بر اساس اخبار رسیده ساعاتی پیش نیروهای امنیتی با ورود به محوطه فرودگاه اهواز چهار تن از یاران و اعضای حزب پان ایرانیست را در کمال بی احترامی و به طرزی وحشیانه بازداشت کردند. سروران کرمانی و سلیمانی که از تهران برای شرکت در مراسم چهلم درگذشت دکتر ابراهیم میرانی عضو شورای عالی رهبری حزب پان ایرانیست که قرار بود فردا ۷ اسفند برگزار گردد به خوزستان رفته بودند به همراه دو تن از یاران دیگر در فرودگاه اهواز بازداشت شده و به مکانی نامعلوم منتقل شدند. شایان ذکر است که از سویی دیگر نیروهای امنیتی و انتظامی به منزل سرور فرهاد باغبانی یورش برده و منزل وی را مورد تجسس و بازرسی قرار داده و کامپیوتر و وسایل شخصی وی را با خود بردند. اخبار تکمیلی متعاقبا ارسال خواهد شد.
۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه
۱۳۸۸ بهمن ۳۰, جمعه
طفلِ جان و شیرِ شیطان به یاد «دکتر محمد رضا عاملی تهرانی»
همنشین بهار
«خلخالی و نیری» از آیه الله خمینی خط میگرفتند.
بنا بر آموزه های «فقه سنتی و جواهری» که آیه الله خمینی مبلغ آن بود،
«قضاوت یک منصب و مقام شرعی و، یکی از شؤون فقیه جامع الشرایط در کنار افتا و ولایت و، یکی از مهمترين ارکان حکومت اسلامی است.
در عصر غيبت، ولايت قضا “بالنيابة” به فقيه جامع الشرايط سپرده شده و در یک کلام، داوري غير فقيه يا غير مأذون از فقيه، نامشروع و غير نافذ است.»
روی این حساب، یا «ناحساب»، امثال «صادق خلخالی» و «حسینعلی نیری» و... که سرخود، متصدی امر قضا نمیشدند، و علاوه بر نوشته های «صاحب جواهر» و «شیخ انصاری» و «مقدس اردبیلی»...، به کتب بنیانگذار جمهوری اسلامی (ولایت فقیه، تحرير الوسيله، کشف الاسرار،...) توجه ویژه داشتند- آراء آیه الله خمینی را در باب مسائل قضا متبلور و پیاده میکردند.
هر حرفی جز این یاوه است و کاسه کوزه ها را نمیتوان و نباید تنها بر سر قاتلین کینه توزی چون «خلخالی» و «نیری» شکست. ماهی از سر گنده گردد نی ز دم...
اینکه بگوئیم آیه الله خمینی با جدیت روی این کلام معصوم انگشت میگذاشت که «القَاضِي عَلي شَفِيرِ جَهَنَّم» (قاضی بر لب جهنم است)، بارها داستان «شریح قاضی» و کلام علی بن ابطالب را برای متصدیان امر قضا تشریح کرد و هشدار داد که مسئله قضاوت يك مسئله بسيار خطيري است و، او نیت خیر داشت و جز به اجرای عدالت نمی اندیشید و «صحیفه نور» پر است از توجه به وظيفه و ارزشها، به مسئوليت قضات و پرهیز از اشتباه...- مسئلهای را حل نمیکند.
پرده پندار میباید درید، میوه های گندیده درخت در ریشه درخت، ریشه دارد.
آیا به راستی عملکرد قضات منصوب آیه الله خمینی، عین حق و عدل بود؟
آیا کسانیکه آن جانهای پاک را گرفتند و کلام خدا و نام محمد و علی را با داغ و درفش و دار و تازیانه آلودند، مصداق «الْعالِمِ بِالْقَضاءِ» و «العادِلِ فِي الْمُسْلِمينَ» بودند؟
اگرنه، چرا آیه الله خمینی یک کلام از آن برائت نجست؟ و نگفت عملکرد شیخ صادق خلخالی و حسینعلی نیری... پای خودشان است و به من ربطی ندارد؟
نکته ها چون تیغ پولاد است تیز
گر ندارى تو سپر واپس گريز
پيش اين الماس بى اسپر ميا
كز بريدن تيغ را نبود حيا
رژيم وابسته شاه نیز عوام فريب و ستمگر بود.
از تکیه آیه الله خمینی به داستان «یهودیان بنی قریظه» و قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۶۷، پیشتر گفته ام و دیگران نیز به آن پرداخته اند. میخواهم به آغاز انقلاب و اعدام «دكتر عاملي تهراني» گریز بزنم که در اعدامهای فله ای اوائل انقلاب به ناحق کشته شد.
همین جا یادآور شوم که رژيم وابسته شاه نیز، (گرچه آخوندها روی دستش بلند شدند)، عوام فريب و ستمگر بود و عرصه را بر آزاديخواهان تنگ میکرد و هیچکس نمیخواهد گرد و خاک امثال سالارجاف و ناجی و نصیری را فراموش کند و بر ظلمت و بیداد صحه بگذارد.
فقدان جو و نهادهای دموکراتیک را که از جمله دلائل پاگرفتن مرتجعین بود، حتی سران ساواک و امثال «ثابتی»، و «عضدي» و «رسولي» و «حسينزاده» و «بهمن فرنژاد»...اینجا و آنجا گفته اند.
افسران و درجه داران زندان قصر و افرادی چون «سروان صارمی» (که خوشبختانه زنده هستند) هم، آنچه را نوشتم رد نمیکنند.
به گمان من حتی اگر بازجوی رشتی و کارکشته ساواک «سید احمد معصومي كوچصفهاني معروف به مؤيد»، و «قاسم ژیان پناه» هم زنده میماندند، پی میبردند که خانه از پای بست ویران بود...
البته، برخلاف وضعی که امروز در ایران شاهدیم، آنزمان همه مردم، عذاب نمیکشیدند و اینگونه هشت شون، در گرو ۹ نبود...
در آنزمان هم فقر بود اما، سفره مردم ایران اینهمه خالی نبود و پدران و مادران از فرزندانشان خجالت نمیکشیدند، ایرانی ارج و قرب داشت، پول و پاسپورتش راهگشا بود و به او، در این «پاس کنترل» Pass control یا آن سفارتخانه، چپ چپی نگاه نمیکردند و سرکوفت نمیزدند.
اماکنی چون «قلعه شهر نو» و «چهارصد دستگاه» و ازاین قبیل در تهران و اهواز و...وجود داشت و امثال «سیمین بی ام و»، «پری بلنده»، «اشرف چهارچشم»...که بعد از انقلاب اعدام شدند- فعال بودند، اما قبح فحشا مثل امروز نرفته و اینهمه پخش و پلا نبود و گرگان هار، خواهران و دخترانمان را به «دوبی» و «موبی» نمیکشیدند.
دوز و کلک و خرافات و اعتیاد و افسردگی، فت و فراوان نبود و مداحان و رمالان و عمامه سران، نبض مردم را در دست نداشتند و به نام خدا و پیامبر و جمکران جنایت نمیکردند. کسی با کسی کار نداشت، عیسا به دین خود بود و موسا به دین خود.
اما و چه امای بزرگی، رژیم شاه از خود استقلال نداشت و از دولت ایالات متحده حساب میبرد،... شرکتهای چند ملیتی و مستشاران غربی آقابالاسر بودند.
ارتش ایران به نیابت از بیگانه راهی «ظفار» میشد و به خواست از ما بهتران منطقه را میپائید و هوای اشغالگران را داشت.
آن رژیم که برآمده از کودتا بود و ریشش پیش بیگانه گرو- عرصه را بر آزادیخواهان تنگ میکرد و بگیر و ببند راه می انداخت. پویان و جزنی و حنیف و شکرالله پاکنژاد و آیهالله طالقانی را به بند میکشید اما، فلسفی و حاج انصاری و کافی و شیخ قاسم اسلامی را پر و بال میداد و با بستن و محدود کردن فضای تنفسی جامعه، عملا راه امثال آیه الله خمینی را هموار میکرد.
اگر ستمی را که بر امثال «دکتر عاملي» رفت، زیر سئوال میبریم، آلودگیهای رژیمی را که نامبرده به آن روی خوش داشت- فراموش نکنیم. اثبات شئی، نفی ماعدا نمیکند.
پرده پندار میباید درید.
میتوان نگاه دکتر عاملی به «ناسیونالیسم» و برخی نوشته هایش را مانند «ماركسيسم تجارتي استعمارگران» و، «بررسی انقلاب ششم بهمن» نقد کرد، میتوان همدمیش را با حزب رستاخیز و امثال شریف امامی و ازهاری و محمود جعفریان... زیر سئوال برد، میتوان نظر او را که حرکت مردم بپاخاسته ایران در سال ۵۷ «توطئه استعمارگران رنگارنگ است»- واقعی ندانست اما، همه اینها دلیل نمیشود که چشممان را بر اعدام ناحق او ببندیم. نباید ببندیم.
