۱۳۹۱ شهریور ۲۰, دوشنبه

نامه پان ایرانیسم شماره ۵۹ – پان‌تورانیسم آذربایجان را هدف می‌گیرد


شماره ۵۹ – پان‌تورانیسم آذربایجان را هدف می‌گیرد

نامه پان ایرانیسم
هواداران پان ایرانیسم در برون مرز
دوره دو، شماره ۵۹ – آدینه ۱۰ شهریور ۱۳۹۱ - ۳۱ اوت ۲۰۱۲
درود بر هم میهنان گرامی‌
مطالب زیر تقدیم میشوند:
- شماره ۱۸۴ هفته نامه طرح نو- چاپ تبریز منتشر شد
- پان تورانیسم آذربایجان را هدف میگیرد
- خون شهیدان سوم شهریور ۱۳۲۰ میجوشد
- گشایش کانون زبان پارسی در بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی
- حجت کلاشی در گفتگو با برنامه ایران امروز - ایران فردا
- به یاد آنانی که با خون خود از این خاک، دفاع نمودند- ماجرای سیاسیترین حمله هوایی تاریخ ایران
پاینده ایران
هواداران پان ایرانیسم در برون مرز

شماره ۱۸۴ هفته نامه طرح نو- چاپ تبریزمنتشر شد

شماره ۱۸۴ هفته نامه طرح نو- چاپ تبریز منتشر شد. در این شماره میخوانید:
● سرمقاله: تاخت و تاز نشریات قومگرا در آذربایجان
● هویت ایرانی به سه روایت
● نگاهی بر اقوام ساکن در ایران، قبل از حکومت مادها - بخش دوم
● شمشیر در محراب، مسابقه شماره ۷۳ ، امامزاده داود
● تاریخ ایران ما (گریه امیرکبیر، قتل‌عام مردم تبریز به‌دست ترکان عثمانی، شاه عباس و شیخ بهایی)
● برنامه راهبردی دولت باکو
● دست ترکیه در دست اسرائیل است
● تاملی بر کتاب؛ پان تورانیسم آذربایجان را هدف میگیرد - بخش دوم
●...و اخبار و گزارشهای علمی، اجتماعی، سیاسی و استانی و ... .
این جریده ملی هفته ای یکبار به طبع میرسد و از هرگونه مطلب سیاسی، تاریخی و فرهنگ و ادب، پیرامون اسلام و ایران که در آن منافع ملی باشد سخن میگوید، نوشتارهای سودمند با امضاهای مشخص میپذیرد و به هیچ طیف و یا جناح وابسته نیست.
طرح نو را در تهران از کتاب فروشی بلخ تهیه کنید.
نشانی کتاب فروشی بلخ: تهران - بلوار کشاورز - روبه روی پارک لاله - خیابان جلالیه - شماره ۱۲ - تلفن ۸۸۹۵۱۳۱۲
***

