرانیست‌ او و خانواده های وابسته تسلیت می گوید. روانش شاد و میهنش ایران پاینده و جاوید باد. زنده باد آزادی و دمکراسی پاینده باد ایران و ملت ایران هیات اجرایی جنبش آذربایجان 18آوریل 2010

http://www.iranazar.net/index.php?option=com_content&view=article&id=2939:2010-04-18-06-26-42&catid=36:2009-05-18-13-58-43&Itemid=61

پاینده ایران هواداران پانٔ ایرانیسم در برون مرز به سرویس رایگان وبگاه میهن دوستان ایران بپیوندید و مطالب میهن دوستانه خود را در آن منتشر کنید این تارنما امکان انتشار مطالب را به صورت ایمن برای شما فراهم میکند:

www.webgah.org

برای آشنایی با نحوه عملکرد آن و ساخت وبلاگ شخصی بخش راهنما را از اینجا بخوانید:

http://webgah.org/about

تارنمای هواداران پان ایرانیسم: www.paniranism.net

تارنمای حزب پان ایرانیست: http://paniranist.org

تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست: http://pan-iranist.info


۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

در پشت پرده های انقلاب

در پشت پرده های انقلاب» عنوان کتاب خاطرات جعفر شفيع زاد، بچه قصاب قهدری‌جانی است که نخستین بار در سال ۲۰۰۰ در آلمان منتشر شد.

او یکی از اعضای بادی گارد خمينی بود که در سال ۵۶ در سوريه بدستور قطب زاده؛ ابراهيم يزدی؛ بنی صدر و.... دوره آموزش نظامی مخصوص و چريکی گذرانده و از زندان اصفهان و روستای قهدريجان به فرانسه و دمشق و ليبی (طرابلس) فرستاده میشود. .در سال ۵۷ با خمینی به ايران باز ميگردد. دزدی از موزه بزرگ ايران در شمال ميدان توپخانه را با همکاری مستقیم آمريکاييها در انتقال اشيا عتيقه به خارج انجام میدهد. وی همچنین از بنیانگذاران سپاه پاسداران میشود.
جلد دوم این خاطرات که بیشتر در باره فرار شفيع زاد از ایران نوشته شده است پس از درگذشت ویراستار آن سياوش بشيری هرگز به چاپ نرسیده است. لازم به یادآوری است که دو سال بعد کتابی با همین عنوان منتشر شده است که هیچگونه ربطی با این کتاب ندارد.