البته او، شیخ صادق خلخالی، محمدمهدی ربانی املشی، سید رضا زواره ای و خیلیهای دیگر (که در دادگاهش حاضر و ناظر بودند)، زیر خروارها خاک خفته و صد کفن پوسانده اند اما مرور آن ایام که همه ما را از خود، «بیخود» کرده بود، بر «کژ راههّ» ها نور می اندازد و پرده پندار را میدرد.
آنزمان فقط توده های روستایی و کنار شهری نبودند که برای خلخالی هورا میکشیدند، تنها اعضای هیئت مؤتلفه، حزب جمهوری اسلامی و امثال هادی غفاری، دور برنداشتند، من و تو نیز بودیم.
در این مورد، روزنامه مجاهد در شماره سوم خود با مقاله «دادگاه خلق، قدمی در راه حاکمیت مردم بر سرنوشت خود»- سنگ تمام گذاشت. از جانبداریهای حزب توده و پیکار و چریکهای فدایی آن روز، حرف نزنیم، بهتر است.
«هنگامی که سرلشگر ایرج مطبوعی با نزدیک به یک قرن سن در مقابل جوخه اعدام ایستاد، چه کسی اعتراض کرد؟ در کجای دنیا جسم پیرمردی اینگونه فرتوت را با حکم قضایی به رگبار میبندند و بانگ اعتراض کسی بر نمیخیزد و سلامت سیاسی و روانی آن اجتماع، مورد شک قرار نمیگیرد؟ سکوت آن روز ما باعث شد که بعدها صدها نفر را روی برانکارد، روی پتو و به فجیعترین شکل، به قتل برسانند. سکوت در برابر اعدام ظالمانه خانم فرخ رو پارسا وزیر آموزش و پرورش نظام شاهنشاهی به جرم اشاعه فساد، راه را برای اعدام و کشتار هزاران دختر نوجوان و دانش آموز و زن دانشجو، کارگر، کارمند، خانه دار، پیر و جوان، متاهل و مجرد، باردار و بچه دار به جرم مفسد فی الارض و محارب با خدا، باز کرد. آیا اعدام عاملی تهرانی که اگر کارنامه اش با هر معیاری مورد بررسی قرار میگرفت جز بیگناهی چیزی نصیبش نمیشد، از فرداهای شوم خبر نمیداد؟» *
کتاب «نه زیستن نه مرگ» نوشته «ایرج مصداقی»،جلد چهارم «تا طلوع انگور» ص ۲۳۶
با عملیات گروه فرقان، «هاشمیرفسنجانی»، ۴ خرداد سال ۵۸ در بیمارستان شهدا بستری شد. همسر هاشمی رفسنجانی در یک مصاحبه به غلط انگشت اتهام را جانب مجاهدین گرفت. خیلیها از جمله، شیخ صادق خلخالی برای عیادت به بیمارستان شهدا میرودند و این وقتی است که آن شیخ کینه توز خدا را هم بنده نیست.
مسئول اول سازمانی مبارز و انقلابی هم به عیادت میروند. آیا آنروز اعدامهای بی رویه خلخالی یا خوش و بش و شوخی با او، عملاً تأئید نمیشد؟
دکتر شیخ الاسلام زاده آخرین وزیر بهداری کابینه هویدا البته پادوی ستمگران بود و زندانیان سیاسی به دلائلی او را دوست نداشتند و من از خودشیرینی وی در رابطه با یکی از پیشگامان روزنامه نگاری و انتشارات در ایران «علی اصغر امیرانی» (مدیر و نویسنده مجله خواندنیها)که در روز ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ تیرباران شد- چندشم گرفت. ولی چه خوب که از اعدام رهید. ای کاش فرهیختگان و عاشقان ایران زمین نیز، زنده میماندند، ای کاش اصلا اعدام در ذهنمان هم، بر می افتاد.
گروه های سیاسی اطلاعیه میدادند و از اینکه «دکتر شیخ الاسلام زاده» اعدام نشده بازخواست میکردند...نمونه ها کم نیست، بگذریم و به داستان «دکتر عاملی تهرانی» برگردیم.
سیلی زدن «جواد منصوری» به «دکتر عاملی تهرانی»
«محمد رضا عاملي تهراني» (آژیر)، پزشک و متخصص بیهوشی و از بنیانگذاران مکتب پان ایرانیسم در سال ۱۳۲۶ و حزب پان ایرانیست در سال ۱۳۳۱ بود.
پس از تشکیل حزب رستاخیز در اسفند ۵۳ و توپ و تشر شاه، حزب پان ایرانیست به «رستاخیز» پیوست و دکتر عاملی فعالیتهایش را در این حزب ادامه داد.
در دوره دبیرکلی «امیر عباس هویدا»، رئیس کمیته آموزش و سیاسی بود. در دوره «جمشيد آموزگار» به عنوان قائم مقام وی انتخاب گرديد و در دوره دبیر کلی «محمد باهری»، دبیری حزب را در استان مرکزی و پایتخت بعهده داشت... بار دوم که به دستور شاه «جمشید آموزگار» دبیرکل رستاخیز شد، دکتر عاملی با محمود جعفريان و محمدحسين موسوی معاون او بودند.
در دوره های ۲۲ و ۲۴ مجلس، نماینده مردم مهاباد و تهران بود. او در تیرماه سال ۵۷ از قائم مقامی حزب استعفا داد.
در کابیته شریف امامی وزیر بهداری و در کابینه ازهاری وزیر آموزش و پرورش بود و از تاریخ ۵۷/۸/۷ نیز وزیر اطلاعات و جهانگردی شد.
دکتر عاملی، هنگام شركت در دولت شريف امامي براي بررسي وضع آتش زدن سينما ركس آبادان به آن منطقه رفت و گزارشي تهيه كرد كه آخوندها را مسئول آن دانست ولي دولت وقت صلاح ندید آنرا علنی کند. شاید پس از دستگیری، همین گزارش وبال گردنش شد.
در تیرباران او همه روی «صادق خلخالی» متمرکز شده اند در حالیکه سربازجوی او، جناب «جواد منصوری» که اینک سفیر جمهوری اسلامی در چین است نیز، مسئول است.
مقامات رژیم شاه که دستگیر میشدند، «جواد منصوری» از آنان بازجویی میکرد.
«جواد منصوری» وقتی با اعتراض «دکتر عاملی» روبرو میشود که صحبت از وکیل میکند، به ضرب و شتم و به قول خودش «چک» و سیلی، متوسل میشود و او همان کسی است که سالها خودش طعم استبداد را در زندانهای رژیم شاه کشیده است!!
بریده باد دست ستمگری که بر روی ستمدیده ای بلند میشود. تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ
بگذریم که اسیر به معنی واقعی کلمه نه امثال دکتر عاملی، بلکه کسی است که هنوز هم، طــفل جـان از شـير شــيطان بــاز نکرده است...چه خوش گفت «عطار نیشابوری»:
در بند خلق مانده ای و زهد از آن کنی
تا گويدت کسی که فلانی است پارسا
اين زهد کی بود که تو را شرم باد ازين
گويی تو را نه شرم بماندست و نه حيا
باد غرور از سر تو کی برون شود
تا ندروند از تو سر تو چو گندنا
از بس که چرخ بر سر تو آسيا براند
مويت همه سپيد شد از گرد آسيا
سیلیهای جواد منصوری، به امثال دکتر عاملی و خلعتبری...که در آغاز هیچ مینمود و توجیه میشد که آنان دشمن اسلام و امام و انقلابند- چون دانه حنضل سبز شد و از شکنجه های هولناک بند ۲۰۹ اوین سر برآورد.
به خفه کردن زندانیان سیاسی از بندرسته و عملیات «غدیر» راه برد. به دشنه آلود کردن کلام الله و بازی با اعتقادات پاک مردم انجامید.
چرا تاختن به صید زخمی را هنر میدیدیم؟
شاید شما هم شنیده باشید که در دادگاه افسران زندان قصر، برخی زندانیان توپ و تشر امثال ژیان پناه و شعله ور را به رخ دادگاه کشیده، برای تیرباران متهمان لحظه شماری میکردند.
دوستی که خود هیچوقت اسیر نبوده به من که آثار ستم ستمگران رنگارنگ، هنوز بر جان و روحم باقی است و معتقدم سیکل خشونت را باید شکست، طعنه میزد: «تو معنی کینه انقلابی را نمیفهمی، و بر پلنگ تیزدندان ترحم میکنی»
پاسخ دادم «پلنگ تیز دندان نه زندانی دربند، زندانبانی است که طفل جان از شیر شیطان باز نکرده است.»