پان‌تورانیسم آذربایجان را هدف میگیرد

نوشته دکتر کاوه فرخ
١۶٠ صفحه - ناشر: اینترنت
نقد از: دکتر محمدرضا توکلی صابری
برگرفته از تارنمای ایران بوم
یکی از سودهای اینترنت یا جام جهان نما بیهوده ساختن محدودیتها و آسان کردن پخش سریع و بی واسطه هر گونه اطلاعات به شکل صدا، تصویر، و نوشته توسط مردم عادی است. با دسترسی روزافزون مردم به این جام جهان نما به تدریج میرود که محدودیتها در بیشتر مناطق جهان از بین برود.
جایگاه هائی که در اینترنت در مورد ایران خبر و مطلب پخش میکند به مراتب چندین برابر تمام روزنامه، رادیوها، و تلویزیونهائی است که در ایران و خارج درمورد ایران مطلبی تهیه میکنند. زبان فارسی چهارمین زبان اینترنت است و تعداد جایگاههای فارسی بیشتر از مکانهای است که به زبان چینی، هندی، و یا اسپانیائی وجود دارد. بدین ترتیب اطلاعات فراوانی را میتوان در باره ایران به زبان فارسی در اینترنت یافت. علاوه بر اخبار و اطلاعات روزمره و تاریخی، کتابها و آثار بسیاری را میتوان در اینترنت پیدا کرد و در خلوت اتاق خود آنها را مطالعه کرد، بدون این که سازمانی بر آن کنترل داشته باشد. غرب ستیزی حکومت ایران و چالشهائی که غرب در پیش ایران گذاشته است و ناتوانی غرب در رویاروئی نظامی با ایران باعث شده است که سرمایه گذاری عظیمی از سوی غرب در زمینه پژوهش در زمینه مسایل مربوط به ایران انجام گیرد و کانونهای اندیشه (think tanks ) بیشماری در کشورهای غربی به مطالعه جامعه شناسی، روانشناسی، اقتصاد، سیاست، فرهنگ، و تاریخ ایران بپردازند و این اطلاعات را در زمینه سیاسی، دیپلماسی، و تبلیغاتی در مقابله با ایران به کار گیرند.
اخیرا کتابی به نام «پان تورانیسم آذربایجان را هدف میگیرد» (١) به زبان انگلیسی در یکی از جایگاه های اینترنتی دیدم که توجهم را جلب کرد. این کتاب توسط آقای کاوه فرخ استاد دانشگاه بریتیش کلمبیا در کانادا نوشته شده است و جای سپاسگزاری است که ایشان این کتاب را به رایگان در اختیار همه در اینترنت گذارده است. این کتاب تا آن جائی که میدانم به فارسی ترجمه نشده است، و جا دارد که مترجمان به ترجمه این کتاب بپردازند. نویسنده در این کتاب به مطلبی پرداخته است که امروزه اگر چه به آن توجهی نمیشود، ولی به علت شرایط بین المللی در آینده ممکن است به بحران سیاسی بزرگی برای ایران تبدیل شود و بر زندگی همه ایرانیان اثر بگذارد. این کتاب بعضی زوایای دوروئی غرب را در مصاف با ایران و تبلیغ دموکراسی و آزادی برای ایران آشکار میسازد.
پان ترکیسم یا شکل فراگیرتر آن یعنی پان تورانیسم یک ایدئولوژی نژادگرایانه ای است همچون صیهونیسم، پان عربیسم ، فاشیسم، نازیسم که پیام آن برتری فرهنگ و تاریخ ترک زبانان بر دیگر ملتهای جهان است و هدف آن ایجاد یک کشور ترک زبان بزرگ است که از اروپا تا آسیا را فرامیگیرد.
حکومت ترکان بر ترکیه و ترکی شدن آناطولی (ترکیه امروزی) با فتح قسطنطنیه (استانبول) به دست محمد فاتح در سال ١۴۵٣ میلادی و پایان امپراطوری بیزانس یا روم شرقی آغاز می‌شود که حکومت عثمانی به تدریج بر سراسر ترکیه تسلط پیدا کرد و زبان ترکی را در این کشور رواج داد. شاید بتوان گفت که پان ترکیسم در مقابل با پان ایرانیسم و پان هلنسیم [فرهنگ غنیِ ایران و یونان] به وجود آمده باشد. ترکان که تازه واردینی بودند که بین دو ملت قدیمی‌تر و فرهنگ ساز ایران و یونان ساندویچ شده بودند مجبور شدند که به تاریخ سازی بپردازند. همچنان که آتاتورک بنیانگذار ترکیه جدید گفته است، «تاریخ سازی به همان اندازه تاریخ نویسی اهمیت دارد» و به این ترتیب وی بازنویسی و جعل تاریخ را برای ترکان تجویز کرد. ایرانیها، اعراب، ارمنیها، یونانیها سده‌ها پیش از رسیدن ترکها به آناطولی در این سرزمین مستقر شده بودند و برآن حکومت کرده بودند و تاثیر فرهنگی زیادی بر فرهنگ و زبان ترکی گذاشته بودند. تاثیر تمدن و فرهنگ ایرانی و یونانی و عرب بر زبان و فرهنگ ترکی بسیار مشخص است و آثار فرهنگی و تاریخی ایرانیان در قسمت شرق ترکیه و آثار یونانی در غرب ترکیه هنوز برجای است و زبان ترکی واژهای زیادی را ازفارسی، عربی، و یونانی به وام گرفته است. در واقع مشهورترین شهرهای یونان باستان ومهمترین آثار باستانی این کشور مانند تروی (Troy)، پرگاموم (Pergamum)، افسوس (Ephesus)، میلتوس (Miletus)، هالیکارناسوس(Halicarmassus) در غرب ترکیه قرار دارند و نه در یونان، و برای دیدن بهترین آثار تاریخی یونانی باید به ترکیه رفت و نه یونان. شهرهای دیگری نیز در ترکیه تاریخ و گذشته رومی دارند و آثار به جامانده از رومیها در آن جا به فراوانی دیده می‌شود.