READ THE ENTIRE BOOK (237 PAGE) IN FARSI (adobe-PDF)-CLICK

PART 1

PART 2

PART 3

PART 4

۱۳۸۹ فروردین ۲۰, جمعه

صحاح الفرس و صحاح العجم

چهارشنبه ۱۸/فروردین/۱۳۸۹ - ۷/اپریل/۲۰۱۰
همانطور که پیشتر در نوشتار «فرهنگ‌های زبان پارسی» نوشته ام، شمس الدین محمد پسر هندوشاه نخجوانی مشهور به «شمس منشی» در سال ۷۲۸ ق / ۷۰۷ ش / ۱۳۲۸ م. فرهنگ یا واژه‌نامه ای پارسی به پارسی نوشت به نام «صحاح الفُرس» که به غیاث الدین محمد، وزیر اتابکان لر، تقدیم شده است. غیاث الدین محمد پسر خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی، وزیر دانشمند ایرانی دولت ایلخانان بود. شمس منشی کتاب دیگری دارد به نام «دستور الکاتب فی تعیین المراتب» که به نثر اداری و نگارشهای دیوانی پرداخته است.
شمس منشی به سبک اضافه فرزندی در زبان پارسی گاهی «محمد هندوشاه نخجوانی» نیز گفته شده و چون پدرش «هندوشاه نخجوانی» بوده گاهی با پدرش اشتباه شده است. پدر شمس منشی، یعنی فخرالدین هندوشاه پسر سنجر نخجوانی، نیز خود از نویسندگان و شاعران برجسته‌ی ایرانی بود که اثر مشهور وی به نام «تجارب السلف» [=تجربه های گذشتگان] در زمینه تاریخ نشانه ای از شیوایی نثر و نگارش او است. تاریخ دقیق درگذشت هندوشاه نخجوانی روشن نیست اما چون پسرش در پیشگفتار «صحاح الفرس» از پدرش با عنوان مرحوم نام میبرد آشکار میشود که در سال ۷۲۸ ق. درگذشته بوده است. هندوشاه (پدر) شعر نیز میگفته و پسرش محمد در کتاب «صحاح الفرس» نمونه هایی از شعرهای پدرش را به عنوان شاهد مثال آورده است. همچنین جویا جهانبخش در مقاله ای در فصل نامه «آینه میراث» (دوره جدید، سال ۴ شماره ۳۳ و ۳۴، تابستان و پاییز ۱۳۸۵ خ./ ۲۰۰۶ م.) به بررسی سروده های بازیافته هندوشاه (پدر) پرداخت.
در کتابهای گذشتگان از اثر دیگری به نام «صحاح العجم» اثر هندوشاه نخجوانی نیز نام برده شده است. استاد شادروان عباس اقبال آشتیانی بر این باور بود که این «صحاح العجم» نام دیگری برای همان «صحاح الفرس» است. اما شادروان علامه دهخدا در دیباچه فرهنگ خود میگوید که «صحاح العجم» اثر هندوشاه (پدر) بوده است و پسرش به تقلید از پدر فرهنگی نوشته و نام آن را «صحاح الفرس» گذاشته است. دکتر عبدالعلی طاعتی ویرایش صحاح الفرس را به عنوان پایان نامه دکتری خود در ادبیات پارسی برگزید و در سال ۱۳۴۱ ش./ ۱۹۶۲ م. آن را از راه بنگاه نشر و ترجمه کتاب در تهران منتشر کرد و در پیشگفتار خود به تفصیل به موضوع تفاوت «صحاح العجم» و «صحاح الفرس» پرداخت.
از کتاب صحاح العجم نسخه ای در دست نبود و باور بر آن بود که این کتاب نیز واژه نامه پارسی به پارسی است. تا اینکه در سال ۱۳۶۱ خ./۱۹۸۳ م. دکتر غلامحسین بیگدلی تبریزی از راه مرکز نشر دانشگاهی نسخه ای از این کتاب را منتشر کرد که خود به خط نسخ و نستعلیق آن را نوشته بود. دکتر بیگدلی نیز در پیشگفتار کتاب «صحاح العجم» به بررسی تفاوت این دو کتاب پرداخت. جالب اینکه در این چاپ، صحاح العجم به صورت واژه نامه ای پارسی-ترکی ارائه شده است و بخش دوم کتاب عبارت است از شرح دستور زبان پارسی نگاشته شده به زبان ترکی. دکتر بیگدلی مینویسد که نخستین بار «حسن زرینه زاده تبریزی» در «مجله باکی» - چاپ باکو - از وجود نسخه ای از این کتاب در کتابخانه براتیسلاوا (در چکسلواکی آن زمان) خبر داد. گویا دکتر بیگدلی نیز ویراست خود را بر پایه همان نسخه تهیه کرده است. دکتر بیگدلی نسخه دیگری از کتاب «صحاح العجم» را در سال ۱۳۶۶ خ./ ۱۹۸۷ م. از راه انتشارات وحید منتشر کرد با عنوان «صحاح العجم: نسخه غازان» که از روی نسخه یافت شده در کتابخانه فرهنگستان علوم شهر غازان (در جنوب شرقی سن پیترزبورگ روسیه) است.