من در زندان شاه، از دست سرهنگ منصور زمانی و نوکرانش (امثال «نظری» و «عبدی» و «کدخدازاده» و «احمدلو» و «ریگی» و «ستار مرادی» و «شفاعت»...آزارها دیدم و یکبار همراه با ده زندانی دیگر (در همان زندان قصر و در انفرادیهایی که بوی مرگ میداد)، وحشیانه شلاق خوردم...در کمیته مشترک روزی نبود که ناله های زندانیان شکنجه شده را نشنوم، در قصر حمله به راستی وحشیانه گاردهای زندان را به زندانیان بی پناه شاهد بودم. مبارزینی چون «حسین سلاحی» را از کنار دستم بردند و به رگبار بستند. به چشم دیدم که برخی افسران زندان از تیرباران ۹ زندانی دلیر به وجد آمدند...
سرگرد شعله ور، سروان قاسم ژیان پناه و سروان نعمتی (نعیمی) و سروان صارمی و ستوان علایی (که گویا بعد از انقلاب به مجاهدین پیوست و تیرباران شد) را، دیده ام...اما، شهادت میدهم که در مورد ژیان پناه و شعله ور (که اعدام شدند)، شهود، شوری را به کوری رساندند و بد را بدتر جلوه دادند. داستان باتون و تجاوز، واقعیت نداشت. نمیدانم چرا کور شده بودیم و چرا تاختن به صید زخمی را هنر میدیدیم؟...
عصیان زندانیان سیاسی به ویژه وقتی افسران زندان روزنامه حاوی خبر ترور بیژن جزنی و ذوالانوار و...را با دبدبه و کبکبه به طرف زندانیان پرت میکردند، برحق بود. زندانبانان زندان قصر، یکی دو بار کاسه گرمتر از آش شده، به کابل و آویزان کردن زندانی در زیر هشت متوسل شدند. (تک و توکی از آنان) گاه بددهنی میکردند و حرفهای زشت و نامربوط به زندانیان میزدند اما تجاوز به زندانی و ادرار در دهان آنان...واقعی نبود. بر اثر اینگونه گزارشات حکم اعدام صادر میشد...
وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ..
دشمنی قومی(گروه و جريانی) نباید باعث شود پا روی عدالت بگذاريم.
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند...
آیا وقت آن نیست که مسئولین ساواک شاه، آقایان «پرویز ثابتی»، «محمدحسن ناصري» (عضدي)، «ناصر نوذري» (رسولي)، «رضا عطارپور مجرد» (حسينزاده)، «بهار» (متقی) و بهمن فرنژاد (دكتر جوان)...سکوت خود را بشکنند و لااقل برای فرزندان خودشان هم که شده، خاطرات زمان شاه و دورانی که آنان به عنوان مقام امنیتی و سربازجو، نفسها را در سینه حبس میکردند، بنویسند؟
میدانم که اسرار بسياری در سينه آنها است و بويژه از پرونده بسياری از آدمکشان کنونی و زبونی توبه فرمايان در زير فشارهای زندان، داستانها دارند.
سروان صارمی، یکی از افسران خوب زندان قصر که خوشبختانه در قید حیات است و من از ایشان تقاضا دارم خاطرات آن دوره از زندان قصر را بنویسند، به درستی نوشته اند:
«امیدوارم فرزندان ایران روزی را ببینند که هیچ زندانبانی به گوش زندانیش سیلی نزند و هیچ زندانی سیاسی سابقی زندانبانش را به جرم سیلی زدن به اعدام نکشاند.»
«از این پس دیگر به من نیاندیشید به ایران بیاندیشید.»
شیخ صادق خلخالی،«سید رضا زواره ای»، “محمدمهدی ربانی املشی» و «علی طهماسبی» (برادر خلیل طهماسبی)... در دادگاه دکتر عاملی فعال بودند. خیلیها هم در نقش حضار، لی لی به لالای خلخالی میگذاشتند و با تکبیر و الله اکبر...مرگ بر مفسدین میگفتند.
روزنامه کیهان بخشی از اتهامات و دفاعیات دکتر عاملی را در به اصطلاح محاکمه ای که در شعبه سوم دادگاه انقلاب اسلامی تهران انجام گرفته بود، منتشر نمود.
چرا جلسه دادگاه دکتر عاملی تمام و کمال منتشر نشد؟ آیا به خاطر این بود که دکتر عاملی آتش سوزی سینما رکس را با دلیل و برهان به... نسبت داد؟
خودش بارها گفته بود: «گر حق نتوان گفت آسان بتوان زیست.»
روزنامه کیهان اتهامات دکتر عاملی را ننوشت بلکه اتهامات جمعی علیه او و ٢٠ نفر دیگر را اینگونه منتشر کرد:
[محاربه] با خدا و نایب امام و توهین به امام، شکنجه و ستم و آزار مردم و شرکت در کشتار و قتل عام مردم
بنا به گزارش عفو بین الملل جرایم دکتر عاملی تهرانی، فساد فی الارض، محاربه با خدا و پیامبر خدا و نماینده امام زمان، توهین به گروههای مذهبی و یا توهین به روحانیون پاکدامن و سعی در کمونیست جلوه دادن آنها برای بیاعتبار کردنشان، شکنجه، کشتار و توهین به مردم بوده است.
رئیس دادگاه با اشاره به حکومت نظامی و کشتاری که توسط مأموران نظامیانجام شده بود و آقای عاملی تهرانی به شرکت در آن متهم شده بود، از وی خواست تا از خود دفاع کند. در این رابطه، دکتر عاملی تهرانی گفت:
«مقررات حکومت نظامی در جائی... که نیروهای غیر انتظامی کافی نباشند بر قرار میشود و من مسئول برقراری حکومت نظامی نبودم. من در هیأت دولتی بودم که پس از تصویب لایحه، حکومت نظامی در مجلس به روی کار آمده بود... من با این امر مخالف بودم همانطور که گفتم و آن را با هیأت دولت نیز در میان گذاشتم در آنجا گفتم که نباید به مردم تیراندازی شود. تجهیز نیروهای نظامی در یک منطقه برای سرکوبی از حدود اختیارات من خارج بوده و من مسئولیتی در مورد برقراری حکومت نظامی نداشته ام... من برغم مخالفت ساواك، به روزنامه نگاران حرفه اي پروانه انتشار روزنامه دادم چون ميدانستم در ساواك براي آنان پرونده سازي شده بود...»
دکتر عاملی ثروت و اندوخته اي نداشت. یک ماشین پیکان و تعدادی کتاب، داراییش بود. در خانه کرایه ای زندگی میکرد و شنیدم پس از مرگش همسر و فرزندانش به تنگنا افتادند.
به ایران عشق میورزید و گویا پیش از مرگ، خطاب به نزدیکانش گفته بود:
«از این پس دیگر به من نیاندیشید به ایران بیاندیشید.»
اهل قلم بود. «ناسیونالیسم چون یک علم»، «آهنگهای خون»، «آزربایجان: آتورپاتکان»، شعر «جنبندگان»، «جمعيت نورسته روستايي نميتواند در خلاء فكري زندگي كند»، «آميختگي جمعيتها» و «طرح نو»... از جمله نوشته های او است.
در دادگاه ابتدا به ده سال زندان محکوم شد اما گویا دانسته هایش از آتش سوزی سینما رکس، کار دستش داد و حکمش به اعدام کشید. ساعت ۵ بامداد ١٨ اردیبهشت ١٣٥٨ تیرباران شد.
یادش گرامی و روانش به سپنتا مینو
زیرنویس:
«فقه جواهری» اشاره به کتاب «جواهر الکلام» است.
«فقه جواهری» اشاره به کتاب «جواهر الکلام» اثر شيخ محمد حسن نجفی است. او سی سال تمام يک سره کار کرد تا چنين اثر عظيمی به وجود آورد.
«جواهر الکلام» شرح «شرايع محقق» است و میتوان آن را دائرة المعارف فقه شيعه خواند. اين کتاب را که در حدود پنجاه جلد ۴۰۰ صفحهای، يعنی در حدود بيست هزار صفحه است، عظيمترين کتاب فقهی مسلمين میدانند. فقه جـواهـری بـر یـکـسـری مـبـانـی استوار است، که از جمله آنها توجه خاص به کتاب و سنت است، بدين معنا که سعی شده نقش عمومات قرآنی در استنباط فروع فقهی و نقش سـنـت در تـوضـیـح و تبيين عمومات قرآنی دانسته شود. از ديگر مبانی «فقه جواهری» در نظر گرفتن آرا فقها در گذشته است.
«فقه جواهری» نيز، سر از قشریگری و ارتجاع در میآورد،
اگر اساس «ديانت»، فقه است و «فقه» هم به معنی همان فقه جواهری است، ديگر انتظار «تحولی متناسب با حيات اجتماعی»، از چنين دينی، آب در هاون کوبیدن است. برای نسل امروز مثل روز روشن است که «فقيهان نه توسعه آوردند، نه بيمه، نه انتخابات، نه تفکيک قوا، نه بردگی را لغو کردند و نه نظام ارباب رعيتی را... بل در مقابل همه اينها موضع گيری کردند و رفته رفته با اکراه به آنها رضايت دادند.»
فقه جواهری سر به سر اصول نمیگذارد! و قدم نهادن در اين وادی را «اجتهاد در برابر نص» تفسير میکند، غافل از اينکه محکمات امروز، میتواند متشابهات فردا باشد و به عکس، متشابه امروز، محکم فردا!...