به طور کلی این کتاب به تعریف پان ترکیسم پرداخته و حمله تبلیغاتی آن را که متوجه استان آذربایجان است شرح می‌دهد. نویسنده نشان می‌دهد که چگونه این تبلیغات با بودجه شرکت‌های چندملیتی نفتی و حکومتهای غرب اداره می‌شود. کتاب از شش بخش تشکیل یافته است. در بخش اول نویسنده به ریشه پان ترکیسم و این که چه گونه این ایدئولوژی آغاز شد و شکل گرفت می‌پردازد. پان تورانیسم در اواخر نوزدهم میلادی و هنگام موجهه افسران و روشنفکران امپراطوری عثمانی با فرهنگ آلمانی در آلمان آغاز شد و بعد به تدریج توسط بعضی از روشنفکران ترک دنبال شد، ولی آغازگر این ایدئولوژی و اولین تئوریسین آن یک استاد [یهودی] مجار به نام «وام وامبریب» (Vam Vamberyb) کارمند وزارت امور خارجه انگلیس و مشاور سلطان عثمانی بود. نویسنده سپس به جعلیاتی که این ایدئولوژی برای تبلیغ به کار می‌گیرد می‌پردازد. مانند این که بنیانگذاران فرهنگ، تمدن، و زبان انسانی ترک بودند، تمدنهای ایران، یونان، روم و سومری‌ها توسط ترکها پایه گذاری شد. تاجیکها، ارمنیها، کردها (و اجدادشان که از مادها بودند) و بومی‌های آمریکا از نژاد ترکان هستند. ادبیات کلاسیک ایران که از مهمترین ادبیات جهانی است توسط ترکها پدیده آمده است. شاعرانی مانند شبستری، نظامی و مولوی ترکهائی بودند که مجبورشان کردند به فارسی شعر بسرایند)، سه مذهب یهودیت، مسیحیت، و اسلام ریشه ترکی دارند، آذربایجانیهای ایران ترک هستند، زبان پارتها ترکی بوده است، بوسنیها، مقدونیه‌ای‌ها، آلبانیها، و اوکراینی‌ها ترک هستند. نویسنده به این ادعاهای توخالی که بر خلاف حقایق تاریخی، زبانشناسی، باستانشناسی، و مردمشناسی است پاسخ کافی می‌دهد.
در بخش دوم کتاب نویسنده هدف ادعای پیشین را در رابطه با استان آذربایجان آشکار می‌سازد و به ادعای پان ترکیسم بر خاک آذربایجان و تاریخچه کسانی که خاک آذربایجان، یعنی مهد اشو زرتشت، را بخشی از ترکستان بزرگ میدانند می‌پردازد. این ادعا امروزه بیشتر توسط لابی‌های نفتی غرب ترویج می‌شود که امیدوارند که کنترل منابع نفتی قفقاز را در دست بگیرند. از موضوعات دیگری که نویسنده در این بخش به آن می‌پردازد این ادعاست که آذربایجان همیشه کشوری مستقل بوده است که توسط روسیه و ایران در زمان سلطنت قارجاریان به دو بخش آذربایجان شمالی و آذربایجان جنوبی [نام آذربایجان در زمان جدایی اران به اشتباه بر روی آن نهاده نشد. این نام در سال ۱۹۱۸ و توسط حزب مساوات یعنی ۱۰۰ سال پس از جدایی از ایران به دست عناصر پان ترکی چون احمد آقایف و محمد امین رسول زاده جعل شد.] تقسیم شد و اکنون این کشور دوپاره شده مانند ویتنام دوباره یکپارچه شود. وی نشان میدهد که نام این استان از سردار ایرانی آتورپاتکان (نگهدارنده آتش) گرفته شده است که پس از سلطه اعراب بر ایران تلفط عربی شده آن یعنی آذربایجان (همانند بسیاری از شهرها و مکانهای ایران) بتدریج رواج یافت. نویسنده با نقل از بسیاری از مراجع تاریخی باستانی، عربی و ایرانی نشان می‌دهد که چه گونه در طی تاریخ آن بخشی از ایران که در شمال ارس بود (جمهوری آذربایجان کنونی) اران نامیده می‌شد و آذربایجانی‌ها تا پیش از رسیدن سلجوقیان به ایران پارسی زبان بودند. پس از سقوط تزارها و تسلط بلشویک‌ها بر روسیه با استقلال این سرزمین برای اولین بار در سال ١٩١٨ نام آذربایجان توسط حزب مساوات برای نامیدن این کشور انتخاب شد. جالب این جاست که روسیه و حکومت عثمانی با این که بارها جنگهای طولانی و خونین با همدیگر داشتند، در مقابله با ایران وحدت نظر داشتند. در طی یکی دو سده اخیر هم روسیه تزاری و هم روسیه شوروی همراه با حکومت عثمانی به یکسان در تبلیغ پان ترکیسم برای تضعیف حکومتهای ایران کوشش می‌کردند.
پس از به قدرت رسیدن استالین نیروهای شوروی به جمهوری مستقل آذربایجان ریخته و آن را اشغال کردند و دوباره آن را بخشی از جمهوری شوروی کردند. برطبق دستور استالین استفاده از نام اران برای آذربایجان به کلی ممنوع شده و طبق یک بخشنامه حزبی قرار شد که برای یکی کردن اران و آذربایجان که هردو ترک زبان بودند، به جای اران نام آذربایجان به کار رود تا در آینده به وحدت این دو سرزمین بیانجامد. او که به این بخش از سرزمین ایران چشم داشت حتی تمام فرهنگنامه ها و کتاب‌های تاریخی روسیه را که تا آن وقت این جمهوری جدید را اران و یا آلبانی می‌نامیدند تصفیه کرد و به جای آنها نام آذربایجان را گذاشت. این کار استالین موجب مخالفت بسیاری از شخصیتهای آذربایجانی در ایران گشت، از جمله شیخ محمد خیابانی که معتقد بود حال می‌باید نام آذربایجان ایران را آزادیستان گذارد. در هرحال کوشش‌های فرهنگی استالین و سپس کوشش‌های نظامی او برای جداکردن آذربایجان از ایران به دست خود مردم آذربایجان شکست خورد.
از جعلیات دیگری که در این بخش نویسنده به آن می‌پردازد این است که ترکها پنج هزار سال است که در قفقاز می‌زیسته‌اند و آذربایجانی‌ها از آغاز تاریخ ترکی صحبت می‌کرده‌اند. آقای فرخ با ذکر نمونه‌هائی از تاریخ نویسان عرب و ایرانی مانند استخری، مسعودی و دیگران نشان می‌دهد که تا پیش از تسلط سلجوقیان ترک زبان بر آذربایجان و ترکیه کنونی زبان آذری در این بخش از سرزمین ایران رواج داشته است. این زبان یکی از شاخه‌های زبان پهلوی و شبیه کردی و یا لری امروزی بوده است. آغاز رواج زبان ترکی با حرکت قبایل چادرنشین سلجوقی از آسیای مرکزی، حرکت آنها از شمال ایران به سوی آناطولی (ترکیه امروزی) و استقرار آنها در این سرزمین و سرانجام شکست رومانوس دیوژنس امپراطور روم در سال ١٠٧١ میلادی در ملازگرد به دست آلب ارسلان سلجوقی آغاز شد. در واقع ترکان در مقایسه با ایرانیان، یونانیان، و رومی‌ها که هرکدام چندین سده بر شبه جزیره آناتولی (ترکیه امروزی) فرمان رانده بودند تازه واردین جدیدی بودند که میراث فرهنگی هر سه امپراطوری اخیر را به ارث بردند. سلجوقیان که در ایران با یک تمدن قدیمی و یک فرهنگ اسکان یافته روبرو شده بودند نتوانستند بر فرهنگ پارسی تاثیری عمیق بگذارند و به سرعت در این فرهنگ جذب و حل شدند، به ویژه آن که دبیران آنها ایرانی و زبان دربار ومکاتبات آنها همانند غزنویان زبان پارسی بودند. آنها در آذربایجان و ترکیه مراتع سرسبز و وسیعی یافتند و ایلهای آنها به این سرزمینها کوچیدند و استقرار یافتند.