در پیشگفتار کتاب اول دکتر بیگدلی (سال ۱۳۶۱ خ.) آمده است که هندوشاه (پدر) زبانهای پارسی و عربی و پهلوی و ترکی را به خوبی میدانسته است و واژه های پهلوی را نیز در فرهنگ خود گنجانده است. اما اشتباه بیگدلی در این است که این پهلوی را همان پهلوی ساسانی دانسته و در کمانک جلوی آن نوشته «پارسی میانه». حال آنکه در تاریخ و جغرافیای زمان هندوشاه نخجوانی- همانطور که حمدالله مستوفی نیز در کتاب «نزهة القلوب» خود نوشته است- منظور از پهلوی در واقع زبان مردم اران و شروان و آذربایجان و همدان و زنجان است و نمونه های آن دوبیتیها و ترانه های بابا طاهر عریان است که در اصطلاح ادبیات به آنها «پهلویات» یا «فهلویات» میگویند. در زمان هندوشاه هنوز مردم اران و شروان و آذربایجان و همدان و زنجان به زبان پهلوی صحبت میکردند و زبان ترکی را نمیدانستند. پیش از آنکه در دوران صفویان زبان مردم این منطقه به ترکی تغییر کند آنان به زبان پهلوی سخن میگفتند. این پهلوی به زبان گیلکی و لری نزدیک است و امروزه «تاتی» نیز خوانده میشود و هنوز در برخی از روستاهای آذربایجان و زنجان و همدان بدان سخن میگویند. احمد کسروی در مقاله «آذری یا زبان باستانی آذرپادگان» به معرفی ویژگیهای آن پرداخت و استاد احسان یارشاطر نیز به صورت مفصلتری بدان پرداخته است. در کتاب تازه یافته «سفینه تبریز» نمونه های بیشتری از این زبان به دست آمده است. و دیوان «بدر شروانی» نیز بیتهایی از این گویش در خود دارد.
در دانشنامه ایرانیکا آمده است که کتاب «صحاح العجم» نوشته فخرالدین هندوشاه نخجوانی (درگذشته نزدیک ۷۳۰ ق./ ۱۳۳۰ م.) است. اما در دوران عثمانیان نوشتن فرهنگهای پارسی-ترکی گسترش یافت و یکی از اینها کتابی است به نام «صحاح العجمیه» نوشته تقی‌الدین محمد ابن پیرعلی بَرگوی(درگذشته به سال ۹۸۱ ق/ ۱۵۷۳ م.) یعنی نزدیک ۲۵۰ سال فاصله بین این دو نفر بوده است. صحاح العجمیه در اصل واژه نامه پارسی-عربی بوده و در میان خطها ترجمه ترکی نیز افزوده شده بوده و در برخی نسخه ها ترجمه های عربی نیست و تنها واژه های پارسی با نوشته های ترکی آمده است. (نام برگوی یا برگیلی با الفبای لاتین به شیوه های گوناگون نوشته میشود:Birgavi / Birkawi / Birgivi / Birgili برای آگاهی بیشتر درباره او به درآیه مربوط به او در دانشنامه جهان اسلام نگاه کنید)
اتفاقا در «کتابخانه دیجیتال جهان» به کتابی برمیخوریم که از دانشگاه بوسنی-هرزه گوین به دست آمده و نام آن به اشتباه «صحاح العجم» اثر هندوشاه نخجوانی نوشته شده است. اما با نگاه به صفحه ۱۴ این دستنوشته میبینیم که نویسنده نام آن را «صحاح العجمیه» گذاشته است و در صفحه ۱۱۵ نیز تاریخ پایان نگارش آن ۹۷۱ قمری (سنه احدی و ستین و سبعمائه) نوشته شده است. این همان کتابی است که دکتر بیگدلی در سال ۱۳۶۱ خ. به اشتباه به نام «صحاح العجم» اثر هندوشاه نخجوانی منتشر کرده است.
در واقع مجله باکی - چاپ باکو - در راستای برنامه استالین برای بازنویسی تاریخ قفقاز و حذف فرهنگ ایرانی آن منطقه، از شباهت نامی «صحاح العجم»، اثر هندوشاه نخجوانی (درگذشته ۷۳۰ ق)، و «صحاح العجمیه»، اثر محمد ابن پیرعلی برگیلی (درگذشته ۹۸۰ ق.)، سواستفاده کرده و سعی کرده کتابی را که در عثمانی و ۲۵۰ سال پس از مرگ هندوشاه نحجوانی نوشته شده به هندوشاه نخجوانی نسبت دهد و بگوید که از قدیم در منطقه قفقاز و نخجوان زبان ترکی نگارشی رایج بوده است. گویا دکتر بیگدلی نیز در دام این دروغ افتاده است. این دروغگویی و جعل تاریخ و سواستفاده از شباهتهای نامی نمونه دیگری دارد و آن انتشار دیوان شعرهای ترکی نظامی قونیه ای (قونوی) است به نام دیوان شعرهای ترکی نظامی گنجه ای (گنجوی). یعنی باز یک اثر ترکی در سده های دیرتر در سرزمین عثمانی را به شاعری ایرانی در قفقاز نسبت داده اند تا برای زبان ترکی در قفقاز تاریخ جعلی بسازند.
جالب آنکه در «بنیاد دستنوشته های خاوری» روسیه (Institute of Oriental Manuscripts (IOM وابسته به فرهنگستان علوم روسیه در دانشگاه سن پیترزبورگ، همین ادعای دروغ و اشتباه تکرار شده است و واژه نامه پارسی-ترکی «صحاح العجمیه» نوشته محمد ابن پیرعلی برقوی به هندوشاه نخجوانی نسبت داده شده است و آن را «قدیمیترین اثر به زبان اوغوزی (آذربایجانی)» خوانده است.
در کتاب «فرهنگهای آغازین زبان پارسی: از سده یازدهم تا پانزدهم» (Early Persian Lexicography: Farhangs of the Eleventh to the Fifteenth Centuries)، نوشته سولومان بایوسکی (Solomon Baevskii)، استاد بازنشسته دانشگاه سن پیترزبورگ تنها به کتاب صحاح الفرس شمس منشی پرداخته است و نامی از فرهنگ پارسی-ترکی هندوشاه نخجوانی نیامده است.
بر گرفته از تارنمای:

سروده زیبای درجای جای خاک وطن فر ایزدیست از سرور ر (پ) طلایی

درجای جای خاک وطن فر ایزدیست باشد که یادمان نرود نیک نامی اش ایران به بارگاه فلک فخر میدهد من وارث تمامی فرهنگ مانی اش جمعی به نام شیخ ریاکا...