فراز و نشیبهای بعد از انقلاب به هزار زبان میگوید: «فقه جواهری» نيز (حتی وقتی از منظر به اصطلاح مدرن از احيای فقه دم میزند و فقه را در منطقه آزاد عقل قرار میدهد)، سر از قشری گری و ارتجاع در می آورد، در «شک و نقد و تفکر» را تخته میکند، با بسياری از زيبائیها میجنگد، و فاتحه فرديت و کرامت انسانی را میخواند.
درست است که «فقه جواهری معاصران»، با «فقه روايی گذشتگان» قابل مقايسه نيست، اما. تجربه نشان داد باغی که کليدش از چوب مو باشد انگور هم نخواهد داد! و کسانی که با ديد ايستای خويش با تحول پديده ها و نيز، تحول درک آدمی از پديده ها بيگانه هستند و با اين پيش فرض فتوا میدهند که مخاطب حکم الهی، انسان فطری يا انسان فرا تاريخی است (نه انسانی که تابع شرايط تاريخی زمان خود میباشد) ــ بدون ترديد جز بگير و ببند، و جز «سلطنت مطلقه فقيه»، ارمغانی نخواهند آورد.
آيه الله خمينی از فقه جواهری دست برنمیداشت.
آيه الله خمينی با وجود گريزهائی که به باز بودن باب اجتهاد، فقه پويا، حوادث واقعه، فلسفه فقه، نقش زمان و مکان، احکام ثانويه، و نيز، مصلحت میزد، و حتی يکبار (در نامه ای به يک روحانی منتقد حکم حلال شدن شطرنج) گفت: «با مبانی رايج فقه بايد به غارها پناه برد و در صحراها زيست»- اما دست از فقه جواهری برنمیداشت، با کسانی که خواهان قرائتی تجددمآبانه از فقه هستند، و به سّنت پشت میکنند، به شّدت مخالفت میورزيد و به صراحت میگفت:
«اين جانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جايز نمیدانم»
آيه الله خمينی، (خط دهنده امثال صادق خلخالی و حسینعلی نیری)، جدا از استناد به دلائل فقهای پيشين، جايگاه اصلی ولايت فقيه را در علم کلام هم میديد. او معتقد بود کار ولايت فقيه چنان که مرحوم نائينی میگفت نظارت بر اجرای احکام فقهی نيست، بلکه «اعمال ولايت بر احکام دين» است. گزاره ای که رنج و شکنج ملتی بزرگ با هزار زبان آن را ابطال پذير کرده است.
همنشین بهار
نگاهی گذرا بر ماهیت سیاسی جنبشهای «پان» (سالار سیف الدینی)
«شکستهای پی در پی تحولات تاریخی و تجدد در ایران، صرف نظر از جنبه های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و تاریخی، ناشی از فقدان اندیشه ای منسجم و کمبود برخی “مفاهیم بنیادینی” است که بدون آنها شالودهٔ هیچ دگرگونی تاریخی عمده ای استوار نخواهد شد.» سیدجواد طباطبایی
● درآمد
واژه "پان" امروز در گفتارهای سیاسی به ویژه در میان گروههای غیر تخصصی(اگر نگوییم عوام)کاربرد زیادی دارد. در بیشتر موارد افراد آن را در غیرمعنای حقیقی خود به کار میبرند و بسیاری دیگر نیز در کاربرد آن بیش از اندازه سخاوت به خرج میدهد و کمابیش در ابتدای هر واژه یا زبان و کشوری آن را میآورند. عدهای آن را در معنای افراط و تندروی استفاده میکنند و عدهای دیگر در معنای تعصب فراوان و اصرار بر اندیشهای. گروهی هم دوست دارند به جای استفاده از واژه شونیسم، پان و پانگرایی را در معنای آن به کار برند.
اما همانگونه که اهل فن میدانند عبارت پان دارای معانی کاملا متفاوتی است. واژهنامه دودِن آن را در معنای "کل، همه و عام" آورده است. واژهنامهها و ترمینولوژیهای سیاسی عبارت پان را معمولا اینگونه تعریف میکنند: جنبش پان، کوشش و حرکتی است که در جهت همکاری فرهنگی، اقتصادی و سیاسی همهی کشورهایی صورت میگیرد که دارای ویژگیهای همانند و یا نزدیک فرهنگی ـ اجتماعی و یا منطقهای هستند.
پان به صورت پیشوندی به کار میرود و به همراه کلمات گوناگون، مفهوم عموم، همگانی، سراسر، کلی و طرفدار اتحاد عموم را میرساند. در سده نوزدهم بعضی از سیاستمداران اروپا با آوردن پیشوند پان به ابتدای کشور، ملت، مذهب یا زبان خود خواستند با گردآوردن مردم همنژاد یا همزبان یا همدین زیر لوای یک قدرت، کشور یا دولت جدیدی را بنیانگذاری کنند.
● در جستوجوی خاستگاه نظریِ جنبشهای پان
سرچشمه تئوریک جنبشهای پان "معمولاً ناسیونالیسم است و در اصل جز این نیز نتواند بود. آوردن قید "معمولاً" به این دلیل است که گاهی اوقات مشاهده میشود که جنبشهایی با گفتمانی که از آن به پان یاد میشود از دل جنبشهای چپ و سوسیالیست نیز بیرون میآید. این حرکتها را شاید بتوان در بخشی به عنوان جنبشهای غیراصیل پان که دارای خاستگاه بیرونی هستند، بحث کرد. ولی در کل برآمدن یک جنبش اصیل پان حاصل شعور و آگاهی ملی است که به ویژه در سدههای اخیر در جوامع پیدا شده است. در ادامه نوشتار نشان خواهیم دید که از جنبشهای جداییخواهانه با ماهیت قومی نمیتوان با پیشوند پان یاد کرد و اگر کاربرد آن رایج است، غلط مصطلح و به واقع برای سهولت رساندن معناست. جنبشهای پان معمولا همانند جنبشهای ملیگرایانه ابتدا به صورت فرهنگی و ادبی و با تاکید بر مشترکات ساده و ابتدایی شکل میگیرند. برخی از آنها در ابتدا جدی گرفته نمیشوند، ولی اندکاندک با تهییج احساسات تودهای نیرومند میشوند. آنتونی اسمیت در گونهشناسی از ناسیونالیسم قائل به دو دسته است:
دسته نخست: ناسیونالیسمهای سرزمینی که بر پایه الگوی غربی و مدنی شکل گرفته است(ناسیونالیسم مدرن).
دسته دوم: ناسیونالیسمهایی که قومیو تباری به شمار میرود(قومیدر این جا به معنای ملی یا نژادی به کار رفته نه معنای معمول آن در زبان فارسی).
هر کدام از تقسیمبندیهای بالا دارای دو شاخه هستند: جنبشهای پیش از استقلال و جنبشهای پس از استقلال.
در دسته دوم یعنی ناسیونالیسم قومیجنبشهای پیش از استقلال جنبشهایی هستند که در پی جدایی از واحد سیاسی بزرگتر و تاسیس ملت قومی میباشند که از آنها به ناسیونالیسمهای "تجزیه یا آوارگی" یاد میشود.
جنبشهای پس از استقلال در دسته دوم بر پایه الگوی قومی و تباری از ملت بنا میشوند و در پی آنند که با الحاق خویشاوندان قومی موجود در آن سوی مرزها گسترش یابند و با متحد ساختن دولتهای همانند قومی و فرهنگی، ملت بزرگتری به وجود آورند. این ناسیونالیسمها اعادهگر و "پان" هستند(اوزکریملی، 1383: 218).
پس از دید اسمیت و گروهی از جامعهشناسان که نظر وی را تا اندازهی زیادی تایید میکند جنبشهای پان ریشه در ناسیونالیسم دارند اما نه هر ناسیونالیسمی، بلکه قرائتی از ناسیونالیسم که بر اساس "پیوندها" شکل گرفته. هر چند دستهبندی اسمیت خالی از اشکال نیست و برخی بر آن خرده گرفتهاند قبول بخشهایی از آن با قبول نتایج برآمده از کلیت این تقسیمبندی ملازمهای ندارد و چه بسا برخی از جنبشهای پان از این تقسیمبندی خروج موضوعی داشته باشند.
اوجگیری حرکتهای پان دلایل کم و بیش یکسانی داشت. آغاز کشاکش جهت تشکیل دولتهای ملی در اروپا بر سر سرزمینها و نیز نبود همپوشانی میان مرزهای ملتها و حدود دولتها در بسیاری از کشورها(اسمیت، 1383: 29) باعث رخنمایی جنبشهای پان گردید.
حرکتهای پرشور و ناسیونالیستی که خواستار اتحاد همه سخنگویان یک زبان یا مذهب یا قومیت بودند(همانند پان اسلاویسم) و در برخی موارد نیز استعمار و توسعه طلبی ارضی کشورهای استعماری سبب تشکیل حرکتهای ضداستعمار در قالب جنبشی پان گردید(پان ایرانیسم).