احمد کسروی اندیشمند آذری می‌نویسد زبان ترکی در آذربایجان با آغاز سلطنت شاه اسماعیل صفوی در سال ٩٠۶ هجری قمری (١۵٢٧میلادی) در آذربایجان معمول گشت. تا پیش از صفویان ترکان سلجوقی گو این که در آذربایجان به مدت چندین قرن حضور داشتند ولی یا در حال کوچ بودند و یا در روستاها زندگی می‌کردند و هنوز شهرنشین نشده بودند. بنابراین نتوانستند تاثیر عمده ای بر زبان آذری (یکی از شاخه های زبان فارسی) در آذربایجان بگذارند. جهانگردانی که هم که در طی این چند قرن تا پیش از حکومت صفویان به ایران و آذربایجان آمدند کمتر به وجود زبان ترکی در آذربایجان اشاره دارند، زیرا هنوز زبان شهرها و مکاتبات دربار سلجوقیان زبان فارسی بود. با روی کار آمدن صفویان و نیز در طی جنگهای طولانی ایران با امپراطوری عثمانی و تسلط آنها بر بخشی از آذربایجان، زبان ترکی در این بخش از ایران رواج یافت و مردمان شهرهای آذربایجان به تدریج سخن گفتن به ترکی را آغاز کردند. در واقع شمشیر تیز عثمانیها بود که توانست زبان ترکی را در آذربایجان جایگزین زبان آذری کند. حتی قاجاریان که ترک زبان بودند، هیچ گونه وحدت فرهنگی با ترکان عثمانی نداشتند و جنگهای متعدد آنها با حکومت عثمانی گواه همین موضوع است. ابیاتی که از شیخ صفی الدین اردبیلی بنیان گزار سلسله صفویه به جای مانده است نشان میدهد که زبان آذری همانند لری بوده است.
افسانه‌های دیگری را که پان ترکیسم رواج می‌دهد، مانند این که ستارخان سردار ملی ایران در انقلاب مشروطه ایران برای رهائی و آزادی آذربایجان از ایران قیام کرد، یا بابک خرمدین قهرمان ملی ایرانی که برعلیه حکومت عباسیان قیام کرد تا ایران را از سلطه اعراب نجات دهد، یک ترک بوده است که برای رهائی ترکان از دست ایرانیان قیام کرد نیز بررسی و نقد شده است. بابک و گروه او که سرخ جامگان نامیده میشدند (رنگ سرخ یکی رنگهای باستانی ایرانی و نماد زرتشتی است. پس از اسلام هم این رنگ سرخ در تشیع ایرانی جلوه گرشده است). پان ترکیست های ترکیه و آذربایجان در جشنهای بابک که همه ساله در قلعه بابک در ایران انجام میشود می‌آیند و شعارهای ضد ایرانی طرفدار ترکها را میدهند و به نمایش علامت گرگ خاکستری (نمایش انگشت کوچک و انگشت اشاره) می‌پردازند. حکومت ایران هم با کمال بی تفاوتی به این موضوع می‌نگرد. از نکات دیگری که در این بخش نویسنده به آن می‌پردازد این است که ترکی یک زبان است و نه یک نژاد و براساس یک زبان تنها نمیتواند یک نژاد بنانهاد.
او به کم کاری‌های حکومت ایران انتقاد دارد. او از بی توجهی سیاستمداران ایرانی و دستگاه فرهنگی و آموزشی کشور به این موضوع انتقاد می‌کند، و به درستی می‌گوید در خلاء اطلاعات تاریخی درست در مورد تاریخ و تمدن ایران، تبلیغات نادرست پان ترکیستها در میان جوانان آذربایجانی دارد گسترش می‌یابد و این تبلیغات نادرست ممکن است پس از چندی در بین عموم یک واقعیت مسلم فرض شده و بعدها برای حکومت مشکل ساز باشد.
در بخش سوم نویسنده به سازمان گرگان خاکستری می‌پردازد. این سازمان در اواخر دهه سالهای ۶٠ میلادی در ترکیه شکل گرفت سازمانی پان ترکیست است که کار کرد و سازماندهی آن بسیار شبیه حزب نازی آلمان بوده و هدف آن ایجاد یک حکومت بر پایه فرهنگ و زبان ترکها است که از کشورهای بالکان در اروپا شروع شده و بخش شمالی و غربی ایران و کشورهای آسیای مرکزی و بخشی از چین را فرامی‌گیرد. این سازمان رابطه نزدیکی با سازمانهای اطلاعاتی ترکیه دارد و منابع مالی آن را بسیاری از شرکت های نفتی غربی فعال در جمهوری آذربایجان تامین می‌کنند.
در بخش چهارم به برنامه تبلیغانی گرگهای خاکستری می‌پردازد و شباهت شیوه‌های آنها را با تبلیغات نازیها و پیامهای تفرقه انگیز و حاوی نفرت آنها را در مورد یونانیها، ارمنیها، و ایرانیها ونمونه هائی از این نوع ادبیات آنها را نقل می‌کند.
در بخش پنجم به شکست برنامه‌های گرگان خاکستری در آذربایجان می‌پردازد. یک نمونه آن پیشنهاد پرداخت ده میلیون دلار و یک اتومبیل گران قیمت به قهرمان وزنه برداری ایران حسین رضازاده، رستم ایران، در ازاء قبول شهروندی ترکیه و پیوستن او به تیم ملی ترکیه از سوی نعیم سلیمان اوغلو قهرمان وزنه برداری ترکیه است. رضا زاده به سلیمان اوغلو میگوید: «من ایرانی هستم و عاشق کشور و ملتم هستم». کارهای متعصبانه و فاشیستی گرگهای خاکستری آذربایجانی‌های ایران را هم عصبانی کرده است، زیرا بسیاری از روشنفکران آذری با این نوع تبلیغاتی که مبنای تاریخی ندارد موافقتی نداشته اند به ویژه می‌دانند هزینه بسیاری از این تبلیغات از سوی سازمانهای غربی که مخالف حکومت ایران هستند پرداخت می‌شود. بسیاری از آنها گفته اند که افتخار میکنند که اجداد آنها کسانی مانند کوروش و داریوش هستند تا مغولها که ترکها خود را به آنها منسوب میدارند.
