۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

"ده سالی‌ که می‌‌شناسمش". بخش دوم


درود بر ایران دوستان گرامی‌:
مطالب زیر تقدیم میشوند:
- نوشتار "ده سالی‌ که می‌‌شناسمش". بخش دوم.
- نوشته هم میهن امیری پریان: نام تاریخی خلیج فارس. در ضمن، از تارنمای ایشان بازدید نمائید:
پاینده ایران
هواداران پانٔ ایرانیسم در برون مرز

قهرمانی کوچک با کارهایی بزرگ
با او اختلاف نظرهایی داشتم، راه هر دوی ما یکی بود و روش ها متفاوت. من محافظه کارم،جزم اندیش و محتاط ولی این جوان پر شور گاهی چنان انرژی در خودش می دید که به هر طریق می خواست لااقل کاری کند، در یک روز مثلا می توانست به 5 شهر استان سفر کند، کاری که هرگز در توان من نبود.
بگذریم... بانهضت پانایرانیسم آشنا شد و بعد از مدتی به این نهضت ریشه در تاریخ ایران پیوست. کم کم پا به فضای مطبوعاتی استان نهاد و به عنوان خبرنگاری موجه و پرتوان درسطح استان خود را مطرح کرد. از نشریات تخصصی گرفته تا هفته نامه،چه در بخش آگهی ها، گزارش، عکاسی، صفحه آرایی و مقاله نویسی مهارت عجیبی داشت. به قول یکی از سردبیرهایش گویی این پسر دو قلب دارد، آچار فرانسه موسسه و بسیاری از نشریات بود هراز چند گاهی گاز انبرش می شدم و نیشی آن هم از روی همان روحیه روشنفکر مآبی نصیبش می کردم. گفتم که در بسیاری از روش های اجرایی با هم درگیر بودیم.
گاهی پیش می آمد چندماه با هم قطع رابطه می کردیم ولی بعد از مدتی هرگاه که مساله ای پیش می آمد و نیاز به نیرویی و کمکی خواسته و ناخواسته به سراغ هم می آمدیم. شاید مثل آهن ربا بودیم قطب منفی و مثبت که همدیگر رابه سوی خود ناخواسته می کشانند.
هرگزموافق کارهای سیاسی درهنگام خدمت سربازی نبوده و نیستم ولی او مگر می توانست آرام و راحت بگیرد ...روح ناآرام و پرازغوغا. هنوز معتقدم کسی که به خدمت دفاع و پاسداری ازمیهن برمی خیزد باید فارغ ازهرگونه دغدغه و گرایشات سیاسی باشد یعنی حرف رهبر انقلاب امام خمینی را باور دارم که نظامیان درسیاست نباید دخالت کنند. ولی جوان جویای حشمت و نام ما این استدلال را داشت که پان ایرانیسم و روحیه وطن پرستی و ترویج آن در میان نظامیان کاری است شایسته و بایسته. به دلیل همین اقدامات بود که باردیگر آن هم هنگام خدمت سربازی بازداشت شد و باز به چه سختی و رنجی از دام زندان گریخت عاقبت پس از 27 ماه خدمت کارت پایان خدمتش را ندادند.
می خواستند چراغ موسسه مهرآیین را خامش کنند (که کردند). مهرآیین بعد از نزدیک 7 سال فعالیت میهن پرستانه آن هم در استانی که هر دم نوای شوم تجزیه طلبی به گوش می آید و بیگانگان و ایادی خود فروخته داخلی خواب های شومی برایش ریخته اند به جرم های ناکرده و تنها به خاطر باوری که به یگانگی ویکپارچگی تیره ها و اقوام ایرانی داشت تعطیل شد.البته خیلی محترمانه؛برخوردها مانند امروز نبود. آن روزها با پنبه سر می بریدند.راستی اندیشه مهر آیین چه بود،چرا آنقد نامهربانانه با ما برخورد شد،چقدراتهام و تهمت:
پول شما را چه کسانی تهیه می کنند؟چرا سرود ای ایران پخش می کنید،چرا پان ایرانیست ها در نشست های شما نه سخنرانی بلکه فقط حضور دارند؟ چرا و چرا و چرا... الان که به گذشته نگاه می کنم چون معتقد به نقد وبررسی هستم هر چقدر ناگوار و سخت می بینیم که شاید بهتر می توانستیم عمل کنیم، شاید باید گام ها را کمی آرام تر برمی داشتیم ولی به آن ها که مارا توقیف کردند می گویم مگر گروه ما و تصمیم گیرندگان مهر آیین میانگین سنیشان چقدر بود، در آن زمان پر از احساس وشور زندگی بودیم، مشت هایمان زود گره و چهره هاسرخ گون.اصلا مگر مقتضای سن نوجوانی و بلوغ و بعد جوانی غیر از این حکم می کند که آدمی ناشی گری هم در آورد. اگر برادران می گذاشتند الان تجربه حداقل 12 کار فرهنگی و اجتماعی را داشتیم و به نسلی که از پی ما می آمد آموزه هایی را که در این مدت به دست آورده بودیم را انتقال می دادیم تا از آن ها از این آموخته ها بهره بگیرند و برخی اشتباهات ما را تکرار نکنند. ولی افسوس که در این میهن رنج دیده تاکنون نهاد وسیستم مدونی آن هم به صورت نسل به نسل به دلیل فرهنگ مستبدانه ای که در روحیه و ضمیر ناخود آگاه ما بوجود آمده، شکل نگرفته است. هنوز در مرحله تمرین و گذار و کوشش سعی و خطا هستیم. البته شاید حاکمان هم مثال ما را داستان "گرگ زاده عاقبت گرگ می شود"، می پنداشتند. راستی چقدر ما با هم رودر بایستی داریم هنوز در این جامعه فرزند با پدرش نمی تواند چشم درچشم سخن بگوید چه برسد به حکومتی که خود را در میان انبوهی از دشمنان می بیند شاید هم حق با آن ها باشد و ازتجربه حکومت پیشین بهره برده باشند.به هر حال مهر آیین تعطیل شد وکسی هم چندان برای آن سوگواری نکرد ولی اندیشه میهن پرستی و گسترش آن در وجود و نهاد تک تک ما تقویت شد.بویژه درنهاد و رگ وخون سرور ابوالفضل عابدینی که تازه داشت در محافل سیاسی و اجتماعی استان مطرح می شد.    پایان بخش دوم
ادامه دارد....
ده سالي است كه مي شناسمش...بخش نخست
قهرمانی کوچک با کارهایی بزرگ
از:ناکام
فصلی خواهم نبشت در ابتدای این حال بردار کردن این مرد و پس به شرح قصه شد.اکنون که من این قصه آغاز می کنم از این قوم که سخن خواهم راند یک دو تن زنده اند در گوشه ای افتاده و خواجه بوسهل زوزنی چند سال است که گذشته شده است وبه پاسخ آن که از وی رفت گرفتار، ما را با آن کار نیست هرچند مرا از وی بد آید ـ به هیچ حال چه عمر من به شصت و پنج آمده و براثر وی می باید رفت. و در تاریخی که می کنم سخنی نرانم که آن بتعصبی و تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند: شرم باد این پیر را، بلکه آن گویم که تا خوانندگان با من اندرین موافقت کنند وطعنی نزنند.
                               به نقل از تاریخ بیهقی ذکر  بر دار کردن حسنک وزیر 
*************************************************
ده سالی می شود که می شناسمش،شاید برای اولین بار که با او به طور جدی برخورد کردم به زمانی برگردد که در دوران دبیرستان یا شاید هم پیش دانشگاهی به عنوان یکی از اعضای شورای دانش آموزی مسوولیت تهیه و چاپ نشریه ای به نام آب، آتش وخاک را برعهده گرفته بود. ایام اصلاحات نور امید در دل همه دوستداران آزادی وجامعه مدنی، احزاب ومطبوعات ویا همان گسترش توسعه سیاسی درکشور بوجود آورده بود در همین فضا به مناسبت شور و شوق فروانی که داشت پا به عرصه فعالیت های اجتماعی فرهنگی نهاد. درست یادم است که زمان تبلیغات انتخاباتی آقای خاتمی در یکی از جلسات و در مسجد خانه ی خدا توسط یکی ازبرداران مشت محکمی خورد و بینی اش شکست و تا الان این نشانی به جا مانده درچهره اش،یادگار دوران اصلاحات و طرح توسعه سیاسی براداران دوم خردادی است.
آب،آتش،خاک دو شماره بیشتر دوام نیاورد؛ به دلیل این که در صفحه نخست عکس ماشین تویوتای سفید رنگ آقای فرماندار شهر را طراحی کرده بود و درکنارش پیرمرد فرتوت و از پا افتاده ای را نشان می داد که با گاری به سختی بشکه های آب شیرین را حمل می کرد و این شعر سعدی تکمیل طرح جلد نشریه بود که:
ای زِبَر دست زیر دست آزار               گرم تا کی بماند این بازار
همین طرح جلد نشریه باعث شد که برداران او را دستگیر کنند به اتهام تشویش اذهان عمومی و از این حرف ها...که با همت رییس وقت اداره آموزش پرورش پس از چند روز از بازداشتگاه آن (هم فکر می کنم در سن 15 سالگی) آزاد شد.
تا اینکه درهمان زمان شاید چند ماه بعد این نوجوان پر شور و البته بی تجربه به فکر تاسیس یک سازمان غیردولتیNGO افتاد. ازطریق سازمان جوانان به همت تعداد دیگری ازدوستانش موسسه اندیشه جوان راه انداخت و بعد از مدتی این موسسه به نام مهر آیین تغییر نام یافت و فعالیت های فرهنگی این نهاد مردمی و خودجوش را به طور جدی ابتدا در سطح شهرستان و سپس استان و کشور گسترش داد.خوب یادم می آید که قصد برگزاری همایش بزرگ فردوسی را در دو روز با حضور بزرگان و استادان فرهنگ و اندیشه ایرانی آن هم در شهری به نام رامهرمز که با تمام قدمت و تاریخچه ی کهن دیرزمانی فضای فرهنگی و اجتماعی آن همانند سایر شهرهای کوچک و دور افتاده و محروم از نعمات کلان شهرها و بوِِیژه پایتخت نشینان تهرانی، یخ زده و مرده بود، داشتند. اصلا سخن از فردوسی و پخش سرود ای ایران کاری بود که خیلی ها از همشهریان آن را حرکتی خلاف و بدور از احتیاط و دوراندیشی می دانستند ولی این همایش برگزار شد به همت جوانان وطن پرستی که عشقی جز مهر به میهن درسر نداشتند. همان زمان فردی دورگشته از فرهنگ و ادب به نام "ناصر پورپیرار" کتاب هایی چاپ کرد به نام های" 12 قرن سکوت" و "پلی بر گذشته" که پر از ناسزاگویی به فرهنگ ملی و نیاخاکی بود.
فردوسی دروغگو است، زرتشت وجود تاریخی ندارد، تخت جمشید را رضا شاه ساخت،کوروش بزرگ زبانم لال زنازاده است، ایرانیان قبل ازاسلام وحشی بودند و به یاری اسلام و اعراب خوی آدمی گرفتند، تاریخ ایران باستان بوِِِیژه دوران هخامنشیان همه زاده تخیلات هذیان گویی های یهودیان و صهیونیست از بابل آمده است. سخنان درشت و یاوه و پریشانی که تنها از قلم این توده ای سابق پشت به میهن کرده تراوش می شد. درهمین راستا به پیشنهاد گروهی از میهن پرستان بوِِیژه پان ایرانیست های خوزستان تصمیم گرفته شد همایشی در نقد و پاسخ بر این سخنان نامربوط داده شود که از استاد روانشاد نوربخش رحیم زاده دعوت شد که سخنران این نشست باشد و ایشان در پاسخ به یاوه گویی های پورپیرار سخن از 12 قرن شکوه فرهنگ واندیشه ی ایرانی در دوران باستان راند. گفتارهای رحیم زاده بازتاب گسترده ای در فضای فرهنگی آن زمان بوِِِیژه در خوزستان داشت. مهرآیین دیگر رسمی و نامی در کشور پیدا کرده بود، همایش و سمینار پشت سر هم، همایش سه روزه رویکردی به فرهنگ واندیشه ایرانی در اهواز و رامهرمز، بزرگداشت دو روزه خداوندگارعرفان واندیشه مولوی بلخی، پاسداشت میراث فرهنگی به مدت یک هفته، کوشش در جهت برپایی تشکل های ملی ایران زمین به همراه دیگر تشکلات همسو درسراسر فلات ایران زمین، برگزاری همایش سه روزه سعدی، فردوسی و جشن اردی بهشتگان با حضور بیش از 50 تشکل غیر دولتی دراستان خوزستان و انتشار نشریه ای فرهنگی اجتماعی به نام مهر آیین که 6 شماره بیشتر دوام نیاورد و کمرش را شکستند... باید اعتراف و اذعان کنم که در همه این مدت دوست پر جنب وجوش ما پیشگام این گونه فعالیت ها بود،مدیر اجرایی و بعد دبیر موسسه شد.     ادامه دارد.....
تریبون آزاد پان ایرانیست در خوزستان