● نگاهی به حرکتهای جهانی
پان ژرمنیسم؛ نخستین جنبش پان بود که در اروپا نمایان شد. «بحران ناشی از تصادم تجددخواهی و سنتطلبی در جامعه آلمان در سیاستهای جدید و افراطی جناح راست مشهود گردید. شماری از گروههای فشار ملی گرا به حمایت از اهداف ملیگرایانه قد علم کردند و این گروهها به عنوان پان – ژرمن با تمایلات ضدسوسیالیستی بر ملیگرایی قویتری در آلمان تاکید میورزیدند و برای غلبه بر انشعابهای اجتماعی و با هدف وحدت طبقاتی خواستار توسعه ارضی آلمان شدند»(اشپیگل فوگل، 1387: 1080).
آروزی بزرگ پانژرمنیستهای اروپا در بیرون و درون از آلمان با صدارت بیسمارک تا اندازهی زیادی جامه عمل پوشید(1871میلادی). وی ارادهی سیاسی نیرومندی از خود در راه متحد ساختن آلمانی زبانهای اروپا نشان داد. به این ترتیب نخستین جنبش پان با خاطرهی خوش و طعم پیروزی در صحنه ظاهر شد.
پان اسلاویسم؛ در واقع واکنشی بود که روسها و اسلاوها در برابر پانژرمنیسم از خود نشان دادند. این واکنش پس از جنگهای کریمه شدت بیشتری گرفت. پان اسلاویسم سیاستی است که از سوی تئوریسنهای روس برای متحد کردن اسلاو تباران اروپای شرقی و مرکزی مطرح کردید و نخستین بار از سوی ج. هرکل در سال 1826 استفاده شد. پان اسلاویستهای ایده سیاسی خود را در اروپا بر پایه منافع مشترک فرهنگی و سیاسی مردمان اسلاوتبار اروپا بنیانگذاری میکردند. در اوایل سده نوزدهم شهر پراگ به مرکز جنبش پان اسلاویسم برای اسلاوهای جنوبی تبدیل شد. در نخستین گنگره پان اسلاویسم در پراگ، آنان از خاندان هابسبورگ که فرمانروایی بر امپراتوری اتریش-مجارستان را برعهده داشتند خواستار نظام فدرالی شدند(1848). ابتکار این کنگره از سوی یکی از فعالان اسلاو بنام Frantisek Palacky بود.
آنچه اندیشه پان اسلاویسم را برای جوامع اسلاو اروپا جذاب میکرد در درجه نخست موج ملیگرایی بود که بعد از انقلاب فرانسه جهان را در برگرفته بود و در درجه بعدی حجم گسترده تبلیغات روسیه در اروپا به ویژه بالکان. نتیجه این اقدامات خیزش مردمان صربستان و مونتنگرو علیه عثمانی بود که هر چند در سال 1875 با سرکوب شدید دولت عثمانی روبرو شد، ولی در سالهای بعدی موجب استقلال بالکان از عثمانی گردید.
غالبا پان اسلاویسم که در برگیرنده ناسیونالیسم صرب نیز میباشد تا اندازهای زیادی از خشونت بهرهمند بوده است. ترور شاهزاده اتریش- مجارستان ارشیدوک فرانسوا فردیناند در 1914 از سوی یک جوان صرب آتش جنگ جهانی نخست را برافروخت. گاورلیو پرنسیپ از صربهای جوان بوسنی و عضو انجمن مرگ یا اتحاد صربستان به تحریک سرهنگ دیمیتریویچ رئیس سرویسهای امنیتی صربستان به نشانه اتحاد همبستگی اسلاوهای جنوبی و الحاق بوسنی به صربستان دست به این کار زد(مقصودی، 1388: 46) که پیامدهای بسیار متفاوتتر از اهداف اولیه پان اسلاویستها را در برداشت.
پانترکیسم؛در پایانههای سده نوزدهم و آغازههای سده بیستم در میان تاتارهای کریمه و به عنوان یک واکنش در برابر پان اسلاویسم از سوی کسانی چون اسماعیل گاسپرینسکی(1851-1914) و سپس یوسف آغچورا(1876-1935) مطرح شد. تاتارهای مسلمان روسیه به ویژه تاتارهای کناره ولگا و کریمه در نضج و پیدایش پانترکیسم نقش فعال و تعیین کننده داشتند و در آغاز بیشتر از ترکهای عثمانی نسبت به این ایده تمایل نشان میدادند(انتخابی، 1372 : 79). در این میان شاید فشار ناسیونالیستهای روس بر مسلمانان این نواحی که نود درصدشان از ترکان تشکیل میشدند، بی تاثیر نبود.
از سوی بسیاری افزون بر فاکتور پاناسلاویسم، صهیونیسم را نیز در تشکیل پانترکیسم بیتاثیر ندانستهاند. سه تن از بزرگترین خاورشناسان اولیه که اندیشه پانترکیسم را برای ترکها مطرح کردند از یهودیان اروپا بودند. آرمینوس وامبری نخستین تیرهای قدرتمند پانترکیسم را از ترکش رها کرد و نخستین بار آنها را با مفهومی به نام توران آشنا نمود. وی مشاور برخی از سیاستمداران ترک در دوره تنظیمات بود و از این طریق بر نخبگان عثمانی تاثیر گذاشت(پیشین: 77). آرتور لملی دیوید و لئون کوهن نیز از دیگر مورخان یهودی تبار به شمار میرفتند که برای ترکان فرضیه و تاریخ مینوشتند و آنان را برای مجد عظمت ترکستان ترغیب میکردند. نقش یهودیتباران(یا دونمئهها) کمیته اتحاد و ترقی که ریشه در سالونیک داشتند در کشتار ارامنه و حمایت سایر محافل یهودی از این کشتار موضوع قابل توجهی است.(سلطانشاهی، 1387: 97)
برخی پانترکیسم روند را دسیسهای میدانند که از سوی محافل صهیونیستی برای ایجاد جنگ داخلی میان ترکها و اعراب عثمانی پدید آمد. زیرا پان عربیسم نیز به نوبه خود واکنشی در برابر پانترکیسم بود. اختلاف اعراب و ترکها به جنگ داخلی و کشمکش کشید و از این رهگذر عثمانی تضعیف و اورشلیم به واسطه انگلستان در اختیار یهودیان گذاشته شد(پیشین: 74).
پان عربیسم؛ پاسخی بود به تندروی ترکان جوان. پس از سالهای 1900 ترکان جوان آرام آرام تاکید بر هویت ترکی امپراتوری عثمانی را پررنگتر کردند. چیزی که پیش از آن سابقه نداشت. مردمان شهرنشین عثمانی در گذشته به هیچ وجه دوست نداشتند، ترک خطاب شوند و از این موضوع به شدت احساس ناراحتی میکردند و این چیزیست که از آن به 700 سال ترکستیزی و تحقیر زبان ترکی توسط عثمانیان نام برده میشود(منصوری، 1387: 684) دولتمردان عثمانی نیز هرگز سعی نمیکردند دولت خود را یک حکومت صرفا ترکی جلوه دهند. هویت این حکومت هویتی بود که در درجه نخست اسلامی و سپس عثمانی میبود. یک امپراتوری که از ملتهای گوناگون تشکیل شده است و همگی زیر لوای خلیفه زندگی میکنند. واکنش حالت افندی سفیر عثمانی به هنگام استقبال از وی هنگامیکه از او با عنوان سفیر ترک نام برده میشود نشانگر نمونه بارز این طرز تفکر است(منصوری: 702 ؛ انتخابی: 80). ولی اکنون با بارز شدن هویت ترکی امپراتوری عثمانی اعراب که پیامآور اسلام برای ترکان بودند، در واقع به هیچ شمرده میشدند و این چیزی نبود که غرور اعراب بتواند آن را تحمل کند و لورنس انگلستان نیز در برابر آن بیواکنش باقی بماند!
در زاویه جدیدی که این نوشتار ترسیم میکند، همانطور که دیدیم جنبشهای پان همچون مهرههای دومینو، پیوستگی خاصی به یکدیگر دارند و برآمدنِ هر یک سبب خیزش دیگری شده است. پانژرمنیسم، محرک اسلاوها میشود و ترکهایی که در بین اسلاوها زندگی میکنند در برابر آن واکنش خود را به صورت پانترکیسم بروز میدهند. اعرابی که در امپراتوری عثمانی میزیستند نتوانستند در برابر تغییر ماهیت عثمانی سکوت نمایند و در قالب پانعربیسم در برابر پانترکیسم قیام کردند.