بسیاری از مردم عادی جمهوری آذربایجان که شیعه مذهب هستند و تا پیش از عهدنامه ترکمانچای و گلستان که آذربایجان از ایران جداشد تاریخ مشترکی با ایران داشتند نگاه به ایران دارند. بسیاری از روشنفکران و تحصیل کردگان جمهوری آذربایجان (به ویژه مذهبی هایشان) میدانند یک کشور دوپاره و کوچک مانند آذربایجان که راهی به دریاهای آزاد ندارد قابلیت مستقل ماندن را ندارد، به ویژه آن که از چند طرف در محاصره کشورهای متعددی است که بعضی از آنها (مانند ارمنستان) رابطه خصومت آمیزی با آذربایجان دارند. آنها بهیچ وجه خاطره خوشی از سلطه روسها ندارند و از حکومت فعلی آذربایجان نیزکه از همان کمونیستهای قدیم تشکیل یافته و به کلی تحت سلطه غرب، به ویژه آمریکاست، ناخوشنودند و تنها راه حل دراز مدت را پیوستن دوباره به ایران می‌دانند.
در بخش پنجم نویسنده به رابطه ژئوپولیتیکی آذربایجان و دیپلماسی نفتی می‌پردازند. در این بخش نشان میدهد که چه گونه بر طبق »پروژه برنارد لوئیس« کشورهای خاورمیانه به ویژه ایران باید به کشورهایکوچکتری تقسیم شوند تا کنترل آنها آسانتر شود. هم چنین نقش شرکتهای چند ملیتی نفتی که در جمهوری آذربایجان فعال هستند در سرپا نگهداشتن حکومت فعلی جمهوری آذربایجان به رهبری الهام علی اف پسر حیدر علی اف دیکتاتور و رئیس جمهور پیشین آذربایجان و نقش لابی‌های نفتی آمریکا را برای حمایت از این رژیم شرح می‌دهد. از نکات مهمی که نویسنده به آن می‌پردازد همدستی موسسه‌های پژوهشی غرب و این شرکتهای نفتی در ترویج پان ترکیسم برای مقابله با سیاست‌های ایران در خاورمیانه است. مانند کسانی که عضو موسسه‌های تحقیقاتی غربی هستند که با پول شرکتهای نفتی غربی در آذربایجان اداره می‌شوند و از دموکراسی و آزادی‌های آذربایجان تعریف و تمجید کرده و از نبودن آزادی در ایران داد سخن می‌دهند. یکی از این پژوهشگران که در موسسه‌های تحقیقاتی غرب به تبلیغات پان ترکیسم و تبلیغات ضد ایرانی اشتغال دارند خانم برندا شیفر استاد هاروارد، کارمند سابق ارتش اسرائیل، است که نتایج پژوهشها و تحقیقات خود را در رسانه‌های خبری غرب ارائه میدهد. ایشان تمدن و تاریخ ایرانی را نفی کرده و معتقد است که کشوری به نام ایران سابقه تاریخی نداشته است. متن تمام تحقیقات ایشان، که همه انگیزه های سیاسی دارد، بر نابودی کشور ایران و تجزیه آن به چند کشور دیگر از جمله جداسازی استان آذربایجان از ایران است.
آقای فرخ سپس به ذکر نمونه‌هائی از ملت سازی و تجزیه کشورها، و تبلیغات روانی غرب در یوگسلاوی می‌پردازد و نشان می‌دهد که رسانه‌های غربی که عموما ضد ایرانی هستند، و پراز تبلیغات منفی در مورد ایران و هرچه ایرانی است، چگونه از تبلیغات پان ترکیست‌ها استفاده کرده و به آنها یاری می‌رسانند. این تبلیغات ضد ایرانی را در بسیاری از فیلمهای هالیوود به خوبی می‌توان دید.
کوشش انگلیسی‌ها و روس‌ها در گذشته برای تقسیم و تجزیه ایران به چند کشور تاکنون پیوسته شکست خورده است اما اکنون که ایران در برابر غرب ایستاده است و منافع غرب را نه تنها در ایران که در خاورمیانه تهدید می‌کند این کوشش شکل تازه‌ای گرفته است. کوشش این دو کشور در گذشته بیشتر از طریق سخت افزار بوده است. ایجاد فرقه دموکرات، یا حمایت از شیخ خزعل و دخالت‌های مداوم آنها بیشتر با نیروی نظامی انجام می‌گرفت. اما اکنون تمامی غرب به رهبری آمریکا و اسرائیل در جهت تحقق این تز به میدان آمده اند. در مرحله اول این رویاروئی، آنها با ابزار نرم افزاری خویش به میدان آمده‌اند. این نبرد نرم افزاری کارهای به اصطلاح پژوهشی فراوان و کتابهای متعددی است در باره آذربایجان که روز به روز روند انتشار آنها شتاب می‌گیرد. بسیاری از کتابهای آکادمیک غرب، از جمله دائرة المعارف بریتانیکا، با توجه به این سیاستها دوباره بازنویسی شده است. به همین جهت است که برای هریک از قوم های ایرانی یک سازمان آزادیبخش درست شده است که مرکزشان در کشورهای غربی است. این جبهه‌های آزادیبخش نه تنها کمک‌های اطلاعاتی و مالی غرب، بلکه کمک سازمانهای مخالف جمهوری اسلامی، مانند مجاهدین خلق، را نیز دارند و بسیاری از موسسه‌های تحقیقاتی غرب نیز پشتیبان تئوریک آنها هستند و به بازنویسی تاریخ ایران مشغول هستند.
نویسنده در همه جای کتاب از مردم ترک زبان، چه آنهائی که در ترکیه زندگی می‌کنند و چه در جاهای دیگر، با احترام یاد کرده و به حق می‌گوید که آنها هم همانند بقیه مردم خاورمیانه هستند و در فرهنگ و تمدن خاورمیانه و جهان اسلام نقش داشته‌اند. نباید آنها را با تبلیغات پان ترکیست ها به اشتباه گرفت که به ضرر همه کشورهای این منطقه از جهان است.
کتاب بسیار مستند بوده و مراجع هر نقل قولی را در هر بخش می‌آورد. نویسنده از بسیاری از مراجعی که در اینترنت نیز قابل دسترسی هستند آورده است و کار بررسی و پژوهش را برای کسانی که به کتابخانه دسترسی ندارند آسان کرده است. عکسهای متعدد این کتاب نیز جالب است و به غنای آن می‌افزاید.
(١)-Pan-Turanism Takes Aim at Azarbaijan
***