***

نام تاریخی‌ خلیج فارس

درود بر شما

روز ملی خلیج پارس بر همه ایرانیان گرامی باد. باید به آگاهی برسانم که تلاش تازی ها برای دگرگونی نام این خلیج هیچ پایه و اساس قانونی ندارد. نام خلیج پارس دست کم از روزگار شاهنشاهی داریوش بزرگ بر سنگنبشته سوئز در مصر به زبان و دبیره پارسی باستان نوشته شده و در هزاران سال همه سرچشمه های تاریخی و جغرافیایی در زبان های گوناگون به نام پارس بر این آبراه تاکید کرده اند.

حتی تازی ها نیز در کتاب های خود همیشه واژه های الخلیج الفارسی، بحر الفارسی یا چنین نام هایی را نوشته بودند و جالب است که همین شیخک های تازی تا چند سال پیش چیزی جز خلیج پارس بر زبان نمی آوردند.

پایه و اساس دگرگونی نام خلیج پارس تنها و تنها بر کینه و دشمنی با ایرانیان برپا شده است. چرا که از دیدگاه قانونی و دعاوی حقوقی بین المللی هیچ توجیهی بر تغییر نام خلیج پارس نیست. اگر تازی ها دوست دارند دریایی را به نان «عربی» نامگذاری کنند می توانند به سادگی بر تغییر نام «دریای سرخ» به «دریای عرب» اندیشه کنند و تازه این تغییر نام با استقبال گسترده ما ایرانیان روبه رو خواهد شد. چرا که دست کم نام «دریای سرخ» نامی است که «یونانی ها» و نه عرب ها و آن هم به دلیل بازتاب نور سرخی که از کف این دریا از ساحل آن دیده می شد به این دریا داده اند.

تازیان به خوبی و به دور از هیچ گونه دشمن تراشی می توانند نام «دریای سرخ» را به دریای عرب تغییر داده و اتفاقا از آنجا که این دریا درست در میانه کشورهای عربی از مراکش تا عمان است این تغییر نام کاملا می تواند قانونی و منطقی باشد.