ولی آیا پانایرانیسم؛ نیز از این قاعده پیروی میکند یا از آن برکنار است؟ یعنی آیا پانایرانیسم معلول هر یک از این جریانها میتواند باشد یا جریانی مستقل به شمار میرود؟
پانایرانیسم در معنایی که دکتر محمود افشار یزدی به کار برده است یعنی معنای فرهنگی همان گونه که خود نیز ذکر میکند و دکتر حمید احمدی در مقدمه خود بر کتاب "پان ترکیسم یک قرن در تکاپوی الحاقیگری" به درستی بر آن انگشت گذارده است جریانی است که در واکنش به پانتورانیسم به وجود آمده است. در رویکرد صرفا فرهنگی که محمود افشار موجد آن شناخته شده است پانایرانیسم در برابر خطر زرد و در مواجهه به پانتورانیسم و تا حدودی ادعاهای جدید اعراب شکل گرفت و در این معنا نیز فراتر از نظریههای ادبی و فرهنگی نرفت.
● دیدگاه دکتر حمید احمدی در مورد ملیگرایی در خاورمیانه
از دید دکتر احمدی در خاورمیانه در یک زمان خاص میان سه نوع ملیگرایی چالشهایی به وجود آمد. در این میان ملیگرایی ایرانی به علت وجود خاک و سرزمین مشخص انرژی خود را صرف نوسازی، پیشرفت و توسعه کشور نمود، ولی ملیگرایی ترک و عرب به دلیل این که هنوز مرزهای سرزمینی ملتها و دولتهایشان کاملا روشن نشده بود و در این زمینه میان اعراب و ترکها – وارثان امپراتوری عثمانی- اختلافاتی وجود داشت رنگ و جلوه "پان و الحاقگرایی" به خود گرفت و در عین حال رفته رفته تندتر و افراطیتر شد، اما به سبب تفاوت شرایط در ایران، ناسیونالیسم ایرانی معقولتر و معتدلتر پیش میرفت و جنبههای رمانتیک آن در حداقل بود. وی همچنین یادآور میشود که ملیگرایی ایرانی ماهیت قومی نداشت که در پی ایجاد دولتی جدید از دل یک امپراتوری بزرگتر باشد، بلکه نوعی بیداری آگاهی ملی بود که به شکل فرهنگی و سپس سیاسی در میان اقشار مختلف مردم ایران دستکم از هزار سال پیشتر وجود داشت. همین تفاوت ماهوی، ملیگرایی ایرانی را به سوی نوسازی و میانهروی و دو گروه دیگر را به سوی فروپاشی و تندوری سوق داد. به همین دلیل ملیگرایی در ایران تلاش خود را صرف مبارزه با استعمار خارجی و استبداد در داخل معطوف نمود(احمدی، 1382 : پیشگفتار).
این قرائت از ناسیونالیسم که در دوران پهلوی در کشور ما دست کم بخشی از دیدگاه رسمی دولت را تشکیل میداد با مدل نمودارگونهای که آنتونی اسمیت در مسیر اصلی شکلگیری ملتها مطرح کرده است(اوزکریملی: 219) تطبیق دارد. اگر بخواهیم الگوی وی را با روند ناسیونالیسم دولتی در ایران تطبیق دهیم باید به زیر زیر فرمول بندی کنیم.
ناسیونالیسمیکه از سوی دولت در ایران رواج داده میشد(از زمان رضاشاه تا سال 1357 خورشیدی) هیچگاه اعادهگر و پان نبوده است. این نوع ناسیونالیسم همان گونه که اسمیت اشاره میکند از سوی «نخبگان» از بالا هدایت میشد و با ادغام «دیوان سالارانه» و بر اساس ناسیونالیسم مدنی/مدرن و بنیاد شده بود. در حالی که ناسیونالیسم تباری که حاوی جنبشهای پان میباشد، از سوی قومهای عمودی، بسیج محلی و از پایین با هدایت "روشنفکران ملی" رواج داده میشود. در کشور ما هر چند در دوران پهلوی قرائتی از ناسیونالیسم تا اندازهای ایدئولوژی رسمی دولت به شمار میرفت ولی هرگز پانایرانیسم به صورت رسمی در گفتمان دولت جایی نداشت.
● پانایرانیسم سیاسی در ایران
در معنای سیاسی شاید بتوان این گونه نگریست که پانایرانیسم معنایی قدیم بود که در کالبد واژهای جدید وضع گردید و واکنشی بود در برابر اشغال سرزمینهای ایران از سوی استعمار به ویژه روسیه. جدایی 17 شهر قفقاز تاثیر عمیقی در جامعه ایران به خصوص نخبگان و دیوانسالاران گذاشت و به عبارتی برخورد با روس، ایرانیان را از تعطیلات تاریخی بیرون کشید و در برابر حوادث دنیای جدید قرار داد. نخستین بار عباس میرزا در دارالسلطنه تبریز متوجه چنین غفلتی شد(طباطبایی، 1386 : 134) و از آن پس باز پسگیری این سرزمینها دست کم در میان بخش بزرگی از نخبگان ایران به آرمان و آرزوی ملی تبدیل شد. روند خُرد شدن ایران به سرزمینهای کوچکتر در شرق و غرب و شمال رفتهرفته این احساس را تقویت کرد و ایرانیان با پروراندن آرزوی دستیابی به سرزمینهای مادری خود روزگار گذراندند.
این نوع پانایرانیسم میباید تا بیست شهریور 1320 برای تبلور سیاسی و تبدیل شدن به یک جنبش خود جوش سیاسی و اجتماعی صبر میکرد. در سال 1326 محسن پزشکپور به همراه دوستان خود مکتب پانایرانیسم را پایهگذاری کرد. از این تاریخ به بعد بود که در معنای سیاسی تبلور یافت و نام رسمی اندیشهای شد که از دهههای پیش در ذهن نخبگان ایرانی وجود داشت. در این رویکرد پانایرانیسم نتیجه و معلولِ "حرکتهای استعمار روس و انگلیس در ایران" بود و نه واکنشی نسبت به پانتورانیسم آن گونه که محمود افشار آورده بود.
● بهره سخن و جمعبندی
برخلاف تصور رایج که معمولا از گروههای جدایی خواه با پیشوند "پان" یاد میشود، بر مبنای تقسیمبندی و تئوری آدام اسمیت، اطلاق این عنوان بر حرکتهای نام برده دارای خلاء و اشکال نظری است؛ زیرا همانطور که گذشت جنبشهایی که بر اساس الگوی قومی شکل میگیرند یعنی دسته نخست و پیش از استقلال در زمره ناسیونالیسمهای "آوارگی یا تجزیه" قرار دارند ولی جنبشهای "اعادهگر و پان" در همین دسته و پس از استقلال شکل میگیرند. بنابراین برای یادکرد از این حرکتها که در جوامع مختلف از جمله ایرلند، اسپانیا، ترکیه و. . . وجود دارد همان عنوان تجزیهطلب یا جداییخواه از نظر علمی مناسب خواهد بود.
جنبشهای پان همچون مهرههای دومینو با جنبش قبلی خود در ارتباط بودهاند و تحت تاثیر جنبشی دیگر به وجود آمدهاند. پانژرمنیسم، پاناسلاویسم، پانتورانیسم، پانعربیسم هر یک واکنشی به جنبشهای پیشین بوده است اما در مورد پانایرانیسم میتوان از دو زاویه نگریست.
یکم؛ پانایرانیسم فرهنگی و ادبی که محمود افشار یزدی منادی آن بود و به گفته خود وی در واکنش به پانتورانیسم شکل گرفت. ولی این نوع پانایرانیسم چندان دوام نیاورد و دیگر وجود خارجی ندارد.
دوم؛ پانایرانیسم سیاسی که با یورش متفقین به ایران و اشغال کشور از سوی روس و انگلیس پس از جنگ جهانی دوم پا به عرصه گذاشت. این جنبش واکنشی بود به تجزیه سرزمینهای ایرانی در 200 سال گذشته از سوی استعمار و با یورش دگرباره دولتهای بیگانه به ایران در شهریور 1320 شروع به حرکت نمود. این نوع پانایرانیسم ذاتا واکنشی نسبت به سایر حرکتهای پان نبود و طرف حساب خود را استعمار یا امپریالیسم دانسته و اندیشه پیوند را زنده نگه میداشت و خویشتن را ادامه دهنده جریانهای ملی پیش از خود میدانست.
سالار سیفالدینی
SalarseyF@Gmail. com
● بن مایهها
کتابها؛
1) احمدی، دکتر حمید (1382)؛ پان ترکیسم یک قرن در تکاپوی الحاقیگری، نشر نی.
2) اسمیت، آنتونی (1383)؛ ناسیونالیسم: نظریه ایدئولوژی تاریخ، منصور انصاری، موسسه مطالعات ملی.
3) اوزکریملی، اوموت (1383)؛ نظریههای ناسیونالیسم؛ محمدعلی قاسمی، موسسه مطالعات ملی.
4) سلطانشاهی، علیرضا (1384)؛ پانترکیسم و صهیونیسم، موسسه مطالعات ملی.
5) بختیاری، دکتر شهلا (1385)؛ حزب پانایرانیست به روایت اسناد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
6) طالع، دکتر هوشنگ (1382)؛ تاریخچه مکتب پانایرانیسم، انتشارات سمرقند.