خون شهیدان سوم شهریور ۱۳۲۰ می‌جوشد

برگرفته از ماهنامه خواندنی چاپ تهران  شماره ۷۲ ، امرداد و شهریور ۱۳۹۱،۱۰
به دنبال تجاوز ارتش‌های بریتانیا و شوروی به خاک کشور در سوم شهریور ماه ۱۳۲۰ ، ستاد ارتش با انتشار اعلامیه‌ی شماره یک، مردم ایران را در جریان یورش قرار داد. ساعت سه و نیم بعدازظهر روز سوم شهریور ۱۳۲۰ علی منصور نخست‌وزیر در جلسه‌ی فوق‌العاده‌ی مجلس شورای ملی، درباره‌ی تجاوز ارتش‌های روس و انگلیس به ایران گفت:
…از ابتدای وقوع جنگ کنونی… دولت شاهنشاهی بی‌طرفی ایران را اعلام نموده و با تمام وسایل و قوای خود، دقیقا این سیاست را پیروی و به موقع اجرا گذاشته و با یک رویه‌ی صریح و روشن در حفظ کشور از خطر سرایت وقایع و در صیانت حقوق مشروع تمام دول که با ایران روابط دارند و به ویژه دول همسایه کوشیده، چنان که تا حال به هیچ وجه خطری در ایران از هیچ طرف به هیچ یک از آنها متوجه نگردیده (عموم نمایندگان: صحیح است). با این حال دولت انگلیس و بعد از اتفاق آن دولت با دولت شوروی، هر دو متفقا اظهاراتی مبنی بر نگرانی از وجود یک عده آلمانی در ایران نمودند و دو نوبت در تاریخ ۲۸ تیرماه و ۲۵ مرداد ۱۳۲۰ برطبق اظهارات مزبور به وسیله‌ی نمایندگان خود تذکاریه‌هایی تسلیم داشتند که اخراج قسمت عمده از آلمان‌های مقیم ایران را درخواست می‌کردند. در پاسخ این اظهارات، چه ضمن مذاکرات عدیده شفاهی و چه طبق تذکاریه‌های تاریخ هفتم مرداد و تاریخ سی‌ام مرداد ۱۳۲۰ کتباً اطمینان‌های کافی در مراقبت‌های دولت ایران نسبت به رفتار کلیه‌ی اتباع بیگانه و عدم امکان بروز خطراتی از معدودی آلمانی که در ایران مشغول کارهای معینی هستند داده شد و برای مزید اطمینان دو دولت، اقدامات مقتضی برای کاستن عده معتنابهی از شمار آلمان‌ها به عمل آمده و به جریان افتاد و مراتب مکرر چه در تهران و چه در مسکو و لندن به مقامات مربوط دولت انگلستان و شوروی خاطرنشان و آن چه ممکن بود برای حصول اطمینان و روشن ساختن نظر آنها کوشش گردید.
متاسفانه با تمام این مجاهدات که دولت ایران به منظور حفظ امنیت و آسایش کشور و رفع نگرانی دولت همسایه‌ی خود نمود، در عوض حسن تفاهم و تصفیه‌ی مسالمت‌آمیز قضیه، نتیجه این شد که نمایندگان شوروی و انگلیس، ساعت چهار صبح امروز به منزل نخست‌وزیر رفته و هر کدام یادداشتی مبنی برتکرار مطالب گذشته که جواب آنها با اقدامات اطمینان‌بخش داده شده بود، تسلیم نموده و در این یادداشت‌ها، توسل خود را به نیروی نظامی اخطار کردند و مطابق گزارش‌هایی که رسیده، معلوم شد نیروی نظامی آنها در همان ساعت که نمایندگان مزبور در منزل نخست وزیر مشغول مذاکره بودند، به مرزهای ایران تجاوز نموده است. نیروی هوایی شوروی در آذربایجان به بمباران شهرهای باز و بی‌دفاع پرداخته و قوای زیاد از جلفا به سمت تبریز اعزام شده‌اند. در خوزستان، قوای انگلیس به بندر شاهپور و خرمشهر حمله برده، کشتی‌های ما را غافلگیر نموده و صدمه زده‌اند و نیروی هوایی آن دولت به اهواز بمب ریخته. همچنین قوای انگلیس با وسایل موتوریزه فوق‌العاده زیاد از طرف قصرشیرین به سمت کرمانشاه در حرکت می‌باشند. قوای متجاوز در هر نقطه که با نیروی ارتش شاهنشاهی مواجه شده‌اند، طبعا تصادف و زد و خورد هم رخ داده است.
دولت ایران برای روشن ساختن علت و منظور این تجاوزات، به فوریت مذاکرات و اقدامات به عمل آورده و منتظر نتیجه می‌باشد که البته به استحضار مجلس شورای ملی خواهد رسانید…
( شهید دریادار غلامعلی بایندر فرمانده نیروی دریایی ایران )
مزار شهدای گمنام در کنار رود ارس که به تنهائی در مقابل ارتش متجاوز روس ها مقاومت کردند
در شهریور ماه ۱۳۲۰، تنها چندسال از پایه‌گذاری ارتش ایران می‌گذشت. توان ارتش ایران، در حد حفظ آرامش داخلی و درگیری‌های احتمالی منطقه‌ای بود، نه جنگ علیه دو قدرت بزرگ روز. ارتش ایران در سال‌های نخست ۱۳۰۰ خورشیدی از ادغام نیروهای «قزاق» و «ژاندارم» و برخی عناصر «پلیس جنوب»، تشکیل شده بود. ارتش ایران از سال ۱۳۱۰ خورشیدی به بعد، از تعداد معدودی افسر که در دانشگاههای نظامی کشورهای پیشرفته و به ویژه فرانسه درس خوانده بودند، بهره‌مند گردید. نیروی زمینی ارتش ایران، فاقد یگانهای موتوری و یگانهای مکانیزه و زرهی در مفهوم روز بود.
در سال ۱۳۱۹، نیروی زمینی دارای شانزده لشگر و یک تیپ مستقل مکانیزه بود. تیپ مستقل مکانیزه در تهران مستقر بود و تعدادی از لشگرها، در حقیقت بر روی کاغذ وجود داشتند و دارای توان لازم رزمی در حد یک لشگر نبودند:
از لشگرهای فوق، بعضی که جدیدالتاسیس بودند، در سال ۱۳۲۰، هنوز به پایه‌ی سازمان مصوبه‌ی خود نرسیده و از حیث عده و کادر فرماندهی و اسلحه و وسایل، نواقصی داشتند…
نیروی دریایی ایران، از دو ناو ۹۵۰ تنی به نامهای ببر و پلنگ و چهار ناوچه‌ی ۳۲۰ تنی و تعدادی ناو تدارکاتی و پشتیبانی تشکیل میشد. ناوها و ناوچه‌های مزبور در ایتالیا ساخته شده بودند و در سال ۱۳۱۱ وسیله‌ی افسران و دانشجویانی که در ایتالیا آموزش دیده بودند، به ایران آورده شدند.
نیروی هوایی ایران، از تعداد هواپیمای دو باله تشکیل می‌شد. این هواپیماها، ساخت انگلستان بودند و برای تعمیرات هواپیمای مزبور و ساخت بخشی از بدنه‌ی آنها، کارخانه‌ای از انگلستان خریداری شد که در سال ۱۳۱۶ در فرودگاه دوشان‌تپه (تهران)‏، راه‌اندازی شد.
مجموع پرسنل نیروهای مسلح ایران، کمابیش ۹۰ هزار نفر برآورده میشد. بدین سان، با توجه به این واقعیتها، ارتش ایران توان رویارویی هم زمان با دو قدرت بزرگ آن روز را نداشت.
هنوز چند روز از تعرض نظامی بریتانیا و شوروی علیه ایران نگذشته بود که سرلشگر نخجوان وزیر جنگ، بدون این که به رضاشاه اطلاع دهد، شورای عالی جنگ را تشکیل داد. این شورا که سرلشگر ضرغامی (رییس ستاد)، سرلشگر ریاضی و سرلشگر یزدان‌پناه در آن حضور داشتند، دستور ترک مخاصمه را صادر کرده و لشگرهای ۱ و ۲ مستقر در تهران را مرخص نمودند.
رضاشاه، به محض آگاهی از این مساله، آنها را به کاخ سعدآباد احضار و ضمن خلع درجه، دستور زندانی کردن آنان را به جرم خیانت به کشور، صادر نمود. در ضمن، وی سپهبد امیراحمدی را مامور جمع‌آوری سربازان و مقاومت و حفظ شهر تهران برابر بیگانگان کرد. سپهد امیراحمدی حکومت نظامی اعلام و با تلاش فراوان، توانست عده‌ای از افسران و سربازان را جمع آوری و نظم و آرامش را در تهران برقرار نماید.
اما، فاجعه بسیار ژرف بود. دسته‌ای خیانتکاری که در گرماگرم جنگ، دستور ترک مخاصمه و مرخص کردن سربازها را صادر کرد، از ماهها پیش در لجستیک نیروها اخلال کرده و در نتیجه، مهمات مربوط به توپخانه و ادوات جنگی با ناهمآهنگی ارسال می‌شدند. به طوری که در همان روز نخست، بسیاری از یگانهای توپخانه، امکان آتش نداشتند.
پیش از اعلام ترک مخاصمه، یگان‌های ارتش به خوبی برابر متجاوزان می‌جنگیدند، به طوری که در چند نقطه، آنان را متوقف کرده و زیانها و تلفات قابل توجهی نیز به نیروهای مهاجم وارد کرده بودند. در این میان باید از پایداری و دلیری فرماندهان و یگانهای زیر نام برد: سرلشگر شاه بختی (فرمانده لشگر خوزستان)، سرلشگر حسن مقدم مراغه‌ای (فرمانده لشگر کردستان و کرمانشاه)، سرلشگر قدر (فرمانده لشگر رشت)، سرهنگ معتضدی (کفیل فرماندهی لشگر گرگان) و… در اینجا قابل ذکر است که پس از صدور دستور ترک مقاومت، عدهای از افراد لشگر گرگان تسلیم نشده و با عقب‌نشینی، خود را به تهران رساندند. البته در این میان، کسانی نیز مانند سرلشگر محتشمی (فرمانده لشگر خراسان)، خیانت کرده و تسلیم شد. همچنین، فرمانده لشگر تبریز نیز ترک خدمت کرده و فرار نمود.
به دنبال خلع درجه و بازداشت وزیر جنگ و رییس ستاد، رضاشاه دو تن از امیران تحصیل کرده ارتش، یعنی سرتیپ عبدالله هدایت و سرتیپ حاج علی رزم‌آرا را برای مشاوره احضار کرد. آنان باتوجه به دلایل زیر، اعلام کردند که امکان مقاومت وجود ندارد. رضاشاه هم نظر آنان را پذیرفت:
۱ ـ عدم توازن نیروهای ارتش ایران با مهاجمان
۲ـ نداشتن تحرک لازم و نداشتن برتری آتش
۳ـ نداشتن مهمات برای مقابله (باتوجه به خیانتهای به عمل‌آمده)
۴ ـ غافلگیر شدن و عدم بسیج نیروها و نبودن فرصت کافی برای این کار
۵ ـ برتری بی‌چون و چرای دشمن در هوا
۶ ـ ترس و وحشت مردم از بمبارانهای هوایی
۷ ـ خیانت عوامل بیگانه
۸ ـ عدم آگاهی دولت برابر جریانهای پیش آمده و…
پس از ترک مقاومت، ارتش انگلیس تاسیسات نفت کرمانشاه را تصرف کرده و به سوی تهران به حرکت درآمد. از سوی دیگر، ارتش سرخ نیز با بهره‌گیری از ترک مقاومت از سوی ارتش ایران، خود را به حومه‌ی قزوین رسانید و در آن جا به نیروهای بریتانیا که از کرمانشاه می‌آمدند، پیوست.
دولت ایران که از یورش نظامی دو همسایه‌ی نیرومند غافلگیر شده بود، وسیله‌ی سفیران کشور در مسکو، لندن و واشنگتن از دولتهای روس و انگلیس خواست تا با توقف عملیات نظامی، با ایران وارد گفتگو شوند. اما دولتهای مزبور به درخواست دولت ایران پاسخ ندادند. از آنجا که علی منصور نخست وزیر وقت، از نظر متفقین معروف به داشتن نظرات دوستانه نسبت به آلمان‌ها بود، روز پنجم شهریورماه (۲۷ اوت) از کار کناره گرفت و محمدعلی فروغی که «بیشتر مورد قبول انگلیس‌ها بود، مامور تشکیل کابینه‌ی جدید» شد.
سرانجام، به دنبال استعفای رضاشاه از پادشاهی، روز ۲۵ شهریور آیین سوگند محمدرضا پهلوی در مجلس شورای ملی به عمل آمد.
فردای آنروز نیروهای روس و انگلیس وارد تهران شدند…
***