همچنین پافشاری ما ایرانیان بر حق و درست بودن نام خلیج پارس به هیچ وجه نژاد پرستی و خودخواهی نیست. چرا که نام یک دریا برپایه ارتباطات تاریخی و پیشینه مردمی که بیشترین سهم را در ارتباطات و تجارت در دریاها داشته اند در طول زمان نامگذاری شده و این اصل بر همگان پذیرفته شده است. اگر نام اقیانوس هند بر پهنه وسیعی ازآب های بین المللی گداشته شده است به دلیل آشنا بودن گسترده جهانیان و ارتباط آنان با مردم، تاریخ و تمدن هند بوده و امروز نیز کشورها و مردمان گوناگونی از پاکستان، اندونزی و سریلانگا گرفته تا ماداگاسکار، زنگبار و حتی افریقای جنوبی بر کرانه های این اقیانوس زندگی کرده و هیچ کدام ادعایی بر تغییر نام بین المللی این اقیانوس به مثلا اقیانوس اندونزی یا اقیانوس افریقا ندارند.

درباره خیلج مکزیک نیز همین طور و امریکای ابرقدرت نیز ادعایی در تغییر نام خلیج مکزیک به خلیج «امریکا» ندارد. دریای چین، و... همگی مثال های روشن و گواهی هستند. آیا کشوری مانند آرژانتین یا برزیل ادعا می کند که مثلا نام قاره امریکا باید تغییر داده شده و مثلا «قاره برزیل» شود!!!!.

ضمنا به این نکته خوب دقت کنید که ممکن است مردم بومی که کنار جایی مانند اقیانوس هند زندگی می کنند در زبان مادری خود آن اقیانوس را به نامی دیگر بخوانند و اتفاقا این نام ها نیز محترم است ولی آیا آنها هنگام ارتباطات بین المللی یا رسمی خود آن نام بومی را به جای اقیانوس هند به کار می برند؟

همه و همه این دلایل نشان می دهد که تازی ها تنها و تنها از دید کینه و حسادتی که به ایرانیان دارند تلاش می کنند درباره نام خلیج پارس جنجال آفرینی کنند نه ما ایرانیان که با عقل و منطق و به طور قانونی به جهانیان هالی می کنیم که نام این خلیج تنها خلیج پارس است.

تازی ها تا چند سال پیش نامی جز خلیج پارس به کار نمی بردند. اما چند سال پیش از خواب پریده و نامی ساختگی را برای این خلیج از خود درآوردند. عقل و منطق و حقوق بین الملل به آنها می گوید که باید از دیدگاه حقوقی و قانونی حداقل باید در مکاتبات بین المللی خود و ارتباطات رسمی نام خلیج پارس را به کار برده و نام رسمی «خلیج پارس» به هیچ وجه نشانگر نژادپرستی و تعصب کورکورانه ما به پارس نیست. بلکه نشان از احترام به تاریخ و فرهنگ سرزمینی است که نام «پارس» نماینده آن در ارتباطات بین الملل بوده و این سرزمین تاثیرهای فرهنگی و تاریخی گسترده را در طول تاریخ در جهان داشته است. همانطور که ما با نام اقیانوس هند و یا دریای چین به تمدن کشوری چون هند و یا چین احترام می گذاریم و با به کار بردن نام خلیج مکزیک به یاد ارتباط قدیمی تر سرزمین اسپانیا با کشوری می افتیم که اکنون مکزیک نام دارد.

با تشکر ضمنا این لینک را برای بهره برداری بشتر ببینید


سپاسگذارم
امیری پریان
***
به سرویس رایگان وبگاه میهن دوستان ایران بپیوندید و مطالب میهن دوستانه ی خود  را در آن منتشر کنید این تارنما امکان انتشار مطالب را یه صورت ایمن برای شما فراهم می کند:
برای آشنایی با نحوه ی عملکرد آن و ساخت وبلاگ شخصی بخش راهنما را از اینجا بخوانید:
 تارنمای هواداران پان ایرانیسم:
 تارنمای حزب پان ایرانیست:
تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:

حزب پان ایرانیست
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت

هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات به ما بپیوندید.
iran[at]paniranism.info

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سروده زیبای درجای جای خاک وطن فر ایزدیست از سرور ر (پ) طلایی

درجای جای خاک وطن فر ایزدیست باشد که یادمان نرود نیک نامی اش ایران به بارگاه فلک فخر میدهد من وارث تمامی فرهنگ مانی اش جمعی به نام شیخ ریاکا...