7) طباطبایی، سیدجواد (1386)؛ مکتب تبریز، انتشارات ستوده.
8) اشپیگل فوگل، جکسن (1387)؛ تمدن مغرب زمین، محمدحسین آریا، امیرکبیر.
9) منصوری، فیروز (1387)؛ مطالعاتی دربار تاریخ زبان و فرهنگ آذربایجان، هزاره.
مقالات؛
10) انتخابی، نادر (1372)؛ از عثمانیگری تا تورانیگری، نگاه نو16 ، تهران، صص 101-68
11) مقصودی، دکترمجتبی؛حیدری، شقایق(1388)؛ دگرگونی مفهوم تروریسم، اطلاعات سیاسی-اقتصادی 259 -260، تهران، صص 3655.
12) یزدی، دکتر محمود افشار (1324)؛ قلمرو زبان فارسی، مجله آینده8
برداشت از این تارنگار، تنها با یادکرد از نام نویسنده و نام روزنامک امکان پذیر است.
http://rouznamak.blogfa.com/post-636.aspx
http://rouznamak.blogfa.com/post-636.aspx
۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه
۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سهشنبه
نوشین جعفری بازداشت شد
با خبر شدیم روز چهارشنبه دوشیزه نوشین جعفری فرزند سرور قدرت اله جعفری عضو شورای عالی رهبری حزب پان ایرانیست در منزل بازداشت شده اند. استاد سرور جعفری سالیان گذشته به دلیل کوشش های سیاسی زیر فشار دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی قرار داشته و مدت هاست از تدریس ایشان در دانشگاه نیز جلوگیری به عمل آمده است.شوربختانه در این مدت مانند همه طیف های اجتماعی و سیاسی فشار به خانواده بزرگ پان ایرانیست ها نیز شدت گرفته است.
***
خبرگزاری هرانا - حقوق شهروندان،اندیشه و بیان: بدنبال موج جديد بازداشت فعالان سياسي و مطبوعاتي شب گذشته ماموران امنيتي نوشين جعفري را بازداشت كردند.
به گزارش تحول خواهی، وی خبرنگار سرويس ادب و هنر روزنامه اعتماد بود.ماموران امنیتی چهارشنبه شنبه شب با حضور در منزل خانم جعفری وی را بازداشت کردند.جعفری که بیست و دو سال سن دارد در ماه های پس از انتخابات ریاست جمهوری هیچ گونه فعالیت سیاسی نداشت و صرفا به فعالیت در حوزه مسایل فرهنگی و ادبی می پرداخت. بنابراین گزارش، هنوز از محل بازداشت وی اطلاعی در دست نیست.
خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران
۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه
یورش نیروهای امنیتی و انتظامی به نشست پان ایرانیست ها درکرج
حوالی ساعت ۱۸ بعد از ظهر امروز پنجشنبه ۱۵ بهمن ماه مامورین امنیتی وانتظامی با یورش به دفتر حزب پان ایرانیست کرج واقع در منطقه پردیس اقدام به ضرب وشتم کلیه ی حاضرین در دفتر کرده و سپس ۱۵ نفر از شرکت کنندگان در جلسه ازجمله مهندس رضا کرمانی عضو شورای عالی رهبری این حزب که حدودا ۸۰ سال سن دارد را بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل کردنددر همین راستا هفته گذشته نیز دفتر مرکزی این حزب در تهران به مدت ۳ ساعت در محاصره ماموران امنیتی و انتظامی بوده و طی ماه گذشته نیز بسیاری از اعضای حزب پان ایرانیست در خوزستان به ستاد خبری اداره کل اطلاعات خوزستان احضار و از سوی مامورین وزارت اطلاعات تهدید شدند
بنا بر گفته اهالی محل و شاهدین عینی پس از انتقال این افراد چند مامورنیروی انتظامی و لباس شخصی کلیه وسایل دفتر حزب پان ایرانیست در کرج را به همراه خود بردند. دیدار جمعی از اعضای سازمان جوانان حزب ان ایرانیست با خانواده مهندس طبرزدی
جمعی از اعضای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست بعد از ظهر دیروز دوشنبه 12بهمن ماه طی دیداری با خانواده مهندس حشمت طبرزدی ضمن محکوم کردن بازداشت ایشان خواستار آزادی سریع و بی قید وشرط وی شدند. در این دیدارخانواده دبیرکل جبهه ی دمکراتیک ایران از تماس تلفنی چند دقیقه ای طبرزدی در چند روز گذشته خبر دادند و بیان داشتند،این دومین تماس از ابتدای بازداشت ایشان بود که در بار دوم صدای وی بسیار گرفته و خسته به نظر می رسید. به گفته ی یکی از فرزندان این فعال سیاسی در هنگام ورود ماموران امنیتی به منزلشان مهندس طبرزدی شرایط جسمانی و روحی خود را کامل بی عیب ونقص عنوان کرد و خطاب به آنان بیان داشت که مسولیت هر گونه صدمه وآسیب پس از بازداشت بر عهده دستگاه قضایی و امنیتی خواهد بود. در پایان این دیدار اعضای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست همه ی گروههای فعال سیاسی را به همبستگی وتلاش همه جانبه برای احقاق حقوق ملت ایران فرا خواندند.
۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه
یورش به دفتر دیگری از حزب پانایرانیست نمایانگر وحشت روزافزون رژیم است
پاینده ایران
شانزدهم بهمن ۱۳۸۸ برابر با پنجم فوریه ۲۰۱۰
یورش به دفتر دیگری از حزب پانایرانیست نمایانگر وحشت روزافزون رژیم است
بدنبال یورش نیروهای یگان ویژه و اوباش لباس شخصی در هفته پیش به دفتر حزب پان ایرانیست در تهران و برهم زدن نشست هفتگی آشنایی با حزب، دیروز مأموران امنیتی و انتظامی به دفتر حزب در کرج (منزل سرور مهندس رضا کرمانی) حمله بردند. پس از ضرب و شتم حاضران، پانزده نفر از شرکتکنندگان در نشست، از جمله سرور مهندس رضا کرمانی عضو شورای رهبری حزب را بازداشت کرده و به مکان نامعلومی منتقل کردند. بنابر گفته شاهدان، چند مأمور نیروی انتظامی و لباس شخصی بسیاری وسایل حزبی و شخصی سرور کرمانی را با خود بردند.
در آستانه ۲۲ بهمن و تدارک وسیع گروههای گوناگون مردم برای برگزاری تظاهراتی بزرگ علیه رژیم، مزدوران حاکمیت فرقهای سخت در تلاشند تا با ایجاد یک محیط رعب و وحشت از تظاهرات آزادیخوانه مردم پیشگیری کنند. غافل از اینکه بخت رژیم ولایت فقیه برگشته و یورشهای این چنین، و حتی ترور و اعدامهای ناجوانمردانه چند هفته اخیر، تنها تیشه به ریشۀ پوسیدۀ خود نظام خواهد زد.
حزب پان ایرانیست تلاشهای مذبوحانۀ حاکمیت مستأصل فرقهای را محکوم میکند. ما با ایمان قاطع به حق حاکمیت ملی، تردید نداریم که در نهایت پیروزی از آن ملت ایران خواهد بود.
در اهتزاز باد درفش سه رنگ شیر و خورشید نشان.
پاینده و سربلند باد ملت بزرگ ایران
سازمانهای برونمرزی حزب پان ایرانیست
راستی چرا...؟!!
پایانی بر یک آغاز... !!
بهمن از راه رسید و باز بلندگوهای رژیم همگان را به جشن و پایکوبی بر ایران افسرده و ناشاد دعوت میکنند، تبلیغاتچیها که دستشان در هزینه اعجاب انگیز برای این امور باز است ملت ایران را فرا میخوانند تا بر ویرانه های مدرنیسم و سکولاریسم، اندیشه هایی که میرفت ایران سرافراز را یکبار دیگر در عرصه گیتی به تماشا گذارد پایکوبی کنند و به شادمانی بپردازند تا شاید از اندوه ستمی که بر خود روا داشتند بکاهند... تا رنج خود زنی و خود فریبی را از یاد برند و از اتش ندامتی که جان و روانشان را میسوزاند کاسته گردد... اما با همه این تلاشها، فرزندان و جوانان امروزی، نگاههای تلخ و سرزنش آمیزشان را از قامت در هم فرو رفته و شکسته و تحقیر شده پدران و مادرانشان بر نمیدارند.
در نگاه نسل جوان امروز یک دنیا پرسش نهفته است که کمترین آن اینست: راستی چرا...؟!!