گشایش کانون زبان پارسی در بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی

برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره ۷۲، صفحه ۴۳
خانه ای که دکتر محمود افشار یزدی و همسرش بانو نصرت برازنده از سال ۱۳۱۵ تا پایان زندگانی در آن به سر میبرد، از سوی شورای تولیت بنیاد موقوفات دکتر افشاریزدی برای ایراد سخنرانیهای تاریخی و ادبی و ایجاد نمایشگاه ها و موزه‌ به کانون زبان پارسی نامگذاری شد. باید گفت که در این آیین، جای ایرج افشار پژوهنده گرامی و فرزند دکتر محمود افشار یزدی، خالی بود.
در آیین گشایش کانون زبان فارسی، آیت‌الله دکتر سید مصطفی محقق داماد رییس شورای تولیت موقوفات دکتر محمود افشار یزدی و دکتر علی محمد سجادی و جواد بشری، سخنرانی کردند.
شادروان دکتر محمود افشار یزدی، برای نخستین بار در سال ۱۳۰۶ خورشیدی، واژه «پان‌ ایرانیسم» را در ایران به کار گرفت. وی در آن سال در مقاله ای با عنوان «ملیت و وحدت ملی ایران»، از واژه «پان ایرانیزم» برابر «پان ترکیسم» و «پان عربیسم» نام برد. پنج سال بعد در سال ۱۳۱۱ خورشیدی، وی در نامه ای به انجمن ادبی کابل (افغانستان)، به گونه مشخص از «پان ایرانیسم» به عنوان یک اندیشه فراگیر سیاسی، یاد کرد.
دکتر محمود افشار یزدی در پاسخ به مقاله انجمن ادبی کابل درباره اندیشه «پان‌ ایرانیسم یا اتحاد ایرانیان»، نوشت:
وقتی من خود را طرفدار «پان ایرانیسم» معرفی میکنم، منظور اتحاد کلیه ایرانی نژادان (فارسها، افغانها، آذریها، کردها، بلوچها، تاتها، تاجیکها، پارسیها و…) است…
ما و شما [افغانستانیها] هر دو منافع مشترک حیاتی داریم که برای حفظ آنها مساعی مشترک لازم است و این لزوم اشتراک مساعی است که من آن را «پان ایرانیسم» مینامم. نباید تصور کرد که با این عنوان این عقیده را دارم که تمام طوایف «ایرانی نژاد» باید تشکیل یک وحدت سیاسی یعنی یک دولت بدهند. نه این عقیده را در سایه دو دولت هم میتوان داشت. فارس و افغان، کرد و لر، کابلی و هراتی، تات و تاجیک، گیلک و بلوچ، آذری و مازندرانی، همه میتوانند به یک اندازه دارای این عقیده باشند.
قدر مشترک وحدت ما، یگانگی نژاد، وحدت تاریخ سیاسی و ادبی و اشتراک در احساسات و آمال آینده است که این چند عامل، از اهم عوامل وحدت ملل بزرگ است. از تمام عوامل، عامل کم‌اهمیتتر عامل سیاسی و جغرافیایی است. یعنی ولو اینکه یک ناحیه جغرافیایی بزرگ مانند فلات ایران به چند قسمت سیاسی تقسیم شده [باشد]…
همان وقت که لهستان استقلال نداشت و لهستانیها تابع روس و آلمان و اتریش بودند، معهذا ملت لهستان و ملیت لهستانی وجود داشت…
مقصود آنکه در حقیقت ملت، غیر از دولت و ملیت، سوای تابعیت است. ما ایرانی نژادان هم یک ملت و هم یک ملیتیم، هرچند هراتی و کابلی تابع افغان‌[ستان]، اصفهانی و خراسانی تابع ایران، کرد عثمانی تابع ترک، پارسی و بلوچ تابع انگلیس، تات و تاجیک تابع روس و عجم بین النهرین، تابع عرب باشد.
وحدت ایرانی آنطور که شرح داده شد، مستلزم آن نیست که این طوایف متفرق از تابعیتهای مختلف به یک تابعیت در آیند یا به لفظ دیگر، تشکیل یک دولت بدهند. چه، وحدتی که منظور است، علیرغم تابعیت حاصل میباشد…
البته باید دانست که دکتر افشار یزدی، نامی نو بر پدیده ای کهن نهاد که در درازای هزاره ها، رانشگر تاریخ یا فلسفه تاریخ ایران بوده و هست.
یادش گرامی باد که مرگ هم نتوانست کوششهای فرهنگی وی را برای برپایی ایران بزرگ متوقف کند.
***

حجت کلاشی در گفتگو با برنامه ایران امروز – ایران فردا

حجت کلاشی کارشناس ارشد علوم سیاسی و مسول سازمان جوانان حزب پان ایرانیست، در رابطه با ایران گرایی, بخش هایی از ریشه و هوویت ایرانی آذربایجان و همچنین نیاز به یک همبستگی ملی سخن میگوید
***

به یاد آنانی که با خون خود از این خاک دفاع نمودند – ماجرای سیاسی ترین حمله هوایی تاریخ ایران

عباس دوران و منصور کاظمیان
سیاسیترین حمله هوایی تاریخ ایران با این نامه محرمانه کلید خورد
تلاشهای سیاسی تهران ناموفق مانده بود تا این که پیشنهادی محرمانه از وزارت خارجه به ریاست جمهوری رسید و خیلی زود مقدمات اجرایی کردنش در دستور کار مقامات عالی نظام قرار گرفت. در نامه با تأکید بر اهمیت اجلاس، تلاشهای عراق در اینباره و تصریح به اینکه اهمیت این موضوع از “خرمشهر” کمتر نیست ، آمده بود: “سرنوشت محل برگزاری کنفرانس را یک حرکت نظامی میتواند روشن کند.”
عصرایران؛ جعفر محمدی– اجلاس عدم تعهد، هر چند امروز به دلیل میزبانی کشورمان ، برای ایرانیها اهمیت دارد اما پیش از این نیز، یک بار در کانون توجه مردم ایران قرار گرفته بود، زمانیکه قرار بود بغداد میزبان سران عدم تعهد باشد، آنهم در بحبوحه جنگ ایران و عراق!
برای حکومت صدام حسین که در سوم خرداد ۱۳۶۱ ، خرمشهر را از دست داده و ضربه ای حیثیتی در جنگ و جهان خورده بود، بسیار مهم بود که با میزبانی بزرگترین نهاد بین المللی بعد از سازمان ملل، به ترمیم وجهه خود بپردازد.
از این رو، بغداد خود را مهیای برگزاری اجلاس میکرد و این در حالی بود که ایران، میکوشید با تبلیغ ناامن بودن پایتخت عراق به دلیل وضعیت جنگی، مقامات کشورها را از سفر به عراق بازدارد و اجلاس بغداد را منتفی کند.
با این حال، ماشین تبلیغاتی و سیاسی صدام که از پشتوانه قدرتهای بزرگ هم برخوردار بود، گوی سبقت را ربود و قرار شد اجلاس در بغداد تشکیل شود. عراقیها، ادعا میکردند که بغداد به حدی امن است که حتی یک پرنده هم بدون اجازه آنها نمیتواند در آسمانش پرواز کند. آنها حتی از مسوولان کشورهای عدم تعهد خواستند تا کارشناسان امنیتی خود را به بغداد بفرستند و از نزدیک شاهد امنیت مثال زدنی آن باشند!
زمان اجلاس نزدیک میشد و تلاشهای ایران ثمر بخش نبود. همه در تهران بدنبال راهی برای ضربه زدن به دشمن بودند؛ تا اینکه پیشنهادی محرمانه از وزارت خارجه به ریاست جمهوری رسید و خیلی زود مقدمات اجرایی کردنش در دستور کار مقامات عالی نظام قرار گرفت.
در نامه با تأکید بر اهمیت اجلاس، تلاشهای عراق در اینباره و تصریح به اینکه اهمیت این موضوع از “خرمشهر” کمتر نیست، آمده بود:
 “سرنوشت محل برگزاری کنفرانس را یک حرکت نظامی میتواند روشن کند.”
به زودی طرح حمله آماده شد: بمباران بغداد.
این در حالی بود که بغداد در حصاری از موشکهای ضدهوایی قرار داشت و ارتش صدام، حق داشت به امنیت پایتخت ببالد. اما ۶ خلبان، ریسک سیاسیترین حمله هوایی تاریخ کشورشان را پذیرفتند، بدین ترتیب سه هواپیمای اف – ۴ به پرواز درآمدند، دو هواپیما از مرز گذشتند و به سمت بغداد رفتند و سومی بر فراز مرز ماند تا در صورت نیاز به کمک اقدام کند. بدین ترتیب در روز سی ام تیر ۱۳۶۱ ناگهان غرش هواپیماهای ایرانی در آسمان بغداد ، چشمها را متوجه آسمان کرد.
هواپیمای ایرانی بمباران را آغاز کردند و از جمله پالایشگاه الدوره را هدف قرار دادند؛ همزمان، هزاران گلوله ضدهوایی و ده ها موشک به سمت هواپیمای آنها شلیک شد و یکی از این موشکها، به دم هواپیمای عباس دوران و منصور کاظمیان اصابت کرد.
دوران از کاظمیان خواست که با چتر نجات بیرون بپرد و با فشردن دکمه خروج اضطراری کابین کمک خلبان، او را با چتر نجات، از هواپیما بیرون انداخت. دوران بعد از آن که خیالش از بابت همرزمش راحت شد، هواپیمای نیمه سوخته اش را که نه بمبی داشت و نه موشکی، به سمت هتلی که قرار بود میزبان اجلاس عدم تعهد باشد هدایت کرد و لحظاتی بعد، آنچه بر جای ماند، هتل ویران اجلاس بغداد بود و هواپیمایی تکه تکه و البته پیکر سوخته شده عباس دوران.
خبر این حمله هوایی و انهدام هتلی که قرار بود محل اقامت سران باشد، به سرعت در جهان پیچید و نتیجه هم کاملاً مشخص بود: میزبانی از عراق پس گرفته شد؛ حیثیت سیاسی حکومت بغداد نیز بمباران شده بود!
بیست سال بعد، در تابستان گرم ۱۳۸۱، از شهید عباس دوران، تکه ای از استخوان سوخته پایش به وطن بازگشت و در شهر شیراز، به خاک سپرده شد.
مزار شهید دوران
یادش همواره افتخار آمیز
***

پان ایرانیست‌های دربند و زندانیان سیاسی را آزاد کنید

***
تارنمای هواداران پان ایرانیسم:
تارنمای نامه پان ایرانیسم
فیسبوک هواداران پان ایرانیسم:
تارنمای حزب پان ایرانیست:
تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
تارنمای تریبون آزاد پان ایرانیست در خوزستان:
کانال یوتیوب حزب پان ایرانیست:
فیسبوک حزب پان ایرانیست:
حزب پان ایرانیست
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سروده زیبای درجای جای خاک وطن فر ایزدیست از سرور ر (پ) طلایی

درجای جای خاک وطن فر ایزدیست باشد که یادمان نرود نیک نامی اش ایران به بارگاه فلک فخر میدهد من وارث تمامی فرهنگ مانی اش جمعی به نام شیخ ریاکا...