نسل دیروزی پاسخی ندارد... زیرا از خود بیگانه بود، نه ایران را میشناخت... نه ایرانی را... چشمش به دروازه های غرب و شرق و گوشش به بلند گوهای مسجد و محراب... و سر گردان و آواره در میان دالان تضادها که فضایش مملو از شعارها بود
اما در بیرون از دالان، جنبش و تکاپویی بود برای شناسایی و معرفی دو غریبه... دو مهمان که از سوی پادشاهان پهلوی به ایران زمین فرا خوانده شده بودند ولی روشنفکران به آن دو چپ چپ مینگریستند و وجودشان را بر نمیتافتند و حملات بی امانی از سوی روشنفکران چپی و مذهبی بدانان میشد... فداییان اسلام و بنیادگرایان که به کمتراز فنای کامل آن دو نمی اندیشیدند و هر آن کس را که به این دو میهمان غریب نزدیک میشد مفسد فی الارض میشناختندش و برای اینکه تردیدی حاصل نشود خون کسروی را که به این دو غریب نزدیک شده بود بر زمین ریختند تا رسم وفاداری را به سنتها اعلام و ابلاغ نمایند و دیگران را بر حذر از این نزدیکیها...
دعوت از این دو میهمان بطور رسمی، توسط رضا شاه صورت گرفته بود و سعی میکرد ایران را با این دو اندیشه آشنا کند و بنظر میرسید که راه نجات میهن از عقب ماندگی اقتصادی و علمی و سیاسی را در نزدیک شدن به این دو غریبه میداند، پس باید بر قدرش افزود و بر صدرش نشانید و برای این منظور چکمه اش را پوشید و به میدان امد...ابتدا با مشتهای گره کرده به سراغ یاغیان و سر سپردگان بیگانه و دزدان درون شهر و بیرون شهر رفت... و بر این اندیشه بود که تا امنیت را بر قرار نکند و عفریت شوم ناامنی و ترور را از بین نبرد، مردم مجال اندیشیدن به سرزمینشان و وابستگی به خاک و خونشان را نخواهند یافت... اما اگر بتواند ارامش و امنیت را در سراسر کشور تامین کند، امکان حضور آن دو میهمان میسر خواهد بود
رضا شاه چنین کرد... از هیچ قدرتی نهراسید وشهرها و راهها و کوهها را از وجود شورشیان و غارتگران و دزدان و فرصت طلبان و کژاندیشان پاک کرد و پس از ان که زمینه های امن را فراهم ساخت، آن دو میهمان را به خانه دعوت کرد.
آن دو آمدند... مدرنیسم و سکولاریسم را میگویم، آرام و با شکوه پای بر ایران نهادند...
احکام تاریخی مدرنیسم صادر شد:
بر در مکتب خانه ها قفل زدند ودرب مدرسه های پسرانه و دخترانه و سپس دانشکاه را گشودند... کوره راهها را به راههای شوسه و راه آهن مبدل ساختند... در مانگاهها و بیمارستانها جای رمالان و دعانویسها را گرفت و به درمان بیماران کچلی و مالاریایی و تراخمی و صدها درد بی درمان بومی پرداختند... آدمها صاحب شناسنامه شدند... لباسهای ژولیده و بی تناسب، جایشان را به کت و شلوار دادند... از تن و جان مردم شپش زدایی شد و اداب پاکسازی و استحمام، عمومیت پیدا کرد، ادارات و سازمانهای دولتی برپا شدند و مسئولیت اداره کشور را بین خود تقسیم کردند... املاک و اراضی دارای هویت گردیدند، محصلین زبده به اروپا اعزام شدند... کارخانه ها جای گدا خانه ها را گرفتند... دادگستری سبب برچیدن بساط شیخ و ملا گردید... و صدها اقدام دیگر
سکولاریسم نیز فرامین خودش را اعمال کرد:
با تدوین قوانین مدنی و تاسیس ادارات دولتی دست ملاها از جان و مال و سرنوشت مردم کوتاه شد. پوشیدن لباس روحانیت دارای ضوابط و مقررات گردید... وعاظ فقط میتوانستند مردم را به رعایت اصول دینی و اخلاقی هدایت کنند و دیگر حق دخالت در امور سیاسی و حکومتی را نداشتند... بین روحانیون واقعی و کسانی که به این لباس در امده بودند تا از توده های ناآگاه سواستفاده نمایند فاصله ایجاد کردند... دین را از خرافات و کلاشی و گدایی و مفت خوری جدا نمودند تا تفاوت بین یک روحانی تحصیلکرده با آخوند روضه خوان و مداح سر قبور و گداهای اماکن مقدسه و سید های باج گیر و دعا نویسان فریبکار و محللهای فرصت طلب و دراویش گدای هر کوی و برزن و حقه بازانی که زیر عبا پنهان شده بودند مشخص گردد و خلاصه آن که دین از شکل ابزار خارج شد و شان و مقام واقعیش را باز یافت.
این روال در زمان محمد رضا شاه نیز با افت و خیزهایی ادامه یافت تا آنجا که ایران نه تنها از چرخه کشورهای عقب مانده خارج شد بلکه برنامه های توسعه اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی آن شهره آفاق گردید.
اقتدار نظامی ایران در پهنه آسمانها و ابها و خشکی و نیز قدرت سیاسی ایران در عرصه سیاست بین المللی و همچنین حضور جدی نیروهای متخصص و کاردان ایرانی در محافل و مجامع علمی و اقتصادی و صنعتی و هنری جهان، سبب رشک و حسادت کشورهای همسایه و نگرانی قدرتهای استعمارگر و وحشت کارتلهای نفتی و سرمایه داری خون آشام غرب گردید... تا آنجا که آژیرهای خطر از هر سو به صدا در آمدند و نسخه فرو پاشی اقتدار ایران نوشته شد
و عاقبت نقطه پایانی بر آغاز یک جریان نهادند
و امروز این تروریسم است که بر جنازه مدرنیسم و سکولاریسم فریاد مستانه میزند و جهان سرمایه داری بر ویرانه های به خون و آتش نشسته خاورمیانه به رقص و پایکوبی در آمده است.
۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سهشنبه
رادمری آرمانخواه
محسن پزشکپور، آزاد مرد ایران پرست، مردی از تبار آزادگان و آزاده پروران، پیر طریقت وطن پرستان، سرو سبز آزاده ای که هرگز دست از مبارزه برنمیدارد. مردی که هفتاد سال است در صحنه مبارزات سیاسی ضد استعمار ایران بر علیه خودکامگی و امپریالیسم شرق و غرب مبارزه میکند. مردی که ندای وحدت فلات ایران را سر داد. مردی که درفش مقدس پان ایرانیسم را گشود، مردی که همه بیگانه پرستان و خائنین با شنیدن نامش لرزه بر اندامشان حاکم میشود، مردی که در راه نیرومندی ایران و خوشبختی و رفاه ملتش گام برداشت. مردی که یارانش چون عاملی تهرانی، فروهر و میرانی زندگی خود را وقف ایران کردند و در راه ایران و برای ایران زیستند.
بزرگمردی که قدرت را رد کرد تا دامنش به خون و فساد آلوده نشود. انزوا را در راه آرمانخواهی پذیرفت ولی زیر بیرق قدرت فساد آور و سیاسیون غیر آرمانخواه نرفت. ایرانی با شرافتی که صلای حاکمیت ملت را در سراسر ایران فریاد کرد قلبش هنوز برای ایران و آزادی ملتش میتپد.
سروده زیر از سرور آرمیتا طبیب در وصف سرور پزشکپور در یکی از نشستهای حزبی سروده شده است.
کنارم مردی از ایران نشسته است
کنارم پوری از ساسان نشسته است
کنارم یک جهان عشق به میهن
کنارم پوری از ایران نشسته است
کنار من کمال عشق و علم است
میان ما دلی عاشق نشسته است
میان عاشقان عاشق تری است
که دل را برده و این جا نشسته است
کنارم قلب عاشق در تکاپوست
که از عشق وطن این جا نشسته است
کنارم راد مردی آرمانخواه
همایون سرورم پندار، نشسته است
منبع:سروده های میهنی جلد 5،تشکیلات کرج:جزوه شماره 9،ص 168
به کوشش مهندس کرمانی
کنون ای هموطن ای جان جانان
بیا با ما بگو : پاینده ایران
حاکمیت ملی
دموکراسی
حقوق شهروندی
صدا و تصوير سرور: http://pezeshkpoor.blogfa.com/cat-4.aspx
حزب پان ایرانیست بر بنیاد مکتب پان ایرانیسم(1330)
اشتراک در:
پستها (Atom)
سروده زیبای درجای جای خاک وطن فر ایزدیست از سرور ر (پ) طلایی
درجای جای خاک وطن فر ایزدیست باشد که یادمان نرود نیک نامی اش ایران به بارگاه فلک فخر میدهد من وارث تمامی فرهنگ مانی اش جمعی به نام شیخ ریاکا...
-
پاینده ایران www.paniranist-party.org/pages-1211.html به آگاهی هم میهنان گرامی میرساند، در تاریخ 7 مهر 1395 حزب پان ایرانیست شاهد مو...
-
فقط جهت استحضار: ای کاش میشد مسیر حرکت زائران اربعین رو یه جوری تغییر میدادن تا این دوستان یا در مسیر رفت یا در موقع برگشت از کنار چند تا...